Sonntag, 29. Januar 2017


 Anarchy Worksآنارشی کار میکند
Ardent Press,2010 - No Copyright-279 pages  
از رفیق: پیتر گلدرلوس
Peter Gelderloos

Anarchy Works - Peter Gelderloos
ترجمه از : پیمان پایدار 
=============================
 فصل اول
Human Nature

?Aren't people naturally selfish (الف)
آیا مردم به طور طبیعی خودخواه نیستند؟
?Aren't people naturally competitive (ب) 
 آیا مردم به طور طبیعی رقابتی نیستند؟
?Haven't humans always been patriarchal(پ) 
آیا انسان ها همیشه مرد سالار نبوده اند؟
?Aren't people naturally warlike(چ)
 آیا مردم به طور طبیعی جنگ جو نیستند؟
?Aren't domination and authority natural(د)
آیا سلطه  گری و اقتدار طبیعی نیست؟
  A broader sense of self(ر)
مفهومی گسترده تر از خود 

**************************** 

?Aren't people naturally competitive (ب) 
 آیا مردم به طور طبیعی رقابتی نیستند؟


در جامعه غربی، رقابت آنقدر نرمال شده که جای تعجب نیست که ما آن را حالت طبیعی روابط انسانی در نظر بگیریم. از جوانی، به ما آموخته اند که ما باید بهتر از هر کس دیگری باشیم تا برای خودمان
ارزشی داشته باشیم .شرکت/کمپانی ها اخراج کارگران را توجیه میکنند، آنها را از معاش و مراقبت های بهداشتی محروم میکنند، تا کمپانی بتواند "رقابتی باقی بماند." خوشبختانه، اینطوری میتواند نباشد . سرمایه داری صنعتی تنها یکی از هزاران شکل سازمان اجتماعی ست که انسان ها توسعه داده اند، و اگر شانس داشته باشیم آخرین هم نخواهد بود. بدیهی است، انسان ها قادر به رفتار رقابتی هستند، اما آنقدر سخت نیست که ببینیم چقدر جامعه ما آنرا تشویق می کند و رفتار تعاونی/همبستگی را سرکوب (و تحقیر نیز هم-م). جوامع بی شماری در سراسر جهان اشکال تعاونی زندگی را توسعه داده اند که تا حد زیادی در تقابل با هنجارهای غالب در نظام سرمایه داری هستند. در حال حاضر، تقریبا تمام این جوامع از طریق استعمار، برده داری، جنگ، و یا تخریب زیستگاه به نظام سرمایه داری ادغام شده است، اما تعدادی از اسناد باقی مانده نشان/حاکی از تنوع زیادی از جوامعی که وجود داشته اند میکند .


جامعه موبوتی شکارچی- گردآورنده های جنگل ایتوری در آفریقای مرکزی(*) به طور سنتی بدون دولت زندگی می کرده اند. اسناد توسط مورخان باستان نشان می دهد که ساکنان جنگل بعنوان جامعه بی دولت شکارچی- گردآورنده در دوره فرئونهای(+) مصری زندگی می کردند، و بزعم خود موبوتی ها آنها همیشه اینگونه زندگی می کرده اند. بر خلاف تصاویر/ برداشتهای مشترک توسط خارجی ها، گروه هائی مانند موبوتی ایزوله یا ازلی نیستند. در واقع آنها تعاملات مکرری با مردم کم تحرک بانتو (*+) در اطراف جنگل دارند، و فرصتهای زیادی هم داشته اند که ببینند  جوامع به ظاهر پیشرفته چگونه هستند. با تاریخچه حداقل صدها ساله شان، موبوتی  به روابط مبادله و هدیه دادن با کشاورزان همسایه توسعه بخشیده اند، در حالی که  هویت خود را به عنوان "فرزندان جنگل" حفظ کرده اند.
(*) Mbuti hunter-gatherers of the Ituri Forest in central Africa
(+) pharoahs
(*+) Bantu


امروزه هنوز چندین هزار موبوتی در جنگل  ایتوری زندگی می کنند و روابطی پویا را از طریق مذاکره با جهان در حال تغییر روستائیان رقم میزنند، در حالی که برای حفظ روش های سنتی زندگی خود نیز مبارزه میکنند. بسیاری از موبوتی های دیگر  در شهرکهائی در امتداد جاده های جدید زندگی می کنند. معدن کلتان(*) برای تلفن های همراه یک انگیزه مالی قوی برای جنگ داخلی و تخریب زیستگاه که باعث تخریب منطقه و کشتار صدها هزار نفر از ساکنان گردیده میباشد. دولت های کنگو، رواندا، و اوگاندا همه خواهان کنترل این صنعت میلیارد دلاری میباشند ( که عمدتا برای آمریکا و اروپا تولید میکند)، در حالی که کارگران معدن به دنبال اشتغال از سراسر آفریقا می آیند تا دست به راه اندازی اردوگاه در منطقه بزنند. جنگل زدائی، رونق جمعیت ، و افزایش شکار برای ارائه گوشت جنگل برای سربازان و کارگران معدن حیات وحش محلی را تهی گردانده . با کمبود مواد غذائی و رقابت برای کنترل زمین، سربازان و کارگران معدن دست به انجام جنایات زده اند ، از جمله آدم خواری، علیه موبوتی . برخی از موبوتی ها در حال حاضر خواستار یک دادگاه بین  المللی در برابر آدم خواری و سایر موارد خشونت میباشند.

Coltan(*)


اروپائی ها در سفرهایشان از فرای مرکز آفریقا در طول استعمارشان چارچوب اخلاقی خود را به موبوتی تحمیل گرداندند. از آنجائی که آنها تنها با موبوتی ها در روستاهای کشاورزان بانتو در اطراف جنگل ایتوری مواجه شدند، آنها اینگونه تصور کردند که موبوتی یک قشر بدوی از مستخدمین هستند. در سالهای دهه 50 قرن بیستم، موبوتی کالین تورنبول(*) انسان شناس غربی را  دعوت کردند تا با آنها در جنگل زندگی کند. آنها پرسشهای بی ادبانه و نادان او را تحمل کردند، و با صبر و حوصله به او در مورد فرهنگ خود آموزش دادند. داستان هائی که او بازگو میشود توصیف از جامعه ای میکند خارج از آنچه یک جهان بینی غربی آنرا امکان پذیر میداند. در حدود زمانی که انسان شناسان، و پس از آن، آنارشیستهای غربی، شروع کردن به بحث در مورد آنچه که موبوتی برای نظریه های مربوطه خود استدلال می کنند، نهادهای اقتصادی جهانی در حال تشریح فرایند نسل کشی شدند که تهدید به نابود کردن موبوتی به عنوان یک مردم میکرد. با وجود این، نویسندگان مختلف غربی در حال قرار دادن موبوتی یا در جایگاهی آرمانی یا  تخریب کردنشان برای ایجاد استدلال بنفع یا علیه توحش، ویگانیسم( گیاهخواری که  محصولات حیوانی - شیر و پنیر و ماست و تخ مرغ - را نیز مصرف نمیکند-م)، فمینیسم(+)، و دیگر برنامه های سیاسی میباشند.(تاکیدها از منست)
 (*) Colin Turnbull 
(+)primitivism,veganism,feminism

بنابراین، شاید مهم ترین درسی که از داستان موبوتی میتوان گرفت این نیست که آنارشی- یک تعاونی/همکاری، رایگان، و جامعه نسبتا سالم- امکان پذیر میباشد
، بلکه  جوامع آزاد امکان پذیر نمیباشند تا زمانی که دولت ها تلاش به درهم شکستن هر گونه جنبش استقلال طلبانه میکنند، شرکت/کمپانی ها دست به نسل کشی میزنند تا تلفن های همراه تولید کنند، و مردم به ظاهر دلسوز بیشترعلاقه مند به نوشتن قوم نگاری(*) می باشند تا جنگیدن (علیه تمامی این ستمها-م).
  Ethnographyشاخه ای از انسان شناسی که بعضا پسا مدرن ها شیفته اش هستند(*)



 در چشم انداز تورنبول، موبوتی قاطعانه مساوات طلب بودند، و بسیاری از راههائی که آنها جامعه خود را سازماندهی میکردند به کاهش رقابت و تشویق همکاری بین اعضا منجر میشد. جمع آوری مواد غذائی  یک امر جامعه/کومونیته بود، و هنگامی که به شکار میرفتند اغلب همه گروه سر و کله شان پیدا میشد. نیمی حیوانات را نشانه میگرفتند بسمت دگر نیمه ، که با تور منتظر بدام انداختن هر گونه حیواناتی که بسمتشان می آمد. یک شکار موفق نتیجه همکاری موثر همه با هم بود ، و کل جامعه در گرفتن شریک بودند.


به کودکان موبوتی درجه بالائی از خودمختاری داده میشد، و بیشتر روز خود را در یک جناح از اردوگاه که خارج از محدوده برای بزرگسالان بود به سر میبردند. یک بازی که آنها اغلب به آن مشغول بودند شامل یک گروه از بچه های کوچک میشد که از یک درخت جوان بالا میرفتند تا زمانی که جمع وزن کودکان منجر به خم شدن درخت بسوی زمین میشد . در حالت ایده آل، کودکان همزمان به یک باره خودشان را ول میکردند ، و انعطاف درخت بسمت بالا شلیک میشد. ولی اگر یک کودک همگام نمیبود و دیر خود را ول میکرد ، کودک بشدت به درختان اصابت میکرد و کلی ترس برش میداشت (بقول معروف تو تنبونش میشاشید-م). اینگونه بازی ها به تدریس هماهنگی/ هارمونی  گروهی در مقابل عملکرد / نمایش فردی می انجامد، و ارائه یک شکل اولیه از اجتماعی گرائی در راستای فرهنگ همکاری داوطلبانه. بازیهای جنگی و رقابت فردی که مشخص جوامع غربی ست یک شکل قابل ملاحظه متفاوتی از اجتماعی گرائی ارائه میدهد. 


موبوتی همچنین رقابت  و یا حتی تمایز بیش از حد دو جنس را دلسرد کننده میدانند. آنها ضمایر جنسیتی یا کلمات خانوادگی استفاده نمی کنند- به عنوان مثال، به جای "پسر" آنها می گویند "کودک"، "خواهر و برادر" به جای "خواهر" - به جز در مورد پدر و مادر، که در آن تفاوت عملکردی بین کسی که فرزند را بدنیا می آورد یا شیر فراهم می کند و کسی که دیگر اشکال مراقبت را فراهم میکند. یک بازی مهم آئینی که بزرگسالان موبوتی انجام میدهند به تضعیف رقابت جنسیتی میپردازد. همانطور که تورنبول توصیف میکند، این بازی مانند تقلا از بازی جنگ شروع میشد، با  کشیدن یک سر طناب بلند یا تاک توسط زنان و طرف دیگرتوسط مردان . اما به محض اینکه یک طرف نزدیک به پیروزی میشد، کسی از این تیم به طرف دیگر میرفت، همچنین نمادین تغییر جنسیتشان و تبدیل شدن به یک عضو از گروه دیگر. در پایان، شرکت کنندگان در یک پشته فرو ریخته و کلی میخندن، همگان   جنس خود را چندین بار تغییر داده بودند . هیچ یک از طرفین "برنده" نمیشد، اما نکته به نظر می رسید همین باشد . هماهنگی گروه دوباره بازسازی میشد.


 موبوتی به طور سنتی جدال یا "سر و صدا" را به عنوان یک مشکل شایع/مشترک و تهدیدی برای هماهنگی گروه مینگرند. اگر منازعه کننده گان نتوانند چیزها را توسط خودشان یا با کمک دوستان حل و فصل کنند، کل گروه / باند دست به تشکیل یک مراسم/آئین مهم زده که اغلب تمام شب به طول میانجامید. همه با هم جمع میشدند برای بحث، و اگر مشکل هنوز هم نمی تواند حل شود، جوانان، که اغلب نقش عدالتخواهان در جامعه را ایفا کرده اند، یواشکی و با حرکت در شب شروع به تهاجم در اطراف اردوگاه کرده، و با دمیدن در شاخی که صدائی مانند یک فیل میدهد، نماد اینکه چگونه مشکل موجودیت تمام گروه/ باند را تهدید می کند. برای اختلاف به خصوص جدی ای که هماهنگی این گروه را مختل کرده بود، جوانان ممکن است بیانی اضافی به سرخوردگی خود دهند: با حمله کردن به اردوگاه، با براه انداختن آتش سوزی و خراب کردن خانه ها. در همین حال، بزرگسالان به خواندن یک هماهنگی/هارمونی دو بخشی اکتفا میکنند، با ایجاد حس همکاری و با هم بودن.


موبوتی همچنین در سراسر طول سال در روند نوعی انشقاق و همجوشی/ائتلاف قرار داشته است. اغلب با انگیزه تعارضات بین فردی، گروه/ باند به گروه های کوچکتر، گروه صمیمی تر تقسیم میشود. مردم گزینه اینرا داشته تا از یکدیگر فاصله بگیرند بجای اینکه توسط جامعه بزرگتر مجبور به سرکوب مشکلات خود شوند. پس از سفر و زندگی به طور جداگانه برای یک مدت ،همینکه زمانی وجود داشته که جدالها از آب و تاب بیفتند، گروه های کوچکتر دوباره بهم می پیوستند. در نهایت  تمام گروه/ باند، بهم پیوسته، و روند مجددا آغاز شده است. به نظر می رسد که موبوتی این نوسانات اجتماعی را با فعالیت های اقتصادی خود هماهنگ میکنند، تا این دوره با هم زندگی کردن به عنوان کل گروه با فصلی که در آن اشکال خاص جمع آوری غذا و شکار نیاز به همکاری یک گروه بزرگتر را دارد همزمان شود. دوره گروه های کوچک، متفاوت با زمانی از سال مصادف میشود که مواد غذائی در فصلی باشند که توسط گروه های کوچک پخش شده در سراسر جنگل  بهترین برداشت را داشته باشند، و دوره ای از زمان تمام گروه/ باند گرد هم جمع میشدند که مطابقت داشته باشد با فصلی که در آن فعالیت شکار و جمع آوری غذا بهتر توسط همکاری  گروه های بزرگ با هم انجام میگیرد. 


متاسفانه برای ما،هیچگونه از ساختارهای اقتصادی، سیاسی یا اجتماعی جامعه غربی مساعد به همکاری نمی باشند. زمانی که شغل و موقعیت اجتماعی ما بستگی به بهترعملکردن نسبت به همسالان/همکارانمان دارد، و اخراج "بازنده گان" و یا طردشان بدون هیچگونه توجه به لطمه ای که میتواند به حیثیت و یا توانائیشان برای تغذیه شان بزند، تعجب آور نیست که رفتارهای رقابتی از رفتارهای تعاونی/همکاری افزونتر باشند. اما توانائی زندگی تعاونی گونه برای افرادی که تحت تأثیر مخرب دولت و سرمایه داری زندگی میکنند از دست نرفته است. همکاری اجتماعی به جوامعی مانند موبوتی که ساکن یکی از چند منطقه باقی مانده اتونوم در جهان هستند محدود نمی شود. امکان زندگی تعاونی وار همین حالا برای همه ما موجود است. 


در اوایل این دهه، در یکی از فرد گرایانه ترین و رقابتی جوامع در تاریخ بشر،اقتدار/ اتوریته دولت برای مدتی در یکی از شهرها سقوط کرد. در عین حال در این دوره از فاجعه، با صدها نفر از مردم در حال مرگ و منابع بشدت محدود لازم برای بقا ، غریبه ها برای کمک به یکدیگر و با روحیه کمک متقابل گرد هم آمدند. شهر مورد بحث نیواورلئان است، پس از توفان کاترینا در سال 2005. در ابتدا، رسانه های غالب به گسترش اخبار/داستانهای نژادپرستانه مبنی بر توحش مرتکب شده توسط بازماندگان عمدتا سیاهپوست متوسل شدند، و اینکه پلیس و نیروهای گارد ملی به انجام عملیات نجات قهرمانانه دست زده در حالی که با باندی از گروههای غارتگران نیز مبارزه میکرده . بعدا اعتراف کردند که این داستان ها نادرست/دروغ بوده. در واقع، اکثریت قریب به اتفاق نجات را نه پلیس و نه افراد حرفه ای، بلکه خود شهروندان عامه مقیم نیواورلئان بسرانجام رساندند، اغلب در سرپیچی از دستور مقامات (5). پلیس، در عین حال، مشغول ترور/ قتل کسانی بود که آب آشامیدنی، پوشک، و دیگر لوازم اولیه زیستی را از فروشگاه های مواد غذائی رها شده نجات میدادند (مصادره انقلابی میکردند-م)، ارقامی که در غیر این صورت در نهایت به دلیل آلودگی حاصل از سیلاب غیر قابل فروش ساخته بود و به دور انداخته میشدند. 
(5)Amy Goodman, "Louisiana Official: Federal Gov't Abandoned New Orleans," Democracy Now,September7,2005.
(Aron Kinney,"Hurricane Horror Stories," Salon.com)
(5) امی گودمن، "مقامات لوئیزیانا : دولت فدرال مردم نیواورلئان را رها کرد،" دموکراسی اکنون، September7،2005. فاکس نیوز، سی ان ان، ونیویورک تایمز همگی به دروغ گزارش از باندهای از تجاوزگران در سوپردوم /استادیوم معروف شهر ، که در آن پناهندگان در طی طوفان گردهم آمده بودند. (آرون کینی، "طوفان داستان های ترسناک،" Salon.com) جمع آوری


نیواورلئان غیر معمولی  نیست: هر کس می تواند رفتارهای تعاونی گونه یاد بگیرند زمانی که آنها نیاز و یا تمایل به انجام آنرا داشته باشند. مطالعات جامعه شناختی نشان داده اند که تقریبا در تمام بلایای طبیعی، همکاری و همبستگی میان مردم  افزایش می یابد، و این مردم عادی هستند، نه دولت ها، که به طور داوطلبانه بیشتر  کارهای عملیات نجات و محافظت از همدیگر را در طول بحران انجام میدهند. (6)
Jesse Walker("Nightmare in New Orleans: Do disasters destory social cooperation?" Reason Online,September7,2005) cites the studies of sociologist E.L.Quarantelli
جسی واکر ("کابوس در نیواورلئان: آیا حوادث به نابودی همکاری اجتماعی منجر میشود؟" دلیل آنلاین، September7،2005) به نقل از مطالعات جامعه شناس E.L.Quarantelli، که نشان داد که "پس از
تحولات ناگهانی و عمده، پیوندهای اجتماعی تقویت خواهند شد، فعالیت های داوطلبانه می ترکونند/غوغا میکنند ، خشونت نادر خواهد بود .... "
 

Freitag, 20. Januar 2017


 Anarchy Worksآنارشی کار میکند
Ardent Press,2010 - No Copyright-279 pages  
از رفیق: پیتر گلدرلوس
Peter Gelderloos
Anarchy Works - Peter Gelderloos
ترجمه از : پیمان پایدار 
=============================
شروع فصل اول
Human Nature
طبیعت انسان

آنارشیسم مفهوم معمولی غربی را از طبیعت انسان با تجسم جوامع ساخته شده بر مبنای همکاری، کمک متقابل، و همبستگی بین مردم، به جای رقابت و بقای اصلح(*)به چالش می کشد.
survival of the fittest(*) 

?Aren't people naturally selfish (الف)
آیا مردم به طور طبیعی خودخواه نیستند؟
?Aren't people naturally competitive (ب) 
 آیا مردم به طور طبیعی رقابتی نیستند؟
?Haven't humans always been patriarchal(پ) 
آیا انسان ها همیشه مرد سالار نبوده اند؟
?Aren't people naturally warlike(چ)
 آیا مردم به طور طبیعی جنگ جو نیستند؟
?Aren't domination and authority natural(د)
آیا سلطه  گری و اقتدار طبیعی نیست؟
  A broader sense of self(ر)
مفهومی گسترده تر از خود 
******************************** 

?Aren't people naturally selfish (الف)
آیا مردم به طور طبیعی خودخواه نیستند؟
همه دارای یک حس نفع شخصی هستند، و توانائی عملکردی خود خواهانه که هزینه آنرا افرادی دیگر تقبل میکنند. اما هر کس همچنین دارای یک حس نیاز به افراد  اطراف خود نیز هم ، و ما همگی قادر به اعمال سخاوتمندانه و فداکارانه هستیم. بقای انسان بستگی به سخاوت دارد. دفعه بعد وقتی کسی به شما گفت که کومونیته ای، جامعه ای آنارشیستی نمی تواند کار کند زیرا مردم به طور طبیعی خودخواه هستند، به او بگوئید که بدون دریافت پول از فرزندانش از دادن مواد غذائی به آنها خودداری کند ، هیچ کمکی به والدینش برای داشتن یک بازنشستگی محترمانه و باوقار نکند ، هرگز به سازمان های خیریه کمکی نرساند، و هرگز به همسایگان خود کمکی نکند و یا اینکه به غریبه ای مهربانی مگر اینکه او در ازای آن غرامتی دریافت نماید. آیا او، با در نظر گرفتن فلسفه سرمایه داری تا نتیجه گیری منطقی آن، قادر به پیش بردن زندگی پرباری خواهد شد ؟ البته که نه. حتی پس از صدها سال سرکوب کردن، به اشتراک گذاردن و سخاوت برای وجود انسان حیاتی ست. شما لازم نیست که برای پیدا کردن نمونه هائی از این به جنبش های اجتماعی رادیکال  نگاه کنید . ایالات متحده آمریکا ممکن است، در سطح ساختاری، خودخواه ترین ملت در جهان باشد - ثروتمندترین در میان کشورهای "توسعه یافته" است، اما دارای پائین ترین سطح امید به زندگی چرا که فرهنگ سیاسی زودتر اجازه میدهد مردم فقیر بمیرند تا اینکه به آنها مراقبت های بهداشتی و رفاهی داده شود(کمکهای سوبسیدی دولتی-م). اما حتی در آمریکا نیز آسان است پیدا کردن نمونه نهادهائی از اشتراک گذاری که بخش مهمی از جامعه را تشکیل میدهند. کتابخانه ها یک شبکه به هم پیوسته از میلیونها کتاب رایگان را عرضه میکنند. صرف یک وعده غذا (ناهار یا شام-م) توسط انجمن والدین و معلمین(*) [که در آن هر مهمان یک نوع غذا به ارمغان می آورد که پس از آن همه به اشتراک میگذارند-م] و کباب پزی('پاتلاک باربیکیو'-م) همسایه ها مردم را دور هم جمع میکند برای به اشتراک گذاشتن غذا و لذت بردن ازمصاحبت یکدیگر . چه نمونه هائی از به اشتراک گذاری ممکن است در خارج از مرزهای محدود کننده دولت و سرمایه توسعه یابند؟
(*) PTA: Parent-Teacher Association - potlucks


اقتصادهای بنیان گذاشته شده بر اساس ارز تنها چند هزار سال وجود داشته اند، و سرمایه داری تنها حدود چند صد سال با ما بوده. دومی ثابت کرده که بطرز کاملا تیره بخت گونه ای کار میکنه ، که منجر به بزرگترین نابرابری ثروت ، بزرگترین گرسنگی های جمعی، و بدترین نوع از سیستم های توزیع در تاریخ جهان شده -هر چند کلاه را باید واسش برداشت ، کلی ابزارهای فوق العاده تولید کرده است. ممکن است تعجب افراد برانگیخته شود وقتی یاد بگیرند که چگونه دیگر انواع اقتصادها در زمانهای گذشته مرسوم بوده، و چقدر آنها از سرمایه داری متفاوت بوده اند.


 اقتصادی که بیش از بیش توسط انسان در هر قاره توسعه یافته اقتصاد هدیه(*) بوده است. در این سیستم، اگر مردم از هر چیزی بیش از نیازشان داشته باشند، آنرا به دیگران هدیه میدهند. آنها ارزشی برای چیزی مشخص نمی کنند، آنها بدهی ها را به  حساب نمی آورند. هر چیزی را که شخصا استفاده نمی کنید را میتوان به عنوان هدیه به شخص دیگری داد، و با دادن هر چه بیشتر هدیه شما الهام بخش سخاوت می شوید و تقویت دوستی هائی که شما را در هدیه شناور میکند. بسیاری از اقتصادهای هدیه برای هزاران سال دوام آوردند، و ثابت کردند که در برآورده کردن نیازهای تمام شرکت کنندگان بسیار موثرترند . سرمایه داری ممکن است که بهره وری را به شدت افزایش داده باشد، اما برای چه هدفی؟ در یک طرف شهر معمول سرمایه داری فرد گرسنه ای رو به مرگ است حال آنکه در طرف دیگر فردی در حال خوردن خاویار .


(*)توضیحات از مترجم میباشد :نام مقاله/ کتاب کوچکی از جامعه شناس فرانسوی مارسل ماوس میباشد Marcel Mauss

( اسم اصلی اش :"مقاله ای پیرامون هدیه: فرم و دلیل تبادل در جوامع کهن") و در اصل- اول- در ژورنال سالانه جامعه شناسی در سال 1925 منتشر شد. مقاله بعدا به فرانسوی در سال 1950 بازتکثیر شد و به زبان انگلیسی در سال 1954 توسط ایان کانیسون ترجمه گردید.Ian Cunnison


اقتصاددانان غربی و محققین علوم سیاسی در ابتدا فرض میکردند که بسیاری از این اقتصادهای هدیه در واقع اقتصاد داد و ستد کالا بوده است: سیستم های تبادل پروتو سرمایه داری فاقد ارزی کارآمد: "من به شما یک گوسفند در اضای بیست قرص نان میدهم." به طور کلی، این آنچیزی نیست که این جوامع خود توصیفش کردند. بعدها، انسان شناسانی که رفتند و در چنین جوامعی زندگی کردند و قادر به نفی تعصبات فرهنگیشان به مردم اروپا نشان دادند که بسیاری از اینها در واقع اقتصاد هدیه بوده، که در آن مردم به عمد هیچ حساب کتابی نمیکردند که کی چی به فلانی بدهکاره تا بلکه پرورش دهند جامعه ای از سخاوت و اشتراک گذاری.


 آنچه که این انسان شناسان ممکن است ندانسته باشند اینست که اقتصاد هدیه هرگز کاملا در غرب سرکوب نشده؛ در واقع آنها اغلب در درون جنبش های شورشی ظاهر گردیدند. آنارشیست ها نیز در آمریکا امروزه میل به روابط مبتنی بر سخاوت و تضمینی که نیازهای همه برآورده خواهد شد دارند . در تعدادی از شهرهای کوچک و بزرگ (کوچک را 'تاون' و بزرگ را 'سیتی'* میگن-م)، آنارشیست بازارهای واقعا واقعا رایگان  برگزار میکنند - اساسا، بازارهای+ بدون قیمت . مردم  محصولاتی را که ساخته اند و یا چیزهائی را که دیگر لازم ندارند را آورده و آنها را به صورت رایگان به رهگذران و یا سایر شرکت کنندگان میدهند. و یا، به اشتراک گذاری مهارتهای مفید با یکدیگر اقدام میکنند. در یک بازار رایگان در کارولینای شمالی، هر ماه 
Flea market + / *Town / City


 "دویست نفر یا بیشتر از اقشار مختلف مردم در 'کمون(+)' در مرکز شهر جمع می شوند. آنها همه چیز می آورند از طلا و جواهر بگیر تا هیزم برای هدیه دادن ، و هر آنچه که می خواهند برمیدارند. غرفه هائی هست که دوچرخه تعمیر میکنند، سلمانی، حتی قرائت (ورق) 'تاروت' وجود دارد. مردم با چارچوب تخت خوابی اندازه بزرگ و کامپیوترهای قدیمی محل را ترک میکنند؛ اگر وسیله نقلیه برای انتقال نداشته باشند، رانندگان داوطلب در دسترس هستند. هیچ پولی ردوبدل نمیشود، هیچ کس بر روی ارزش مقایسه ای کالاها و یا خدمات چانه نمیزند، هیچ کس در مورد نیازمند بودن شرمنده نیست. بر خلاف احکام دولتی، هزینه ای برای استفاده از این فضای عمومی پرداخت نمی شود، و هیچ کسی "مسئول" نیست. گاهی اوقات یک گروه موسیقی از راه می رسد؛ بعضی وقتها یک گروه خیمه شب بازی برنامه ای اجرا می کند، و یا مردم صف میکشند تا چوبی به 'پینیاتا'(*) پرتاب کنند. بازی ها و محاوره ها در اطراف محله پا برجاست ، و همگان یک بشقاب غذای گرم و یک کیسه پر از مواد غذائی رایگان دارند. آگهی ها /باندرول ها از شاخه ها آویزان و الواردار با اعلام "برای کمون، نه صاحبخانه ، نه بوروکراسی" و " نه رئیس، نه مرز(*+)" و یک پتو  بزرگ پهن شده روی زمین مملو از کتابهای رادیکالی برای خواندن ، اما اینها ضروری برای این رویداد نیست - این یک نهاد اجتماعی است، نه یک تظاهرات.
 محلی عمومی Commons(+)
  عروسکهای پارچه ای که درونش پر است از شکلات و آبنبات. آویزانش کرده وبا پرتاب چوبی آنرا پاره میکنند:Pinata(*)
 "ni jefes,ni fronteras"(*+)


به لطف بازار رایگان ماهانه مان، هر کس در شهر ما یک نقطه مرجع کاری برای  اقتصاد آنارشیستی دارد. زندگی کمی راحتر است برای کسانی از ما با درآمد کم و یا هیچ درآمدی، و روابط  در فضائی رشد میکنند که در آن طبقه اجتماعی و امکانات مالی حداقل به طور موقت بی ربط هستند. "(2) 
(2) "The Really Really Free Market : Instituting the Gift Economy," 
Rolling Thunder,No 4,Spring 2007,P.34
"بازار واقعا واقعا رایگان: سازماندهی اقتصاد هدیه،" رولینگ تاندر، شماره 4، بهار 2007، صفحه34. 


جامعه سنتی 'سه مائی'، در 'مالایا(+)'، بر اساس هدیه دادن به جای مبادله کالا ست. ما نتوانستیم هیچ تاریخچه ضبط  شده ای از جامعه شان توسط  خود 'سه مائی' ها پیدا کنیم، اما آنها به رابرت دنتان ، انسان شناس غربی که با آنها برای مدت زندگی کرده، چگونکی کارکردش را توضیح دادند.  دنتان می نویسد که "سیستمی که توسط آن  سه مائی ها مواد غذائی و خدمات را توزیع میکنند یکی از راه های مهمی ست که در آن اعضای یک جامعه به هم گره خورده اند ... مبادلات اقتصادی سه مائی ها بیشتر شبیه مبادلات کریسمس است تا مبادلات تجاری."(3) برای اعضای جامعه 'سه مائی' محاسبه ارزش هدایای داده و یا دریافت شده "پونان،"(*) یا تابو در نظر گرفته میشود. دیگر قوانین معمول آداب معاشرت شامل وظیفه به اشتراک گذاشتن هر آنچه که آنها داشته که بلافاصله نیازمندش نیستند، و وظیفه به اشتراک گذاشتن با مهمانان و هر کسی که پرسید. پونان بحساب می آید اگر به اشتراک نگذاری و یا درخواستی را رد کنی، بلکه همچنین با درخواست بیشتر از آنی که کسی بتواند بدهد.
(+)Semai in Malaya
"punan"(*)
(3) Robert  k.Dentan,The Semai : A Nonviolent People of Malaya. New York
Holt,Rinehart and Winston,1979,p.48
.

(3) رابرت ک. دنتان، سه مائی : مردم بی خشونت مالایا. نیویورک:هولت، راینهارت و وینستون، 1979، p.48. 


بسیاری از جوامع دیگر نیز به توزیع و مبادله مازاد به عنوان هدیه اقدام کرده اند. گذشته از انسجام اجتماعی و شادی که از به اشتراک گذاردن با کومونیته- بدون اینکه حریص وار حساب گری کنید- دستگیرتان میشود ، یک اقتصاد هدیه همچنین می تواند از نظر منافع شخصی توجیه پذیر باشد. اغلب، یک فرد نمی تواند همه آنچه را که همگی با هم تولید کرده اند مصرف کند. گوشت از شکار یک روز قبل از اینکه شما بتوانید تمام آن را بخورید خراب میشود. یک ابزار، مانند اره، بیشتر اوقات بدون استفاده در گوشه ای گذاشته میشود اگر مالکیت یک نفر باشد. عقل حکم میکند که بیشتر گوشت را هدیه داده و اره را با همسایگان خود به اشتراک گذارید، زیرا  شما اطمینان خواهید داشت که در آینده آنها مواد غذائی اضافی را به شما داده و ابزار خود را با شما به اشتراک خواهند گذاشت -، در نتیجه مطمئن که شما دسترسی بیشتری به مواد غذائی داشته و محدوده وسیع تری از ابزار در اختیار، و شما و همسایگان بدون نیاز به بهره برداری/استثمار کسی غنی تر خواهید شد.



از آنچه ما می دانیم، با این حال، اعضای اقتصادهای هدیه احتمالا اقدامات خود را با استدلال محاسبه منافع شخصی توجیه نمیکنند، بلکه با استدلال اخلاقی، اشتراک گذاری را به عنوان کاری درست ارزیابی خواهند کرد. هر چه باشد، مازاد اقتصادی ناشی از یک روش خاص نگرش به جهان است: یک انتخاب اجتماعی است و نه یک یقین مادی/ماتریالی. جوامع باید انتخاب کنند، در طول زمان، به کار بیش از آنی که نیاز دارند تن دهند، کمیت گذاری ارزش ها، یا فقط حداقل مورد نیاز برای بقای خود را مصرف و به واگذار کردن تمام بقیه محصولات شان به یک انبار مشترک که توسط طبقه ای از رهبران کنترل می شود. حتی اگر یک گروه از شکارچیان یا یک گروه از گردآورنده گان شانس آورده و مقدار زیادی از مواد غذائی را به خانه بیاورند، هیچ مازادی وجود نخواهد داشت اگر آنها به اشتراک گذاشتن را با همگان امری طبیعی قلمداد کنند، حرص و ولع خوردن را با جشنی بزرگ ارضا کرده، و یا کومونیته همسایه خود را دعوت به جشنی کرده تا  همه غذا خورده شود. قطعا اینگونه بیشتر لذت بخش است تا اینکه اندازه گیری کنیم مقدار کیلوی مواد غذائی را و محاسبه که چند درصد عایدمان شده است.


در مورد راحت طلبان/ آدمهای عاطل و باطل ، حتی اگر مردم ارزش هدیه را محاسبه نکرده و ترازنامه ای نگه ندارند، آنها متوجه خواهند شد اگر کسی به طور مداوم حاضر به اشتراک گذاری نشده و به گروه کمک نکرده، و آداب و رسوم جامعه و حس کمک متقابل را نقض نیز هم. به تدریج، چنین افرادی به روابط خود صدمه خواهند زد، و برخی از مزایای بهتر زندگی در یک کومنیته را از دست خواهند داد. به نظر می رسد که در تمام اقتصادهای هدیه ، حتی تنبل ترین مردم هرگز از مواد غذائی محروم نشدند - در تضاد کامل با سرمایه داری- اما تغذیه چند راحت طلب تخلیه/مصرف ناچیزی از منابع جامعه می باشد، بخصوص وقتی مقایسه کنیم با  نازپرورده کردن نخبگان/ایلیت حریص جامعه مان . و از دست دادن مقدار بسیار کمی از منابع ترجیح بیشتری دارد تا از دست دادن محبت/مهربانی خود و اینکه اجازه دهیم افرادی از گرسنگی بمیرند. در موارد شدید تر، اگر اعضای چنین جامعه ای به شدت انگلی بودند، تلاش برای انحصار منابع و یا مجبور کردن افراد دیگر به کار برای آنها- به عبارت دیگر، مثل سرمایه داران عمل کردن - آنها را می توان طرد و حتی از جامعه اخراج کرد. 


برخی از جوامع بی دولت روئسائی دارند که نقشی آئینی بازی میکنند ، اغلب در رابطه با دادن هدیه و گسترش منابع . در واقع، اصطلاح "رئیس" می تواند فریبنده باشد چرا که بسیاری از جوامع مختلف انسانی وجود داشته اند که شامل افرادی که غرب آنها را "سران/رئسا" می خوانده، و در هر جامعه نقش آن فرد چیز کمی متفاوت بوده است. در بسیاری از جوامع روئسا هیچ قدرت قهری نداشته اند: مسئولیت آنها داوری حل منازعات/اختلافات و یا انجام آداب و رسوم، و از آنها انتظار میرفته که از هر کس دیگری سخاوتمند تر باشند . در نهایت آنها سخت تر کار می کردند و ثروت شخصی کمتری از دیگران داشتند. یک مطالعه نشان داده که دلایل شایع برای عزل یا اخراج یک رئیس توسط مردم همانا به اندازه کافی سخاوتمند نبودنش بوده است. (4)
(4) Christopher Boehm,"Egalitarian Behavior and Reverse Dominance Hierarchy," 
Current Anthropology,Vol.34,No.3,June1993
4) کریستوفر بوهم، "رفتار برابر و سلطه معکوس سلسله مراتب ،" انسان شناسی معاصر، Vol.34، NO.3، June1993.