Montag, 13. März 2017


 Anarchy Worksآنارشی کار میکند
Ardent Press,2010 - No Copyright-279 pages  
از رفیق: پیتر گلدرلوس
Peter Gelderloos
Anarchy Works - Peter Gelderloos


ترجمه از : پیمان پایدار 

=============================
 فصل اول
Human Nature

?Aren't people naturally selfish (الف)
آیا مردم به طور طبیعی خودخواه نیستند؟
?Aren't people naturally competitive (ب) 
 آیا مردم به طور طبیعی رقابتی نیستند؟
?Haven't humans always been patriarchal(پ) 
آیا انسان ها همیشه مرد سالار نبوده اند؟
?Aren't people naturally warlike(چ)
 آیا مردم به طور طبیعی جنگ جو نیستند؟
?Aren't domination and authority natural(د)
آیا سلطه  گری و اقتدار طبیعی نیست؟
  A broader sense of self(ر)
مفهومی گسترده تر از خود 


***************************
قسمت آخر فصل اول
  A broader sense of self(ر)
مفهومی گسترده تر از خود

یک صد سال پیش پیتر کروپوتکین، جغرافیدان و نظریه پرداز آنارشیست روسی،  کتاب انقلابی خود را منتشر کرد، کمک متقابل، که استدلال می کند که تمایل افراد برای کمک متقابل به یکدیگر، در روح همبستگی، عامل بزرگتری در تکامل انسان بوده تا رقابت. ما می توانیم رفتارهای تعاونی گونه(همبستگی مآبانه) مشابه ای را که نقشی در بقای گونه های بسیاری از پستانداران، پرندگان، ماهی ها، و حشرات داشته را مشاهده کنیم . با این وجود (هنوز هم)، این اعتقاد همچنان پا برجاست که انسان ها طبیعتا خودخواه، رقابتی، جنگجو، و مردسالار هستند. این باور بر اساس ارائه تعبیرغلط (اطلاعات نادرست) از مردم به اصطلاح بدوی بعنوان وحشی، و دولت به عنوان یک ضرورت، نیروئی آرامبخش(پاسیو گرایانه)، بنیان گذاشته شده است.
Mutual Aidتاکید در متن از منست


غربی ها که خود را بعنوان اوج تکامل انسان می بینید، معمولا شکارچی گردآورندگان و دیگر مردم بی دولت را به عنوان نژادهای مفقود شده گذشته تلقی میکنند، حتی اگر آنها در حال حاضر زنده باشند. با این کار، آنها فرض را بر این انگاشته که تاریخ  ترقی گرائی اجتناب ناپذیریست از مرحله پائین تر به پیچیده تر، و تمدن غرب پیچیده تر از سایر فرهنگ هاست. اگر تاریخ بر مبنای عصر حجر، عصر مفرغ/برنز، عصر آهن، عصر صنعتی، عصر اطلاعات سازمان یافته(اینترنتی)، و به همین ترتیب، سازماندهی شده باشد، کسی که از ابزارهای فلزی استفاده نکند هنوز هم باید در عصر حجر زندگی کند، درست است؟ اما این بینشی اروپا محورآنه است، حداقل گفته باشیم، که فرض بر این گذاشته شود که یک شکارچی - گردآورنده که استفاده از هزاران گیاه مختلف را میداند شخصیت بدوی تر/ کمتر پیچیده ای دارد تا یک گرداننده در نیروگاه هسته ای که بر چگونه فشار دادن هزاران دکمه مختلف واقف میباشد اما نمی داند مواد غذائی اش از کجا می آید.


 سرمایه داری ممکن است قادر به شاهکارهای تولید و توزیعی باشد که پیش از این هرگز ممکن نبوده ، اما هم زمان این جامعه بگونه ای غم انگیزانه(تراژیک وار) قادر به  تغذیه و سالم نگه داشتن همگان ندارد، و هرگز بدون نابرابری شدید ، ظلم و ستم و ویرانی محیط زیست وجود نداشته است. ممکن است استدلال شود که اعضای جامعه ما از لحاظ اجتماعی رشد نیافته، اگر آشکارا بدوی نباشند، وقتی که مسئله به قادر بودن در همکاری و سازماندهی خود بدون کنترل استبدادی(اتوریته وار) مطرح میشود.


یک دیدگاه متفاوت از جوامع بی دولت نشان از آن میدهد که آنها دارای اشکال توسعه یافته ای از سازمان اجتماعی و تاریخ پیچیده خود میباشند، که هر دو در تضاد با مفاهیم غربی در مورد ویژگی های"طبیعی" انسانی ست. تنوع گوناگونی از رفتارهای انسانی که در جوامع مختلف طبیعی خوانده میشوند(بنظرمی آیند) خود ایده طبیعت انسان را زیر سؤال میبرد.


درک ما از طبیعت انسان به طور مستقیم تحت تاثیر قرار میدهد آنچه که ما از مردم انتظار داریم. اگر انسان ها به طور طبیعی خودخواه و رقابتی هستند، ما نمی توانیم انتظار داشته باشیم که در یک جامعه تعاونی گونه زندگی کنیم. وقتی که می بینیم چگونه فرهنگ های دیگر طبیعت انسان را بگونه متفاوت تعبیر میکنند، ما می توانیم طبیعت انسان را بعنوان یک ارزش فرهنگی، یک اسطوره آرمانی و هنجاری که چگونه یک جامعه سازمان یافتگی خود را توجیه میکند تشخیص دهیم. تمدن غرب  مقدار بسیار زیادی از منابع را به کنترل اجتماعی، پلیس گرائی، و تولید فرهنگی برای ترویج ارزش های سرمایه داری اختصاص میدهد. ایده غربی از طبیعت انسان بعنوان بخشی ازاین کنترل اجتماعی، دلسرد کردن شورش علیه قدرت(اتوریته) عمل میکند. به ما از دوران کودکی آموخته اند که زندگی انسان بدون قدرت به هرج و مرج می گراید.


 این دیدگاه از طبیعت بشر توسط  هابز و دیگر فیلسوفان اروپائی برای توضیح ریشه ها (خاستگاه) و هدف دولت ارائه گردید؛ این نشان از تغییر به استدلال علمی در زمانی بود که استدلالهای الهی دیگر بسنده نمیکردند . هابز و معاصران خود فاقد داده های روانشناسی، تاریخی، باستان شناسی، و قوم نگاری ای بودند که ما امروزه از آن بهره مندیم ، و تفکر آنها هنوز به شدت تحت تاثیر میراثی از آموزه های مسیحی  بود. حتی اکنون که ما به اطلاعات فراوانی دسترسی داریم که متناقض با کیهان شناسی مسیحی و علوم سیاسی دولتگرا میباشند، مفهوم توده ای/ مردمی از طبیعت انسان به طور چشمگیری تغییر نکرده است. چرا ما هنوز اینقدر بی دانش هستیم ؟  سوال دوم پاسخ اول را میدهد: چه کسی آموزش و پرورش را در جامعه ما کنترل میکند؟ با این حال، هر کسی که خلاف دگم/جزم اندیشی استبدادی حرکت کند با مبارزه سخت در برابر اتهام "رومانتیسیسم"مواجه میشود.
توماس هابز ( متولد پنجم آوریل 1588- مرگ چهارم دسامبر 1679)، فیلسوف انگلیسی که به عنوان یکی از بنیانگذاران فلسفه سیاسی مدرن شناخته میشود. او را با  بهترین کتابش" لویتان"- نوشته شده در سال 1651 - میشناسند ، که در آن  نظریه" قرارداد اجتماعی"  رابنیان  گذارد. این نظریه بعنوان پایه و اساس بسیاری از فلاسفه سیاسی غرب شناخته شده- م



اما اگر طبیعت انسان ثابت نیست، اگر می تواند یک طیف گسترده ای از امکانات را دربر بگیرد، آیا ما نمی توانیم جرعه ای از تخیلات عاشقانه/رمانتیسیسم را در امکانات نوین پیش بینی کنیم؟ اقدامات شورشی که در جامعه ما هم اکنون در حال رخ دادن است ، از 'اردوگاه صلح فاسلین' تا بازارهای واقعا واقعا آزاد، دارای نطفه های  یک جامعه صلح آمیز و گشاده دست است. پاسخ های مردمی به بلایای طبیعی مانند توفان کاترینا در نیواورلئان (آمریکا-م) نشان می دهد که همه پتانسیل اینرا را دارند که همکاری/همبستگی کنند وقتی که نظم اجتماعی حاکم مختل میشود. این مثال ها ما را به مفهومی گسترده تراز خود نشانه میرود- درکی از انسان ها بعنوان موجوداتی قادر به طیف گسترده ای از رفتارها.
 Faslane Peace Camp to the Really Really Free Markets 


 ممکن است بگویند خود خواهی طبیعی است، اینکه افراد به ناچار با توجه به خواسته ها و تجربیات خود زندگی می کنند. اما خود پرستی لزومی ندارد رقابتی باشد و یا همراه با بی اعتنائی به دیگران . گسترش روابط ما بسیار فراتر از بدن و ذهن 
ما میباشد - ما در جوامع/کومونیته ها زندگی می کنیم ، وابسته بر اکوسیستم ها برای مواد غذائی و آب، و نیازمند دوستان، خانواده، و معشوق برای سلامت عاطفی مان. بدون رقابت نهادینه شده و استثمار، نفع فردی هر کدام همپوشانی دارد با منافع جامعه و محیط زیستش. دیدن روابطمان با دوستانمان و طبیعت بعنوان بخشی اساسی از خودمان گسترش میدهد احساس ارتباطیمان را با جهان و مسئولیتمان را برای آن. به نفع خود ما نیست که تحت سلطه مقامات/اتوریته باشیم، و یا بر دیگران تسلط داشته باشیم؛ با توسعه مفهوم گسترده تری از خود، ما می توانیم زندگی خود و جوامع مان ما بر این ساختار بنیان نهیم .
 =====================
Recommended Reading
کتابهائی که توصیه میشود

Robert K.Dentan,The Semai:A Nonviolent People of Malaya

 New York:Holt, Rinehart and Winston,1979 

Christopher Boehm, "Egalitarian Behavior and Reverse Dominance 
Hierarchy,"CurrentAnthropology

Pierre Clastres, Society against the State,(1974),New York:Zone Books,1987
 
Leslie Feinberg, Transgender Warriors:Making History from Joan of Arc to Dennis
Rodman,Boston: Beacon Press,1977

David Graber, fragments of an Anarchist Anthropology ,Chicago:Prickly 
Paradigm Press,2004

Colin M. Turnbull , The Forest People, New York: Simon & Schuster,1961

James C.Scott, Domination and the Arts of Resistance : Hidden Transcript
New Haven: Yale University Press,1990

 Bob Black, "The Abolition of Work," 1985, 
http:// www.inspiracy.com
Black / abolition/abolitionfwork.html 

Sonntag, 5. März 2017


 Anarchy Worksآنارشی کار میکند
Ardent Press,2010 - No Copyright-279 pages  
از رفیق: پیتر گلدرلوس
Peter Gelderloos
Anarchy Works - Peter Gelderloos



ترجمه از : پیمان پایدار 
=============================
 فصل اول
Human Nature

?Aren't people naturally selfish (الف)
آیا مردم به طور طبیعی خودخواه نیستند؟
?Aren't people naturally competitive (ب) 
 آیا مردم به طور طبیعی رقابتی نیستند؟
?Haven't humans always been patriarchal(پ) 
آیا انسان ها همیشه مرد سالار نبوده اند؟
?Aren't people naturally warlike(چ)
 آیا مردم به طور طبیعی جنگ جو نیستند؟
?Aren't domination and authority natural(د)
آیا سلطه  گری و اقتدار طبیعی نیست؟
  A broader sense of self(ر)
مفهومی گسترده تر از خود 


***************************

?Aren't domination and authority natural(د)
آیا سلطه  گری و اقتدار طبیعی نیست؟

 امروزه، سخت تر است که توجیه ایدئولوژیک برای دولت داشت. مجموعه طومار گونه ای از تحقیقات نشان می دهد که بسیاری از جوامع انسانی به شدت مساوات طلبانه بوده اند، و حتی درون سرمایه داری ممکن است که مردم همچنان دست به تشکیل شبکه ها و کومونیته های مساوات طلبانه بزنند. به منظور آشتی دادن این با نظریه شان که تکامل مقوله ای از رقابت شدید است، برخی از دانشمندان دست به  قیاس منطقی "سندرم مساوات طلبانه بشری،" زده، نظریه پردازی کرده اند که بشر در روند تکاملی خود به زندگی در گره نزدیک، گروه های همگن رسیده ، که در آن انتقال ژن اعضا نه توسط بقای فرد بلکه در بقای گروه تضمین شده است.
human egalitarian syndrome / close knit  / homogenous groups تاکیدها در متن  از منست


بزعم این نظریه، غلبه کردن همکاری/همبستگی و مساوات طلبی در میان این گروه ها به علت نفع ژنتیکی برای جان سالم بدر بردن گروه بوده است. رقابت ژنتیکی بین گروه های مختلف رخ داده، و گروه هائی که به بهترین وجه از اعضای خود مراقبت کردند آنهائی بودند که موفق به انتقال / تصویب ژن خود شدند. رقابت مستقیم ژنتیکی بین افراد توسط رقابت بین گروه های مختلف که از استراتژی های مختلف اجتماعی استفاده کرده اند جایگزین شده، و انسان ها به تکامل یک سری از مهارت های اجتماعی که به همکاری/همبستگی بیشتر مجال داده نائل آمدند. این توضیح میدهد که چرا، برای بیشترین دوران از موجودیت بشر، ما در جوامعی با سلسله مراتب کم و یا هیچ زندگی کرده ایم، تا زمانی که نوع خاصی از پیشرفت های تکنولوژیک به برخی از جوامع اجازه داد تا به طبقه بندی کردن و تسلط بر همسایگان خود فائق شوند.


این بدین معنی نیست که کنترل و قدرت/اتوریته غیر طبیعی بودند، و اینکه فن آوری میوه ممنوعه ای که در غیر این صورت بشریت بی گناه را خراب کرده باشد. در واقع، برخی از جوامع شکارچی- جمع آور کننده آنقدر پدرسالار بودند که از تجاوز گروهی به عنوان یک شکل از مجازات علیه زنان استفاده میکردند، و برخی از جوامع با کشاورزی و فلز ابزار به شدت مساوات طلبانه بوده اند. برخی از مردم  شمال غربی اقیانوس آرام آمریکا شکارچی - جمع آور کننده کم تحرکی بودند و  جامعه به شدت طبقه بندی شده ای داشتند با طبقه ای از برده گان. و در آن سر دور از طیف فن آوری، گروه هائی از شکارچی- جمع آور کننده عشایری در استرالیا که  بزرگان مردسالاردر آن غلبه داشتند. مردان مسن تر می توانستند چندین زن داشته باشند، مردان جوان هیچی، و زنان آشکارا بمانند مالکیت اجتماعی(13) توزیع میشدند.
  تاکید در متن ازمنستhunter-gatherer
(13)
دیمیتری ام بوندارنکو  و آندره وی کوروتایو، مدل های تمدن پولیتوجه نسس، مسکو: آکادمی علوم روسیه، 2000

(13) Dmitry M.Bondarenko and Andrei V.Korotayev, civilizational model Politogenesis, Moscow: Russian Academy of Sciences, 2000

انسان ها قادر به هر دو رفتار استبدادی و ضد استبدادی هستند. جوامع افقی که به عمد ضد استبدادی نبودند به راحتی می توانستند سلسله مراتب اجباری را توسعه دهند وقتی که فن آوری های جدید چنین امکانی را میداده ، و حتی بدون فن آوری فراوان آنها می توانستند زندگی را برای گروه هائی که از خود  پائین تر محسوب میکردند جهنم سازند. به نظر میرسد که شایع ترین اشکال نابرابری در میان جوامع در غیر این صورت مساوات طلبانه تبعیض جنسی و سنی بوده، که می تواند جامعه را به نابرابری عادت و ایجاد نمونه اولیه ای از ساختار قدرت - اداره توسط بزرگان مرد کند. این ساختار می تواند در طول زمان با توسعه ابزار فلزی و سلاح، مازاد، شهرها، و مانند آن قدرتمند گردد.


منظور اینست که ، هر چند، این اشکال نابرابری اجتناب ناپذیر نبودند. جوامعی که رفتارهای استبدادی را مکروه/ زشت میپنداشتند آگاهانه از ظهور سلسله مراتب جلوگیری میکردند. در واقع، بسیاری از جوامع سازمان متمرکز یا فن آوریهائی را که به سلطه گری مجال میدهد را رها ساختند. این نشان می دهد که تاریخ یک مسیر یک طرفه نیست. به عنوان مثال، مراکشی های ایمازقن، یا بربرها(*)،سیستمهای سیاسی متمرکز را در طول چند قرن گذشته شکل ندادند، حتی زمانی که جوامع دیگر در اطرافشان بدان تن دادند. "ایجاد یک سلسله تقریبا غیر ممکن است،" یکی از مفسران نوشت، "با توجه به این واقعیت که رئیس با شورش مداوم مواجه گردیده  که در نهایت موفق می شود و این سیستم را به  نظم سابق غیر متمرکز آنارشیستی برمیگرداند."(14)
Moroccan Imazighen, or Berbers تاکید در متن از منست
(*)
(14)
هارولد بارکلی، مردم بدون حکومت / دولت: انسان شناسی آنارشی، لندن: کان و آوری ل 
1982، صفحه.98.
(14)Harold Barclay, People Without Government: An Anthropology  of Anarchy, London: Kahn and Averill, 1982, p.98


عواملی که اجازه می دهند جوامع از سلطه و قدرت قهرآمیز جلوگیری کنند چه هستند؟ مطالعه انجام شده توسط کریستوفر بوهم، نظرسنجی از ده ها جوامع مساوات طلبانه در همه قاره ها، منجمله مردمی که به عنوان علوفه چین ها، باغبان ها، کشاورزان، و گله داران زندگی می کردند، دریافت که عامل مشترک همانا تمایل آگاهانه برای برابری طلب باقی ماندن است : فرهنگی ضد استبدادی."علت اولیه و بلافاصله ترین  رفتار مساوات طلبانه تعیین اخلاقی از طرف بازیگران اصلی سیاست گروه محلی است که به هیچ کس از اعضای آن نباید اجازه داده شود که بر دیگران تسلط داشته باشد."(15) به جای اینکه فرهنگ توسط شرایط مادی تعیین شود، به نظر می رسد که فرهنگ ساختارهای اجتماعی ای را که شرایط مادی مردم را بازتولید میکند را شکل می دهند.

(15) کریستوفر بوهم، "رفتار برابر و سلطه معکوس سلسله مراتب ،" انسان شناسی معاصر جلد، 54، بدون. 3، ژوئن 1993
(15) Christopher Boehm, "Egalitarian Behavior and Reverse Dominance Hierarchy," Current Anthropology, Vol,54,No. 3,June 1993


در شرایط های خاص نوعی از رهبری اجتناب ناپذیر است،از آنجائی که برخی از مردم مهارت های بیشتر و یا شخصیتی کاریزماتیک تری دارند. جوامع آگاهانه مساوات طلب به این شرایط توسط نهادینه نکردن موقعیت رهبری، ندادن هیچ امتیاز خاصی  به یک رهبر، یا با پرورش فرهنگی که شرم بهمراه خواهد داشت برای به رخ کشیدن رهبری و یا سعی در به دست گرفتن قدرت بر دیگران پاسخ میدهند. علاوه بر این، موقعیت های رهبری از یک وضعیت تا وضعیت دیگر تغییر میکند، بسته به مهارت های مورد نیاز برای کار مورد نظر . رهبران در طی شکار متفاوت از رهبران در طول ساختن خانه یا مراسم (آئینی) هستند. اگر یک فرد در نقش رهبری برای به دست آوردن قدرت بیشتر تلاش کند و یا بر همسالان خود تسلط داشته باشد، بقیه گروه به گزینه "مکانیسمهای هم سطح سازی عمدی" متوسل میشوند: رفتارهائی که قصدش  به پائین کشیدن رهبر به زمین میباشد. برای مثال، در میان بسیاری از جوامع ضد استبدادی شکارچی- جمع آور کننده، اگر دیده شود که ماهرانه ترین شکارچی در یک گروه به لاف زدن و استفاده از استعدادهایش برای تقویت نفس خود به جای نفع کل گروه استفاده کند با نقد و تمسخر مواجه میگردد .


اگر این فشارهای اجتماعی کار نکنند، تحریمها تشدید میشوند، و در بسیاری از جوامع مساوات طلبانه آنها رهبری را که به ناچار اقتدارگراست ، خیلی قبل از اینکه قادر به اختیارات قهری شود، در نهایت بیرون میکنند یا میکشند . این "سلطه معکوس سلسله مراتب،" که در آن رهبران باید از اراده مردم اطاعت کنند چرا که قادر به حفظ موقعیت رهبری خود بدون حمایت نیستند، در بسیاری از جوامع مختلف ظاهر شده و در طی زمان طولانی عملکرد داشته . برخی از جوامع مساوات طلبانه که در نظرسنجی 'بوهم' به ثبت رسیده یک رئیس یا یک 'شمن' دارند که نقش آئینی ایفا میکند و یا به عنوان یک میانجی بی طرف در اختلافات عمل; دیگران در زمان مشکلات رهبری تعیین میکنند، و یا یک رئیس صلح و رئیس جنگ دارند. اما این موقعیت های رهبری قهر آمیز نیستند، و در طی صدها سال به نقشهای استبدادی توسعه نیافته اند. اغلب افرادی که این نقش ها را پر میکنند آنها را به عنوان یک مسئولیت اجتماعی موقت می بینند، که به دلیل سطح بالائی از انتقاد و مسئولیتی که در طی داشتن با آن روبرو هستند مایل به تحویل دادن سریعش میباشند . 
shaman تاکید در متن از منست


تمدن اروپا تاریخا تحمل بسیار بالاتری برای استبداد از خود نشان داده تا جوامع مساوات طلبانه ای که شرح آن در این بررسی داده شده است. هر چند همین که  سیستمهای سیاسی و اقتصادی که در حال توسعه تبدیل به دولت مدرن و سرمایه داری در اروپا شدند، تعدادی شورش نیز رخ داد که نشان ازآن میدهد که حتی در اینجا قدرت/اتوریته خود تحمیل شده است . یکی از بزرگترین این شورش ها همانا جنگ دهقانان بود. درسال 1524 و 1525، بیش از سیصد هزار دهقان شورشی، در کنار مردم شهر و برخی از اشراف پائین رتبه ، در برابر صاحبان اموال و سلسله مراتب کلیسا به جنگی رفتند که حدود یک صد هزار نفر کشته در سراسر باواریا، ساکسونی، تورینگن ،شوابن ، آلزاس، و همچنین بخش هائی از آنچه اکنون سوئیس و اتریش میباشد از خود بجا گذاشت. شاهزادگان و روحانیون امپراتوری روم مقدس  به طور مداوم، برای پرداخت هزینه های رو به رشد اداری و نظامی، دست به افزایش مالیات زدند، که در پی آن دولت به وزنه سنگین و بالا تری تبدیل شد. صنعتگران و کارگران شهرها توسط این مالیات تحت فشار قرار گرفتند، اما دهقانان سنگین ترین فشار را متحمل گردیدند. برای افزایش قدرت و درآمد خود، شاهزادگان دهقانان آزاد را مجبور به بردگی کردند، و قانون مدنی روم را زنده و احیا، که نهاد مالکیت خصوصی بر زمین را برقرار، بزبان دیگر یک گام عقب تر از نظام فئودالی که در آن زمین سپرده ای بود بین دهقان و ارباب که شامل حقوق و تعهداتی نیز.
 Bavaria,Saxony,Thuringen,Schwaben, Alsace, ....Switzerland &Austriaتاکیدها در متن از منست



در ضمن، عناصری از سلسله مراتب قدیم فئودالی، مانند شوالیه و روحانیت، در حال منسوخ شدن بودند، و در تضاد با سایر عناصر طبقه حاکم . طبقه جدید تجار شهرنشین، و همچنین بسیاری از شاهزادگان مترقی، مخالف امتیازات روحانیون و ساختار محافظه کار کلیسای کاتولیک بودند. یک ساختار کمتر متمرکز جدیدی که می توانست پایه قدرت را درون شوراها در شهرهای کوچک و بزرگتر ببرد، از جمله سیستم پیشنهادی مارتین لوتر، اجازه می داد که طبقه سیاسی جدید صعود کند.


 در سالهای
بلافاصله قبل از جنگ، تعدادی از پیامبران آناباپتیست شروع به سفر در سراسر منطقه نموده و به تبلیغ ایده های انقلابی علیه قدرت سیاسی، دکترین کلیسا، و حتی در برابر اصلاحات مارتین لوتر نیز قد علم کردند. این افراد شامل توماس 
دره شل ، نیکولاس استورچ، مارک توماس استوبنر، و معروف ترینشان، توماس مونتزر بودند. برخی از آنها برای آزادی کامل دینی، پایان غسل تعمید غیر داوطلبانه، و لغو دولت بر روی زمین بحث می کردند. نیازی به گفتن نیست که آنها توسط مقامات کاتولیک و هواداران لوترموجب آزار و اذیت قرار گرفته و ورودشان به  بسیاری از شهرها ممنوع بود، اما آنها همچنان به سراسر بوهمیا، باواریا، و سوئیس سفر کرده، حامیان زیادی را بخود جلب و به تمرد دهقانان دامن میزدند.
Thomas Dreschel, Nicolas Storch, Mark Thomas Stubner, ....Thomas Muntzerتاکیدها در متن از منست





درسال 1524، دهقانان و کارگران شهری در منطقه 'شوارزوالد'  آلمان ملاقات کردند و پیش نویس 12 مقاله از 'جنگل سیاه' را به رشته تحریر درآوردند، و جنبشی که آنها ایجاد کردند به سرعت گسترش یافت. مقالات، با استفاده از منابع کتاب مقدس به عنوان توجیه، خواهان لغو بردگی و آزادی همه مردم؛ قدرت مردم شهری برای انتخاب و حذف واعظان ؛ لغو مالیات بر گاو و ارث؛ ممنوعیت امتیاز اشراف برای افزایش  خودسرانه مالیات؛ دسترسی آزاد به آب، شکار، ماهیگیری، و جنگل ها؛ و احیای سرزمین های جمعی/کمونی که توسط اشراف مصادره شده بود می گردید. متن دیگری که چاپ و به مقدار وسیعی توسط شورشیان منتشر شد 'بوندسوردنونگ' بود، نظمی فدرال ، که مدلی از نظم اجتماعی بر اساس شهرداریهای فدرال را تشریح میکرد. عناصری از افراد کمتر با سواد جنبش حتی بیشتر رادیکال بودند، با در نظر گرفتن اعمالشان و فرهنگ عامه ای که از خود بجا گذاردند؛اهداف آنها پاک کردن اشراف از روی زمین و استقرار مدینه فاضله عرفانی در آنزمان و همان جا بود.
Schwarzwald Black Forest / Bundesordnung


تنش های اجتماعی در طول سال افزایش یافت، همینکه مقامات برای جلوگیری از شورشهای آشکار با سرکوب تجمعات روستائی مانند جشنواره های محبوب و مراسم ازدواج تلاش کردند. در ماه اوت 1524، وضعیت بالاخره در اشتولینگن در منطقه 'جنگل سیاه' فوران کرد. یک 'کنتس' خواستار آن شد که دهقانان یک برداشت خاص در یک روز تعطیل کلیسا ارائه دهند. به جایش دهقانان از پرداخت تمام مالیات ها سرپیچی کرده و دست به تشکیل ارتش هزار و دویست نفری زدند، تحت رهبری یک مزدور سابق، 'هانس مولر'. آنها به سمت شهر والدزهوت حرکت کردند و مردم شهر به آنها ملحق شدند، و سپس بسمت قلعه اشتولینگن راهپیمائی و آن را محاصره کردند. با تشخیص این امر که آنها نیازمند نوعی ساختار نظامی هستند، تصمیم گرفتند که کاپیتان ها، گروهبانها و سرجوخه های خود را برگزینند. در ماه سپتامبر آنها از خود در مقابل ارتش هاپسبورگ در نبردی قطعی دفاع کردند، و پس از آن وقتی ازشان درخواست شد حاضر به زمین گذاشتن سلاحهای خود و عذر خواهی نشدند . در آن پائیز اعتصابات دهقانانی، امتناع از پرداخت عشر(یک دهم محصول-م)، و شورشها در سراسر منطقه آغاز شد،همینکه دهقانان سیاست خود را از شکایات فردی به رد یکپارچه نظام فئودالی به عنوان یک کل گسترش دادند. 
Stuhlingen / Hans Muller / Waldshut / Hapsburgتاکیدها در متن از منست




با گرم شدن بهار 1524، جنگ با درنده خوئی از سر گرفته شد. ارتش دهقانی شهرها  را اشغال و تعداد زیادی از روحانیون و اشراف را اعدام کردند. اما در فوریه لیگ شوابین (اتحاد اشراف منطقه و روحانیت) قادر شد که نیروهای نظامی خود را از ایتالیا آورده و آنرا اختصاص دهند به خرد کردن دهقانان . در عین حال مارتین لوتر، تجار شهرنشین ، و شاهزاده های مترقی حمایت کامل خود را پس گرفته و خواستار نابودی دهقانان انقلابی شدند؛ آنها خواهان اصلاح سیستم بودند، نه نابود کردن آن، و قیام تا اینجا به اندازه کافی ساختار قدرت را بی ثبات کرده بود. دست آخر در پانزده ماه می ،1525، ارتش اصلی دهقانی قاطعانه در 'فرنکن هاوسن' شکست خورد؛ مونتزر و دیگر رهبران با نفوذ دستگیر و اعدام گردیدند، و شورش سرکوب شد. با این حال، در طول سال های بعد جنبش آناباپتیست در سراسر آلمان، سوئیس و هلند گسترش یافت، و شورشهای دهقانی، به این امید که یک روز کلیسا و دولت برای همیشه نابود خواهند شد، کماکان ادامه یافته و سر بر میکشیدند.

تاکیدها در متن از منست Schwabian League / Frankenhausen / Muntzer


سرمایه داری و دولت های دموکراتیک مدرن موفق به ایجاد خود در طول قرنهای بعد شدند، اما شبح شورش از پائین هیچگاه آنها را راحت نخواهد گذاشت. در جوامع دولت گرا، توانائی سازماندهی بدون سلسله مراتب هنوز هم امروز وجود دارد، و امکان ایجاد فرهنگ ضد استبدادی  که بتواند هر رهبر بالقوه را به زمین کشد باقی مانده است. مناسبتر، بسیاری از مقاومت در برابر قدرت جهانی به صورت افقی سازماندهی شده است. جنبش ضد جهانی گرائی/گلوبالیزاسیون در سراسر دنیا تا حد زیادی از مقاومت زاپاتیستا در مکزیک ، اتونومیست ها و آنارشیست ها در اروپا، کشاورزان و کارگران در کره جنوبی، و شورشهای توده ای علیه موسسات مالی مانند صندوق بین المللی پول سر بر کشیده، و در سراسر جهان از آفریقای جنوبی بگیرید تا هند رخ داده است. زاپاتیستا و اتونومیست ها خصوصا توسط فرهنگ ضد استبدادی شان مشخص میشوند، یک گسست قاطع از سلسله مراتب/هیرارشی مارکسیست - لنینیست ها که مبارزات بین المللی در نسل های قبلی را تحت سلطه خود قرار داده بودند.


جنبش ضد جهانی گرائی خود را بعنوان یک نیروی جهانی در ماه ژوئن، 1999، به ثبت رساند زمانی که صدها هزار نفر از مردم در شهرهائی چون لندن، انگلستان تا پورت هارکورت، نیجریه خیابان ها را برای کارناوال J18 علیه سرمایه داری تسخیر کردند؛ در ماه نوامبر آخر همان سال، شرکت کنندگان در همین جنبش جهان را با بستن/تعطیل گرداندن اجلاس 'سازمان تجارت جهانی' در سیاتل شوکه کرد.
Port Harcourtتاکید در متن از منست


مهمترین نکته قابل توجه در مورد این مقاومت جهانی اینست که به صورت افقی ایجاد شده بود، توسط سازمان های متنوع و گروههای همسو، پیشگام اشکال جدیدی از اجماع. این جنبش هیچ رهبری نداشت و بطور مداوم مخالفت خویش را با تمامی اشکال قدرت/اتوریته که در صفوفش توسعه میافت دامن میزد. کسانی که سعی میکردند خود را به طور دائم در نقش رئیس یا سخنگو قرار دهند را طرد مینمود- یا حتی به صورتشان کیک (از نوع 'پای سیب' -م) پرتاپ میکردند، همانطور که شخصیت سازمانده سطح بالا 'مدیا بنجامین' در 'مجمع اجتماعی ایالات متحده' در سال 2007 با آن روبرو شد .
تاکید در متن از منست / گردهم آئی سالانه سوسیالیستها affinity groups / Medea Benjamin  / U.S Social Forum


فاقد رهبری، کوتاه در سازمان های رسمی، به طور مداوم نقد پویائی از قدرت داخلی داشتن و بررسی/مطالعه کردن روش هائی مساوات گرایانه از سازماندهی، فعالان ضد جهانی گرائی به پیروزی های تاکتیکی بیشتری نیز دست یافتند. در پراگ در سپتامبر سال 2000، پانزده هزار تظاهرات کننده بر حضور عظیم پلیس غلبه کرده و  آخرین روز از اجلاس 'صندوق بین المللی پول' را بر هم زدند. در 'که بک'(منطقه فرانسوی زبان کانادا-م) در آوریل 2001، معترضان بدرون حصار امنیتی در اطراف نشست برنامه ریزی 'منطقه تجارت آزاد قاره آمریکا' رخنه کرده(نویسنده این سطور- با افتخار- جزو همین شرکت کننده گان از رفقای گروه ضربت 'بلاک سیاه' بودم)؛ پلیس در پاسخ آنقدر شهر را با گاز اشک آور پر کرد به طوری که حتی وارد ساختمانی شد که مذاکرات در آن در حال وقوع بود(*). در نتیجه بسیاری از ساکنان شهر به نفع معترضان و در کنارشان قرار گرفتند. پلیس مجبور شد سرکوب  خود را برای مهار جنبش رو به رشد ضد جهانی گرائی شدت بخشد؛ آنها با دستگیری 600 نفر از معترضان و زخمی کردن سه نفر با تیراندازی در نشست 'سران اتحادیه اروپا' در سوئد در سال 2001، و یک ماه بعد  در نشست سران هشت دولت قدرتمند جهان در جنوا(ایتالیا-م)،جائی که 150000 نفر در اعتراض به این کنفرانس جمع شده بودند،آنها جوان آنارشیستی را بنام 'کارلو جولیانی' به قتل رساندند.  
Quebec / Free Trade Area of the Americas
(*)یاد آخرین سفر شاه مزدور- قبل از سقوط رژیم منحوسش- به پیشگاه اربابش جیمی کارتر افتادم : در آنجا نیز با حضور در میان شرکت کنندگان در بزرگترین تظاهرات در تاریخ 'کنفدراسیون دانشجوئی' در 'واشنگتن دی سی' تعدادی از گازهای اشک آوری را که به سمت مان پرتاب کرده بودند را بسمت پلیس اسب سوار بر گرداندیم و یکی از آنها با رسیدن به محوطه ' کاخ سفید' اشک شاه و کارتر را در آورد!! پیشنهاد میکنم ویدئو آنرا- اگر هنوز در فضای مجازی موجود باشد- ببینید و لذت ببرید.
Carlo Giuliani ... G8 ... Genoaتاکیدها در متن از منست




مخالفت! شبکه برخاسته شده از جنبش ضد جهانی گرائی در اروپا به سازماندهی تظاهراتهای عمده علیه نشست سران G8 در اسکاتلند در سال 2005 بود. این شبکه همچنین سازماندهی اردوگاههای عمده اعتراضی و اقدامات بلوکه کردن اجلاس G8 در آلمان در سال 2007 را بعهده داشت، و به بسیج علیه اجلاس G8 در ژاپن در سال 2008 نیز  کمک کرد. بدون رهبری مرکزی یا سلسله مراتب/هیرارشی، شبکه  ارتباط بین گروه های واقع در شهرها و کشورهای مختلف را تسهیل نمود، و جلسات عمده ای را سازماندهی کرد تا به بحث و تصمیم گیری پیرامون استراتژی برای اقدامات آینده در برابر G8 بپردازد. استرتژی ها هدفشان فعال کردن روش های متنوع در نظر گرفته شده بود: بسیاری از گروه های همسو می توانند به سازماندهی اقدامات متقابلا حمایتی در چارچوب مشترک به جای انجام سفارشات یک سازمان مرکزی بپردازند . به عنوان مثال، یک طرح محاصره/بلوکه کردن ممکن است یک جاده منتهی به سایت اجلاس را به عنوان یک منطقه برای افرادی که تاکتیک مسالمت آمیز و یا تئاتر گونه را ترجیح می دهند تعیین کند، در حالی که ورودی دیگری ممکن است برای افرادی که مایل به ساخت موانع هستند و دفاع از خود در برابر پلیس تعیین کند. این جلسات استراتژی شرکت کنندگانی را از دوازده کشور به خود جلب کرد و شامل ترجمه به چندین زبان نیز بود. پس از آن، آگهی ها /تراکت ها، اطلاعیه ها، مقالات موضع گیرنده، و نقدها ترجمه و به یک وب سایت مورد بارگذاری قرار می گرفت. اشکال هماهنگی آنارشیستی استفاده شده توسط معترضان بارها و بارها مؤثر بودن خود را در مقابل و حتی در مانور دادن پلیس و رسانه های کمپانیهای بزرگ ، که از تیم هزاران نفره از متخصصان باجگیر، ارتباطات پیشرفته و زیرساختهای نظارتی، و منابع بسیار فراتر از آنچه که در دسترس جنبش بود لذت می برد، به اثبات رساند.
 The Dissent


جنبش ضد جهانی گرائی را می توان در تقابل با جنبش ضد جنگ که در پاسخ به جنگ به اصطلاح ضد تروریسم به وجود آمده دانست. پس از  11سپتامبر،2001، رهبران جهان به دنبال تضعیف جنبش رو به رشد ضد سرمایه داری با مستمسک قرار دادن تروریسم (*) و دشمن شماره یک قلمداد کردن آن ، روایت تضاد جهانی را نیز دگرگون / جابجا کردند . پس از فروپاشی بلوک شوروی و پایان جنگ سرد، آنها نیاز به یک جنگ جدید و اپوزیسیون جدید داشتند. مردم میبایست گزینه های آنها را بعنوان انتخابی بین قدرتهای هیرارشیک/سلسله مراتبی - دموکراسی دولت گرا یا تروریستهای بنیادگرا- بدانند تا اینکه انتخابی بین سلطه گری و آزادی . در محیط محافظه کاری که پس از 11 سپتامبر گریبان گیرمان شد، سلطه  گروه های اصلاح طلب وسازمانهای هیرارشیک مآب بزودی بر جنبش ضد جنگ غالب گردید. اگرچه  جنبش ضد جنگ با حضور بیشترین تعداد شرکت کننده در تاریخ تظاهرات بشری در روز 15 فوریه، 2003 آغاز شد، سازمان دهندگان عمدا انرژی شرکت کنندگان را به آئین های به شدت کنترل شده ای سوق دادند که ماشین جنگی را به چالش نکشد . در عرض دو سال، جنبش ضد جنگ به طور کامل تکانه/حرکت ساخته شده دوره ضد جهانی گرائی را به هدر داد و نابود گرداند.
(*) که خود بانیان/ بنیانگذاران/ تعلیم دهندگان و مسلح گرداندگان اوساما بن لادن ها و البغدادی ها( بخوان یهودی عراقی که نام اصلیش سایمون الیوت میباشد) بوده و هستند و خواهند بود- م.

 
جنبش ضد جنگ نتوانست اشغال عراق را متوقف ، یا حتی خودش را حفظ کند، چرا که مردم نه توانمند میگردند و نه توسط شرکت منفعلانه در نمایشی نمادین ارضا. در مقابل، اثر بخشی شبکه های غیر متمرکز را می توان در بسیاری از پیروزی های جنبش ضد جهانی گرائی دید: متوقف کردن نشست ها، فروپاشی 'سازمان تجارت جهانی' و 'اف تی ای ای' ، عقبگرد چشمگیر 'صندوق بین المللی پول' و 'بانک جهانی'(16) . این جنبش سلسله مراتبی/هیرارشیک نشان داد که مردم به آزاد کردن خود از یوغ تسلط تمایل دارند، و اینکه آنها توانائی همکاری به شیوه /روش ضد استبدادی حتی در گروه های بزرگی از غریبه ها از ملت ها و فرهنگ های مختلف را نیز دارا میباشند.
 WTO / FTAAتاکید ها در متن از منست
(16) پیروزی های جنبش و شکست 'صندوق بین المللی پول' و 'بانک جهانی' توسط دیوید گریبر در "شوک  پیروزی،"
استدلال شده: رولینگ تاندر، 5، بهار 2008
(16) the victories of the movement and the failure of the IMF and World Bank are argued by David Graber in " The Shock of Victory," Rolling Thunder no.,5,Spring 2008 


  بنابراین از مطالعات علمی تاریخ بشر گرفته تا معترضانی که تاریخ امروزین را میسازند، مدارک و شواهد شدیدا در تضاد است با بینش دولتگرا از طبیعت انسان. به جای اینکه از یک اصل و نسب به طرز وحشیانه ای اقتدارگرا/اتوریته وار آمده باشیم و بعد این غرایز را تحت یک سیستم رقابتی بر مبنای اطاعت از اتوریته برده، بشریت یک مسیر واحد نداشته است . آغاز تاریخ بشری به نظر می رسد که با طیف وسیعی بین مساوات طلبی سفت و سخت و سلسله مراتبی/هیرارشی ای در مقیاس کوچک با توزیع نسبتا برابری از ثروت شناخته شده باشد. وقتی سلسله مراتب اجباری به ظهور رسید، آنها بلافاصله در همه جا پخش نشدند، و اغلب مقاومت قابل توجه ای را برانگیختند. حتی در جوامعی که ساختارهای مستبدانه/اقتدارگرایانه حاکم است ، مقاومت نیز همانقدر بخشی از واقعیت اجتماعی ست که سلطه و اطاعت . علاوه بر این، دولت و تمدن اقتدارگرا آخرین ایستگاه ها در مسیر/ خط نیست. هر چند انقلاب جهانی هنوز میباید موفق شود، ما نمونه های بسیاری از جوامع پس از دولت داریم، که در آن میتوانیم جنبه هائی از آینده بدون دولت را ایجاد کنیم .


نیم قرن پیش، انسان شناس 'پی یرکلسترس' به این جمعبندی رسید که جوامع بدون دولت و ضد اقتدارگرائی که او در آمریکای جنوبی مورد مطالعه قرار داده از سنگرهای دوران کهن نمیباشند، آنطوری که غربی های دیگرتصور کرده بودند. او استدلال کرد که، در تقابل ، آنها به خوبی از امکان ظهور دولت آگاه بودند، و آنها خود را برای جلوگیری کردن از آن سازماندهی میکردند. مشخص شده که بسیاری از آنها در واقع جوامع پسا دولتی بودند که توسط پناهندگان و شورشیانی که فرار کرده  بودند از و یا سرنگون کرده بودند دولتهای قبلی را تاسیس شده بودند. به طور مشابه، آنارشیست 'پیتر لمبورن ویلسون' حامی این فرضیه است که جوامع ضد استبدادی در شمال شرق آمریکا در مقاومت با ساختار جوامع هیرارشیک 'هوپ ول' شکل گرفته اند، و به نظر می رسد تحقیقات اخیر اینرا تائید میکند. آنچه که دیگران آنرا اقوام غیر تاریخی تفسیر کرده بودند نتایج نهائی جنبش های سیاسی بودند.
Pierre Clastres Peter Lamborn WilsonHopewell تاکیدها در متن از منست


قزاقهائی ساکن در مرزهای روسیه مثال دیگری از این پدیده ارائه می دهند. جوامع آنها را مردمی که از بردگی / سرواژ و دیگر اثرات ظلم و ستم  فرار کرده بودند  تاسیس نمودند. آنها سوارکاری آموختند و مهارت های رزمی قابل توجه ای را برای زنده ماندن در محیط مرزی و در دفاع علیه دولتهای همسایه در میان خود رشد دادند. در نهایت، آنها به عنوان یک قومیت مجزا با استقلال/اتونومی ممتاز شناخته شدند، و تزار (که اجدادشان را اجداد آنها طرد کرده بودند) آنها را به عنوان متحدین نظامی پذیرفت.

بزعم 'جیمز سی اسکات' استاد علوم سیاسی دانشگاه ییل، همه چیز در مورد چنین جوامعی - از محصولاتی که آنها تولید میکنند تا سیستم های خویشاوندیشان- می تواند به عنوان استراتژی های اجتماعی ضد استبدادی خوانده شوند. اسکات به ثبت رسانده اسناد مردم هیل/ تپه آسیای جنوب شرقی را، مجموعه ای از جوامع موجود در زمین های ناهموار که در آن ساختارهای دولتی شکننده با نقطه ضعف شدیدی روبرو هستند. برای صد ها سال، این مردم در مقابل سلطه دولت مقاومت کردند، از جمله جنگ های مکرری از فتح یا نابودی توسط امپراتوری چین و دوره هائی از حملات مداوم توسط برده گان. بزرگ نمائی در تنوع فرهنگی و زبانی در مردم هیل بیشتر است تا در شالیزارهای برنج کنترل شده دولتی در دره ها، که در آن تک فرهنگی در نوسان. مردم هیل اغلب به چند زبان صحبت و متعلق به اقوام متعددی هستند. سازمان اجتماعی شان برای پراکندگی سریع و آسان و الحاق/اتحاد مجدد مناسب، به آنها اجازه می دهد تا از ضرب و جرح فرار کرده و به جنگ چریکی دست بزنند . نظام های خویشاوندیشان بر مبنای روابط تداخلی و زائدی ست که یک شبکه اجتماعی قوی ایجاد نموده و رسمی کردن قدرت را محدود . فرهنگهای شفاهی شان غیرمتمرکز تر و قابل انعطاف تر از فرهنگهای با سواد همجوارشان است ، که در آن تکیه بر کلمه نوشته شده تشویق می کند ارتدکس بودن را و قدرت بیشتری به کسانی که با منابعشان سوابق را حفظ میکنند میدهد .
James C. Scott  /  Hill People of  Southeast Asia


مردم تپه رابطه جالبی با دولتهای اطرافشان دارند. مردم دره ها آنها را به چشم "اجداد زنده" میبینند، هر چند آنها در پاسخ به تمدنهای دره خود را شکل داده اند. آنها پسا دولت اند، نه ما قبل دولت ، اما ایدئولوژی دولت حاضر به رسمیت شناختن چنین دسته بندی "پسا دولتی" نیست زیرا دولت موجودیت خود را فرض بر اوج پیشرفت میداند. افراد/ سوژه ها در تمدنهای دره اغلب "به سمت تپه میروند" تا  آزادانه تر زندگی کنند؛ با این حال روایت و اسطوره های چینی، ویتنامی، برمه ای، و دیگر تمدن های اقتدارگرا در قرنی که منجر به جنگ جهانی دوم شد به نظر می رسید طراحی شده باشند برای جلوگیری کردن از اینکه مردمشان "برگردند" پیش کسانی که آنها را وحشی/ بربر قلمداد میکنند. بزعم بعضی از محققان ، دیوار بزرگ چین به همان اندازه برای حفظ چینی ها در درون ساخته شده که برای حفظ بربرها  در بیرون؛ درعین حال در دره تمدنهای چین و آسیای جنوب شرقی ، اسطوره ها، زبان ها، و آئین های که ممکن است چنین تراکتهای فرهنگی را توضیح دهد به طرز مشکوکی کمبودشان حس میشد. فرهنگ به عنوان یک دیوار بزرگ دیگری مورد استفاده قرار میگرفت تا بلکه این تمدنهای شکننده را با هم حفظ کنند. جای تعجب نیست که "وحشی ها /بربرها" قید زبان نوشتاری را به نفع یک فرهنگ شفاهی غیر متمرکز زدند: بدون سوابق نوشته شده و یک طبقه تخصصی از کاتبان، تاریخ به اموال کمون مبدل شد، به جای ابزاری برای تلقین.

درست برخلاف اینکه آنرا یک پیشرفت اجتماعی لازمی بدانیم که مردم به آسانی قبول میکنند، دولت یک ابزار تحمیلی ست که بسیاری از مردم سعی در فرار از آن میکنند. یک ضرب المثل برمه ای هست که لپ کلام است :" خیلی آسان است برای اینکه یک سوژه یک ارباب پیدا کند، اما سخت است برای یک ارباب که یک سوژه پیدا کند ." در جنوب شرقی آسیا، تا بهمین تازگی، هدف اولیه جنگ تصرف قلمرو نبوده بلکه  تصرف افراد/سوژه ها ، چرا که افراد اغلب بسوی تپه فرار میکردند تا دست به ایجاد جوامع مساوات طلبانه بزنند.(17) این استهزائی بیش نیست که بسیاری از ما متقاعد شده ایم که نیازی ضروری برای دولت هست ، حال آنکه در واقع این دولت است که به ما نیاز دارد.

(17)
پاراگرافهای که در مورد مردم تپه های آسیای جنوب شرقی
آمده  بر اساس سخنرانی جیمز سی اسکات  "تمدنها نمی توانند از تپه صعود کنند: تاریخ سیاسی بی دولت ها در جنوب شرقی آسیا،" میباشد. سخنرانی در دانشگاه براون، پراویدنس، رود آیلند، 2 فوریه ،
(17) The paragraphs regarding the Hill People of Southeast Asia are based on James C. Scott,"Civilization Can't Climb Hills: A Political History of Statelessness in Southeast Asia," lecture at Brown University, Providence,Rhode Island,February 2, 2005