Montag, 25. Juni 2018


 Anarchy Worksآنارشی کار میکند
Ardent Press,2010 - No Copyright-279 pages  
از رفیق: پیتر گلدرلوس
Peter Gelderloos

Anarchy Works - Peter Gelderloos

ترجمه از : پیمان پایدار 

=============================
فصل هفتم

Neighboring Societies جوامع همسایه 
(1)Could an anarchist society defend itself from an authoritarian neighbor?
(1) آیا یک جامعه آنارشیستی میتواند از خود در مقابل همسایه اقتدارگرا  دفاع کند؟

 (2)What will we do about societies that remain very patriarchal, or racist?

(2) ما در مورد جوامعی که بسیار پدرسالارانه یا نژادپرست باقی می مانند، چه خواهیم کرد؟
  (3) What will prevent constant warfare and feuding?

 (3) چگونه میتوان جلوی جنگ  مداوم و دشمنی را گرفت ؟

 (4)Network not borders. 
(4) آری به شبکه و نه به مرزها 
------------------------------------------

 (2)What will we do about societies that remain very patriarchal, or racist?

(2) ما در مورد جوامعی که بسیار پدرسالارانه یا نژادپرست باقی می مانند، چه خواهیم کرد؟
 
آنارشیسم بر خودمختاری و عمل محلی تاکید دارد، اما انزواگرایانه یا گرایشی کوته نظرانه نیست. جنبش های آنارشیستی همیشه خود را با مسائل جهانی و مبارزات دور دست در گیر  کرده اند. در حالیکه دولت ها نیز مدعی نگرانی در مورد مسائل دیگر نقاط جهان اند، آنارشیسم با امتناع کردن در تحمیل راه حل ها خود را متمایز میداند. تبلیغات دولتی ادعا می کنند که ما به دولت جهانی نیاز داریم تا مردم جوامع تحت ستم را آزاد کنیم، باوجود اینکه سازمان ملل متحد، ناتو، ایالات متحده و سایر نهادها، به سرکوب و درگیر شدن در جنگ برای حفظ نظم سلسله مراتبی جهان ادامه میدهند. (118)

(118) به عنوان مثال، مأموریت های "انسان دوستانه" سازمان ملل متحد که
 
بطور مکرر دست به تشکیل حلقه های
 قاچاق جنسی در کشورهایی که برای نگهداری صلح در آن مستقر هستند زده اند، رو گردیده است ." اما این مشکل فراتر از کشور 'کوزوو' و قاچاق جنسی است. هر جا که سازمان ملل متحد در سال های اخیر فعالیت های خود را تأسیس گردانده،به نظر میرسد که تجاوزهای مختلف جنسی علیه زنان ادامه یافته است.
همانطور که مایکل جی جردون میگوید " شبه اتهامات جنسی بر روی سر نیروهای سازمان ملل متحد هست"، کریستین ساینس مانیتور، 26 نوامبر 2004 .(*) آنچه  که رسانه های جریان اصلی/ غالب نمی توانند 
 
 معترف شوند این واقعیت  است که این در مورد  نظامیان عمومیت دارد ، مهم نیست آنها  کلاه های آبی بر سر دارند یا نه.
(*)
Michael J.Jordon,"Sex Charges haunt UN forces," Christian Science Monitor,26 November 2004. 


رویکرد آنارشیستی هم محلی و هم جهانی است، و بر پایه استقلال و همبستگی استوار. اگر یک جامعه در همسایگی پدرسالارانه یا نژادپرستانه یا به نوع دیگر سرکوبگرانه باشد، فرهنگ آنارشیستی می تواند طیف وسیعی از پاسخ های احتمالی را فراتر از بی تفاوتی و "آزادی" به وسیله زور ارائه دهد. در همه جوامع ستمگر، می توان مردمی را دید که برای آزادی خود مبارزه میکنند. این بسیار واقع گرایانه و مؤثر است تا از چنین افرادی پشتیبانی کرد و اجازه داد که آنها مبارزه خود را هدایت کنند، تا اینکه 
سعی شود تحقق آزادی را بمانند مبلغین مذهبی  با دادن "خبرهای خوب" فراهم کرد.

زمانی که اما گلدمن، الکساندر برکمن، مولی استایمر (*) و دگر
 
آنارشیست ها از ایالات متحده به روسیه اخراج شدند و با دولت ستمگری 
 که توسط بلشویک ها ایجاد شده بود روبرو شدند، آنها
 
در سراسر جهان با پخش اطلاعات هم به تشویق برای برپائی تظاهرات علیه بلشویک ها و هم به حمایت از بسیاری از آنارشیست ها و دیگر زندانیان سیاسی کمک کردند. آنها با  "آنارشیست های صلیب سیاه"(+)، یک سازمان حامی زندانیان سیاسی با شعبه های بین المللی، که از زندانیان سیاسی در روسیه و دیگر نقاط پشتیبانی میکرد، کار می کردند. در موارد متعدد، حمایت و همبستگی بین المللی ای که آنها سازماندهی کردند، لنین را تحت فشار قرار داد تا به طور موقت سرکوب علیه مخالفان سیاسی را متوقف و تعدادی از زندانیان سیاسی را نیز آزاد کند .
(*)Emma Goldman,Alexander Berkman, Mollie Steimer
(+)Anarchist Black Cross


صلیب سیاه آنارشیست،
(*) در اصل صلیب سرخ آنارشیست نامیده می شد ، در 
روسیه در طی انقلاب شکست خورده 1905، به منظور کمک به کسانی که مورد آزار و اذیت دولت قرار گرفته بودند، شکل گرفت. در سال 1907، بخش های بین المللی آن در لندن و  نیویورک شکل گرفتند. همبستگی بین المللی که آنها بسیج کردند، کمک کرد که زندانیان آنارشیست زنده بمانند و دیگران را قادر به فرار کنند. نتیجه این بود که در سال 1917، جنبش انقلابی در روسیه قوی تر بود، از ارتباطات بین المللی بیشتری برخوردار، و بهتر مجهز شد تا دولت تزار را سرنگون کند
(*)Anarchist Black Cross/ Anarchist Red Cross

انجمن انقلابی زنان افغانستان (راوا*)، که در سال 1977 در کابل تاسیس شد، برای آزادی زنان از خشونت بنیادگرایان اسلامی و نیز اشغال توسط رژیم هایی مانند شوروی سابق که مسئول قتل بنیانگذار راوا در سال 1978 در پاکستان بود، مبارزه می کرد . پس از مبارزه با اشغال شوروی و طالبان، آنها با 'اتحاد شمال'(+) که با حمایت ایالات متحده به قدرت رسید، مخالفت کردند. از ورای یک سری از شرایط  استیصال آور، آنها با اعتقاد راسخ خود مبنی بر اینکه  آزادی تنها از داخل می تواند تحقق یابد پایدار ماندند. حتی در حین سرکوب طالبان، آنها مخالف تهاجم ایالات متحده در سال 2001 بودند و مدعی این امر که اگر غربی ها واقعا خواهان کمک به آزادی افغانستان هستند، آنها میبایست از گروه های افغان که برای آزادی خود مبارزه می کردند حمایت کنند. پیش بینی های آنها ثابت شده است، چرا که زنان افغان تحت اشغال ایالات متحده با بسیاری از ستیزه های مشابه با طالبان مواجه بوده اند. بزعم وب سایت راوا: "راوا بر این باور است که آزادی و دموکراسی را نمی توان اهدا کرد؛ این وظیفه مردم یک کشور  است که برای مبارزه و دستیابی به این ارزش ها بجنگند" (119).
(*)The Revolutionary Association of Women of Afghanitan (RAWA)
(+)Northern Alliance
(119) "درباره راوا"، http://www.rawa.org/rawa.html بازدید 22 ژوئن2007


Dienstag, 12. Juni 2018


 Anarchy Works#آنارشی کار میکند
Ardent Press,2010 - No Copyright-279 pages  
از رفیق: پیتر گلدرلوس
Peter Gelderloos

Anarchy Works - Peter Gelderloos

ترجمه از : پیمان پایدار 

=============================
فصل هفتم

Neighboring Societies جوامع همسایه 
(1)#Could an anarchist society defend itself from an authoritarian neighbor?
(1) #آیا یک جامعه آنارشیستی میتواند از خود در مقابل همسایه اقتدارگرا  دفاع کند؟

 (2)#What will we do about societies that remain very patriarchal, or racist?

(2)# ما در مورد جوامعی که بسیار پدرسالارانه یا نژادپرست باقی می مانند، چه خواهیم کرد؟
  (3) #What will prevent constant warfare and feuding?

 (3)# چگونه میتوان جلوی جنگ  مداوم و دشمنی را گرفت ؟

 (4)#Network not borders. 
(4) آری به شبکه و نه به مرزها 
------------------------------------------
چون آنارشیسم مخالف کنترل و پیرو اجرای هم نوائی است، یک انقلاب آنارشیستی یک دنیای کاملا آنارشیست ایجاد نخواهد کرد. جوامع آنارشیستی نیازمند یافتن راه های صلح آمیز همکاری با جوامع همسایه اند ،از خود در مقابل همسایگان مستبد دفاع میکنند و حامی آزادیخواهی در جوامعی هستند که دینامیسم ستمگرانه دارند .
======================
(1)Could an anarchist society defend itself from an authoritarian neighbor?
(1) آیا یک جامعه آنارشیستی میتواند از خود در مقابل همسایه اقتدارگرا  دفاع کند؟


 برخی از مردم نگرانند که یک انقلاب آنارشیستی اقدامی بیهوده/بی معنی است چرا  که یک جامعه ضد اقتدارگرا به سرعت توسط یک همسایه اقتدارگرا تسخیر می شود.البته، یک انقلاب آنارشیستی صرفا یک امر ملی نیست که خود را

 به مرزهای حکومت/دولتی که سرنگونش کرده محدود کند. ایده/حرف بر سر این نیست که یک منطقه کوچکی از آزادی ایجاد کنیم که در آن بتوانیم پنهان یا بازنشسته شویم، بلکه لغو سیستم های برده داری و سلطه در مقیاس جهانی ست. از آنجائی که برخی از مناطق ممکن است خود را قبل از دیگران آزاد کنند، این سوال مطرح است که آیا یک جامعه آنارشیستی می تواند از یک همسایه اقتدارگرا در امان بماند. در واقع، جواب نه است. دولت ها و سرمایه داری ذاتا  امپریالیستی اند(*) و همیشه سعی می کنند همسایگان خود را تسخیر کنند و حاکمیت خود را جهانی سازند: طبقه  نخبگان جوامع سلسله مراتبی/هیرارشیک همیشه با طبقات پائین تر خود در جنگ هستند، و این منطق را به روابط خود با بقیه جهان گسترش می دهد که چیزی جز منابع استثنایی برای آنها به شمار نمی آید تا بتوانند مزیت های بیشتری در جنگ بی پایان خود به دست آورند. جوامع آنارشیستی، در عین حال، مشوق 

انقلاب در جوامع اقتدارگرا هم از طریق همبستگی عمدی با شورشیان در این جوامع و هم از طریق ارائه یک نمونه شورشی از آزادی، نشان دادن این امر به سوژه/زیردستان های دولت/کشورها که نیازی به زندگی با ترس و تسلیم نیست. بنابراین در واقع، هیچ یک از این جوامع از دیگران امن نیستند. اما یک جامعه آنارشیستی به هیچ وجه نمی تواند بی دفاع باشد

(*)این دید از امپریالیسم قویا مورد نقد نویسنده این سطور است. زیرا امپریالیسم به مثابه مرحله ای از رشد سرمایه داری محسوب میشود و هر دولت سرمایه داری لزوما امپریالیست نمیتواند باشد. برای مثال، جوامع سرمایه داری پیرامونی، یا بخوان "جهان سومی"، که نمیتوانند امپریالیستی باشند!! این یک دید بغایت انحرافی است. یادمان نرفته که ترتسکیستهای 'انترناسیونال چهار' مدعی بودند که عملکرد رژیم وابسته به امپریالیسم شاه در منطقه خلیج فارس وسرکوب جنبش چریکی در عمان، که تبلور مادی دکترین نیکسون- کیسینجر یا همان ویتنامیزه کردن جنگ در منطقه بود ، از خصلت "امپریالیستی" رژیم شاه نشات میگیرد: حرفی پوچ و بی معنا. 

جامعه ی آنارشیستی جنوب اوکراین در پایان جنگ جهانی اول یک تهدید جدی برای امپراتوری آلمان و اتریش، ارتش سفید، دولت ناسیونالیست کوتاه مدت اوکراین و اتحاد جماهیر شوروی بود. شبه نظامیان داوطلب ماخنویست ها، الهام بخش ترک خدمت وسیعی شدند در صفوف ارتش سرخ اقتدارگر، فراریان آلمانی- اتریشی و ملی گرایانی که سعی بر بازپس گرفتن زمینهایشان داشتند و به شکست
ارتش سفید همت ورزیدند. این به ویژه قابل توجه است چرا که آنها


  تقریبا به طور کامل به سلاحها و مهماتی مسلح بودند که از دشمن گرفته شده بودند. هماهنگی نیروهائی دهها هزار نفری،  آنارشیستها به طور منظم درجبهه های مختلف مبارزه می کردند و بین جنگهای سنتی و چریکی در نوسان بودند


با سلابتی که ، ارتش های معمولی از آن ناتوان بودند. با وجود اینکه همیشه تعدادشان به شدت کمتر از دشمن  بود، آنها چندین سال از زمین خود دفاع کردند. در دو جنگ تعیین کننده، 'په ره کونووکا' و' په ره کوپ ایستموس'(*) 


به نظامیان داوطلب ماخنویست ارتش بزرگتر سفید را که توسط دولت های غربی تامین می شد، شکست دادند.
(*)Peregonovka و Perekop isthmus



تحرک فوق العاده و یک مشت ترفندهای هوشمندانه، شیوه های


تاکتیکی اصلی 'ماخنو' بود. سوار بر اسب و چرخ دستی های سبک دهقانی


 

 (تاچنکی*


که بر آن اسلحه نصب شده بود، مردانش [ویرایش: و زنان]



به سرعت به عقب و جلو در سراشیبی باز بین 'دنایپر



و 'دریای آزوف'



(+)

در حال حرکت، به یک ارتش کوچکی تبدیل گردیده و در دلهای دشمنان خود  الهام بخش ترور بودند. گروه های مستقل چریکی



رهبری ماخنو را قبول کرده و در پشت بنر سیاه آن به صف کشیده شدند. روستائیان با کمال میل غذا و اسب های تازه نفس ارائه می دادند، که ماخنوی




(*+) 




(هر مایل یک کیلومتر و 300 متره)
ها میتوانستند 40 یا 50 مایل


 با کمی



دشواری


 سفر کنند
.آنها کاملا به ناگهان ظاهر میشدند




 ،

جایی که حداقل انتظار میرفت، به نیروهای مسلح و پادگانها حمله میکردند




سپس با همان سرعتی که آمده بودند از منظر عمومی دور میشدند
[...] هنگامی
که تحت فشار قرار میگرفتند، ماخنوی ها سلاح خود را دفن میکردند، به سمت روستاهای خود میرفتند، و در مزارع به کار مشغول میشدند، به دنبال نشانه 


بعدی برای بدر آوردن اسلحه هایشان و دو باره در منطقه ای غیر منتظره سر درمیآوردند. شورشیان ماخنوئی ، به گفته ویکتور سرج



(**)

، "ظرفیت واقعا حماسی برای سازماندهی و مبارزه از خود نشان دادند


"
.
 (115)

(*)tatchanki / 

(+) 





Dnieper  & Sea of Azov/ (*+)





Makhnovtsy / 






(**)
Victor Serg




(115) پل آورج، آنارشیستهای روسیه، اوکلند: ای کی پرس، صفحه.213

-212




(115) Paul Avrich,The Russian Anarchists,Oakland:AK Press,p.212-213

پس از اینکه به اصطلاح متحدانشان، بلشویکها، تلاش کردند تا کنترل بوروکراتیک بر جنوب اوکراین را تحمیل کنند در حالی که ماخنویست ها در صف مقدم می جنگیدند، ماخنویست ها با حمایت مردم دو سال به جنگ موفقیت آمیز چریکی علیه ارتش عظیم سرخ دست زدند. شکست نهایی آنارشیستهای اوکراین نشان دهنده این بود که نیاز به همبستگی  بزرگتر بین المللی داشت. اگر دگر قیامها علیه بلشویکها با هماهنگی بهتری سازماندهی شده بودند، ممکن است که آنها نمی توانستند تا حد زیادی از توانایی خود را در شکست  دادن به آنارشیستها در اوکراین متمرکز کنند؛ به همین ترتیب اگر سوسیالیستهای آزادیخواه در کشورهای دیگر، اخبار مربوط به سرکوب آنارشیستها توسط بلشویک ها را منتشر کرده بودند به جای اینکه همه شان در پشت لنین قرار میگرفتند. یک شورش ضد اقتدارگرا در یک گوشه از جهان ممکن است از خود در مقابل دولتی که دارد سرنگون میکند و چندین دولت همسایه دفاع کند، اما نه از همه دولتهای دنیا. سرکوب جهانی باید با مقاومت جهانی مواجه شود. خوشبختانه، همانطور که سرمایه جهانی میشود، شبکه های مردمی نیز؛ توانایی ما در شکل گیری جنبش های جهانی و عمل سریع در همبستگی با مبارزه ای در طرف دیگر جهان به سرعت و بیش از قبل در حال افزایش است.

در بخش هایی از آفریقا قبل از استعمار، جوامع آنارشیستی قادر بودند قرن ها در کنار "دولتهای یغماگر" زنده بمانند زیرا زمین و فن آوری های موجود، حامی
جنگ دفاعی با تیر و کمان بود- سلاح ' دموکراتیک' جنگی از آنجا که "
     هر کس می توانست یکی را داشته باشد."(116) قبیله 'سمینویل'(*) فلوریدا
یک نمونه الهام بخش از یک جامعه بدون دولت است، پایداری جامعه آنارشیستی 
علیرغم بهترین تلاش یک دولت همسایه بسیار قدرتمند و از لحاظ تکنولوژیکی پیشرفته با جمعیتی هزاران برابر بزرگتر.'سمینویل'، که نام آن به معنی
(+)،فراریان" است، از چند ملت بومی تشکیل شده است، عمدتا 'غرب کریک'
که از هولوکاستی در بخش جنوب شرقی
فرار میکردند که مردم
 سفیدپوست تصمیم گرفته بودند
  آنرا ایالات متحده بخوانند.

'سمینویل'
 همچنین شامل تعداد قابل توجهی از بردگان آفریقایی و حتی چند اروپایی سفید پوست که از جامعه ستمدیده ایالات متحده فرار کرده بودند میگردید.
(*)Seminole / (+) Western Creek


(116) هارولد بارکلی، مردم بدون حکومت: انسان شناسی آنارشی، لندن: کاهن و آوریل، 1982، ص 57.
(116)Harold Barclay, People Without Government An Anthropology of Anarchy,
London: Kahn and Averill,1982,p.57.




انسجام 'سمینول' نشان می دهد که چگونه بومی های آمریکایی، به قبیله و ملت به مثابه انجمنهای داوطلبانه و پذیرش


در میان یک کومونیته ، به جای محدودیتی که در دسته بندیهای قومی/ ارثی در تمدن غربی فرض می شود، مینگرند. 
'سمینول'
  خود را "مردم مغلوب نگردیده" می نامند زیرا آنها هرگز با استعمارگران معاهده صلح امضا نکردند. آنها از یک سری از جنگ ها علیه خود توسط ایالات متحده جان سالم به در بردند و موفق به کشتن هزار و پانصد سرباز آمریکایی و شمار ناشناخته شبه نظامیان شدند. در طول جنگ دوم 
'سمینول'
، از 1835 تا 1842، یکهزار جنگجوی
'سمینول'
 در اورگلیدس(*) از تاکتیک های چریکی بگونه ویرانگرایانه استفاده کردند، با وجود اینکه آنها با 9 هزار سرباز حرفه ای، و خوب مجهز مواجه شدند. جنگ برای ایالت متحده بالغ بر بیست میلیون دلار هزینه برداشت، که در آن زمان مبلغ گزافی محسوب میشد. تا پایان جنگ، دولت ایالات متحده موفق شده بود اکثر


سمینول ها را به اوکلاهما تبعید کند، اما از غلبه کردن به بقایای گروه باقیمانده دست برداشت، کسانی که هرگز تسلیم نشدند و همچنان در طول دهه ها بدون کنترل دولت آزادانه زندگی کردند .


(*)Everglades

ماپوچه'
(*) یک گروه بزرگ بومی هستند که در حال حاضر در سرزمین های اشغال شده توسط دولت های شیلی و آرژانتین زندگی می کنند. آنها تصمیماتشان را سنتا بگونه اجماع  و با حداقل سلسله مراتب/هیرارشیک می گرفتند. عدم وجود هر نوع دستگاه دولتی مانعی برای دفاع از خود نمی گشت. قبل از تهاجم اروپایی ها، آنها از خودشان با موفقیت در مقابل همسایگان سلسله مراتبی خود، یعنی 'اینکا' ها
(+)، که با استانداردهای اروپایی به مراتب پیشرفته تر بودند، 


دفاع می کردند
. در طی غلبه اسپانیایی ها
، 

'اینکا' ها سریعا سقوط کردند، اما سرزمین 













'





ماپوچه'






 به عنوان




".گورستان اسپانیایی"ها شناخته شد






 پس از اینکه 





  







'





ماپوچه' 


















در یک سری از

جنگ ها که بمدت صد سال بطول انجامید اشغالگران را شکست دادند، اسپانیا معاهده 'کیلین'(+*) را امضا کرد، به 




عدم غلبه بر






















'










ماپوچه'



 اعتراف کردند و آنها را بعنوان ملتی مستقل برسمیت شناختندحاکمیت











ماپوچه'





  



در بیست و هشت معاهده پی در پی بعدی برسمیت  شناخته شد' .

(*)


Mapuche /  












(+) Inca 













(*+) 





Killin



در جنگ های خود علیه اسپانیایی ها، گروه های '
ماپوچه'
 تحت رهبران جنگی منتخب ('ته کی' یا "حامل تبر"*) متحد شدند. بر خلاف نیروهای نظامی درون ارتش، گروه ها خود مختاری خود را حفظ کرده و به صورت آزادانه ، بجای تحت فشار قرار داشتن، می جنگیدند. این 
فقدان سلسله مراتب و اجبار نشان از یک مزیت نظامی برای
 '
ماپوچه'
 محسوب می گردید.  در سراسر قاره آمریکا، گروه های بومی با روابط سلسله مراتبی مانند 'اینکا' ها و 'آزتک' ها(+) به سرعت توسط مهاجمان شکست خوردند، زیرا اغلب آنها در پی از دست دادن یک رهبر یا  شهر پایتخت تسلیم می شدند. آنها همچنین توسط حملات انتقام جویانانه گروه های همسایه که 'اینکا' ها قبل از رسیدن اروپایی ها تسخیر کرده بودند، تضعیف شدند. گروه های بومی آنارشیستی اغلب دارای بیشترین توان جنگ چریکی علیه اشغالگران بودند.

(*)Taqui / "axe Carriers" / 
(+) 
Aztecs






از سال 1860 تا 1865، 
'
ماپوچه'
 توسط  تهاجم دولتهای شیلی و آرژانتین قتل عام شدند، یک نسل کشی که جان صدها هزار نفر را گرفت. مهاجمان فرآیند سرکوب زبان 
'
ماپوچه'
 و مسیحی کردن مردم تحت ستم را آغاز کردند. اما مقاومت 
'
ماپوچه'
  همچنان ادامه یافت و به یومن همین مبارزه تعدادی از کومونیته های 
'
ماپوچه'
 همچنان از میزان خودمختاری نسبی برخوردار هستند. مقاومت آنها تهدیدی برای امنیت دولت شیلی است؛ تا زمان این نوشتار،چند تن از 
'
ماپوچه' ها
  تحت قوانین ضد تروریسم دوران پینوشه، برای حملات علیه مزارع جنگلی و معادن مس که زمین را ویران می کنند، زندانی هستند. مقاومت بی بدیل و شدید بومی تنها مانع اصلی استعمارگری نبود. همینکه منابع بزور از آمریکا به اروپا منتقل شدند، پاسخ دزدی دریایی بود - پدیده ای از سنت های طولانی و افتخار راهزنی - و ترس بر دلهای تجاری که طلا و برده منتقل میکردند انداخت. نویسندگانی چون 'دانیل ده فو' و'پیتر لامبورن ویلسون'(*) دزدی دریایی را به عنوان مبارزه علیه مسیحیت، سرمایه داری و مرکانتالیسم پیشین، و دولت به تصویر کشیدند. پناهگاه دزدان دریایی یک تهدید دائمی برای نظم موجود و موجب مختل  شدن غارت جهانی تحت استعمار بود، عاملان شورش های برده گان، سازندگان مکان هائی  که در آن فراریان طبقه پایین می توانستند پناه ببرند و در جنگ علیه اربابان سابق خود شرکت کنند. جمهوری دزدان دریایی 'سه له'(+) در نزدیکی جائی که در حال حاضر پایتخت مراکش است، پیشگام شکل هایی از دموکراسی نمایندگی یک قرن پیش از انقلاب فرانسه بود. در کارائیب، بسیاری از فراریان به بقایای جوامع بومی پیوستند و ساختارهای مساوات گرایانه  خود را اتخاذ کردند. این طبقه اجتماعی دزدان دریایی همچنین طرفدار بسیاری از انقلابیون اجتماعی آنارشیستی بودند، مانند 'له وه لرزها، دی گرز ها و رن ترزها'(*+) که به مستعمرات مجرمان انگلیسی در جهان نو تبعید شده بودند. بسیاری از کاپیتان های دزدان دریایی انتخاب میشدند و بلافاصله قابل عزل بودند.
(*)Daniel Defoe & Peter Lamborn Wilson / (+)Sale
(+*) levellers,Diggers and Ranters



مقامات اغلب با گرایش های آزادیخواهانه آنها شوک زده میشدند، فرماندار هلندی 

موریس 


(*)
 با یک خدمه از دزدان دریایی دیدار کرد و اظهار داشت: "هر مرد به اندازه کاپیتان حق نظر داشت و هر مرد سلاح های خود را در پتوی ش حمل می کرد." این امر عمیقا برای نظم جامعه ی اروپایی تهدید کننده بود، جایی که


سلاح گرم به طبقات بالایی محدود می شد و در تقابل کامل با کشتی های تجاری قرار داشت که در آن هر چیزی که می توانست بعنوان سلاح مورد استفاده قرار گیرد تحت قفل و کلید نگهداری می شد و در نیروی دریایی که هدف اصلی دریانوردان همانا حفظ ملوانان در جای خود بود. (117)


(*)
 Mauritius



(117) "اتوپیای دزدان دریایی،" آیا یا مرگ، شماره 8،1999، صفحات.78-63

(117) "Pirate Utopias," Do or Die,No.8,1999,pp.63-78


جوامع دزدان دریایی همچنین برابری جنسیتی بیشتری را به وجود آوردند و تعدادی از   کاپیتان ها زن بودند. بسیاری از دزدان دریایی خود را 'رابین هود' می پنداشتند، و تعداد اندکی از آنها خود را تحت حاکمیت هیچ کشوری نمی دیدند. در حالی که بسیاری از دزدان دریایی دیگر درگیر تجارت بودند، کالاهای سرقت شده خود را به بالاترین قیمت می فروختند یا حتی در تجارت برده شرکت می کردند، گرایش دیگری از دزدان دریایی، نیروی زود هنگام در لغو برده داری بحساب می آمدند، کمک میکردند به شورش های برده گان و مشارکت بسیاری از بردگان سابق را نیز بهمراه داشتند. مقامات در مستعمرات آمریکای شمالی مانند ویرجینیا نگران ارتباطات دزدان دریایی و قیام های برده گان شده بودند. ترس از  فرار بردگان برای پیوستن به دزدان دریایی و سرقت از اربابان سابق خود، و از شورش های نژادی مخلوط ، مشوقی شدند برای تصویب قوانینی در مستعمرات به منظور مجازات کردن مخلوط نژادی. این ها برخی از اولین تلاش های قانونی بودند برای نهادینه کردن جدایی گرائی و تعمیم نژادپرستی در میان طبقه پایین سفید پوستان. در سرتا سر کارائیب و سایر نقاط جهان، مناطق آزاد شده دزدان دریایی برای سال ها رونق گرفتند، هرچند که در هاله ای از رمز و راز قرار دارند. این یک واقعیت مستند است که جوامع دزدان دریایی یک مشکل گسترده و طولانی مدت برای قدرت های امپراطوری بودند و بسیاری از آنها به طور تکان دهنده ای لیبرتارین بودند اما کمبود اطلاعات دیگر نیز وجود دارد. این تعجب آور نیست، با توجه به اینکه موجودیت آنها همواره در جنگ  

 با نویسندگان تاریخ بوده. 

 این گفتنی ست که بهترین توصیف اتوپیای دزدان دریایی، لیبرتالیا یا جایگزین لیبرتاتیا(+)، به شدت مورد اختلاف است. بسیاری از نکات تاریخ آن به طور کلی تخیلی  شناخته شده اند، اما بعضی منابع ادعا می کنند که لیبرتاتیا در تمامیت آن هرگز وجود نداشته، در حالی که برخی دیگر معتقدند که کاپیتان جیمز میسون(*)، مؤسسه افسانه ای آن، فقط یک اختراع ادبی بوده، اما خود اسکان دزدان دریایی وجود داشته است.



(+)libertatia/(*)James Misson






نیروهای دریائی توسعه یافته بریتانیا و ایالات متحده در نهایت 



دزدان دریایی را در قرن نوزدهم داغان کردند، اما در قرون هفدهم و هجدهم، دزدان دریایی یک جامعه قدرتمند بی دولتی را شامل میشدند که علیه امپریالیسم و دولت می جنگیدند و قادر گشتند که هزاران نفر خود را زمانی آزاد کنند













که ستمگرایی تمدن غربی از تمامی دوران بربریت قبلی در تاریخ جهان فراتر رفته بود .