Mittwoch, 5. Juni 2019

#فتح_نان :#رفیق_پیتر_کروپوتکین:#فصل_هشتم:#شیوه_ها_و_چاره_ها

فتح نان : رفیق پیتر کروپوتکین 
Peter Kropotkin
ترجمه از: پیمان پایدار
این نسخه اولین بار در سپتامبر 1906 منتشر شد 
Black Cat Press
ww.blackcatpress.ca
4508 118 Avenue
Edmonton,Alberta
T5W1A9 
========================= 

  فصل هشتم :شیوه ها و چاره ها
================ 

I
اگر یک جامعه، یک شهر یا یک قلمرو، ضروریات زندگی را برای ساکنانش تضمین کند (و ما خواهیم دید که چگونه مفهوم الزامات زندگی را می توان تا حد زیادی گسترش داد تا شامل لوکس گردد)، مجبور خواهد شد تا آنچه را که برای تولید مطلقا لازم است؛ یعنی زمین، ماشین آلات، کارخانه ها، وسایل حمل و نقل و غیره را به تصاحب درآورد. سرمايه در دست صاحبان خصوصی مصادره و به جامعه باز خواهد گشت.


آسیب بزرگی که جامعه بورژوازی به بار می آورد، همانطور که قبلا ذکر شد، تنها این نیست که سرمایه داران سهم بزرگی از سود هر شرکت صنعتی و تجاری را بدست می گیرند، و به این ترتیب آنها را قادر می سازد که بدون کار زندگی کنند، بلکه تمام تولید مسیر اشتباهی را طی کرده است، با توجه به اینکه رفاه و امنیت همگان را تضمین نکرده است. این دلیلی ست که باید محکوم شود .


کاملا غیرممکن است که تولید تجاری باید به نفع همه تحقق پذیرد. خواستن این امر به معنی انتظار داشتن اینست که سرمایه دار فراتر از حیطه اش قدم بردارد و وظایفی را انجام دهد که نمی تواند انجام دهد بدون اینکه نفی کند آن چیزی را که هست، یک تولید کننده/مانوفاکتور خصوصی به دنبال ثروتمند کردن خود. سازماندهی سرمایه داری، بر مبنای منافع شخصی هر فرد کارفرما، به جامعه آنچه را که از او انتظار می رود، ارائه کرده - نیروی مولد کار را افزایش داده است. سرمایه دار که از طریق انقلاب در صنعت به وسیله بخار، با رشد ناگهانی شیمی و ماشین آلات و سایر اختراعات قرن ما سود می برد، به نفع خود برای افزایش عملکرد نیروی انسانی تلاش کرده و به حد زیادی تا به امروز موفق شده است. اما وظایف دیگری را به او نسبت دادن غیر منطقی خواهد بود. به عنوان مثال، انتظار داشتن اینکه او از این عملکرد برتر در جهت منافع جامعه به طور کلی استفاده کند، مثل این می ماند که از او عمل بشردوستانه .و خیرخواهانه بخواهیم، و تشکیلات سرمایه داری نمی تواند بر اساس خیریه باشد


 حالا به جامعه بستگی دارد،اول، برای گسترش بهره وری بیشتر،که محدود به صنایع خاصی هست، تا آنرا برای خیر عمومی به کار ببندد. اما این به این معنی است که استفاده از بهره وری بالایی از کار، به منظور تضمین رفاه برای همه، جامعه خود باید تمام وسائل تولید را در اختیار بگیرد.


اقتصاددانان، همانطور که نمی خواهند، همیشه راجع به رفاه یک گروه خاصی از کارگران قوی جوان که متخصص در شاخه های خاص صنایع هستند، به ما یادآوری خواهند کرد. همیشه این اقلیت است که با غرور به ما اشاره شده. اما آیا این رفاه، حق منحصر به فرد چند نفر، امن است؟ فردا، 
شاید، سهل انگاری، اسراف یا حرص و طمع کارفرمایشان، این افراد ممتاز را از کار خود محروم سازد و در قبال  مدتی که از آسایش لذت برده اند با ماهها و سالها فقر و بدبختی تاوان پس دهند. چند صنعت مهم از قبیل کالاهای بافته شده، آهن، شکر و غیره- بدون اشاره به انواع معاملات کوتاه مدت، را دیده ایم که کاهش داشته اند یا به طور متناوب 
به دلیل گمانه زنیها 
به حالت تعطیل درآمدند
، یا در نتیجه جابجایی طبیعی کار، و دست آخر به خاطر رقابت میان خود سرمایه داران! اگر صنایع نساجی و مکانیکی می بایست از طریق چنین بحرانی عبور کنند، همانطور که در سال 1886 
عبور کردند
، ما به سختی نیاز داریم که به تجارت های کوچک اشاره کنیم که همه آنها دوره های وقفه /تعطیل شدن خود را دارند.


چه چیزی،همچنین، ما باید بابت قیمتی که برای رفاه نسبی دسته های خاصی از کارگران پرداخت می شود بگوییم؟ متاسفانه، از طریق ویرانی کشاورزی، استثمار بی شرمانه دهقانان، بدبختی توده ها پرداخت می شود. در مقایسه با اقلیت ضعیفی از کارگران که از راحتی خاص برخوردار هستند،چند میلیون از انسانها  دست به دهان زندگی میکنند،بدون دستمزد امن، آماده رفتن به هر کجا که نیازشان دارند؛ چقدر از دهقانان روزانه چهارده ساعت برای چندرقاز کار می کنند! سرمایه، جمعیت کشور را کاهش میدهد،
 مستعمرات و 
کشورهایی را که صنایعشان اندک 
توسعه یافته اند را استثمار میکند،
اکثریت بزرگی از کارگران را بدون تحصیلات فنی به سرنوشت فلک باری
 باقی می گذارد و حتی در تجارت خود در سطح متوسط،در بهترین حالت،
باقی می ماند.

این صرفا تصادفی نیست، بلکه ضرورت سیستم سرمایه داری است. به منظور دادن حقوق خوب به قشر های خاصی از کارگران، دهقانان باید جور جامعه را بکشند؛ روستا باید برای شهر خالی شود؛ پیشه  های کوچک باید در حوالی شهرهای بزرگ گرد آیند و هزاران چیز برای ارزش کمی نزدیک هیچ تولید کنند، تا بلکه کالاهای صنایع بزرگ را در دسترس خریداران با حقوقهای کم بیآورند. آن پارچه بد ممکن است به کارگران حقوق پائین به فروش برسد؛ لباس ها توسط خیاط هایی ساخته می شود که از دستمزد گرسنگی رضایت دارند! اراضی شرقی در یک کشورعقب مانده توسط غرب مورد استثمار قرار می گیرند، به طوری که تحت نظام سرمایه داری کارگران در چندین صنف ممتاز ممکن است راحتی های محدودی در زندگی به دست آورند.


بنابراين شرارت سيستم فعلی نه اين است که "ارزش اضافی" توليد به سرمايه دار منتقل می شود، همانطور که رودبرتوس(*) و مارکس گفتند، بدينسان مفهوم سوسياليستی و نگاه کلی نظام سرمایه داری را محدود می کند؛ خود ارزش اضافی فقط یک نتیجه از علل عمیق تر است. شرارت در امکان وجودی ارزش اضافی نهفته است، به جای یک مازاد ساده که توسط هر نسل مورد مصرف قرار نمی گیرد؛ برای اینکه ارزش اضافی وجود داشته باشد مردان، زنان و کودکان بخاطر گرسنگی مجبور به فروش کار خود هستند برای بخش کوچکی از آنچه که این کار تولید می کند، و، به ویژه، آنچه که کار آنها قادر به تولید است. اما این شرارت ادامه خواهد یافت تا زمانی که ابزار تولید متعلق به چند نفر باشد. تا زمانی که مردان مجبور به پرداخت باج/خراج به صاحبان دارایی ها برای حق کشت زمین و یا به کار انداختن ماشین آلات هستند، و صاحبان زمین آزاد هستند که بیشترین سود را به دست آورند، به جای  بزرگترین مقدار از کالاهای مفید- رفاه تنها می تواند به صورت موقتی برای تعداد کمی 
تضمین شود، و با فقر بخش بزرگی از جامعه خریداری. کافی نیست سود حاصل از کار/ تجارت را به قسمت های برابر توزیع کرد، اگر در همان زمان هزاران کارگر دیگر مورد استثمار قرار دارند. منظور تولید بیشترین مقدار کالاهای ضروری برای رفاه همگان است، با کمترین احتمال اتلاف انرژی انسان.
(*)Rodbertus

این هدف عمومی نمی تواند هدف مالک خصوصی باشد؛ و به همین دلیل است که جامعه به عنوان یک کل، اگر این دیدگاه از تولید را به عنوان ایده آل خود بپذیرد، مجبور خواهد شد همه چیزهایی که رفاه را افزایش می دهد، در حالی که ثروت تولید می کند، مصادره کند. باید زمین، کارخانه ها، معادن، وسایل ارتباطات و الی آخر را در اختیار بگیرد و علاوه بر آن 
باید مطالعه کند که چه کالاهایی رفاه عمومی و همچنین روش ها و وسایل تولید مناسب را ارتقاء می دهد.
II

چند ساعت در روز انسان باید برای تولید مواد غذایی مقوی، خانه راحت و لباس های لازم برای خانواده اش کار کند؟ این سئوال اغلب ذهن سوسیالیست ها را مشغول کرده و به طور کلی به این نتیجه رسیدند که چهار یا پنج ساعت در روز کافی است، به شرطی که- خوب درک شود- همه مردان کار کنند. در پایان قرن گذشته، بنجامین فرانکلین این حد را پنج ساعت قرار داد؛ و اگر نیاز به راحتی در حال حاضر بیشتر است، .قدرت تولید نیز افزایش یافته و به مراتب سریعتر میباشد


با حرف زدن بیشتر در مورد کشاورزی، ما باید ببینیم چگونه می توان زمین را ساخت که به انسان ارمغان دهد وقتی آن را به شیوه علمی کشت میکنیم، به جای اینکه بذر را اتفاقی در خاکی که به بدی شخم زده شده پرتاب کرد. در مزارع بزرگ غرب آمریكا كه بعضی از آنها 46 كیلومتر مربع را پوشش می دهند، اما دارای خاكی نامرغوب تر از خاکهای کود داده شده كشورهای متمدن هستند، تنها 10 تا 15 بوشل/پیمانه انگلیسی از هر هکتار  بدست می آید؛ یعنی نیمی از عملکرد مزارع اروپایی یا مزارع آمریکایی در ایالت های شرقی . و با این حال، به لطف ماشین هایی که دو مرد را قادر می سازد تا روزانه چهار هکتار انگلیسی را شخم بزنند، 100 نفر می توانند در یک سال همه چیزهایی را که لازم است تا نان 10,000 نفر را به در خانه هایشان در طول یک سال ارائه دهند، تولید کنند.



به این ترتیب کافیست که یک مرد به مدت 30 ساعت تحت شرایط مشابهی کار کند،اینطوربگیم 6 نصف روز پنج ساعت هر کدام، برای داشتن نان در تمام طول سال؛ و 30 تا نصف روز برای تضمین یکسان نان یک خانواده 5 نفره.


ما همچنین با نتایجی که امروزه به دست می آیند اثبات می کنیم که اگر ما به امکانات کشاورزی فشرده  مجهز بودیم/باشیم، در کمتر از 6 نصف روز می توانیم نان، گوشت، سبزیجات و حتی میوه های اعلا برای یک خانواده کامل تهیه کنیم.


و دوباره، اگر ما هزینه های خانه های کارگر را که امروزه در شهرهای بزرگ ساخته شده است مطالعه کنیم، می توانیم در یک شهر بزرگ انگلیسی یک خانه کوچک نیمه مجزا را بدست آوریم، همانطور که برای کارگران به قیمت 250 پوند ساخته شده است، از 1400 تا 1800 نصف روز کار 5 ساعت کافی خواهد بود. همانطور که یک خانه از این نوع حداقل 50 سال دوام خواهد داشت، نتیجه می شود که
 28 تا 36 سال کار نصف روز در سال، 
محوطه ای سالم، با تمام راحتی لازم برای یک خانواده 
فراهم خواهد کرد
. در حالی که هنگام کرایه همان آپارتمان از یک کارفرما، یک کارگر مقدار 75 تا 100 روز کاری در هر سال می پردازد.


توجه داشته باشید که این ارقام، با  سازماندهی معیوبی که جوامع ما دارند، نشان دهنده حداکثر قیمت خانه در انگلستان است. در بلژیک، خانه های کارگران در شهرهای کارگری(*) با هزینه های خیلی کمتری 
ساخته شده است. بنابراین، با در نظر گرفتن همه چیز، توجیه پذیر است حرف تاییدی ما 
که در یک جامعه خوب سازماندهی شده 30 یا 40 کار نیم روزه در یک سال کافی است تا 
تضمین کننده یک خانه کاملا راحت باشد.
(*)cités ouvrières


 حال مانده مقوله لباس، که ارزش دقیق آن تقریبا غیرممکن است ثابت بماند، زیرا سود ناشی از دسته زیادی از واسطه را نمی توان برآورد کرد. بگذارید، به عنوان مثال، پارچه را در نظر بگیریم و اضافه کنیم تمام کسری هایی که توسط صاحب زمین، صاحبان گوسفند، بازرگانان پشم و تمام عوامل واسطه، و سپس شرکت های راه آهن، صاحبان کارخانه ها، بافندگان، نمایندگی های لباس های آماده، فروشندگان و عوامل کمیسیون بگیر را، و شما یک ایده از آنچه که به کلی سرمایه دار برای هر تیکه لباس پرداخت می شود، دستتان میآید. به همین دلیل کاملا غیر ممکن است بگویم چند روز کار برای پالتویی که شما 3 یا 4 پوند در یک فروشگاه بزرگ لندن می پردازید صرف شده.


آنچه مسلم است این است که با ماشین آلات کنونی می توان مقدار باورنکردنی ای از کالاها را 
با سرعت و ارزان
 تولید کرد 
.


چند مثال کافی خواهد بود.
 از این قرار در آمریکا در 751 کارخانه پنبه (برای نخ ریسی
 و بافندگی)، 175،000 مرد و زن 2،033،000،000 متر از کالاهای پنبه تولید می کنند، علاوه بر مقدار زیادی ریسمان.
 به طور متوسط، به تنهایی بیش از 12،000 متر از کالاهای پنبه با 300 روز کار 9 ساعت و نیم در روز به دست می آیند،به زبانی دیگر  40 متر پنبه در 10 ساعت. با توجه به اینکه یک خانواده حداکثر 200 متر در سال نیاز دارد، این معادل 50 ساعت کار است، بدیگر سخن 10 نصفه روز یعنی 5 ساعت هر روز. و ما درکنارش نخ نیز باید داشته باشیم؛ به این معنا که پنبه برای .دوختن و نخ برای بافت پارچه، به منظور تولید مواد پشمی مخلوط با پنبه


با توجه به نتایج به دست آمده از فقط بافندگی، آمار رسمی ایالات متحده به ما یاد می دهد که در سال 1870، اگر کارگران روزانه 13 تا 14 ساعت کار می کردند، در طول یک سال 10,000 متر کالاهای پنبه سفید تولید می کردند؛ سیزده سال بعد (1886*) آنها 30,000 متر با تنها 55 ساعت کار در هفته بافتند.
(*)اشتباه شده:باید 1883 می نوشته


حتی در محصولات چاپی نخی که به دست آمده، شامل بافندگی و چاپ، 32000 متر در 2670 ساعت کار در یک سال - بگوید حدود 12 متر در ساعت . بنابراین برای داشتن 200 متر از محصولات سفید و چاپی نخی، 17 ساعت کار در سال کافی است. لازم به ذکر است که مواد خام به این کارخانه ها در حدود همان وضعیتی می رسند که از مزرعه ها می آیند، و تحولات حاصل شده توسط قطعه قبل از تبدیلش به کالاها در طول این 17 ساعت تکمیل می شود. اما برای خرید این 200 متر از پیشه ور، یک کارگر با درآمد خوب باید حداقل 10 تا 15 روز کار 10 ساعته را انجام دهد، بگو 100 تا 150 ساعت. و در مورد دهقان انگلیسی، او مجبور خواهد شد برای یک ماه، یا کمی بیشتر، کار کند تا چنین کالای لوکسی را به دست آورد.


با این مثال، ما از قبل متوجه می شویم که با کار کردن 50 نصف روز در سال در جامعه ای که خوب سازماندهی شده باشد، ما امروز می توانیم بهتر از طبقه متوسط پایین لباس بپوشیم.


اما با این همه، ما فقط 60 نصف روز کار با 5 ساعت در روز نیاز داریم برای به دست آوردن میوه های زمین، 40 تا برای مسکن، و 50 تا برای البسه، که فقط شامل نصف سال می شود، از آنجایی که سال شامل 300 روز کاریست اگر تعطیلات را کسر کنیم.


هنوز هم 150 نصف روز کار وجود دارد که می توان برای سایر وسایل ضروری زندگی از آن استفاده کرد- شراب، شکر، قهوه، چای، مبلمان، حمل و نقل و غیره.


واضح است که این محاسبات صرفا تقریبی است، اما آنها همچنین می توانند به روش دیگری اثبات شوند. هنگامی که ما در نظر می گیریم که چند تعدادی از افراد، در به اصطلاح کشورهای متمدن، چیزی تولید نمی کنند، چه تعدادی در پیشه های مضر کار می کنند، محکوم به ناپدید شدن هستند و در نهایت، چند نفر فقط واسطه های بی فایده هستند، ما می بینیم که در هر کشور تولید کنندگان واقعی می توانند دو برابر شوند. و اگر در عوض هر ده مرد، 20 نفر در تولید کالاهای سودمند مشغول به کار شوند، و اگر جامعه تلاش در صرفه جویی انرژی انسانی کند،  آن 20 نفر فقط باید پنج ساعت در روز، بدون کاهش تولید، کار کنند. و این برای کاهش تلفات انرژی انسانی در خانواده های ثروتمند با تعداد زیادی از مستخدمین بی فایده کافی خواهد بود،  و یا در ادارات دولتی که دارای یک مقام رسمی در ازای هر ده یا حتی شش ساکن هستند و  استفاده از این نیروها برای بهره وری کشور. در حقیقت، کار می تواند به چهار یا حتی سه ساعت در روز کاهش یابد تا تمام کالاهای تولیدی تولید شود.


پس از مطالعه همه این حقایق با هم، ما ممکن است نتیجه بگیریم: تصور کنید که یک جامعه که شامل چند میلیون ساکن درگیر در کشاورزی و انواع مختلفی از صنایع می شود، پاریس را به خاطر بسپاریم با بخش سینا خب فرض کنيد که در اين جامعه همه بچه ها با دست ها و مغزها کار مي کنند. اعتراف کنید که تمام بزرگسالان، صرفه جویی در زنان، درگیر شدن در آموزش و پرورش فرزندان خود، خود را به کار 5 ساعت در روز از سن بیست و یا بیست و دو تا چهل و پنجاه و پنجاه و به دنبال اشغال آنها در هر یک شاخه ی کار انسانی ضروری است. چنین جامعه ای می تواند در مقابل تضمین سلامتی همه اعضای آن باشد؛ این بدان معنی است که یک رفاه بیشتر از آنچه طبقات متوسط ​​امروز از آن لذت برده می شود.و علاوه بر این، هر کارگر متعلق به این جامعه حداقل پنج ساعت در روز در اختیار داشته باشد که بتواند به علم، هنر و نیازهای فردی اختصاص دهد که تحت دسته ضرورت قرار نگرفته باشد،اما احتمالا این کار را بعدا انجام خواهد داد، هنگامی که بهره وری انسان افزوده خواهد شد،و آن اشیاء دیگر ظاهر لوکس یا غیر قابل دسترس نخواهد بود.