Anarchy Worksآنارشی کار میکند
Ardent Press,2010 - No Copyright-279 pages
از رفیق: پیتر گلدرلوس
Peter Gelderloos
ترجمه از : پیمان پایدار
=============================
فصل ششم
Revolution
انقلاب
برای پایان دادن به تمامی سلسله مراتب اجباری و باز کردن فضائی برای سازماندهی افقی، جامعه آزاد، مردم باید بر قدرت های سرکوبگرانه دولت غلبه کنند، همه نهادهای سرمایه داری، پدرسالاری و نژاد پرستی(برتری سفید پوستان) را از بین ببرند و کومونیته هائی ایجاد کنند که خود را بدون مقامات جدید سازماندهی میکند.
======================
(1) چگونه مردمی که به طور افقی سازماندهی شده اند، امکان غلبه کردن بر دولت را خواهند داشت؟
How could people organized horizontally possibly
overcome the state
How could people organized horizontally possibly
overcome the state
(2) چگونه می توانیم مطمئن باشیم که انقلابیون به مقامات/اتوریته های جدیدی مبدل نمی شوند؟
(2) How do we know revolutionaries won't become
new authorities
(2) How do we know revolutionaries won't become
new authorities
(3) چگونه کومونیته ها در وحله اول تصمیم می گیرند که خود
را سازمان دهند؟
?How will communities decide to organize themselves at first
(4) جبران خسارت برای ستم های گذشته چگونه خواهد بود؟
?How will reparations for past oppressions be worked out
(5) چگونه یک اخلاق کمونی/جمعی، ضد اقتدارگرا، زیست محیطی بوجود می آید؟
How will a common,anti authoritarian,ecological
ethos come about
(6) انقلابی که حاوی انقلابهای متعددی ست.
A revolution that is many revolutions
====================================
(1) چگونه مردمی که به طور افقی سازماندهی شده اند، امکان غلبه کردن بر دولت را خواهند داشت؟
How could people organized horizontally possibly
overcome the state
اگر آنارشیست ها به عمل داوطلبانه و سازمان غیر متمرکز اعتقاد داشته باشند، چگونه می توانند به اندازه کافی قدرتمند باشند تا دولت را با یک ارتش حرفه ای سرنگون کنند؟ در حقیقت، جنبش های قوی آنارشیستی و ضد اقتدارگرا در چندین انقلاب ارتش و دولت را شکست داده اند. اغلب این موارد در دوره های بحران اقتصادی اتفاق می افتد، زمانی که دولت فاقد منابع حیاتی یا بحران سیاسی است، زمانی که دولت توهم مشروعیت را از دست داده است.
همین که ارتش شورشی آنارشیستی رشد کرد، ساختار رسمی بیشتری را برای هماهنگی استراتژیک در چندین جبهه به وجود آورد، اما کماکان یک شبه نظامی داوطلبانه که بر اساس حمایت دهقانان بود باقی ماند. سئوالات مربوط به سیاست و استراتژی در جلسات عمومی دهقانان و کارگران تصمیم گرفته میشد. آنها توسط ساختار انعطاف پذیر، و مشارکتی حمایت میشدند تا اینکه مانعی بر سر راهشان، و با پشتیبانی قوی دهقانان منطقه ای را به طور تقریبی 300 تا 500 مایل ، حاوی 7 میلیون ساکن، در اطراف شهر 'گولوای- پولوه'(*)آزاد کردند . بارها، شهرهای پیرامون این منطقه آنارشیستی - الکساندروفسک و اکاترینوسولف [که حالا به ترتیب 'زاپوریشیه' و 'دنیپرورپتروسک' نامیده می شوند(+)] و همچنین ملیتوپل، ماریوپل و بردیانسک(*+)، از کنترل دولت آزاد شدند، هر چند چندین بار در طول جنگ دست به دست شدند. خود سازماندهی در راستای خطوط آنارشیستی در این سالهای پر جنب و جوش بیشتر در مناطق روستایی به طور مداوم مستقر شده بود. در'گولوای- پولوه' آنارشیست ها سه مدرسه متوسطه را تاسیس کردند و پولهائی را که از بانک ها مصادره کرده بودند را به یتیم خانه ها میدادند. در سراسر منطقه، سوادآموزی در میان دهقانان افزایش یافت.
ماخنو شخصا یک جنگ سالار همجوار/همسایه و متحد بالقوه را پس از اینکه آگاه شد که دستور پوگرام داده بود را، حتی زمانی که به شدت نیاز به متحد داشت(86)
ملت موهاک(*) مدتهای طولانی با استعمار مبارزه کرده و در سال 1990 پیروزی بزرگ علیه نیروهای دولت مهاجر/اشغالگر به دست آورد. در قلمرو 'که نه هساتک'(+)، در نزدیکی مونترال، مردم سفید پوست در شهر اوکا(*+)، خواستار گسترش زمین گلف با هزینه نابودی منطقه جنگلی ای شدند که در آنجا یک گورستان موهاک واقع شده است، که موجب اعتراضات محلی گردید. در بهار 1990، موهاک یک اردوگاه در آنجا براه انداختند و جاده را مسدود کردند. در 11 ژوئیه سال 1990، پلیس 'که بک'(**) با گاز اشک آور و سلاح های اتوماتیک به اردوگاه حمله کرد، اما مدافعان موهاک مسلح بودند و سنگر گرقتند. یک پلیس کشته شد و بقیه فرار کردند. اتومبیل های پلیس، که آنها با هراس به جا گذاشته بودند، برای ساختن باریکادهای جدید استفاده شدند. در ضمن، جنگجویان موهاک در کاهناوک(++) پل مرسیر (*+*) را مسدود کرده، ترافیک را به مونترال متوقف نیز هم . پلیس محاصره کومونیته موهاک را آغاز کرد، اما جنگجویان بیشتری آمدند و مهمات را بگونه مخفیانه وارد کردند. مقاومت كنندگان به سازماندهی غذا، مراقبت های پزشکی و خدمات ارتباطی دست زدند و محاصره ادامه یافت. یاغیان سفید پوست در شهرهای همسایه تشکیل شده و به شورش دست زده و خواستار خشونت پلیس برای باز کردن پل و بازگرداندن ترافیک شدند. اواخر ماه اوت، این یاغیان به گروهی از موهاک ها حمله کردند، در حالی که پلیس ها بدون هیچگونه دخالتی ایستاده و نظاره گر بودند
Kreuzberg
در سالهای 1986 و 1987 در هامبورگ پلیس توسط مانورهای جنبش خودمختار متوقف شد، زمانی که آنها سعی داشتند که اشغالگران را از 'هافن اشتراس' (*) اخراج کنند. شهردار پس از از دست دادن چندین درگیری بزرگ خیابانی و صدمه دیدن از ضد حمله ها ،مانند حملات هماهنگ کننده آتش سوزی علیه سیزده فروشگاه های زنجیره ای و خسارات ده میلیون دلاری وارد شده ، شهرک نشینهای اشغالی را قانونی کرد ، که همچنان در زمان نوشتار این متون بعنوان مراکز مقاومت فرهنگی و سیاسی پا برجاست.
BZers [Brigaders Occupation]
How could people organized horizontally possibly
overcome the state
اگر آنارشیست ها به عمل داوطلبانه و سازمان غیر متمرکز اعتقاد داشته باشند، چگونه می توانند به اندازه کافی قدرتمند باشند تا دولت را با یک ارتش حرفه ای سرنگون کنند؟ در حقیقت، جنبش های قوی آنارشیستی و ضد اقتدارگرا در چندین انقلاب ارتش و دولت را شکست داده اند. اغلب این موارد در دوره های بحران اقتصادی اتفاق می افتد، زمانی که دولت فاقد منابع حیاتی یا بحران سیاسی است، زمانی که دولت توهم مشروعیت را از دست داده است.
انقلاب شوروی 1917 بعنوان ترور اقتدارگرایانه شروع نشد بلکه بعد از اینکه لنین و ترتسکی آن را ربودند به آن تبدیل شد. این یک شورش چندگانه علیه تزار نظام سرمایه داری بود. این شامل شرکت کنندگان گوناگونی چون انقلابیون سوسیالیست، جمهوری خواهان،سندیکالیست ها، آنارشیست ها و بلشویک ها بود. شوراها خودشان خودبخودی وغیر حزبی و در راستای خطوط ضد اقتدارگرا سازمان یافته بودند.بلشویکها با بدست گرفتن کنترل سرانجام انقلاب را با یک بازی سیاسی مؤثر که شامل به همکاری پذیرفتن یا خرابکاری شوراها، بدست گرفتن ارتش ، دستکاری و خیانت کردن به متحدان و مذاکره با قدرتهای امپریالیستی بود، سرکوب کردند. بلشویک ها خود را به عنوان دولت جدید به رسمیت شناختند و متحدانشان با اشتباه به شعارهای انقلابی آنان باور داشتند .
یکی از اولین اقدامات دولت بلشویکی، امضای از پشت خنجر زدن پیمان صلح با امپراتوریهای آلمان و اتریش بود. لنینیست ها برای خارج شدن از جنگ جهانی اول و آزاد کردن ارتش برای اقدام داخلی، امپریالیست ها را به عنوان گنجینه پول منابع استراتژیک خواندند و اوکراین را -بدون مشورت با اوکراینی ها -
به آنها هدیه/واگذار کردند. دهقانان در جنوب اوکراین شورش کردند، و در آنجا بود که آنارشیسم در انقلاب شوروی به قوی ترین شکل موجود ظهور نمود. شورشیان خود را ارتش شورشی انقلابی نامیدند. آنها به طور معمول به عنوان ماخنویست نامیده میشدند، پیروان نستور ماخنو، با نفوذترین استراتژیست نظامی و یک آنارشیست ماهرانه سازمان یافته. ماخنوپس از انقلاب در ماه فوریه سال 1917 از زندان آزاد شد و به زادگاهش بازگشت تا به سازماندهی شبه نظامیان آنارشیست برای مبارزه با نیروهای اشغالگر آلمانی و اتریش اقدام ورزد
به آنها هدیه/واگذار کردند. دهقانان در جنوب اوکراین شورش کردند، و در آنجا بود که آنارشیسم در انقلاب شوروی به قوی ترین شکل موجود ظهور نمود. شورشیان خود را ارتش شورشی انقلابی نامیدند. آنها به طور معمول به عنوان ماخنویست نامیده میشدند، پیروان نستور ماخنو، با نفوذترین استراتژیست نظامی و یک آنارشیست ماهرانه سازمان یافته. ماخنوپس از انقلاب در ماه فوریه سال 1917 از زندان آزاد شد و به زادگاهش بازگشت تا به سازماندهی شبه نظامیان آنارشیست برای مبارزه با نیروهای اشغالگر آلمانی و اتریش اقدام ورزد
همین که ارتش شورشی آنارشیستی رشد کرد، ساختار رسمی بیشتری را برای هماهنگی استراتژیک در چندین جبهه به وجود آورد، اما کماکان یک شبه نظامی داوطلبانه که بر اساس حمایت دهقانان بود باقی ماند. سئوالات مربوط به سیاست و استراتژی در جلسات عمومی دهقانان و کارگران تصمیم گرفته میشد. آنها توسط ساختار انعطاف پذیر، و مشارکتی حمایت میشدند تا اینکه مانعی بر سر راهشان، و با پشتیبانی قوی دهقانان منطقه ای را به طور تقریبی 300 تا 500 مایل ، حاوی 7 میلیون ساکن، در اطراف شهر 'گولوای- پولوه'(*)آزاد کردند . بارها، شهرهای پیرامون این منطقه آنارشیستی - الکساندروفسک و اکاترینوسولف [که حالا به ترتیب 'زاپوریشیه' و 'دنیپرورپتروسک' نامیده می شوند(+)] و همچنین ملیتوپل، ماریوپل و بردیانسک(*+)، از کنترل دولت آزاد شدند، هر چند چندین بار در طول جنگ دست به دست شدند. خود سازماندهی در راستای خطوط آنارشیستی در این سالهای پر جنب و جوش بیشتر در مناطق روستایی به طور مداوم مستقر شده بود. در'گولوای- پولوه' آنارشیست ها سه مدرسه متوسطه را تاسیس کردند و پولهائی را که از بانک ها مصادره کرده بودند را به یتیم خانه ها میدادند. در سراسر منطقه، سوادآموزی در میان دهقانان افزایش یافت.
(*)Gulyai-Polye
(+)Alexandrovsk and Ekaterinoslov( Zaporizhye & Dniprorpetrovsk)
(+*)Melitopol, Mariupol and Berdynask
آنارشیست ها علاوه بر مقابله کردن با آلمانی ها و اتریشی ها
با نیروهای ملی گرایی که سعی میکردند کشور تازه مستقل شده را تحت حکومت خانگی اوکراینی به کنترل خود درآورند نیز میجنگیدند. آنها در جبهه جنوبی در برابر ارتش روس های سفید مقاومت میکردند - ارتش اشرافی حامی سرمایه داری که عمدتا توسط فرانسوی ها و آمریکایی ها مسلح میشدند - در حالی که به اصطلاح متحدان آنها، بلشویک ها، اسلحه ها و مهمات را از آنان دریغ میداشتند و شروع به تصفیه کردن آنارشیست ها کردند تا بلکه از گسترش آنارشیسم که از سرزمین ماخنویست ها نشات می گرفت، جلوگیری کنند. روسهای سفید در نهایت از طریق جبهه گرسنه جنوب نفوذ کردند و'گولوای- پولوه' را مجددا تسخیر کردند. مخناو به سمت غرب عقب نشینی كرد و بخش بزرگی از ارتش های سفید را بسمت خود کشاند و بقیه آنها ارتش سرخ را بعقب راند و به طور مداوم به سمت مسكو پیشروی كرد.
در جنگ 'په ره گنوفکا'(*)، در غرب اوکراین، آنارشیست ها ارتش سفید را با به دنبال کردنشان نابود کردند. هرچند که تعداد آنها کم و مهماتشان بینهایت کمتر بود، آنها به طور موثری مجموعه ای از مانورهای کارآمدی را توسط ماخنو به اجرا گذاشتند- هر چند که او 'آموزش و تخصص نظامی نداشت. ارتش داوطلب آنارشیستی بسمت
'گولوای- پولوه' حرکت کرد
، و به آزاد سازی مناطق روستایی و چندین شهر عمده از سفید ها دست یازیدند. این چرخش ناگهانی خطوط عرضه مهمات را به نیروهای ارتشی که تقریبا به مسکو رسیده بود، قطع کرد و آنها را مجبور به عقب نشینی کرد و انقلاب روسیه نجات یافت .
(*)Peregenovka
برای یک سال دیگر، جامعه ی آنارشیستی دوباره و در اطراف 'گولیای- پولیه' شکوفا شد، علی رغم تلاش های لنین و تروتسکی برای سرکوب آنارشیست ها در آنجا همانطور که در سرتاسر روسیه و بقیه ی اوکراین سرکوب شده بودند. زمانی که تهاجم دیگری از سفید ها تحت رهبری ژنرال 'رنگل'(*) انقلاب را تهدید میکرد، ماخنویست ها دوباره توافق کردند که، علی رغم خیانت قبلی، به کمونیست ها علیه امپریالیست ها بپیوندند. گردان آنارشیستی موافقت کرد که با یک مأموریت انتحاری به نابودی مواضع تفنگی/تسلیحاتی دشمن در ناحیه 'پره کوپ'(+) تنگه کریمه دست بزند ؛ آنها در این امر موفق شدند و شهر استراتژیک 'سیمفروپول'(*+) را به تصرف درآوردند و دو باره نقش مهمی در شکست دادن سفید ها بازی کردند. پس از پیروزی، بلشویک ها اکثریت قریب به اتفاق آنارشیست ها را محاصره و قتل عام کردند و'گولیای- پولیه' را اشغال و بسیاری از سازمان دهندگان و جنگجویان بانفوذ آنارشیست را نیز اعدام نمودند. ماخنو و چند نفر دیگر فرار کردند و چندین ماه با کمپین/پویش جنگ چریکی با ارتش عظیم سرخ به مقابله پرداختند و حتی چندین انفجار بزرگ را به وجود آوردند؛ در نهایت بازماندگان تصمیم گرفتند تا به غرب فرار کنند. برخی از دهقانان در اوکراین ارزش های آنارشیستی خود را حفظ کردند و پرچم آنارشیستی را بعنوان بخشی از مقاومت پارتیزانی علیه نازی ها و استالینیست ها در جنگ جهانی دوم به احتراز درآوردند. حتی امروز پرچم قرمز و سیاه نماد استقلال اوکراین است، هرچند که تعداد کمی از مردم ریشه های آن را می شناسند.
(*)General Wrangel / (+)Perekop isthmus of Crimea / (*+)Simferopol
ماخنویست های جنوب اوکراین شخصیت آنارشیستی خود را تحت شرایط بسیار دشواری حفظ کردند: جنگ مداوم ، خیانت و سرکوب توسط به اصطلاح متحدان ، فشار های کشنده که آنها را ملزم به دفاع از خود با خشونت سازمان یافته میکرد. در این شرایط آنها به مبارزه برای آزادی، حتی زمانی که منافع نظامی برایشان نداشت، ادامه دادند. آنها بارها و بارها به منظور جلوگیری از قتل عام یهودیان(معروف به پوگرام-م)، درگیر شدند، در حالی که ملی گرایان اوکراینی و بلشویک ها، شعله های ضد سامی گرائی را بعنوان 'بز طلیعه'(کسی که قربانی .دیگری میشود-م) برای مشکلاتی که خودشان برانگیخته بودند
مورد استفاده قرار می دادند
ماخنو شخصا یک جنگ سالار همجوار/همسایه و متحد بالقوه را پس از اینکه آگاه شد که دستور پوگرام داده بود را، حتی زمانی که به شدت نیاز به متحد داشت(86)
، کشت .
(86) برخی از منابع رایج هنوز مطرح می کنند که ماخنویست ها پشت پوگرام های ضد یهودی در اوکراین بودند.
در نستور ماخنو، قزاق آنارشی، الکساندراسکیردا(+)
این ادعا را به ریشه های آن در تبلیغات ضد ماخنوئی جستجو می کند، در حالی که از منابع معاصر غیردوستانه ای نقل قول میکند که اذعان می کردند که ماخنویست ها تنها واحدهای نظامی بودند که دست به پوگرام نزدند . وی همچنین اشاره به تبلیغاتی میکند که ماخنویست ها حمله به سامی گرائی را بعنوان ابزار اشرافیت میخوانند، شبه نظامیان یهودی که در جرگه ماخنویست ها می جنگیدند، و اقداماتی علیه پوگرامیست ها را که ماخنو به طور شخصی انجام می داد.
(+)
Nestor Makhno, Anarchy's Cossack,Alexander Skirda
در دوران ماه های اکتبر و نوامبر 1919، ماخنو برای چندین هفته شهرهایاکاترینسلوو و الکسندروسک(*) را اشغال کرد ، و در نتیجه اولین شانس خود را برای پیاده کردن مفاهیم آنارشیسم به زندگی شهری یافت. اولین اقدام ماخنو در بدو ورود به یک شهر بزرگ (بعد از باز کردن درهای زندان ها) این بود که اذهان مردم را از هر گونه تصوری که او آمده تا یک شکل جدید از حکومت سیاسی را معرفی کند بزداید. اطلاعیه ها به در و دیوار زده شد، تا اطلاع رسانی کنند، که شهروندان از این پس آزاد هستند تا زندگی خود را آنگونه که مناسب می بینند سازمان دهند، که ارتش شورشی "به آنها دیکته نخواهد کرد و دستور نمیدهد که چه کاری انجام دهند". آزادی بیان، مطبوعات، و مجمع/انجمن اعلام شد، و در 'اکاترینسلوو' نیم دوجین روزنامه، که طیف گسترده ای از افکار سیاسی را به نمایش می گذاشت، یک شبه به منصه ظهور رسیدند. هر چند ماخنو مشوق آزادی بیان بود، با این وجود، او از هیچ سازمانی سیاسی ای که به دنبال تحمیل اقتدار خود به مردم بود حمایت نمی کرد. بنابراین او "کمیته های انقلابی" بلشویک ها (روکومی+) را در 'اکاترینسلوو' و 'الکسندروسک'،منحل کرد، و به اعضای آنها توصیه کرد که " دست به کار شغلی صادقانه بزنند "(87)
Aleksandrovsk & Ekaterinoslav(*) / (+)revkomy)
(87) پل آوریش، آنارشیستهای روسیه، اوکلند: ای ک پرس، 2005، صفحه.218.
Paul Avrich,The Russian Anarchists,Oakland:AK Press,2005,p.218.
ماخنویستها به دفاع از منطقه پایدار ماندند و سازماندهی اجتماعی - اقتصادی را بعهده خود شهرهای کوچک و بزرگ سپردند؛ این رویکرد دخالت نکردن به امورات دیگران توام بود با تأکید داخلی بر دموکراسی مستقیم. افسران در میان هر زیر گروه از مبارزان انتخاب می شدند و می توانستند توسط همان گروه فراخوانده شوند؛ آنها مورد تشویق قرار نمی گرفتند، امتیازات مادی دریافت نمی کردند، و نمی توانستند از پشت جبهه به هدایت جنگ اقدام کرده و از خطرات جنگ اجتناب ورزند .
در مقابل، افسران ارتش سرخ از بالا انتخاب میشدند و
امتیازات و مزد بیشتری در مقیاسه با ارتش تزار دریافت میکردند. در واقع بلشویک ها
اساسا ساختار و پرسنل ارتش تزاری را پس از انقلاب اکتبر بدست گرفتند . آنها بسیاری از افسران را حفظ کردند، اما با افزودن افسران سیاسی مسئول شناسایی و تصفیه " ضد انقلابیون" ، آنها را به "ارتش مردم" اصلاح کردند.
آنها همچنین از اعمال امپریالیستی برای استقرار سربازان در آنطرف قاره و دور از خانه هایشان پیروی کردند، در مناطقی که زبان آنجا را نمی فهمیدند ، به این ترتیب احتمال بیشتری برای اطاعت از دستورات برای سرکوب مردم محلی و احتمال کمتری در فرار از ارتش داشتند .
مسلما ارتش شورشی انقلابی یک نظم دقیق را به اجرا در می آورد، افراد مظنون به جاسوسی و آنهائی که از دهقانان برای نفع شخصی سئو استفاده میکردند منجمله رشوه گری و تجاوزگران به عنف
را میکشتند
. شورشیان خیلی از همان قدرتهای که بر روی مردم عادی در صفوف هر ارتش وجود دارد برخوردار بودند. از میان فرصت های زیادی که برای سوء استفاده از این قدرت وجود داشت، برخی احتمالا انجام می دادند. با این حال، رابطه آنها با دهقانان در میان قدرت های نظامی منحصر به فرد بود. ماخنویستها
بدون حمایت مردمی نمیتوانستند زنده بمانند، و در دوران طولانی جنگ چریکی خود علیه ارتش سرخ، دهقانان با دادن اسب،غذا، مسکن، کمک های پزشکی و جمع آوری اطلاعات از آنها حمایت میکردند. در واقع دهقانان خود اکثریت مبارزان آنارشیست را تشکیل میدادند.
همچنین در مورد اینکه چقدر سازمان های ماخنویست دموکراتیک هستند نیز مورد بحث قرار گرفته است. تعدادی از مورخان می گویند که ماخنو کنترل قابل توجهی بر "شوراهای آزاد" - مجامع غیر حزبی ای که کارگران و دهقانان در آنجا تصمیاتشان را میگرفتند و امور خود را سازماندهی میکردند - اعمال می داشت. حتی مورخان سمپاتیک/حامی، داستان هائی از ماخنو نقل میکنند که در جلسات به نمایندگانی که او ضد انقلابی میپنداشت ،برخوردی قلدرمآبانه میکرد. اما ما باید اینها را در برابر بسیاری از موارد دیگر در ترازوئی وزن کنیم که ماخنو مقامات قدرتی را نپذیرفت، یا این که او شوراهای انقلابی نظامی را - مجامعی که برای شبه نظامیان دهقانی تصمیمات سیاسی/نظامی اتخاذ میکرد،
- در تلاش برای نجات جنبش از سرکوب بلشویک ها ، ترک کرد. (88)
(88)ماخنو امیدوار بود که دشمنی لنین و تروتسکی با او انگیزه شخصی میداشت، تا اینکه تمایلی مطلق برای فروپاشی
شوراهای آزاد، و اینکه اگر او میرفت سرکوب توقف میافت .
یک انتقاد بلشویک ها از ماخنویست ها این بود که شوراهای نظامی انقلابی شان، نزدیکترین چیزی که آنها می توانستند به یک سازمان دیکتاتوری داشته باشند، قدرت واقعی نداشت - واقعا یک گروه مشاوره بود، در حالیکه
گروه های کارگری فردی و جوامع دهقانی خود مختاری/اتونومی خود را حفظ می کنند.
توصیف کوبانین(*) مورخ شوروی
بیشتر خیرخواهانه
است: "بدنه والای ارتش شورشی شورای انقلابی نظامی بود که در مجمع عمومی با حضور همه شورشیان انتخاب میشد. نه فرماندهی کلی ارتش و نه خود ماخنو واقعا این جنبش را کنترل نمی کردند؛ آنها صرفا آمال/آرزوهای توده ها را منعکس میکردند، بعنوان عوامل ایدئولوژیک و فنی آن عمل می کردند. " یفیموف،(+) یکی دیگر از مورخان شوروی، می گوید: "هیچ تصمیمی توسط یک فرد گرفته نمیشد. همه مسائل نظامی بگونه
مشترک
مورد بحث قرار می گرفت
. "(89)
(*)Kubanin/
(+) Yefimov
(89) الکساندر اسکیردا، نستور ماخنو، قزاق آنارشی: مبارزه برای شوراهای آزاد
در اوکراین 1917-1921، لندن:ای ک پرس، 2005، ص.314.
Alexander Skirda,Nestor Makhno,Anarchy's Cossack: The Struggle for Free
Soviets in the Ukraine 1917-1921,London:AK Press,2005, p.314.
با وجود داشتن تعداد بسیار کمتری از شبه نظامیان آنارشیست داوطلب و مهمات نازل آنها توانستند ارتش آلمان و اتریش و ناسیونالیستهای اوکراین و روسهای سفید را بگونه موفقی شکست دهند. تنها ارتشی حرفه ای که توسط بزرگترین قدرت های صنعتی جهان تامین شده و به طور همزمان با خیانت هم پیمانانشان بود که توانست آنها را متوقف کند. اگر آنها میدانستند آنچه را که ما اکنون می دانیم - اینکه انقلابیون اقتدارگر می توانند همانقدر مستبد باشند که دولت های سرمایه داری - و آنارشیست های روسی در مسکو و سنت پترزبورگ میتوانستند موفق به جلوگیری بلشویک ها از ربودن انقلاب روسیه شوند ، چیزها ممکن بود متفاوت باشند.
حتی چشمگیرتر از نمونه های ماخنویست ها، پیروزی چندین ملت از بومیان (سرخپوستان)در سال 1868 بود. در طی جنگی دو ساله، هزاران جنگجو از اقوام لاکوتا و شاین(*)، ارتش ایالات متحده را شکست دادند و چندین قلعه از ارتش را در طی عملیاتی که بنام جنگ 'ابر قرمز'(+) شناخته شد تخریب . در سال 1866، لاكوتا با دولت آمريكا در فورت لارامی(*+)ملاقات كرد، زيرا دولت آمریکا امكان اجازه ساختن يك دنباله(پایگاه طوری) نظامی را از طريق 'منطقه پودر رود'(**) برای تسهيل جمعیت رو به رشد مهاجران سفيد كه به دنبال طلا بودند، را خواهان بود . ارتش ایالت متحده 'آراپاهو'(++) را در تلاش برای باز کردن منطقه برای مهاجران سفید پوست شکست داده بود، اما آنها قادر به شکست لاکوتا نشده بودند. در طی مذاکرات مشخص شد که دولت ایالات متحده از قبل روند ساخت قلعه های نظامی را در این مسیر دنبال کرده بود، بدون حتی گرفتن اجازه برای این مسیر. 'رئیس جنگ اوگلالا لاکوتا 'ابر قرمز' (***) قول داد که در برابر هر تلاش سفید پوستان برای اشغال این منطقه مقاومت کند. با این وجود در تابستان سال 1866 ارتش ایالات متحده شروع به ارسال نیروهای بیشتر به منطقه و ساخت قلعه های جدید کرد. لاکوتا، شاین و رزمندگان آراپاهو به دنبال رهبری 'ابر قرمز' کمپین مقاومت چریکی را آغاز کردند، به طور موثر بستن مسیر 'بوزمان'(+++) و آزار و اذیت سربازان مستقر در قلعه ها.
ارتش دستور داد تا برای یک کمپین زمستانی پرخطر آماده شوند، و در 21
دسامبر، هنگامی که قطار چوبها دوباره مورد حمله قرار گرفت، یک ارتش حدود صد سرباز آمریکایی تصمیم به پیگیری گرفت. آنها با یک مقاومت شگفت انگیز از طرف منجمله 'جنگجو اوگلالا
اسب دیوانه'(*+*+) روبرو شدند. کل نیروها توسط
شکست خوردند و کشته شدند
یک نیرو 3000-1000 از رزمندگان که در کمین منتظر بودند
. افسر فرمانده سربازان سفید در جنگی دست به دست با چاقو کشته شد. لاکوتا یک پسر شیپور بدست را که فقط با شیپوری که در روپیه بوفالو پوشانده شده میجنگید را بعنوان علامت افتخار در آنجا جا گذاشتند. با چنین اقداماتی، جنگجویان بومی، در مقایسه با سربازان و اشغالگران مهاجر سفید پوست، که اغلب جنین های زنان باردار را قطع می کردند و از آلتهای تناسلی قطع شده قربانیان غیر مسلح به عنوان توشه های تنباکو استفاده می کردند
.
،
توانایی شکل بسیار احترام آمیزی از جنگ را نشان دادند
(*)Lakota & Cheyenne / (+) Red Cloud's War / (*+) Fort Laramie
(**)Powder River country /
(++)Arapaho
(***)Oglala
Lakota war chief Red Cloud / (+++) Bozeman trail
Oglala warrior Crazy Horse(*+*+)
در تابستان سال 1867 نیروهای آمریکایی با اسلحه های تکراری جدید در دو جنگ با لاکوتا به شرایط نه پیروزی نه شکست برخوردند(*)، اما آنها در انجام هر گونه تهاجمی موفق آمیزی شکست خوردند. در نهایت، آنها خواستار مذاکرات صلح شدند، که 'ابر قرمز' در جواب گفت که تنها با ترک کردن قلعه نظامی جدید، اعطا خواهد شد. دولت ایالات متحده توافق کرد و در مذاکرات صلح آنها حقوق لاکوتا را به تپه های سیاه و 'بخش پوادر ریور'(+)، منطقه ای بزرگ که در حال حاضر توسط ایالت های داکوتای جنوبی، داکوتای جنوبی و مونتانا(+*) پوشیده می باشد، به رسمیت شناخت.
(*)standstill / (+) Black Hills and Powder River country
(*+) North Dakota,South Dakota ,and Montana.
در طول جنگ، لاكوتا و شايان(*) بدون زور و نظم نظامي سازماندهی می شدند. اما بر خلاف دوگانگی های معمول، فقدان نسبی سلسله مراتب آنها را در توانایی سازماندهی مختل نمی کرد. برعکس، آنها در طول جنگ وحشیانه بر اساس انضباط جمعی خود انگیخته/انگیزه، و اشکال مختلف سازمانی خود را حفظ می کردند. در یک ارتش غربی، مهمترین واحد پلیس نظامی یا افسر است که پشت دسته سربازان حرکت میکند، اسلحه پرش آماده است که هر سربازی که پا به فرار میگذارد را درجا بکشد. لاكوتا و شايان نيازی به اعمال رعايت نظم و انضباط از بالا نداشتند. آنها برای دفاع از سرزمين و شيوه زندگی خود در گروه هايی كه وابسته به قوم و خویشی و همنوعی بودند می جنگیدند.
(*) Lakota & Cheyenne
برخی از گروه های جنگنده/مبارز با یک زنجیره فرمان ساختار یافته بودند، در حالی که دیگران به روش جمعی عمل می کردند، اما همه آنها به طور داوطلبانه در پشت سر افرادی جمع میشدند که دارای بهترین توانایی ها در سازماندهی، قدرت روحی روانی و تجربه جنگی داشتند . این رهبران جنگی
کسانی که از آنها پیروی می کردند را کنترل نمی کنند، بلکه الهام بخش آنها بودند. هنگامی که روحیه ضعیف بود و جنگ بنظر ناخوشایند/ناامید وار مینمود
،
گرو هائی از جنگندگان اغلب به خانه هایشان میرفتند
، و آنها آزاد به انجام اینکار بودند
. اگر رهبر قبیله جنگی را اعلام میکرد، او مجبور برفتن بود، اما هیچ کس دیگر چنین اجباری نداشت، بنابراین
رهبری که نمی توانست کسی را متقاعد به پیروی کردن از او در رفتن به جنگ کند، در معرض خطر شرم آور و حتی خودکشی بود. در مقابل، سیاستمداران و ژنرال ها در جوامع غرب اغلب جنگ های ناخوشایند را آغاز می کنند و و .حال آنکه آنها هرگز از پیشامدهای آن عاجز نیستند/ ککشان نمی گزد
جوامع جنگجو نقش مهمی در سازماندهی جنگی بومیان ایفا میکردند، اما جوامع زنان نیز حیاتی بودند. آنها نقش مشابهی با سر رشته دار (*) در ارتش های غربی داشتند، غذا و مواد لازم را تأمین می کردند، با این تفاوت که سر رشته دار صرفا/ بطور ساده حلقه ای است که از دستورات اطاعت میکند، زنان داکوتا و شایان در صورت عدم توافق با دلایل جنگ، حاضر به همکاری نبودند. با توجه به اینکه یکی از مهمترین دستاوردهای ناپلئون برای جنگ های اروپایی این بینش بود که "هر ارتش با شکمش به مارش جنگ میرود"، آشکار می شود که زنان لاکوتا و شایان قدرت بیشتری در امور ملت هایشان اعمال میکردند تا نوشتارهای تاریخی ای که توسط مردان و سفید پوستان سعی در تلقینش بما داشته اند. علاوه بر این، زنانی که انتخاب می کردند میتوانستند در کنار مردان بجنگند.
(*)Quartermasterمسئول تهیه غذا و پوشاک و دگر لوازم برای سربازان / لوجیستیک
علیرغم آنکه نیروهای نظامی ایالات متحده و شبه نظامیان اشغالگر سفیدپوست به طور غیرمنتظره ای بیشتر از سرخپوستان بود بومیان آمریکائی در جنگ پیروز شدند.
پس از جنگ 'ابر قرمز' ، لاکوتا و شایان از تقریبا یک دهه استقلال و صلح لذت بردند. بر خلاف اتهامات پاسفیست ها پیرامون مقاومت رزمنده/میلیتانت، برندگان شروع به ظلم و ستم به یکدیگر نکردند
یا دست به ایجاد چرخه های غیرقابل کنترل از خشونت فقط به این دلیل که آنها به شدت با مهاجمان سفید پوست مبارزه کردند. آنها چندین سال آزادی و صلح به دست آوردند .
در سال 1876، ارتش آمریكا دوباره به سرزمین لاكوتا حمله كرد و تلاش كرد تا آنها را مجبور به
زندگی در 'رزرویشن'ها،
(*)
که به اردوگاه هائی
بعنوان بخشی از مبارزه نسل کشی علیه بومیان تبدیل شده بود- بکند. چندین
هزاران سرباز درگیر بودند و با چندین شکست زود هنگام مواجه شدند، مهم ترین آنها نبرد 'گریس گرس کریک'(+) بود، که .همچنین به عنوان نبرد '
بیگ هورن' کوچک(*+)
شناخته شده
. تقریبا 1000 جنگجو لاکوتا و شایان، در دفاع از خود در طی یک حمله، تلفاتی به سواره نظام به فرمانده ای 'جورج
آ کوستر'(**) وارد و چند صد سرباز را کشتند. کوستر خودش قبلا به
سرزمین های لاکوتا حمله ور شده بود تا به پخش گزارش های طلا و تحریک موج دیگری از مهاجران سفید پوست- که نیروی محرک اصلی نسل کشی بودند- گردد. مهاجران، علاوه بر بودن نیروی شبه نظامیان مسلح که مسئول بخش بزرگی از تجاوزات و قتل ها نیز هم، بهانه ای برای ورود ارتش فراهم می کردند. منطق این بود که آن دسته از فقیران فروتن محروم، در اعمال تهاجم به یک کشور دیگر، باید از طرف "غارتگران سرخپوست "مورد دفاع قرار بگیرند.
دولت ایالات متحده در نهایت در جنگ علیه لاکوتا پیروز شد، با حمله به روستاهای آنها، تهاجم به مناطق شکارشان و سرکوب شدید علیه افرادی که در 'رزرویشن' زندگی می کردند. یکی
از آخرین تسلیم شوندگان 'جنگجو اوگلا لا اسب دیوانه'(++) بود : یکی از موثر ترین رهبران در مبارزه با ارتش ایالات متحده . بعد از اینکه گروهش موافقت کرد وارد بشوند
رزرو، اسب دیوانه دستگیر و ترور شد.
(*)Reservationsمناطقی خاص که اختصاص به سرخپوستان میباشد و معمولا دارای کمترین امکانات رفاهی ست
(+)Greasy Grass Creekبه معنی: نهر چرب سبز رنگ
(+*)
Bighornنوعی گوسفند کوهی آمریکائی / (**) George A. Custer
(++)
Oglala warrior Crazy Horse
شکست نهایی آنها نشانی از ضعف در ساختار افقی لاکوتا و شایان نمی دهد، زیرا واقعیت اینست که جمعیت سفید پوستان آمریکایی که تلاش کردند آنها را از بین ببرد، هزار به یک بود در مقابل گروه های بومی و توانایی گسترش بیماری و اعتیاد به مواد مخدر را در دم خانه هایشان را داشتند، در حالی که منبع مواد غذایی شان را نیز از بین بردند.
مقاومت لاکوتا هرگز به پایان نرسیده و ممکن است در نهایت جنگ را ببرند. در ماه دسامبر 2007 گروهی از لاکوتا بار دیگر استقلال خود را اعلام کردند، و به وزارت امور خارجه آمریکا اطلاع دادند که آنها از تمام معاهدات ، که قبلا توسط دولت مهاجرین شکسته شده بوده، خارج میشوند و بعنوان یک اقدام ضروری درمقابل "شرایط استعماری آپارتاید" کناره گیری میکنند. (90)
(90) ایمی گودمن، "سرخپوستان لاکوتا حاکمیت خود را از دولت ایالات متحده اعلام میکنند"، دموکراسی اکنون، 26 دسامبر 2007
Amy Goodman,"Lakota Indian Declare Sovereignty from US Government," Democracy Now,December 26, 2007
بعضی از مبارزات بی نظیرعلیه دولت همانا جنبش بومیان است.
مبارزات جاری بومیان، به ایجاد برخی از تنها مناطق در آمریکای شمالی شده اند که از
خودمختاری فیزیکی و فرهنگی برخوردارند و با موفقیت از رویارویی دوره ای با دولت از خود دفاع کرده اند. این مبارزات معمولا خود را به عنوان آنارشیست معرفی نمی کنند و شاید به همین دلیل آنارشیست ها باید حتی بیشتر از آنها یاد بگیرند. اما اگر یادگیری رابطه کالایی دیگری نیست، یک عمل خرید، باید با روابط افقی متقابل، یعنی همبستگی همراه باشد.
ملت موهاک(*) مدتهای طولانی با استعمار مبارزه کرده و در سال 1990 پیروزی بزرگ علیه نیروهای دولت مهاجر/اشغالگر به دست آورد. در قلمرو 'که نه هساتک'(+)، در نزدیکی مونترال، مردم سفید پوست در شهر اوکا(*+)، خواستار گسترش زمین گلف با هزینه نابودی منطقه جنگلی ای شدند که در آنجا یک گورستان موهاک واقع شده است، که موجب اعتراضات محلی گردید. در بهار 1990، موهاک یک اردوگاه در آنجا براه انداختند و جاده را مسدود کردند. در 11 ژوئیه سال 1990، پلیس 'که بک'(**) با گاز اشک آور و سلاح های اتوماتیک به اردوگاه حمله کرد، اما مدافعان موهاک مسلح بودند و سنگر گرقتند. یک پلیس کشته شد و بقیه فرار کردند. اتومبیل های پلیس، که آنها با هراس به جا گذاشته بودند، برای ساختن باریکادهای جدید استفاده شدند. در ضمن، جنگجویان موهاک در کاهناوک(++) پل مرسیر (*+*) را مسدود کرده، ترافیک را به مونترال متوقف نیز هم . پلیس محاصره کومونیته موهاک را آغاز کرد، اما جنگجویان بیشتری آمدند و مهمات را بگونه مخفیانه وارد کردند. مقاومت كنندگان به سازماندهی غذا، مراقبت های پزشکی و خدمات ارتباطی دست زدند و محاصره ادامه یافت. یاغیان سفید پوست در شهرهای همسایه تشکیل شده و به شورش دست زده و خواستار خشونت پلیس برای باز کردن پل و بازگرداندن ترافیک شدند. اواخر ماه اوت، این یاغیان به گروهی از موهاک ها حمله کردند، در حالی که پلیس ها بدون هیچگونه دخالتی ایستاده و نظاره گر بودند
(*)Mohawk / (+)Kanehsatake / (*+)Oka / (**)Quebec / (++)Kahnawake
(*+*)Mercier Bridge
در 20 اوت، محاصره هنوز شدت داشت و ارتش کانادا محاصره را از دست پلیس گرفت. در کل 4500 سرباز مستقر شدند که توسط تانک ها، زره پوش های حامل پرسنل ، هلیکوپتر ها، جت های جنگنده، توپخانه و کشتی های دریایی مورد حمایت قرار داشتند. در 18 سپتامبر، سربازان کانادایی به جزیره تکاکویتا(*) حمله ور شدند، به پرتاپ گازهای اشک آور و تیراندازی پرداختند. موهاك ها به مبارزه پرداختند و ارتش مجبور به تخلیه سربازان توسط هلی کوپتر شد. در سراسر کانادا، مردم بومی در همبستگی با موهاک دست به تظاهرات زدند، ساختمان ها را اشغال کردند، به مسدود کردن راه آهن و بزرگراه ها و انجام اقدامات خرابکارانه پرداختند. افراد ناشناخته، پل های راه آهن را در 'بریتیش کلمبیا' و 'آلبرتا' سوزاندند و پنج برج هیدرو الکتریکی را در 'اونتاریو' قطع کردند. در 26 سپتامبر، بقایای' محاصره شدگان اعلام پیروزی کرده و بطرف بیرون براه افتادند، و سلاح های خود را سوزاندند. زمین گلف هرگز گسترش نیافت و اکثر بازداشت شدگان از داشتن سلاح و اتهامات ضد شورش مورد تبرئه قرار گرفتند. "اوکا بستری شد برای احیای روحیه رزمندگی بومیان و اراده ما برای مقاومت . (91)
Tekakwitha Island / British Colombia and Alberta
(91) از یک جزوه تصویرگونه ناشناس، "بحران اوکا"
From an anonymous illustrated pamphlet,"The 'Oka Crisis' "
در پایان دهه 90، بانک جهانی تهدید کرد که یک وام بزرگ را که
دولت بولیوی بدان وابسته بود
،
در صورتی که آنها موافقت نکنند همه خدمات آب شهر کوچابمبا(*) را خصوصی کنند، تمدید نکند. دولت تصدیق کرد و قرارداد را با کنسرسیومی تحت سرپرستی شرکت های از انگلستان، ایتالیا، اسپانیا، ایالات متحده و بولیوی
امضا نمود
. کنسرسیوم آب، بدون اطلاع از شرایط محلی، بلافاصله نرخ را افزایش داد، تا آن حد که بسیاری از خانواده ها مجبور به پرداخت یک پنجم از درآمد خود فقط بابت آب شدند. تازه آنها سیاست قطع کردن آب هر خانه ای که قبض آن پرداخت نشود را به اجرا گذاردند. در ماه ژانویه 2000، اعتراضات شدیدی علیه خصوصی سازی آب رخ داد. عمدتا دهقانان بومی که بسمت شهر سرازیر شده بودند
،
همگام با کارگران بازنشسته، کارکنان کارگاه های زنجیره ای، دستفروشان خیابانی، جوانان بی خانمان، دانش آموزان و آنارشیست ها بودند. معترضان میدان مرکزی را در دست گرفتند و جاده های اصلی را با باریکاد آذین کردند . یک اعتصاب عمومی براه انداختند که شهر را چهار روز فلج کرد. در چهارم فوریه
راهپیمایی گسترده اعتراض آمیز توسط پلیس و سربازان مورد حمله قرار گرفت. دویست تظاهرکننده
دستگیر شدند، در حالی که 70 نفر از مردم و 51 پلیس زخمی شدند.
(*)
Cochabamba
در ماه آوریل مردم مجددا میدان مرکزی کوچابمبا(*) را در اختیار گرفتند و هنگامی که دولتشروع به دستگیری سازمان دهندگان کرد، اعتراضات به شهرهای لاپاز، اورورو و پوتوسی(+)، و همچنین بسیاری از روستاها کشانده شد. بیشتر بزرگراه های اصلی در سراسر کشور بلوکه شدند. در هشتم آوریل، رئیس جمهور بولیوی اعلام 90 روز شرایط اضطراری کرد، ممنوعیت گردهمآئی بیش از چهار نفر، محدود کردن فعالیت سیاسی، اجازه دستگیری های خودسرانه، ایجاد منع عبور و مرور و قرار دادن ایستگاه های رادیویی تحت کنترل نظامی. نیروهای پلیس گاهی اوقات به تظاهرکنندگان می پیوستند و تقاضای اضافه حقوق میکردند، حتی در بعضی از شورش ها شرکت هم می کردند. همینکه دولت حقوق آنها را افزایش داد، به کار برگشته و همچنان به ضرب و شتم و دستگیری رفقای گذشته ادامه دادند. مردم در سراسر کشور به جنگ علیه پلیس و ارتش با سنگ و کوکتل مولوتف دست زدند، صدمات/زخمی های زیاد و مرگ و میر چندگانه را متقبل شدند. در 9 آوریل، سربازانی که سعی در برداشتن باریکاد برای باز کردن جاده ای را در سر می پرورداند با مقاومت مواجه شدند، دو تن از معترضان را به قتل رسانده و چندین تن دیگر را زخمی کردند. همسایگان به سربازان حمله کردند، سلاح های آنها را گرفته و آتش گشودند. بعدا آنها به یک بیمارستان حمله ور شدند و کاپیتان ارتش را که قبلا زخمی کرده بودند را دستگیر و به باد شلاق گرفتند .
(*)Cochabamba /(+) La Paz ,Oruro & Potosi
از آنجائی که تظاهرات خشونت آمیز رو به رشد بوده و با وجود، و اغلب به این دلیل ، کشتار
های مکرر و سرکوب خشونت آمیز توسط پلیس و ارتش، دولت قرارداد خود را با کنسرسیوم آب لغو کرد و در 11 ماه آوریل قانونی را که خصوصی سازی آب را در کوچابامبا مجاز دانسته بود نیز فسخ نمود. مدیریت
زیرساخت های آبی به یک گروه هماهنگ کننده کومونیته که از درون جنبش اعتراضی ظهور کرده بود داده شد. برخی از شرکت کنندگان در مبارزات پس از آن
به واشنگتن، دی سی سفر کردند تا به تظاهرات کنندگان جنبش ضد جهانی گرائی بپیوندند که در آن قصد تعطیل /ملغی کردن نشست سالانه بانک جهانی را داشتند. (92)
(92) اسکار اولیورا، جنگ آب در
کوچابامبا
- بولیوی، کمبریج: ساوت اند پرس، 2004
Oscar Olivera,Cochabamba Water War in Bolivia,Cambridge:South End Press,2004
شکایات معترضان بسیار فراتر از خصوصی سازی آب در یک شهر بود. مقاومت به شورش اجتماعی تعمیم داده شده بود که شامل رد سوسیالیستی نئولیبرالیسم، رد آنارشیستی سرمایه داری، رد کشاورزان از بدهی هایشان، درخواست های فقرا برای قیمت های پایین تر سوخت و پایان دادن به مالکیت چند ملیتی گاز بولیوی و مطالبات بومیان برای حق حاکمیت خود. مقاومت شدید مشابهی در سالهای بعد، نخبگان/سرگردگان سیاسی بولیوی را در چندین دوره شکست داد. کشاورزان و آنارشیست های مسلح با دینامیت ، بانک ها را برای لغو/بخشش بدهی های خویش به تسخیر در آوردند. تحت فشار شدید مردم، دولت استخراج گاز را ملی کرد و یک اتحاد قوی ای از کشاورزان بومی، طرح حمایت شده آمریکا را در ریشه کن کردن برگ کوکا شکست دادند . کشاورزان برگ کوکا حتی رهبر خود را نیز پیدا کرده بودند، 'اوو مورالس'(*)، رئیس جمهور منتخب، به بولیوی اولین رئیس جمهور بومی خود را ارائه کرد. بهمین خاطر ، بولیوی در حال حاضر با یک بحران سیاسی مواجه میباشد که دولت ممکن است ناتوان در حل و فصل آن نیز، چرا که نخبگان سنتی، واقع در مناطق سفید پوست نشین(+)، بخش شرقی کشور، مخالف تسلیم شدن به سیاست های مترقیانه دولت مورالس هستند(*+). در مناطق روستائی، جوامع بومی، از ابزار مستقیم بیشتری برای حفظ استقلال /اتونومی خود استفاده میکردند.
آنها به بلوکه کردن بزرگراه ها ادامه داده و به سابوتاژ تلاش های دولت برای کنترل روستاهایشان از طریق مقاومت روزانه اقدام می ورزیدند. در حداقل دوازده مورد زمانی
که یک شهردار خاص و یا دیگر مقامات دولتی به خصوص ایجاد مزاحمت و یا سوء استفاده/تعدی گر بودند، توسط روستائیان به باد شلاق گرفتار میشدند.
(*)Evo Morales / (+)عمدتا اروپائیان مهاجر از یوگسلاوی سابق- م
(*+)چیزی که نویسنده این سطور اصلا باهاش همسونی ندارم
مقاومت غیرمتمرکز می تواند حکومت را در یک مخالفت مسلحانه شکست دهد؛ همچنین می تواند حکومت ها را سرنگون کند. در سال 1997، فساد دولتی و فروپاشی اقتصادی موجب قیام عظیمی در آلبانی شد. در عرض چند ماه، مردم خود را مسلح کردند و دولت و پلیس مخفی را مجبور به فرار از کشور کردند. آنها یک دولت جدید را راه اندازی نکردند یا در یک حزب سیاسی متحد نشدند. در عوض، آنها دولت را عقب زدند تا بلکه دست به ایجاد مناطقی مستقل/اتونوم بزنند، جائی که بتوانند زندگی خود را سازماندهی کنند. شورش بطور خود بخودی گسترش یافت؛ بدون رهبری مرکزی یا حتی هماهنگی. مردم در سراسر کشور دولت را به عنوان ستمگر خود تشخیص دادند و مورد حمله نیز هم .درهای زندان ها را باز کردند و ایستگاه های پلیس و ادارات دولتی را به آتش کشیدند. مردم خواستار پاسخگویی به نیازهای خود در سطح محلی و در چارچوب شبکه های اجتماعی موجود شدند. متأسفانه، آنها فاقد جنبش آگاهانه آنارشیستی یا ضد اقتدارگرا بودند. رد کردن راه حل های سیاسی بطورمستقیم ، اما نه به صراحت، آنها فاقد تجزیه و تحلیلی که بتواند تمام احزاب سیاسی را به عنوان دشمنان فطری شناسایی کند بودند. در نتیجه، حزب سوسیالیست اپوزیسیون توانست خود را به قدرت برساند، هر چند اشغال هزاران سرباز از اتحادیه اروپا لازم شد تا آلبانی را به طور کامل آرام/پاسیو کند.
حتی در ثروتمندترین کشورهای جهان، آنارشیست ها و شورشیان دیگر می توانند در یک منطقه محدود دولت را شکست دهند و یک منطقه مستقل ایجاد کنند که در آن روابط اجتماعی جدید بتواند شکوفا شود. در سال های 1980 و 81، حزب محافظه کار آلمان در برلین پس از اینکه بگونه زورگویانه ای سعی در سرکوب جنبش بی خانمانها کرد قدرت را از دست داد. اشغالگران ساختمان های خالی را بتصرف خود درآوردند-
به عنوان مبارزه ای علیه هر چه بیشتر بی خانمان کردن طبقه پائین جامعه (*) و تخریب شهری و یا صرفا برای تامین مسکنی رایگان . بسیاری ازاشغالگران/چمباته زنان، به نام اتونوم، که با جنبش ضد سرمایه داری و ضد اقتدارگرا شناسایی شده اند
،
این مناطق مسکونی را به عنوان حباب های آزادی می دانند که نوید بخش آغاز جامعه نوین است. در برلین
مبارزه در محله کروزبرگ(+) شدید بود. در بعضی مناطق، اکثریت ساکنان اتونوم، حاشیه نشینان و مهاجران بودند؛ از خیلی جهات یک منطقه اتونوم بود. با استفاده از تمامیت توان پلیس، شهر تلاش کرد تا
چمباته زنان
را اخراج کند و جنبش را شکست دهد، اما اتونوم ها به مبارزه ای متقابل دست زدند . آنها از محله شان
با باریکاد ها، سنگ، و کوکتل مولوتوف
و از پلیس در مبارزه خیابانی سبقت گرفتند. آنها با ویرانی در مناطق مالی و تجاری شهر دست به حمله زدند. حزب حاکم شرمگینانه پا پس کشید و سوسیالیست ها قدرت را گرفتند؛ و با استراتژی قانونی سازی تلاش در تضعیف جنبش اتونوم کردند، از آنجایی که قادر نبودند آنها را بزور اخراج کنند.
دفاع کردند
در همین حال، اتونوم ها درکروزبرگ اقدامات لازم را برای محافظت از محله در مقابل
فروشندگان مواد مخدر، با پویش "مشت علیه سوزن"
. آنها همچنین با "جنتری فیکیشن"، از طرق داغان کردن رستوران ها و مشروب خوریهای بورژوازی
.
انجام دادند
،
مبارزه کردند
(*)
gentrificationروند تحولی در شهر سازی که مطابق با مذاق فوق ثروتمندان در جوامع پسا صنعتی میباشد
(+)
در سالهای 1986 و 1987 در هامبورگ پلیس توسط مانورهای جنبش خودمختار متوقف شد، زمانی که آنها سعی داشتند که اشغالگران را از 'هافن اشتراس' (*) اخراج کنند. شهردار پس از از دست دادن چندین درگیری بزرگ خیابانی و صدمه دیدن از ضد حمله ها ،مانند حملات هماهنگ کننده آتش سوزی علیه سیزده فروشگاه های زنجیره ای و خسارات ده میلیون دلاری وارد شده ، شهرک نشینهای اشغالی را قانونی کرد ، که همچنان در زمان نوشتار این متون بعنوان مراکز مقاومت فرهنگی و سیاسی پا برجاست.
(*)Hafenstrasse
در کپنهاگ، دانمارک، جنبش جوانان خودمختار در سال 1986 حالت تهاجمی بخود گرفت. در زمان عملیات چمباته زنان ستیزه جو/میلیتانت و حملات خرابکارانه به پمپ بنزینهای کمپانی شل و دیگر اهداف مبارزه ضد امپریالیستی، چندین صد نفر مسیر راهپیمایی اعتراضی خود را بگونه تعجب انگیزی /سورپرایز گونه تغییر داده و دست به اشغال ریسگید(*) زدند،یک خیابان در محله اوستربرو (*) . آنها باریکارد ساختند و حمایت محله را جلب کردند و مواد غذایی را به همسایگان سالخورده منطقه بلوکه شده آوردند. برای9 روز، اتونوم ها خیابان ها را تحت اختیار داشتند و پلیس را در چندین جنگ بزرگ شکست دادند. ایستگاه های رادیوئی آزاد در سراسر دانمارک کمک به بسیج حمایتی کردند، از جمله مواد غذایی و تدارکات /دگر وسایل لازم . در نهایت، دولت اعلام کرد که با آوردن ارتش دست به پاکسازی باریکاردها خواهد زد. جوانان در باریکاردها یک کنفرانس مطبوعاتی تشکیل دادند ، اما زمانی که صبح موعود رسید،
(*)Ryesgade / (*)
آنها همه ناپدید شدند .
Osterbro
دو مذاکره کننده شهری متعجب ماندند
،
بریگادهای اشغالگر(*)-
و
قتی که آنجا را ترک کردند-
کجا رفتند
؟ شهرداری چه درسی
یاد گرفت؟ به نظر می رسد که این عمل می تواند، در هر جائی، هر زمان دیگری دوباره شروع شود. حتی بزرگتر، با همان شرکت کنندگان. (93)
(*)
(93) جورج کتسیافیکس، فروپاشی سیاست: جنبش های اجتماعی مستقل/اتونوم اروپا و استعمارزدائی زندگی روزمره. اوکلند: ای کی پرس، 2006، صفحه.123
George Katsiaficas, The Subversion of Politics: European Autonomous Social Movements and the Decolonization of Everyday Life. Oakland:AK Press, 2006,P.123
در سال 2002، پلیس بارسلونا تلاش کرد تا 'کن مسدو'(*)، یک مرکز اجتماعی بزرگ اشغالگران مشرف بر لبه کوهستانی خارج از شهر،را تخلیه کند.'کن مسدو' وابسته به جنبش چمباته زنان ، جنبش محیط زیست، و سنت محلی مقاومت بود. تپه های اطراف آن با باغچه ها پوشیده شده بود، بسیاری از آنها توسط همسایگان سالمند که دیکتاتوری و مبارزه علیه آن را بیاد داشتند مورد استفاده قرار میگرفت
،
و میفهمیدند که این مبارزه در این روزها با وجود روکش/ظاهر دموکراسی هنوز هم ادامه دارد.
بر این اساس، مرکز از بسیاری از بخشهای جامعه مورد حمایت واقع شد. هنگامی که پلیس آمد، ساکنان باریکارد ساختند و پا برجا ماندند، و برای روزها یازده نفر با مهارت آویزان در خارج از ساختمان ماندند، در بالای دامنه کوه، بالا بالای سطح زمین .حامیان سرازیر شدند و پلیس را به چالش کشیدند; دیگران در سراسر شهر اقدام به مسدود کردن ترافیک و حمله به بانک ها، دفاتر املاک و مستغلات، مک دونالد و سایر فروشگاه ها کردند. پلیس سعی کرد کسانی که از ساختمان آویزان بودند را به گرسنگی بکشاند و تاکتیک های شکنجه روانی را علیه آنها مورد استفاده قرار داد اما در نهایت شکست خورد. جنبش مقاومت تلاش اخراج را شکست داد و منطقه خودمختار تا به امروز با باغچه های فعال کومونیته و مرکز اجتماعی زنده مانده است.
(*)Can Masdeu
در تاریخ 6 دسامبر 2008، پلیس یونان، آنارشیست پانزده ساله الکسیس گریگوروپولوسرا در وسط اکزارچیا(*) به قتل رساند ، منطقه پروپا قرص آنارشیستی و مستقل در مرکز شهر آتن. در عرض چند دقیقه، گروه های همراهان(+) آنارشیستی که از طریق اینترنت و تلفن همراه ارتباط برقرار میکردند، در سراسر کشور به فعالیت کشیده شدند. این گروه هایهمراهان، صدها نفری، همینکه روابط اعتماد و امنیت و ظرفیت انجام اقدامات خشونت آمیز را در سال های گذشته توسعه داده اند، به سازماندهی وعملیات تهاجمی متعددی به مقابله با دولت و سرمایه دست زده اند. این حملات شامل اقدامات گرافیتی ساده، مصادره مردمی از سوپرمارکتها، حملات مولوتوف کوکتلی به پلیس، ماشین های پلیس و کمیساریا ها و حملات بمبی علیه وسایل نقلیه و ادارات احزاب سیاسی، نهادها و شرکت های که واکنش علیه جنبش های اجتماعی، مهاجران، کارگران، زندانیان و دیگران را بر عهده داشته اند. تداوم این اقدامات زمینه پیشروی مقاومت شدیدی ایجاد کرد که می توانست پیش از آن که جامعه یونان آماده باشد، به پیش برود.
Alexis Grigoropoulos رفیق شهید / Exarchia(*) / (+) affinity groups
خشم آنها نسبت به قتل الکسیس یک نقطه تجمیع برای آنارشیست ها بود و آنها شروع به حمله به پلیس در سراسر کشور کردند، قبل از اینکه پلیس در بسیاری از شهرهای حتی بداند که چه اتفاقی دارد می افتد. نیرو/قوت حمله موجب شکست توهم صلح اجتماعی شد و در روزهای پس از آن صدها هزار نفر دیگر به خیابان ها آمدند تا خشمی را که آنها نیز در برابر این سیستم دارند، بروز دهند. مهاجران، دانش آموزان، بچه های دبیرستان، کارگران، انقلابیون نسل قبلی، سالمندان
- تمام جامعه یونان بیرون آمدند و در تنوع اقدامات شرکت کردند. آنها با پلیس مبارزه کردند و برنده شدند و قدرتی را برای متحول کردن شهرهایشان به دست آوردند.
مغازه های لوکس و ساختمان های دولتی خرد/داغان گردیده و سوزانده شدند. مدارس، ایستگاه های رادیویی، تئاترها و سایر ساختمانها اشغال شدند. عزاداری آنها
تبدیل به جشن شد همینکه مردم به آتش می کشیدند و به یادگار می انگاشتند سوزاندن دنیای قدیم را با جشن و پایکوبی در خیابان ها . پلیس با قدرت به مقابله پرداخت، صدها نفر را مجروح کردند و دستگیر و هوا را مملو از گاز اشک آور . مردم در دفاع از خود به آتش زدن بیشتری دست زدند، هر چیزی که از آن نفرت داشتند، و با تولید ابرهای ضخیمی از دود سیاه گازهای اشک آور را خنثی می کردند.
روزهایی
که مردم شروع به رفتن به خانه کردند، شاید برای بازگشت به حالت عادی،
آنارشیست ها شورش ها را ادامه دادند تا شکی نماند که خیابان ها متعلق به
مردم است و دنیای جدید در دسترس آنها. در میان تمام نقاشی های
دیواری/گرافیتی که بر روی دیوار ظاهر شد وعده ای بود : "ما تصویری از آینده هستیم." شورش ها به مدت دو هفته تمام ادامه داشت. پلیس برای مدت طولانی کنترل را از دست داده، و گاز اشک آورهایش نیز تمام شده بود. دست آخرمردم از فرط خستگی شدید به خانه رفته بودند، اما آنها متوقف نشدند. حملات همچنان ادامه داشت و بخشهای بزرگی از جامعه یونان همچنین شروع به فعالیت های خلاقانه کردند. جامعه یونان دگرگون شده بود. تمام نمادهای سرمایه داری و حکومت مورد تمسخر/تحقیر و خواری توده ها واقع شده بود. دولت مشروعیت خود را از دست داده و رسانه ها به تکرار دروغ آشکار تقلیل یافته بودند، این شورشگران حقیقتا نمی دانند که چه می خواهند. جنبش
آنارشیستی مورد احترام سراسر کشور واقع شد و الهام بخش نسل جدید گردید.
شورش ها فروکش کردند، اما اقدامات/اکسیون ها ادامه یافتند. در زمان نوشتن
این سطور، مردم در سراسر یونان به اشغال ساختمان ها ادامه میدهند،
دست به ایجاد مراکز اجتماعی میزنند، و به اعتراض/تظاهرات و حملات دامن،
ارزیابی میکنند استراتژی های خود را و به برگزاری مجامع/انجمنهای عظیم برای
تعیین جهت مبارزه خود اقدام میورزند.
دولت
های دموکراتیک هنوز امکان فراخواندن ارتش را- زمانی که پلیس نمی تواند نظم
را حفظ کند- بخود میدهند، و گاهی اوقات حتی در مترقی ترین(*) کشورها این
کار را انجام می دهند. اما این انتخاب گزینه های خطرناکی را پیش رو
میگذارد. مخالفان همچنین ممکن است حتی سلاح بدست بگیرند؛ اگر مبارزه همچنان
پیروان بیشتری رو بخود جذب کند، مردم بیشتر و بیشتر دولت را به عنوان یک
نیروی اشغالگر خواهند دید؛ در یک مورد فوق العاده، ارتش ممکن است
عصیان/سرکشی کند و مبارزه گسترش یابد. در یونان، سربازان نامه هائی را
بگردش درآوردند و در آن عهد کرده بودند که اگر به آنها دستور سرکوب شورشیان
داده شود، آنها سلاح های خود را به مردم خواهند داد و به پلیس تیراندازی.
مداخله نظامی مرحله ای اجتناب ناپذیر از هر مبارزه برای سرنگونی دولت است؛
اما اگر جنبش های اجتماعی بتوانند شجاعت و ظرفیت سازماندهی برای شکست دادن پلیس را نشان دهند، آنها ممکن است بتوانند ارتش را شکست دهند و یا آنها را بسوی خود کشند. به لطف سخن پراکنی دولت های دموکراتیک، سربازان
امروزه از لحاظ روانشناسی بسیار کمتر آماده گی سرکوب وحشیانه قیامهای محلی را دارند تا اجرای آن
امروزه از لحاظ روانشناسی بسیار کمتر آماده گی سرکوب وحشیانه قیامهای محلی را دارند تا اجرای آن
در یک کشور خارجی.
(*) نویسنده این سطور به چنین مقوله ای معتقد نیستم. واژه لیبرال ترین مسماترست تا مترقی
به دلیل ماهیت یکپارچه جهانی سیستم، دولت ها و نهادهای دیگر قدرت متقابلا تقویت می شوند، و در نتیجه قوی ترند تا یک نقطه خاص. اما فراتر از آن نقطه،
همه آنها ضعیفتر و آسیب پذیرترند برای سقوطی در مقیاس جهانی که هرگز مانند
تاریخ گذشته نمی باشد. بحران سیاسی در چین می تواند اقتصاد ایالات متحده
را نابود کند و
دیگران را نیز هم چون دومینو به سقوط کشاند. ما هنوز به نقطه ای نرسیده
ایم که بتوانیم ساختار قدرت جهانی را سرنگون کنیم ، اما قابل توجه است که
در درگیری های خاص دولت اغلب نمی تواند ما را له کند و فوران/جوشش های
خودمختاری، در کنار سیستمی که ادعا جهانی بودن دارد و بدون هیچ گونه جایگزینی، وجود
دارد . حکومتها هر ساله سرنگون می شوند. سیستم هنوز از بین نرفته است زیرا
برندگان چنین مبارزاتی همواره به همکاری تن داده اند و دوباره بدرون
سرمایه داری جهانی درغلطیده اند. اما اگر جنبش های مشخصا ضد اقتدارگرا
بتوانند ابتکار عمل را در مقاومت مردمی بدست گیرند، این یک نشانه امیدوار کننده است برای آینده .