Sonntag, 22. März 2020

#فتح_نان:#رفیق_پیتر_کروپوتکین#فصل_یازدهم:#توافق_آزاد

فتح نان : رفیق پیتر کروپوتکین 
Peter Kropotkin
ترجمه از: پیمان پایدار
این نسخه اولین بار در سپتامبر 1906 منتشر شد 
Black Cat Press
ww.blackcatpress.ca
4508 118 Avenue
Edmonton,Alberta
T5W1A9 
========================= 
   فصل یازدهم: توافق آزاد
قسمت سوم و آخر
================
III
چقدر ما در نوشته های سوسیالیست های شیفته دولت نخوانده ایم: "پس چه کسی در جامعه آینده تنظیم عبور و مرور کانال را بر عهده خواهد گرفت؟ اینکه به ذهن یکی از "رفقای" آنارشیست شما وارد شود تا قایق باری خود را در یک کانال قرار داده و هزاران قایق را مسدود کند ، چه کسی او را وادار به تسلیم عقلانی می کند؟ "


بگذارید اعتراف کنیم که فرضیه تا حدودی خیالی است. با این حال ، ممکن است گفته شود، "اگر یک کمون خاص یا گروهی از کمون ها بخواهند قایق باری خود را قبل از دیگران بگذرانند،آنها شاید ممکن باشد کانال را برای حمل سنگ مسدود کنند ، در حالی که در کمونی دیگر که گندم مورد نیاز است باید منتظر بماند. چه کسی، اونوقت، عبور و مرور را تنظیم میکند اگر نه دولت؟


اما زندگی واقعی مجددا نشان داده که می توان از شر دولت خیلی خوب در اینجا یا جاهای دیگر خلاص شد. توافق نامه آزاد، یک سازماندهی آزاد ، میتواند آن سیستم مضر و پرهزینه را جایگزین کرده و بهتر(آن کار ها را-م) انجام دهد.


ما می دانیم کانال ها برای هلند چقدر مهم هستند. آنها بزرگراه هایشان هستند. ما همچنین می دانیم که چه میزان عبور و مرور/ترافیک در کانالها وجود دارد. آنچه در امتداد بزرگراه ها و راه آهن های ما حمل می شود ، در قایق های کانال در هلند حمل می شود. در آنجا می توانید دلیلی برای مشاجره پیدا کنید ، تا بلکه قایق هایتان قبل از دیگران بگذرند. در آنجا دولت واقعاً می تواند برای نظم و ترتیب ترافیک دخالت کند.

با این حال چنین نیست. مدتها پیش، هلندی ها با تأسیس انجمن های صنفی یا سندیکاهای  قایق رانان، امور را به شکلی عملی تر حل کردند. اینها انجمن های آزادی بودند که از نیازهای ناوبری بیرون آمدند. حق راه قایق ها با سفارش ثبت نام ناوبری تنظیم شد. آنها مجبور بودند به نوبت یکدیگر را دنبال کنند. هیچ کس اجازه نداشت که از دیگران، تحت فشار محروم شدن از انجمن صنفی، جلو بزند. هیچ کس نمی تواند بیش از تعداد معینی از روز را در اسکله مستقر بماند ، و اگر صاحب قایق کالایی برای حمل آن در این مدت پیدا نمی کرد ، به مراتب بدتر برای او؛ مجبور می شد با قایق خالی محل را ترک کند تا جایی برای تازه واردان بگذارد. از این رو از انسداد جلوگیری می شد، با وجود اینکه رقابت بین صاحبان خصوصی قایق ها کماکان وجود داشت.اگر دومی سرکوب میشد، تازه توافق خیلی صمیمانه تر می شد. 


افزودن این نکته ضروری نیست که صاحبان کشتی می توانند به سندیکا پایبند باشند یا خیر. این قضیه به آنها ربط داشت ، اما بیشترشان تصمیم به پیوستن را انتخاب کردند. علاوه بر این ، این سندیکاها مزایای بسیار بزرگی را ارائه می دادند که در امتداد راین ، ویزر ، اودر و حتی تا برلین نیز گسترش یافت. قایقرانان منتظر نبودند تا بیسمارک عالیقدر هلند را به آلمان ملحق کند، و به انتصاب 'اوبر هاووت جنرال استاتس نویگشن کانال'*(دفتر مشاور عالی ناوبری کانالهای عمومی دولتها) اقدام ورزد، با تعدادی نوار طلایی روی آستین هایش ، مربوط به طول عنوان.آنها ترجیح می دادند به تفاهم بین المللی برسند. علاوه بر این ، تعدادی از صاحبان کشتی ، که کشتی های دریانوردی آنها بین آلمان و اسکاندیناوی ، و همچنین روسیه وجود دارد، نیز به این سندیکاها پیوسته اند تا بتوانند ترافیک در بالتیک را تنظیم کرده و هماهنگی خاصی را در کشتی های تعقیب شده ایجاد کنند. این انجمن ها آزادانه گسترش یافته اند، پیروان داوطلب را استخدام میکنند و هیچ چیز مشترکی با دولت ها ندارند. 
Rhine,Weser,Oder
 (*)Ober Haupt General Staats Kanal Navigations Rath


با این حال، بیش از حد ممکن است که در اینجا نیز سرمایه بزرگتر به کوچکتر ستم می کند. شاید سندیکا نیز گرایش به انحصارطلبی داشته باشد ، به ویژه در آنجا که حمایت های گرانبهای دولتی را دریافت می کند که مطمئناً از دخالت در آن کوتاهی نکرده است. فراموش نکنیم که این سندیکاها نمایندگانی از انجمنهایی باشند که اعضای آنها فقط منافع شخصی در معرض خطر دارند و اگر همزمان هر صاحب کشتی مجبور شد- با اجتماعی شدن تولید ، مصرف و مبادله - متعلق به کمون های فدرال شود یا به صد انجمن دیگر برای برآوردن نیازهایش، امورات جنبه دیگری خواهد داشت. گروهی از صاحبان کشتی، قدرتمند در دریا   احساس ضعف در زمین می کنند و آنها موظفند ادعاهای خود را کمتر کنند تا با راه آهن ، کارخانه ها و سایر گروه ها کنار بیایند.

به هر حال ، بدون بحث در مورد آینده ، اینجا یک انجمن خودجوش دیگری است که با دولت روبرو شده است. اجازه دهید مثالهای بیشتری را نقل کنیم.

از آنجا که ما در مورد کشتی ها و قایق ها صحبت می کنیم ، اجازه دهید یکی از عالی ترین سازمان هایی را که قرن نوزدهم به وجود آورده است ، ذکر کنیم ، یکی از آنهایی که ما به حق می توانیم به آن افتخار کنیم - انجمن  قایق نجات انگلیسی.
 
مشخص است که هر ساله بیش از هزار کشتی در سواحل انگلیس ویران می شوند. در دریا، یک کشتی خوب به ندرت از طوفان می ترسد.در نزدیکی سواحل است که خطر تهدید میکند- دریاهای ناهموار و خشن که عضو قائم آنرا خرد می کند، طوفان هایی که دکل و بادبان او را حمل می کند، جریاناتی که او را غیرقابل کنترل می کنند، صخره ها و ماسه هایی که در آن محاصره می شود.

حتی در زمان های قدیمی ، هنگامی که در بین ساکنان سواحل عادت افروختن آتش به منظور جذب کشتی ها به صخره ها بود، برای غارت محموله های آنها ، همیشه برای نجات خدمه تلاش می کردند. با دیدن یک کشتی در سختی ، قایق های خود را براه انداخته و به نجات ملوانان کشتی غرق شده می رفتند ، که اغلب آنها خودشان قبرهای آبکی پیدا می کردند. هر قصبه/دهکده در امتداد ساحل دریا افسانه های قهرمانانه خود را دارد که توسط زن و مرد به نمایش گذاشته شده است تا خدمه هائی را از اضطراب نجات دهند.

بدون تردید دولت و مردان علم برای کاهش شمار تلفات کاری انجام داده اند. فانوس دریایی ، علائم ، نمودارها ، هشدارهای هواشناسی صدمات را بسیار کاهش داده است ، اما هزاران کشتی و چندین هزار انسان همچنان وجود دارند که هر ساله باید نجات یابند.


برای این منظور، چندین مرد خوش نیت شانه های خود را به چرخ چرخاندند. آنها که خود ملوانان و ناوبران خوبی هستند ، یک قایق نجات را اختراع کردند که بتواند طوفان را بدون اینکه قطعه قطعه شود و یا واژگون ، دفع کند و کاری را شروع کردند تا علاقه عموم مردم را به سرمایه گذاری خود جلب کنند، جمع آوری وجوه لازم برای ساخت قایق ها ، و استقرار آنها در امتداد ساحل ، در هر کجا که مورد استفاده قرار بگیرند.

این مردان، چون ژاکوبین نبودند، به دولت رو نگردند. آنها می فهمیدند که برای رساندن شرکت خود به یک مسئله موفق ، باید همکاری، اشتیاق ، دانش محلی و به ویژه ایثارگری ملوانان محلی را داشته باشند. آنها همچنین درک کردند که مردانی را بیابند که در اولین علامت قایق خود را در شب به آب بزنند، در آشفتگی امواج ، خودشان توسط تاریکی یا موج شکن رنج نبرند و پنج ، شش ، ده ساعت در برابر جزر و مد قبل از رسیدن به کشتی تلاش کنند. مردانی که برای نجات جان دیگران آماده خطر کردن زندگی خود هستند - باید احساس همبستگی وجود داشته باشد، روحیه ایثارگری که نباید با نواری تزئینی(*) خریداری شود. بنابراین ، یک جنبش کاملاً خودانگیخته که از توافق و ابتکار عمل فردی سر بلند کرد. صدها گروه محلی در امتداد ساحل به وجود آمدند. مبتکران آنقدر عقل سلیم داشتند که خود را به عنوان استادان مطرح نکنند. آنها به جست و جوی هوش و فراست در محوطه ماهیگیران پرداختند ، و هنگامی که یک مرد ثروتمند برای ساخت یک ایستگاه قایق نجات ، 1000 پوند را به روستایی در ساحل فرستاد و پیشنهاد او پذیرفته شد ، وی انتخاب مقر/مکان را به ماهیگیران محلی و ملوانان واگذار کرد.

(*)معمولاً از جنس طلای فلزی یا نقره ، توری ساخته می شود

مدل های قایق های جدید به دریادار تحویل داده نشد. ما در گزارشی از انجمن می خوانیم: "از آنجایی که اهمیت دارد که قایقرانان به کشتی اطمینان کامل داشته باشد ، کمیته با ساخت و تجهیز قایقها مطابق آرزوی ابراز شده قایق های نجات ، تصمیم گیری کند". در نتیجه هر سال پیشرفت های جدیدی را به همراه می آورد.

این کار کاملاً توسط داوطلبانی صورت می گرفت که در کمیته ها و گروه های محلی سازماندهی می شدند. با کمک متقابل و توافق ! - اوه ، آنارشیست ها! علاوه بر این ، آنها هیچ چیزی از نرخ گذار سئوال نمی کنند و در یک سال ممکن است 40،000 پوند از اشتراک خود به خودی دریافت کنند.

در مورد نتایج ، اینچنین است: در سال 1891 انجمن 293 قایق نجات داشت. در همان سال ، 601 تن از خدمه های کشتی غرق شده  و 33 فروند کشتی را نجات دادند. از زمان تأسیس آن ، 32،671 انسان را نجات داده است.


در سال 1886 ، سه قایق نجات با تمام مردان خود در دریا هلاك شدند ، صدها داوطلب جدید نام خود را نوشتند ، خود را در گروههای محلی سازماندهی كردند و هیجان و پریشانی منجر به ساخت بیست قایق اضافی شد. با توجه به این موضوع ، توجه داشته باشید که هر ساله این انجمن به ماهیگیران و ملوانان فشارسنجهای عالی ای را با قیمت سه برابر کمتر از قیمت فروش آنها در مغازه های خصوصی می فرستد. این، دانش هواشناسی را گسترش می دهد و به طرف های ذیربط نسبت به تغییرات ناگهانی آب و هوا توسط دانشمندان هشدار می دهد.

بگذارید تکرار کنیم که این صدها کمیته و گروه های محلی بصورت سلسله مراتبی سازماندهی نشده اند و منحصراً از داوطلبان، نجات قریقان و افراد علاقه مند به این کار تشکیل شده اند. کمیته مرکزی،که بیشتر مرکز مکاتبات/مراودات است، هیچ گونه مداخله ای نمی کند.

درست است که وقتی رای گیری درمورد برخی از مسایل مربوط به آموزش و پرورش یا مالیات محلی در ناحیه/بخش صورت می گیرد ، این کمیته های انجمن ملی قایق نجات به همین ترتیب در جلسات مشارکت نمی کنند - یک فروتنی/تواضع، که متأسفانه اعضای منتخب تقلید نمی کنند. اما، از سوی دیگر ، این مردان شجاع به کسانی که هرگز با طوفان روبرو نشده اند اجازه نمی دهند که در مورد نجات جان ، قانون برای آنها وضع کنند. در اولین علامت/نشان از پریشانی ، آنها سریعا به سمت قایقهای خود رفته و به پیش می روند. هیچ لباسهای گلدوزی شده یکسانی وجود ندارد ، اما حسن نیت بسیار.


بگذارید جامعه دیگری از همین نوع ، یعنی صلیب سرخ را  در نظر بگیریم. نام زیاد مهم نیست. بگذارید آن را بررسی کنیم.

تصور کنید که کسی پنجاه سال پیش میگفت: "دولت، که قادر به قتل عام بیست هزار نفر در روز، و زخمی شدن پنجاه هزار نفر دیگر هست ، قادر به کمک به قربانیان خود نیست ؛ بنابراین، تا زمانی که جنگ وجود دارد، بخش خصوصی با ابتکارش باید مداخله کند، و مردان خوش نیت باید برای این کار بشر دوستانه بین المللی سازماندهی!' چه مسخره که نمی شد مردی که جرأت صحبت کردن در اینمورد را داشت! برای شروع، او را خیال پرور/پرست  می نامیدند، و اگر این مسئله او را ساکت نمی کرد به او می گفتند: "چه مزخرفی ! میل به خواستن داوطلبان شما دقیقا همانجائی که بیشتر به آنها نیاز هست برآورده می شود،  بیمارستانهای داوطلبان شما در یک مکان امن متمرکز می شوند ، در حالی که همه چیز درخواستی در آمبولانس ها هستند. افراد خیال پروری چون شما رقابت های ملی را فراموش می کنند که باعث می شود سربازان فقیر بدون هیچ کمکی جان خود را از دست بدهند." چنین سخنان ناامید/دلسرد کننده فقط با تعداد سخنرانان برابر می شود. چه کسانی از ما نشنیده است که مردان در این فشار قدم می گذارند؟

اکنون می دانیم چه اتفاقی افتاده است. جوامع صلیب سرخ خود را آزادانه ، در همه جا ، در همه کشورها، در هزاران مکان ، سازماندهی کردند؛ و هنگامی که جنگ سالهای 1871 - 1870 آغاز شد، داوطلبان شروع به کار کردند. زن و مرد خدمات خود را ارائه دادند. هزاران بیمارستان و آمبولانس سازماندهی شدند؛ قطارها شروع به حمل آمبولانس ها ، مواد غذائی، ملحفه ها و داروها برای زخمی ها کردند. کمیته های انگلیسی کل کاروان های مواد غذایی ، پوشاک، ابزار، دانه برای کاشت، جانوران خشکسالی، حتی گاوآهن با همراهان خود برای روستای بخش های ویران شده از جنگ اعزام کردند! فقط از طریق صلیب سرخ(*)، با گوستاو موینیر(+) مشورت کنید، و شما واقعاً تحت تأثیر بی حد و حصر کارها قرار خواهید گرفت.
(*)LaCroix Rouge (+)Gustave Moynier

در مورد پیامبرانی که همیشه آماده انکار شجاعت ، حس خوب و شعور افراد دیگر بوده اند و خود را تنها کسانی می دانند که می توانند با یک ترکه بر جهان حکمرانی کنند ، هیچکدام از پیش بینی هایشان در این مورد محقق نشده است. فداکاری داوطلبان صلیب سرخ فراتر از هرگونه تمجید بود. آنها فقط برای به عهده گرفتن خطرناک ترین پست ها خیلی مشتاق بودند؛ و در حالیکه پزشکان شاغل/حقوق بگیر دولت ناپلئون هنگام نزدیک شدن پروس ها با کارکنان خود گریختند، داوطلبان صلیب سرخ کار خود را زیر آتش ادامه دادند ، و وحشیانه ترین بی رحمی های افسران بیسمارک و ناپلئون را تحمل کردند و در مراقبت خود از زخمی های همه ملیت ها افراط . هلندی ها ، ایتالیایی ها ، سوئدی ها ، بلژیکی ها ، حتی ژاپنی ها و چینی ها نیز به طرز چشمگیری توافق کردند. آنها بیمارستان ها و آمبولانس های خود را با توجه به نیازهای مناسب توزیع کردند. آنها به خصوص در بهداشت بیمارستان های خود با یکدیگر رقابت می کردند. و هستند بسیاری از فرانسوی ها که هنوز هم با تشکر عمیق از مراقبت محبت آمیزی که از داوطلبان هلندی یا آلمانی در آمبولانس های صلیب سرخ دریافت کردند صحبت می کنند. اما این برای یک اقتدارگرا چیست؟ آرمان او پزشک هنگ است که توسط دولت حقوق می گیرد. او چه اهمیتی به صلیب سرخ و بیمارستانهای بهداشتی آن می دهد ، اگر پرستاران مامورانی بیش نباشند!

اینجا سازمانی است که دیروز شکل گرفته است ، و اعضای آن صدها هزار نفر را به خود اختصاص می دهد؛ دارای آمبولانس ، قطارهای بیمارستانی که فرآیندهای جدیدی را برای معالجه زخم ها و مواردی از این دست ارائه می دهد و به دلیل ابتکار خود جوش چند مرد فداکار است.


شاید به ما گفته شود كه دولت با این سازمان سر و سازی دارد. بله ، دولتها دست روی آن گذاشته اند تا تصاحبش کنند. مدیران کمیته ها توسط کسانی که پادو های جز آنها را شاهزاده های خون می نامند اداره می شوند. امپراطورها و ملکه ها با کمال میل از کمیته های ملی حمایت می کنند. اما موفقیت این سازمان ناشی از این حمایت نیست. این به هزار کمیته محلی هر کشور بستگی دارد؛ به فعالیت افراد ، به فداکاری همه کسانی که سعی در کمک به قربانیان جنگ میکنند. این فداكاری بسیار بیشتر خواهد بود ، اگر دولت با آن مداخله نكرد .


به هر حال ، به دستور کمیته نظارت کننده بین المللی نبود که انگلیسی ها و ژاپنی ها ، سوئدی ها و چینی ها ، خود را برای کمک به مجروحان در سال 1871 به حرکت درآمدند. به دستور یک وزارتخانه بین المللی نبود که بیمارستان ها در سرزمین مورد حمله سر برآوردند و اینکه آمبولانس ها در میدان نبرد مورد استفاده قرار گرفتند. این به ابتکار داوطلبان هر کشور بود. همینکه در محل مستقر شدند، آنها موهای همدیگر را به دست نگرفتند، آنطوری که توسط ژاکوبینیست های همه ملل پیش بینی شده بود؛همه آنها بدون تمایز ملیتی شروع به کار کردند.

ما ممکن است تاسف بخوریم که چنین تلاشهای بزرگی باید در خدمت چنین موضوع بدی قرار بگیرد و ممکن است از خود بپرسیم، مانند فرزند شاعر 'چرا زخم هایی وارد می کنید اگر بعدا می خواهید آنها را مرهم بخشید ؟ ' در تلاش برای از بین بردن قدرت سرمایه داران و اقتدار طبقه متوسط ، ما برای پایان دادن به قتل عام ها به نام جنگ تلاش می کنیم و ترجیح می دهیم ببینیم که داوطلبان صلیب سرخ فعالیت خود را(با ما) برای از بین بردن جنگ  مطرح کنند ؛ اما ما باید از این سازمان عظیم به عنوان نمونه دیگری از نتایج حاصل از توافق و کمک آزاد نام ببریم.
 

اگر ما مایل بودیم نمونه هایی از هنر مردان نابودگر را چندین برابر کنیم ، هرگز نباید پایان یابد. کافی است جوامع بی شماری را که ارتش آلمان مدیون نیروی خود است نقل کرد ، که تنها به انضباط بستگی ندارد ، آنطور که عموماً معتقد هستند. منظور من جوامعی است که هدف آنها تبلیغ دانش نظامی است.

در یکی از آخرین کنگره های اتحاد نظامی ('کریکربوند'*)، نمایندگان از 2452 جوامع فدراتیو، شامل 151.712 عضو، حضور داشتند. اما علاوه بر این وجود تعداد بسیار زیادی تیراندازی، بازی های نظامی ، بازی های استراتژیک ، جوامع مطالعات توپوگرافی- این ها کارگاه هایی اند که در آن دانش فنی ارتش آلمان توسعه می یابد ، نه در مدارس وابسته به هنگ. این یک شبکه شگفت انگیزی از انواع جوامع ، اعم از مردان نظامی و غیرنظامیان ، جغرافیدان ها و ژیمناست ها ، ورزشکاران و فن آوران است که به طور خودجوش ظهور کردند ، کشور را سازماندهی ، فدراتیو ، بحث و بررسی می کنند. این انجمن های داوطلبانه و آزاد است که می توانند ستون فقرات واقعی ارتش آلمان شوند.
(*Kriegerbund)


هدف آنها نفرت انگیزست: نگهداری امپراتوری. اما آنچه ما را نگران می کند ، این است که خاطر نشان کنیم ، علی رغم اینکه سازماندهی نظامی "مأموریت عالی دولت" است ، موفقیت در این شاخه وقتی مطمئن تر است که بیشتر به توافق آزاد گروه ها و ابتکار عمل آزاد افراد واگذار می شود.

حتی در مسائل مربوط به جنگ ، توافق نامه آزاد درخواست می شود؛ و برای اثبات ادعایمان ، اجازه دهید از سپاه توپوگرافی داوطلب سوئیس که به طور مفصل معابر کوهستان ، هواپیماهای هوایی فرانسه ، سیصد هزار داوطلب بریتانیا ، انجمن ملی توپخانه های انگلیس ، و جامعه، که در پی سازماندهی ، برای دفاع از سواحل انگلستان ، و همچنین درخواست های مربوط به ناوگان تجاری ، سپاه دوچرخه سواران ، و سازمان های جدید اتومبیل های  شخصی و پرتاب بخار را مطالعه می کند یادآوری کنیم.

دولت در همه جا واگذار کرده و ترک نموده وظایف مقدس خود را به افراد خصوصی. در همه جا سازمان های آزاد در دامنه آن تخطی می کنند. و با این حال ، حقایقی که ما نقل کردیم فقط یک نگاه اجمالی به ما می دهد  که توافق نامه آزاد در آینده چه اندوخته ای برای ما به ارمغان خواهد آورد ، وقتی دیگر دولتی وجود نداشته باشد.


Dienstag, 17. März 2020

#فتح_نان:#رفیق_پیتر_کروپوتکین#فصل_یازدهم:#توافق_آزاد

فتح نان : رفیق پیتر کروپوتکین 
Peter Kropotkin
ترجمه از: پیمان پایدار
این نسخه اولین بار در سپتامبر 1906 منتشر شد 
Black Cat Press
ww.blackcatpress.ca
4508 118 Avenue
Edmonton,Alberta
T5W1A9 
========================= 
   فصل یازدهم: توافق آزاد
قسمتهای اول و دوم-از سه قسمت
================ 
I

عادت کرده ایم که با تعصبات موروثی و آموزش و تعلیمات کاملاً بی اساس خود را در همه جا به عنوان حامیان دولت ، قانونگذاران و قوه قضائیه  نشان دهیم؛ به این باور رسیده ایم همین که پلیس چشمش را از ما برداشت، آدمها همانند حیوانات وحشی همدیگر را تکه تکه خواهند کرد. و این که با سرنگونی اقتدار/اتوریته حاکمان در طی انقلاب ، هرج و مرج مطلق غالب خواهد شد. حال آنکه، با چشمان بسته مان ،شاهد هزاران هزار گروه های انسانی خواهیم بود که آزادانه و بدون هیچ گونه مداخله قانونی تشکیل می شوند و به نتایجی بی نهایت برتر از آنچه که تحت آموزش دولت است دست می یابند.

اگر روزنامه ای را باز کنید ، می بینید که صفحات آن کاملاً به معاملات دولتی و کار سیاسی اختصاص دارد. فردی از دنیای دیگر ، با خواندن آن ، به این باور خواهد رسید که به استثنای معاملات بورس کالا ، هیچ کاری در اروپا  بدون دستور اربابی انجام نمی شود . شما درمورد مؤسساتی که تاسیس می شوند، بدون نسخه وزیری، رشد و توسعه می یابند ، در آنها چیزی نمی یابید! هیچ چیز - یا تقریبا هیچ چیز! حتی وقتی عنوانی وجود دارد ، "رویدادهای یکشنبه" (فعالیتهای گوناگون (*)، یک ستون مورد علاقه در روزنامه های فرانسه) ، به این دلیل است که آنها با پلیس در ارتباط هستند. یک درام خانوادگی ، یک عمل شورشی ، تنها در صورتی ذکر  خواهد شد که پلیس در صحنه ظاهر شود. 
(*)Faits divers


سیصد و پنجاه میلیون اروپایی یا عاشق همدیگرند و یا متنفر از هم، کارمیکنند، یا با درآمدهای خود زندگی میکنند. اما ، جدا از ادبیات ، تئاتر یا ورزش ،زندگی آنها توسط روزنامه ها نا دیده گرفته می شود، اگر دولتها به نوعی مداخله نكنند . حتی با تاریخ هم همینطور است. ما کمترین جزئیات زندگی یک شاه یا یک مجلس را می دانیم. همه سخنان خوب و بدی که توسط سیاستمداران گفته می شود حفظ شده است. همانطور که نماینده قدیمی پارلمان گفت:" سخنرانی هایی که هرگز کمترین تأثیری در رای یک عضو نداشته اند". دیدارهای سلطنتی ، طنز خوب یا بد سیاستمداران ، شوخی ها یا فتنه های آنها ، همه با دقت برای آیندگان ثبت شده است. اما ما بزرگترین مشکل را برای بازسازی یک شهر قرون وسطی داریم ، برای درک مکانیسم آن تجارت عظیمی که بین شهرهای هانساتیک(*)  انجام میگرفته ، یا اینکه بدانیم چگونه شهر روئن(+) کلیسای جامع(*+) خود را بنا کرد. اگر محققی  زندگی خود را صرف مطالعه این سؤالات بگذراند، آثار وی ناشناخته مانده و تاریخچه های مجلس - یعنی همان ناقص ها ،همانطور که فقط به یک طرف از زندگی اجتماعی برخورد میکنند - چند برابر شده ، در مدارس پخش  و تدریس می شوند.
Hanseatic cities(+)Rouen(+*)Cathedral(*)

به این ترتیب ، ما حتی کار شگرف/حیرت آوری را که هر روزه توسط گروههای خود جوش مردان انجام می گیرد ، که اصلی ترین کار قرن ما محسوب می شود، نمی بینیم .

بنابراین ، ما پیشنهاد می کنیم که به برخی از این جلوه های برجسته اشاره کنیم و نشان دهیم که چگونه مردان ، تا جائی که منافعشان کاملاً به هم برخورد/تصادم نکند ، به طور هماهنگ عمل کرده و کارهای جمعی/کلکتیو و با ماهیت بسیار پیچیده ای را انجام می دهند.

بدیهی است که در جامعه کنونی ، مبتنی بر مالکیت فردی - یعنی بر مبنای غارتگری ، و بر یک فردگرایی کوته نظرانه و در نتیجه احمقانه - واقعیت هایی از این دست لزوماً تعداد کمی را شامل میشوند. توافق نامه ها همیشه کاملاً آزاد نیستند ، و غالباً هدف زشتی دارند ، اگرنه نفرت انگیز.

اما آنچه ما را نگران می کند ارائه نمونه هایی نیست که ممکن است کورکورانه از ما پیروی شود، و علاوه بر این ، جامعه فعلی امکان دادنش را به ما ندارد. آنچه ما باید انجام دهیم این است که ثابت کنیم که علیرغم فردگرایی اقتدارگرایانه که ما را خفه می کند، در زندگی ما باقی می ماند، به عنوان یک کل ، بخش بزرگی که ما فقط با توافق آزاد عمل می کنیم ، و به همین دلیل بسیار  آسانترست از آنچه که معمولاً تصور می شود ، بی خیال دولت شدن است.

برای حمایت از دیدگاه خود ، ما قبلاً به راه آهن اشاره کرده ایم و اکنون به آنها باز خواهیم گشت.

ما می دانیم که اروپا دارای یک سیستم ریلی است ، بیش از 175000 مایل طول دارد ، و در این شبکه امروزه می توانید از شمال به جنوب ، از شرق به غرب ، از مادرید به پترزبورگ و از کاله(*) به قسطنطنیه(+) بدون تاخیر و حتی بدون تغییر واگن (هنگام مسافرت با سریع السیر)سفر کنید. بیشتر از آن: بسته ای که در یک ایستگاه سپرده شود ، مخاطب خود را در هر نقطه ، ترکیه یا آسیای میانه پیدا می کند، بدون اینکه به تشریفات بیشتری برای ارسال آن نیاز باشد جز نوشتن مقصد بر روی یک تکه کاغذ.
(*)Calais (+)استامبول امروز

این نتیجه ممکن است از دو طریق بدست آمده باشد.یک ناپلئون، یک بیسمارک یا شخص قدرتمندی که اروپا را فتح کرده باشد، نقشه راه آهن را می تواند از پاریس ، برلین یا روم  ترسیم کند و ساعت قطارها را تنظیم . تزار روسیه نیکلاس اول رویای چنین قدرتی را در سر داشت. هنگامی که پیش نویس اولیه خطوط راه آهن بین مسکو و پترزبورگ را به او نشان دادند ، یک خط کش به دست گرفت و روی نقشه روسیه خط مستقیمی بین این دو پایتخت ترسیم کرد و گفت: "این نقشه است." و جاده در یک خط مستقیم ساخته شد،که دره های عمیقی را پر می کرد،و ساختن پل هایی با ارتفاع گیج کننده، که چند سال بعد مجبور به رها کردنش شدند، پس از آنکه قیمت هر مایل راه آهن حدود 120،000 تا 150،000 پوند  انگلیسی هزینه برداشته بود.

این یک راه است ، اما خوشبختانه ، همه چیز متفاوت مدیریت شد. راه آهن قطعه به قطعه ساخته شد ، قطعات به هم پیوستند و صد شرکت مختلف که این قطعات به آنها تعلق داشت، به تدریج در مورد ورود و خروج قطارها و گردش واگن ها بر روی ریل ها، از تمامی کشورها، بدون بارگیری کالا همین که از یک شبکه به شبکه دیگر
 درحرکت بودند، به تفاهم رسیدند. 

همه این کارها با توافق آزاد، با مبادله نامه و پیشنهادات، توسط اجلاس هایی انجام شد که نمایندگان در آن جلسه می کردند تا در مورد نکات خاص به خوبی مشخص شده صحبت کنند و در مورد آنها به توافق برسند ، اما نه برای ایجاد قوانین. پس از برگزاری اجلاس/کنگره ، نمایندگان به شرکتهای مربوطه خود بازگشتند ، نه با یک قانون ، بلکه با تهیه پیش نویس قراردادی که میباست مورد قبول یا رد قرار گیرد.

البته در این راه با مشکلاتی مواجه شدند. مردانی لجوج/کله شق بودند که قانع نمی شدند. اما منافع مشترک آنها را وادار كرد كه عليه اعضای مقاوم و سرسخت، بدون فراخواندن كمك از ارتشها، به توافق برسند.

این شبکه عظیم راه آهن به هم متصل شده و ترافیک عظیمی را به وجود آورده است، بدون شک قابل توجه ترین ویژگی قرن نوزدهم است؛ و این نتیجه توافق آزاد است. اگر کسی هشتاد سال پیش آن را پیشگویی کرده بود ، پدربزرگهای ما او را احمق یا دیوانه می پنداشتند. آنها می گفتند: "شما هرگز قادر نخواهید بود که سهامداران صد شرکت را به استدلال/عقل گرایی فرا خوانید! این یک مدینه فاضله ، یک افسانه است. فقط یک دولت مرکزی با یک مدیر "آهنین" می تواند آن را اجرا کند."

و جالب ترین چیز در این سازمان این است که هیچ دولت مرکزی ریلی در اروپا وجود ندارد! هیچ چیزی! نه وزیر راه آهن ، نه دیکتاتور ، نه حتی یک مجلس قاره ای، نه حتی یک کمیته هدایت کننده ای! همه چیز با توافق آزاد انجام شد.

بنابراین ما از معتقدین به دولت می پرسیم ،کسانی که وانمود می کنند 'ما بدون دولت مرکزی هرگز نمی توانیم کاری انجام دهیم، حتی اگر فقط برای تنظیم ترافیک باشد"، ما از آنها می پرسیم: "چگونه هست که راه آهن اروپا بدون آنها مدیریت می شود؟ چگونه آنها به انتقال میلیون ها مسافر و کوه هایی از چمدان در یک قاره ادامه می دهند؟ اگر شرکت های صاحب راه آهن توانسته اند توافق کنند، چرا کارگران راه آهن که می توانند راه آهن را به تصرف خویش در بیاورند، نتوانند به همین ترتیب به توافق برسند؟ و اگر شرکت پترزبورگ - ورشو و پاریس - بلفورت بتوانند با هماهنگی عمل کنند ، بدون اینکه به خودشان زحمت فرمانده مشترک بدهند، چرا در میان جوامع ما ، متشکل از گروه هایی از کارگران آزاد ، نیاز به یک دولت داریم؟'
===================
II

وقتی ما سعی وتلاش می کنیم با مثال هایی ثابت کنیم که حتی امروز، علی رغم سازمان دهی ناعادلانه جامعه به طور کلی، انسانها، مشروط بر اینکه منافع آنها به صورت قطعی/کاملا مخالف هم نباشد، بدون مداخله مرجعیت موافقت می کنند، ما اعتراضات/مخالفتهایی را که مطرح میشود، نادیده نمی گیریم. 

همه این مثالها دارای نقصان خود هستند زیرا غیرممکن است که یک نهاد واحد را معاف از استثمار افراد ضعیف توسط قوی،افراد فقیر توسط ثروتمندان دانست. به همین دلیل است که اقتدارگرایان(بخوان هواداران دولت-م) با منطق پنهان خود به ما خواهند گفت: "شما می بینید که برای پایان دادن به این استثمار، مداخله دولت ضروری است".

فقط آنها درس تاریخ را فراموش می کنند. آنها به ما نمی گویند که خود دولت تا چه میزان در ایجاد نظم موجود با ایجاد پرولتاریا و تحویل آنها به استثمارگران کمک کرده است. آنها فراموش می کنند به ما ثابت کنند که می توان به استثمار پایان داد، در حالی که علل اصلی - سرمایه خصوصی و فقر ، که دو سوم آن به صورت مصنوعی توسط دولت ایجاد شده است - همچنان وجود دارد.

وقتی ما از توافقی که بین شرکتهای راه آهن برقرار شده صحبت می کنیم ، انتظار داریم که آنها ، خادمان/ستایشگران دولت بورژوازی ، به ما بگویند: "آیا نمی بینی شرکت های راه آهن چگونه به کارمندانشان ستم و با مسافران خود بدرفتاری می کنند! تنها راه این است که دولت باید برای محافظت از کارگران و مردم مداخله کند "!


اما آیا ما بارها و بارها نگفته و تکرار نکرده ایم که تا زمانی که سرمایه داران هستند ، این سوءاستفاده ها از قدرت دائمی خواهد بود. این دقیقاً دولت، ولینعمت، است که به شرکتها آن انحصار و حقوقها را که امروزه در اختیارشان هست، به آنها داده. آیا امتیازات، تضمین ها، ایجاد نکرده است؟ آیا سربازان خود را علیه اعتصابگران راه آهن ارسال نکرده است؟ و در طول محاکمات اول (اخیراً آن را در روسیه هم دیدیم) ، آیا امتیاز متنفذان راه آهن را، تا جایی که مطبوعات را از ذکر حوادث ریلی منع کنند، تا سهام تضمین شده شان مستهلک نشود، تمدید نکرده است ؟ آیا به نفع انحصار عمل نکرده که مسح کننده/حامیان پروپا قرص 'وندربیلت*' ها و 'پلی آکوف+' ها، مدیران پی ال م ، سی پی آر، سنت گوتارد**، "پادشاهان روزگار ما" هستند؟
(*)Vanderbilts,(+)Polyakoffs,P.L.M,C.P.R,(**)St Gothard


بنابراین،اگر ما به عنوان نمونه توافق ضمنی را بین شرکتهای راه آهن به میان آوردیم، به هیچ وجه نه به عنوان یک ایده آل برای مدیریت اقتصادی ست و نه حتی ایده آلی برای سازماندهی فنی. این نشان می دهد که اگر سرمایه داران ، بدون هیچ هدف دیگری جز افزایش سود سهام خود به هزینه دیگران ، بتوانند از راه آهن  بدون ایجاد یک اداره بین المللی با موفقیت بهره برداری کنند- جوامع کارگری نیز قادر به انجام همان کارها و حتی بهتر خواهند بود؛ بدون منصوب کردن وزارت راه آهن اروپا.

اعتراض دیگری مطرح شده است که در نگاه اول جدی تر است. ممکن است به ما گفته شود که توافقی که ما از آن صحبت می کنیم کاملاً  آزاد نیست ، که شرکت های بزرگ قانون را برای شرکتهای کوچک وضع می کنند. به عنوان مثال ، ممکن است ذکر شود که یک شرکت ثروتمند آلمانی ، با حمایت دولت، مسافرانی را که از برلین به باسل می روند ، مجبور به عبور از کلن و فرانکفورت میکند ، بجای اینکه مسیر لایپزیگ را طی کند. یا اینکه چنین شرکتی به نفع سهامداران با نفوذ خود ، صد و سی مایل را از طریق دورتر (با مسافت طولانی) کالاهائی را حمل کرده و بنابراین خطوط ثانویه را خراب می کند. در ایالات متحده بعضی مواقع مسافران و کالاها مجبور به مسافرت مسیرهای غیرممکن هستند،تا بلکه دلارها به جیب یک وندربیلت سرازیر شود.

جواب ما به همین صورت خواهد بود: تا زمانی که سرمایه وجود داشته باشد ، سرمایه بزرگتر بر کوچکتر ستم خواهد کرد. اما ظلم و ستم فقط از سرمایه ناشی نمی شود.همچنین به دلیل پشتیبانی دولت از آنها ، به انحصار ایجاد شده توسط دولت به نفع آنهاست، که شركتهای بزرگ به شركتهای كوچك ستم می كنند.

سوسیالیستهای اولیه انگلیسی و فرانسوی از مدت ها قبل نشان داده اند که چگونه قانون انگلیس همه تلاش خود را برای نابودی صنایع کوچک بکار برده، دهقانان را به فقر کشانده و گردان هایی از مردان را به کارفرمایان ثروتمند صنعتی تحویل و مجبورشان کرده تا بدون توجه به چه مقدار دستمزد کار کنند. قانون راه آهن دقیقاً همین کار را کرد. خطوط استراتژیک،خطوط یارانه ای، شرکت هایی که انحصار بین المللی پست(*)را دریافت کرده اند، همه چیز به بازی گرفته شد تا منافع متخصصین مالی ثروتمند پیش برده شود. وقتی راتچایلد(+)، بستانکار تمام دولتهای اروپایی، سرمایه را در راه‌آهن قرار می دهد،افراد وفادار 
او، وزیران، تمام تلاش خود را برای کسب درآمد بیشترش انجام خواهند داد.

 (*)Mail (+)Rothschildثروتمندترین خانواده( 3 برادر)، صهیونیست مسلک واولین حامیان مالی اسرائیل، در جهان


در ایالات متحده ، دموكراسی ای كه اقتدارگرایان آنرا به عنوان یك ایده آل برای ما نشان میدهند، رسوایی ترین کلاهبرداری به همه مواردی که مربوط به راه آهن است ، وارد شده است. بنابراین ، اگر یک شرکت رقبای خود را با کرایه های ارزان قیمت از بین ببرد ، غالباً این کار را می تواند انجام می دهد ، زیرا توسط زمینی که دولت به عنوان غرامت به آن اعطا میکند، باز پرداخت می شود. اسنادی که اخیراً در مورد تجارت گندم در آمریکا منتشر شده، نقشی را که دولت در بهره برداری از افراد ضعیف توسط افراد قوی ایفا کرده را کاملا نشان داده است. در اینجا ، قدرت انباشت سرمایه نیز با کمک دولت به ده برابر و صد برابر افزایش یافته است. به طوری که وقتی می بینیم سندیکاهای شرکت های راه آهن (محصولی از توافق آزاد) موفق می شوند شرکت های کوچک خود را در برابر شرکت های بزرگ محافظت کنند، از نیروی ذاتی توافق نامه آزاد که می تواند خود را در برابر تمام سرمایه های قدرتمند مورد حمایت دولت سر پا نگه دارد ، متحیر می شویم. 

این یک واقعیت است که شرکت های کوچک، علی رغم جانبداری دولت، وجود دارند. اگر در فرانسه ، سرزمین متمرکز، ما فقط پنج یا شش شرکت بزرگ را می بینیم ، بیش از صد و ده شرکت در انگلیس وجود دارند که خوب به توافق میرسند، و مطمئناً برای حمل و نقل سریع  مسافران و کالاها بهتر از شرکت های فرانسوی و آلمانی سازمان یافته اند.

علاوه بر این ، مسئله این نیست. سرمایه بزرگ ، مورد حمایت دولت ، همیشه می تواند، اگر به نفعش باشد ، سرمایه کوچکتر را خرد کند. آنچه از نظر ما اهمیت دارد این است: توافق بین صدها شرکت سرمایه داری که راه‌آهن اروپا به آنها تعلق دارند ، بدون دخالت دولت مرکزی برای وضع کردن قانون به جوامع متنوع تاسیس شد. موجودیتش توسط کنگره هایی متشکل از نمایندگان است که در میان خود بحث می کنند و پیشنهادات خود، نه قوانین، را به نمایندگان خود ارائه می دهند،. این یک اصل جدید است که کاملاً با تمام اصل دولت ، سلطنت یا جمهوری خواه ، مطلق یا پارلمانی متفاوت است. این یک نوآوری است که به موقع به آداب و رسوم اروپا معرفی شده و آمده است که بماند.







Samstag, 7. März 2020

#فتح_نان :#رفیق_پیتر_کروپوتکین#فصل_دهم:#کار_مطبوع/دلپذیر

فتح نان : رفیق پیتر کروپوتکین 
Peter Kropotkin
ترجمه از: پیمان پایدار
این نسخه اولین بار در سپتامبر 1906 منتشر شد 
Black Cat Press
ww.blackcatpress.ca
4508 118 Avenue
Edmonton,Alberta
T5W1A9 
========================= 
  فصل دهم: کار مطبوع/دلپذیر
================
I
هنگامی که سوسیالیست ها اعلام می کنند که جامعه ای که از قید سرمایه آزاد شده است، کار را پذیرفتنی می کند و تمام سختی های ناخوشایند و ناسالم را از بین میبرند، به آنها می خندند. و حتی امروز ما می توانیم پیشرفت قابل توجهی  که در این راستا انجام شده هست را ببینیم؛ و هر کجا که این پیشرفت حاصل شود، کارفرمایان به خودشان در مورد صرفه جویی اقتصادی که به دست آورده اند تبریک می  گویند.

آشکار است که یک کارخانه را نیز می توان به مانند یک آزمایشگاه علمی سالم و دلپذیر/مطبوع ساخت. و کمتر آشکار نیست که انجام چنین عملی سودمند است. در یک کارخانه بزرگ و با تهویه خوب کار بهتر است؛ بسیار آسان است که خیلی اقدامات بهبود دهنده کوچک را میتوان انجام داد، که هر کدام نمایانگر صرفه جویی در زمان یا کار دستی است. و اگر بیشتر کارگاه هایی که می شناسیم ناقص و ناسالم هستند، دلیلش آن است که کارگران را اصلا در سازماندهی کارخانه بحساب نمی آورند، و به این دلیل که بیهوده ترین اتلاف انرژی انسانی ویژگی برجسته سازماندهی فعلی صنعتی است.

با این وجود، هر از گاهی، ما حتی در حال حاضر، برخی کارخانه ها را پیدا می کنیم که آنقدر مدیریتشان خوب است که واقعا کار در آنها لذت بخش هست،البته باید خوب درک شود، اگر کار بیش از چهار یا پنج ساعت در روز نباشد، و اگر هرکس با توجه به سلیقه اش امکان تغییر آن را داشته باشد.

کارهای عظیمی هستند،من می دانم،که در یکی از بخشهای مرکزی متاسفانه به موتورهای جنگی اختصاص داده شده است. آن ها در رابطه با سازماندهی بهداشت و عقلانیت/هوشمندی عالی هستند. آنها 50 هکتار زمین را در انگلیس بخود اختصاص داده اند،که پانزده تای آن سقف شیشه ای دارد. پیاده روی آجر های ضد آتش آن به همان اندازه تمیز هست که کلبه یک کارگر معدن/معدنچی  و سقف شیشه ای آن با دقت توسط گروهی از کارگران تمیز می شود که هیچ کار دیگری انجام نمی دهند. در این کارها، شمش های فولادی به وزن تقریبی بیست تن بکار برده شده و هنگامی که شما بفاصله ده متر از کوره های عظیم بایستید، که شعله های آتش آن بیش از یک هزار درجه است،نمی توانید حضورش را حدس بزنید، مگر اینکه فک های بزرگ آن باز شود و هیولا فولادی بیرون آید. و هیولا تنها توسط سه یا چهار کارگر اداره می شود، که حالا اینجا و آنجا، در حال باز کردن شیری هستند که توسط جرثقیل های عظیمی به واسطه فشار آب جابجا می شوند.

شما وقتی وارد میشوید انتظار شنیدن صدای کر کننده دستگاههای مهر و موم(*)دارید، و شما متوجه می شوید چنین دستگاهی وجود ندارد. اسلحه های صد تنی سنگین و میل لنگهای بخاری فرا آتلانتیک توسط فشار هیدرولیکی فشرده می شوند و کارگر فقط باید یک شیر را برای شکل دادن به توده سنگین فولاد بچرخاند، که یک فلز بسیار متجانس و بدون شکافی را ایجاد می کند، هر چه که ضخامت شان باشد.
(*)stampers

ما انتظار میله های آهنی آتشین/ دوزخ وار را داریم در حالی که ماشین هایی  را شاهد هستیم که بلوک های فولادی ده متری را بدون سر و صدای بیشتری از بریدن پنیر انجام می دهند. و هنگامی که من تحسینم را به مهندسی ابراز کردم که ما را در اطراف گرداند، پاسخ داد:

"صرفا یک مسئله ساده صرفه جویی اقتصادی ست! این ماشین که فولادهای هواپیما است، به مدت چهل و دو سال استفاده شده است. اگر اجزای سازنده آن، بد جور تنظیم شده بود، 'تداخل' پیدا می کرد و در هر حرکت هواپیما ترک بر می داشت دهسال هم دوام نمی آورد!

"و کوره های انفجاری؟ هدر دادن است اگر بگذاریم حرارت بجای استفاده کردن از آن از چنگ ما بگریزد. چرا قالب ها را با حرارت زیاد پخته کنیم وقتی گرمای  از دست رفته شده از تابش به معنای چندین تن ذغال سنگ است"؟

"دستگاههای مهر و موم که باعث لرزش ساختمان های کت و کلفت می شدند نیز بهدر دادن انرژی بودند؛ بهتر است که با فشار کوره ها را جلو ببریم تا با کوباندن، و کمتر هزینه می شود، زیان هاش هم کمتر است.

"در این کارها، نور، پاکیزگی، فضای اختصاص داده شده به هر نیمکت، فقط یک سئوال ساده اقتصادی است. کار بهتر انجام می شود وقتی که شما می توانید ببینید و فضایی به قد آرنج دارید."

او گفت،"این درست است." "ما قبل از آمدن به اینجا در شرایط تنگی بودیم. زمین در مجاورت شهرهای بزرگ بسیار گران است - زمینداران خیلی خوب دوزاریشون میفته!"

حتی در معادن نیز چنین است. ما از توصیفات زولا و گزارش روزنامه ها می دانیم که معادن امروزه به چه شکل هستند. اما معادن آینده به خوبی تهویه خواهند شد، با درجه حرارتی به راحتی کتابخانه کنترل؛ دیگر اسب ها  در زیر زمین محکوم به مرگ نخواهند شد: کشش/انقباض زیرزمینی با استفاده از یک کابل اتوماتیک که در دهان گودال حرکت می کند، انجام می شود. تهویه مطبوع همیشه کار خواهد کرد و هیچ انفجاری رخ نخواهد داد. این یک رویا نیست. چنین معدنی در حال حاضر در انگلستان دیده می شود؛ من بداخل آن رفته ام. در اینجا،دوباره،این سازماندهی صرفا یک مسئله اقتصادی است. معدنی که من از آن صحبت می کنم، با وجود عمق زیاد آن (466 یارد= 426 متر)، روزانه یک هزار تن زغال سنگ تولید می کند، با تنها دویست کارگر-پنج تن در روز برای هر کارگر، در حالیکه حد متوسط برای هر دو هزار گودال در انگلستان به سختی 300 تن در سال برای هر فرد است.

در صورت لزوم، ما می توانستیم نمونه های بیشتری ارائه کنیم که ثابت می کند رویای سازماندهی مادی فوریر(*) یک آرمانشهر نبود.
(*) Fourier


با این حال، این سئوال در روزنامه های سوسیالیستی بسیار مورد بحث بوده است که افکار عمومی ممکن است آگاه شده باشند. کارخانه، کوره پزخانه و معدن می تواند به همان اندازه سالم و با شکوه باشند که بهترین آزمایشگاه ها در دانشگاه های مدرن و هر چه سازماندهی بهتر کارآیی نیز بیشتر خواهد بود.

اگر اینطور باشد،آیا می توانیم شک کنیم که کار لذت بخش و آرامش در جامعه برابر برقرار خواهد بود،جائی که در آن 'دستها'(کارگران-م) مجبور نخواهند شد که خود را بفروشند و کار را تحت هر شرایطی قبول کنند؟ کارهای تهوع انگیز  ناپدید خواهند شد؛ زیرا آشکار است که این شرایط ناسالم به طور کلی برای جامعه مضر است. بردگان می توانند به آنها تمکین کنند، اما انسانهای آزاد شرایط جدیدی ایجاد خواهند کرد و کار آنها لذت بخش و بی نهایت مولد تر خواهد بود. استثنائات امروز قاعده فردا خواهد بود.

 همین چیز در مورد کارهای خانگی رخ خواهد داد، که امروزه جامعه بر روی 
شانه های خرحمالی کن بشریت، زن، قرار داده است.
II
جامعه ای که با انقلاب احیا شده است، برده داری داخلی را از بین می برد- این آخرین شکل برده داری ، شاید سر سخت ترین باشد زیرا همچنین قدیمی ترین است. فقط به روشی که توسط پیروان فوریر(*) رویا پردازی شده، رخ نخواهد داد، و نه به روشی که غالباً توسط کمونیستهای اقتدارگرا تصور می شود.
(*)phalansterians

  جامعه کوچک ومستقل اشتراکی(*) برای میلیون ها انسان بدنام است. مطمئناً درونگراترین فرد نیاز ملاقات با همکاران خود به منظور انجام کارهای مشترک را احساس می کند، و جذابیت بیشتری پیدا خواهد کرد هر قدر حس کند که خود جزئی از یک کل عظیم هست. اما در اوقات فراغت، که برای استراحت و نزدیکی با خویشاوندان است، اینگونه نیست. پیروان فوریر و خانواده(+) این موضوع را در نظر نمی گیرند، یا در غیر این صورت آنها تلاش خواهند کرد این نیاز را توسط گروههای مصنوعی تأمین کنند.
(*)phalansteries (+)familystery

  یک جامعه کوچک و مستقل اشتراکی، که در حقیقت چیزی جز یک هتل عظیم نیست، می تواند برخی از افراد و حتی همه را در یک دوره معین از زندگی خود خوشحال کند، اما توده بزرگ زندگی خانوادگی را (باید درک کرد که منظور زندگی خانوادگی آینده است) ترجیح می دهد. آنها آپارتمان های منزوی را ترجیح می دهند، نورمانها(ساکنین نرماندی -م) و آنگلوساکسون ها حتی خانه هایی که شش تا هشت اتاق دارند را ترجیح می دهند، که خانواده یا جمعی از دوستان بتوانند جدا از هم زندگی کنند. بعضی اوقات جامعه کوچک و مستقل اشتراکی یک ضرورت است ، اما تنفر انگیز خواهد بود،اگر قاعده کلی شود. انزوا، متناوب با زمان سپری شده در جامعه، میل طبیعی طبیعت انسانی است. به همین دلیل یکی از بزرگترین شکنجه های زندان عدم امکان انزوا است ، به همان اندازه که سلولهای انفرادی به نوبه خود شکنجه می شوند، درصورتی که با ساعات زندگی اجتماعی جایگزین نشوند.

درمورد ملاحظات اقتصادی، که بعضی اوقات به نفع جامعه کوچک و مستقل اشتراکی تحت فشار قرار می گیرند، کسانی هستند که تجارت خرده پا دارند. مهمترین نوع اقتصاد ، تنها اقتصادی معقول، آنست که زندگی را برای همه خوشایند می کند ، زیرا کسی که از زندگی خود راضی است بی نهایت بیشتر از فردی که اطرافیان خود را نفرین می کند، تولید می کند.(1)


دگر سوسیالیستها جامعه کوچک و مستقل اشتراکی را رد می کنند. اما وقتی از آنها می پرسید که چگونه می توان کارهای خانگی را سامان داد ، پاسخ می دهند: "هرکدام می تواند 'کار خود را' انجام دهد.همسر من خانه را اداره می کند؛ همسران بورژواها به همان اندازه کار خواهند کرد." و اگر یک بورژوائی باشد که مدعی سوسیالیسم است، با لبخندی مهربان به همسرش اضافه می کند: "آیا این درست نیست،عزیزم، که تو بدون خدمتکار در یک جامعه سوسیالیستی زندگی خواهی کرد؟ بهمان اندازه کار خواهی کرد که همسر رفیق خوب ما پاول یا همسر جان نجار؟ "

خدمتکار یا همسر، مرد همیشه برای انجام کار خانه روی زن حساب می کند.

اما زن نیز بالاخره مدعی سهم خود در رهایی بشریت است. او دیگر نمی خواهد حامل تمامی بار مسئولیت سنگین خانه باشد. او کافی میداند که سالهای زیادی از زندگی خود را به پرورش فرزندان خود اختصاص دهد. او دیگر نمی خواهد آشپز، متصدی، رفتگر خانه باشد! و از آنجائی كه زنان آمریكایی نقش رهبری در رسیدگی به مطالبات خود را ایفا میکنند، یک شكایت عمومی از كمبود زنانی در ایالت متحده وجود دارد كه حاضر به تمکین کردن در كارهای خانه نیستند. بانوی من هنر، سیاست، ادبیات یا بازیهای رومیز را ترجیح می دهد. در مورد دختران شاغل ، تعداد اندکی هستند که رضایت دارند تسلیم  بردگی خانگی(*) شوند، و خدمتکاران در ایالات متحده به سختی پیدا می شوند. در نتیجه، راه حل ، یک راه حل بسیار ساده ، توسط خود زندگی مشخص می شود. ماشین آلات سه چهارم مراقبت/کارهای خانگی را انجام می دهند.
apron-slaveryبردگانی که پیش بند تنشان است:م(*)


شما چکمه های خود را سیاه می کنید(واکس میزنید-م) و می دانید این کار چقدر مسخره است. چه چیزی می تواند احمق تر از مالیدن چکمه بیست یا سی بار با یک قلم مو باشد؟ یک دهم از جمعیت اروپا باید مجبور شود در ازای پناهگاهی رقت انگیز و غذای ناکافی  خود را بفروشد و زن باید خود را یک برده قلمداد کند ، تا میلیون ها نفر از هم جنسان او هر روز صبح این نقش را انجام دهند.


اما آرایشگران قبلاً دستگاههایی را برای برس زدن موهای براق یا پر پشت سر دارند. چرا ما نباید همین اصل را در موارد دیگر اعمال کنیم؟ بنابراین این کار انجام شده است ، و امروزه در هتل های بزرگ آمریکایی و اروپایی دستگاه برای واکس زدن چکمه ها استفاده می شود. استفاده از آن در خارج از هتل ها نیز دارد گسترش می یابد. در مدارس بزرگ انگلیسی ، جایی که دانش آموزان بگونه شبانه روزی در خانه معلمان بسر میبرند ، ساده/آسان تر است که یک موسسه متعهد به واکس زدن هزار جفت چکمه هر روز صبح شود.


در
 مورد شستن! کجا می توانیم یک خانه دار را پیدا کنیم که هیچ وحشتی از این کار طولانی و کثیف نداشته باشد، که معمولاً فقط با دست انجام می شود، صرفا به این خاطر که کار برده خانگی فاقد اعتبار است.


در آمریکا بهتر عمل می کنند. در حال حاضر تعدادی از شهرها وجود دارد که آب گرم را به خانه ها منتقل می کنند همانطور که آب سرد را در اروپا. در این شرایط ، مشکل یک چیز ساده بود،و یک زن - خانم کوچرین(*)- آن را حل کرد. دستگاه او در کمتر از سه دقیقه دوازده دوجین بشقاب یا ظرف را شسته و آنها را پاک و خشک می کند. یک کارخانه در ایلینویز
(+) این ماشین ها را تولید می کند و آنها را با قیمتی در دسترس کیف پول طبقه متوسط می فروشد. و چرا خانواده های کوچک نباید ظروف و همچنین چکمه های خود را به یک مرکز بفرستند؟ حتی این احتمال وجود دارد که دو عملکرد ، برس زدن و شستشو توسط یک انجمن انجام شود.
(*)Cochrane / (+)Illinois

تمیز کردن ، سابیدن پوست دستان خود هنگام شستشو و پیچیدن ملحفه ها؛ کفها را جارو کردن و فرشها را برس زدن نتیجه اش ایجاد ابرهایی از گرد و غبار است که بعداً برای جابجایی از جاهایی که در آن ساکن شده اند بسیار سخت است ، همه این کارها هنوز انجام می شود زیرا زن برده باقی مانده ، اما تمایل به ناپدید شدن دارند زیرا می توانند بی نهایت بهتر توسط ماشین آلات انجام شوند. ماشین آلات از همه نوع به خانوارها معرفی می شوند و توزیع موتور قدرتمند در خانه های خصوصی باعث می شود افراد بدون تلاش عضلانی بتوانند  با آنها کار کنند.

ساخت چنین ماشین هایی هزینه کمی دارد. اگر ما هنوز هزینه زیادی برای آنها  پرداخت می کنیم ، به این دلیل است که آنها در سطح عموم استفاده نمی شود، و عمدتا بدان جهت که مالیاتی گزاف توسط آقایانی که مایل به زندگی به سبک عالی هستند، و به گمانی زنی بر روی زمین، مواد خام/اولیه،ماشین آلات  فروش ، ثبت اختراعات و عوارض دست میزنند، اعمال می شود.

اما رهایی از رنج کار خانه فقط توسط ماشینهای کوچک حاصل نمی شود. خانواده ها از شرایط انزوای کنونی شان بیرون می آیند؛ آنها شروع به معاشرت با سایر خانواده ها می کنند تا آنچه جداگانه انجام می دادند را مشترکا انجام دهند.

در حقیقت ، در آینده ما نباید در هر خانه یك ماشین واکس زن ، یك ماشین ظرف شوئی، و ماشین سومی برای شستن ملحفه و غیره داشته باشیم. برعکس، دستگاه  گرمایش مشترک متعلق به آینده است که گرما را به هر اتاق در یک منطقه کامل می فرستد و از روشن کردن آتش چشم پوشی می شود. در حال حاضر در چند شهر  آمریکایی چنین است. یک کوره مرکزی بزرگ همه خانه ها و همه اتاق ها را با آب  گرم ، که در لوله ها گردش می کند ، تأمین می کند. و برای تنظیم دما ، فقط باید شیر را بپیچانید. و اگر شما علاقه مند بداشتن  شعله آتشی در هر اتاق خاصی  باشید، می توانید بنزین مخصوص تهیه شده برای اهداف گرمایشی را از یک مخزن مرکزی تهیه کنید. تمام کارهای عظیم تمیز کردن دودکش ها و نگه داشتن آتش - و زن می داند چه مدت زمان لازم است - ناپدید می شود.

شمع ها ، چراغ سوزها و حتی بنزین دورانشان تمام شده است. شهرهای کاملی وجود دارند که در آن کافی است یک دکمه را برای روشن شدن فشار دهید ، و در واقع، این یک سؤال ساده اقتصاد و دانش است تا به خودتان تجمل نور الکتریکی را بدهید. آخر اینکه ، همچنین در آمریکا ، آنها از تشکیل جوامعی سخن می گویند که تقریباً کار خانگی ریشه کن شده . فقط نیاز به این است که یک اداره برای یک بلوک از خانه ها ایجاد شود. یک سبد به هر در می آید و چکمه ها را برای واکس زدن ، ظروف را برای شستن ، ملافه ها را نیز بهمین منظور، چیزهای کوچک برای تعمیر (اگر ارزش آن را داشت) ، قالی ها را برای برس زدن می برند، و صبح روز بعد چیزهایی را که به او سپرده شده را ، تمیز شده بر میگردانند. چند ساعت بعد قهوه گرم و تخم مرغ ها به خوبی انجام می شود و روی میز شما ظاهر می شوند. این یک واقعیت است که بین ساعت دوازده و دو بیش از بیست میلیون آمریکایی و تعداد زیادی انگلیسی وجود دارند که گوشت گاو یا گوسفند ، گوشت خوک پخته ، سیب زمینی و سبزیجات فصلی میل می کنند. و در کمترین رقم، هشت میلیون آتش در طی دو یا سه ساعت برای پختن این گوشت و پختن این  سبزیجات سوزانده می شود. هشت میلیون زن وقت خود را صرف تهیه یک وعده غذایی می کنند که با درگیر کردن تمام خانوارها ، تقریباً حداکثر ده ها غذای مختلف را شامل می شود.


فلان روز یک زن آمریکایی نوشت: "پنجاه آتش می سوزد ، جایی که فقط یکی کافی بود"!  اگر دوست دارید در خانه ، سر میز خود ، با فرزندان خود ناهار بخورید. اما فقط خودتان فکر کنید ، چرا این پنجاه زن باید تمام صبح خود را هدر دهند تا چند فنجان قهوه و یک وعده غذایی ساده تهیه کنند! چرا پنجاه آتش، هنگامی که دو نفر و تنها یک آتش برای پختن همه این تکه های گوشت و تمام این سبزیجات کافی است؟ اگر فرد خاصی هستید(افاده دارید-م) ، گوشت گاو یا گوسفند خود را انتخاب کنید تا برشته شود. سبزیجات را با ادویه جات و به سلیقه خود اگر با سوس خاصی می پسندید درست کنید ! اما یک آشپزخانه با یک آتش واحد داشته باشید و آن را بهمان قدر زیبا سازمانی کنید که میتوانید.


چرا هیچ وقت کار زنان به حساب نیامده است؟ چرا در هر خانواده ای مادر و سه یا چهار خدمتکار موظفند وقت زیادی را در برای آشپزی اختصاص دهند؟ زیرا کسانی که می خواهند بشر را رهایی بخشند ، زن را در رویای رهایی خود نگنجانده اند ، و آن را در زیر عزت برتر مردانگی خود می دانند که به "آن تنظیمات از آشپزخانه ها" فکر کنند ، که بر روی شانه های خرحمالی کن زن سنگینی میکند.

 رهایی زن فقط این نیست که دروازه های دانشگاه ، دادگاه های حقوقی یا مجالس را برای او باز کرد ، زیرا زن "رهایی یافته" همواره زحمت های خانگی را بر سر زن دیگری می اندازد. رهایی زن این است که او را از کار سخت آشپزخانه و رختشویی آزاد کرد. این است که خانواده خود را به گونه ای سامان دهی کنید که بتواند فرزندان خود را پرورش دهد، اگر چنین می خواهد ، در حالی که هنوز اوقات فراغتی را برای سهم خود در زندگی اجتماعی حفظ می کند.



این
 اتفاق خواهد افتاد همانطور که گفتیم ، همه چیز در حال پیشرفت است. فقط بذارید  کاملا بفهمیم که انقلاب ، مستوجب کلمات زیبای آزادی ، برابری ، همبستگی اگر برده داری در خانه را حفظ شود ، انقلابی نخواهد بود. نیمی از بشریت که در معرض برده داری  در منزل قرار گرفته اند ، هنوز هم باید علیه نیمه دیگر قیام کنند.

(1)به نظر می رسد کمونیست های جوان ایکاریا(*) اهمیت یک انتخاب آزاد را در روابط روزمره خود جدا از کار درک کرده بودند. آرمان مذهبیون کمونیست همیشه این بوده است که وعده های غذایی مشترک داشته باشند؛ مسیحیان اولیه با وعده های غذایی مشترک طرفداری خود را به مسیحیت نشان می دادند. صمیمیت و همدلی همچنان بخشی از آن است. ایکارین های جوان این سنت دینی را رها کرده بودند. آنها در یک اتاق مشترک ، اما در میزهای جداگانه کوچک که در آن مطابق با جاذبه های لحظه ای نشسته بودند، غذا می خوردند. کمونیست های آمانا(+) هر کدام خانه خود را دارند و در حالی که مواد خوراکی شان را از فروشگاه های عمومی برمی داشتند، در خانه شام می خورند.
(*)Icaria (+)Amana