Montag, 26. November 2018

فتح نان( رفیق پیتر کروپوتکین): فصل سوم :آنارشیسم کمونیستی


فتح نان : رفیق پیتر کروپوتکین 
Peter Kropotkin
ترجمه از: پیمان پایدار
این نسخه اولین بار در سپتامبر 1906 منتشر شد 
Black Cat Press
ww.blackcatpress.ca
4508 118 Avenue
Edmonton,Alberta
T5W1A9 
========================= 
فصل سوم :آنارشیسم کمونیستی

 
I
هر جامعه ای که اموال خصوصی را لغو کرده، مجبور خواهد شد،ما معتقدیم، که خود را در خط مقدم آنارشیسم کمونیستی سازماندهی کند. آنارشی منجر به کمونیسم و کمونیسم به آنارشیسم می شود، هر دو به طور یکسان بیان گرایش غالب در جوامع مدرن هستند، پیگیر/دنبال برابری.

زمانی بود که یک خانواده دهقانی می توانست ذرتی را که کاشته و برداشت کرده بود یا  لباس های پشمی ای را که در کلبه بافته شده بود را، به عنوان محصولات رنج و زحمت خود در نظر بگیرد. اما حتی این روش نگاه کردن به چیزها کاملا درست نیست. آنجا جاده ها و پل ها بگونه مشترک ساخته شده بودند، زه کشی مرداب/باتلاق ها توسط زحمات مشترک انجام گرفته، و مراتع جمعی محصور شده توسط پرچین ها که توسط هر نفر و همه تعمیر می شدند. اگر دستگاه ها برای بافندگی یا رنگ برای رنگ آمیزی پارچه ها بهبود می یافتند، همگی سود می بردند؛ بنابراین حتی در آن روزها، یک خانواده دهقانی نمی توانست به تنهایی زندگی کند، بلکه به هزار نوع وابسته بود به روستا یا کمون.

اما امروزه، در وضعیت فعلی صنعت، زمانی که همه چیز وابسته به یکدیگر است، زمانی که هر شاخه تولید با تمام بقیه گره خورده است، تلاش برای ادعای 
منشا فردی محصولات صنعتی کاملا غیر قابل دفاع است. کمال شگفت انگیز به دست آمده 
توسط صنایع نساجی یا  صنایع معدنی در کشورهای متمدن به خاطر توسعه همزمان یک هزار صنایع دیگر، بزرگ و کوچک، به گسترش سیستم راه آهن، ناوبری بین اقیانوسی، به مهارتهای دستی هزاران کارگر، به رسیدن یک سطح از استاندارد فرهنگی طبقات کارگر به طوركل - به كارگران، به اختصار، از مردان در هر گوشه ای از جهان می باشد.


ایتالیایی هایی که در هنگام ساخت کانال سوئز از وبا یا از آنچیلوزیس در تونل سنت گوتارد درگذشتند و 
آمریکایی هایی که در حین مبارزه برای لغو برده داری توسط گلوله و خمپاره 
قتل عام شدند
، به توسعه صنعت پنبه در فرانسه و انگلیس کمک کردند و همچنین دختران کارگری که در کارخانجات منچستر و روئن پژمرده شدند و مخترعی که (به پیروی از 
پیشنهاد برخی از کارگران) موفق به بهبود دستگاه ریسندگی شد
St.Gothard/Rouen

چگونه، پس، آیا ما باید سهم هر یک را در ثروتی که همه بطور جمعی در ایجادش کمک کردند، برآورد کنیم؟

با نگاه کردن به تولید از این دیدگاه کلی، ترکیبی، ما نمی توانیم با کلکتیویست
  موافق باشیم که پرداخت 
متناسب با ساعات کار ارائه شده توسط هر یک کس آرمان ایده آل خواهد بود یا حتی یک گام در جهت درست باشد.


بدون بحث در مورد این که آیا ارزش مبادله کالاها واقعا در جوامع موجود توسط مقدار کار لازم برای تولید آن اندازه گیری شده - بزعم  دکترین  
اسمیت و ریکاردو، که در جای پای آنها مارکس گام برداشته - کافی است که در اینجا بگوئیم، و آزادانه به این موضوع باز خواهیم گشت، که ایده آل جمع گرایی در جامعه ای که 
ابزارهای کار به عنوان یک وراث مشترک در نظر گرفته شده ظاهرا غیر قابل قبول میباشد. با شروع از این اصل، چنین جامعه ای خود را مجبورخواهد دید که 
از همان ابتدا تمام اشکال دستمزد را رها کند.


فردگرايی تسکین یافته شده از نظام جمع گرايی قطعا نميتواند خود را در کنار کمونيسم جزيی/بخشی - اجتماعی شدن زمين و ابزار توليد، حفظ کند. یک فرم جدید از مالکیت نیاز به یک فرم جدید از حقوق و دستمزد/پرداخت دارد. یک روش جدید تولید نمیتواند در کنار اشکال قدیمی مصرف وجود داشته باشد، همانقدر که نمیتواند خود را با اشکال قدیمی سازمان سیاسی سازگار کند.

سیستم دستمزد از مالکیت فردی بر زمین و ابزارهای کار ناشی 
می شود. این شرط لازم برای توسعه شیوه تولید سرمایه داری بود 
و با آن از بین میرود، با وجود تلاش در لباس مبدل بر تن/ پنهان کردنش 
به عنوان "اشتراک کردن سود". مالکیت مشترک ابزارهای کار .باید لزوما با خود لذت مشترک از مزایای کار مشترک 
را بهمراه داشته باشد.


ما در ضمن بر این باوریم که کمونیسم نه تنها مطلوب است، بلکه 
جوامع موجود که مبتنی بر فردگرایی هستند، ناگزیر به سمت کمونیسم حرکت می کنند
توسعه فرد گرایی در طول سه قرن گذشته توسط تلاش های فردی برای حفاظت 
خود از استبداد سرمایه و دولت توضیح داده شده است. برای یک مدت او تصور می کرد، و کسانی که 
فکرش را برای او بیان میداشتند اعلام کردند که می تواند خود را 
کاملا از دولت و از جامعه آزاد کند. او گفت: "با استفاده از پول، می توانم تمام آنچه را که لازم دارم بخرم". اما فرد در مسیر اشتباه بود و تاریخ مدرن به او آموخته است که آنرا تشخیص دهد، بدون کمک همه، او نمی تواند هیچ کاری بکند، هر چند جعبه های قوی او پر از طلا است.

در حقیقت، در کنار این جریان فرد گرایی، ما در تمام تاریخ مدرن یک گرایش پیدا میکنیم، از یک طرف، به حفظ کردن 
همه چیزهایی که از کمونیسم جزئی دوران باستان باقی مانده است، و از سوی دیگر، به ایجاد اصول کمونیست در هزار توسعه زندگی مدرن.

به محض اینکه کمونهای قرن دهم، یازدهم و دوازدهم موفق شدند که خود را از اربابانشان، کلیسا یا غیر روحانی، رها سازند کار جمعی و مصرف جمعی آنها شروع به گسترش و توسعه سریع یافت. شهر- و نه افراد خصوصی - کشتی های بارکش و هیئت های اعزامی مجهز، و منفعت ناشی از تجارت خارجی به افراد تعلق نمی گرفت، بلکه توسط همه به اشتراک گذاشته میشد. 
شهرها همچنین خواربار برای شهروندان خود خریداری میکردند. آثار/رد پای این مؤسسات تا قرن نوزدهم به درازا کشیده شدند و مردم پارسا گونه خاطره آنها را در افسانه های خود گرامی می داشتند.


تمام آنها ناپدید شدند. اما روستا هنوز مبارزه/تلاش میکند تا آخرین آثار این کمونیسم را حفظ  .کند و موفق می شود،مگر زمانی که دولت شمشیرسنگین خود را به ترازو بیاندازد

در همین حال سازمان های جدید، بر اساس همان اصول - به هر فرد بر اساس نیازهای او - تحت هزار شکل مختلف رشد کردند؛ که بدون خمیر قطعی کمونیسم جوامع کنونی نمیتوانست وجود داشته باشند. علی رغم خودخواهی کوته فکرانه ای که توسط سیستم بازرگانی به فکر افراد داده شده ، 
گرايش به کمونيسم به طور مداوم ظاهر می شود و از راه های مختلف به فعاليت های ما اثر می گذارد.

پل ها، که برای استفاده از آن عوارض در روزگار قدیم اعمال شده است، مالکیت عمومی شده اند و برای همه آزاد هستند؛همینطور جاده های اصلی، به جز در شرق، که در آن عوارض 
هنوز هم برای هر مایل سفر از مسافر گرفته می شود. موزه ها، کتابخانه های رایگان، مدارس رایگان ، غذاهای رایگان برای کودکان؛ پارک ها و باغ ها برای همه باز است؛ خیابان ها اسفالت شده و چراغانی هستند، آزاد برای همه؛ آب به هر خانه بدون اندازه و مضایقه عرضه می شود و همه ی این تمهیدات بر اساس اصول 
'هرچه لازم داری بردار'
 استوار است.

تراموا و راه آهن از قبل بلیت ماهانه و فصلی سالانه را بدون محدود کردن 
تعداد سفرهای انجام شده عرضه کرده اند؛ و دو کشور مجارستان 
و روسیه، در راه آهن خود سیستم منطقه را معرفی کرده اند
، که اجازه می دهد دارنده برای سفر پانصد یا هزار مایلی همان قیمت پرداخت کند. این تنها یک گام کوتاه مانده تا به یک شارژ یکسان ، مانند آنی که از قبل در خدمات پستی حاکم است، برسد. در تمام این نوآوری ها 
و هزار تا دیگر، تمایل به اندازه گیری مصرف فرد نیست. یک شخص می خواهد هزار مایل مسافرت کند، دیگری پانصد. اینها الزامات شخصی هستند. دلیل کافی وجود ندارد که چرا یکنفر باید دو برابر بیشتر از دیگران بپردازد زیرا نیازش دو برابر بزرگ است.اینها نشانه هایی هستند که حتی در جوامع فردگرایانه ما هم دیده میشوند.


علاوه بر این، گرایشی وجود دارد، هر چند هنوز ضعیفه، 
برای در نظر گرفتن نیازهای فرد، صرف نظر از 
خدمات گذشته یا ممکنش به جامعه. ما داریم شروع می کنیم به فکر کردن جامعه به عنوان یک کل، که هر بخشی از آن در ارتباطی تنگاتنک با دیگران است که یک سرویس ارائه شده به یکی خدمات ارائه شده به همه است.
 

هنگامی که شما به یک کتابخانه عمومی می روید - در واقع کتابخانه ملی پاریس نه، اما بگوید، به موزه بریتانیا یا کتابخانه برلین- کتابدار از شما نمی پرسد چه خدماتی به جامعه کرده اید قبل از دادن کتاب 
یا پنجاه کتابی که شما نیاز دارید
؛ او حتی به شما کمک می کند اگر شما نمی دانید که چگونه فهرست نامه/
کاتالوگ
 را مدیریت کنید. با استفاده از استوار نامه های یکسان - و اغلب سهم کار ترجیح داده می شود - جامعه علمی، موزه ها، باغ ها، کتابخانه، آزمایشگاه ها، و کتاب های سالانه خود را به هر یک از اعضای آن، اینکه او داروین است یا آماتور ساده باز میکند.


در سنت پیترزبورگ، اگر شما در حال توسعه یک اختراع هستید، شما به یک آزمایشگاه ویژه یا یک کارگاه میروید، که در آنجا به شما جایی داده می شود، یک نیمکت نجار، 
ماشین تراشکاری، تمام ابزار لازم، و ابزار علمی صرفا اگر 
شما بدانید چگونه از آنها استفاده کنید، و شما مجاز به کار در آنجا هستید تا زمانی که بخواهید. ابزار وجود دارند؛  دیگران را به ایده تان 
علاقمند 
کنید ؛ با همکاران کارگر که مهارت در صنایع مختلف دارند  بپیوندید، یا تنها کار کنید اگر ترجیح می دهید.اختراع ماشین پرواز، و یا اختراع هیچ چیز- این امر به خود شما ربط دارد. شما ایده ای را دنبال می کنید - همین کافی است

به همین ترتیب، کسانی که قایق نجات را در اختیار دارند از خدمه کشتی در حال غرق شدن در خواست استوارنامه نمی کنند؛ آنها قایق را راه میاندازند
، زندگیهای خود را در موجهای  خشمگین به مخاطره می اندازند، و گاهی اوقات از بین می روند، همه برای نجات کسانی  که حتی نمی شناسند. و چه چیزی باید از آنها بدانند؟ "آنها انسان هستند، و به کمک ما نیاز دارند - این کافی است، حق آنها را برای نجات فراهم می کند!"

به این ترتیب، ما گرایشی را پیدا می کنیم که به شدت کمونیستی است و از همه طرف و در قالب های گوناگون، در قلب جوامع از لحاظ تئوریک فرد گرایانه، رشد می کنند

فرض کنید یکی از شهرهای بزرگ ما، آنقدر خودخواه در زمان عادی، فردا توسط نوعی   فاجعه روبرو شود - 
یک محاصره، به عنوان مثال - همان شهر خودخواه تصمیم می گیرد که
 اولین نیازهایی که باید برآورده شود همانا کودکان و سالمندان باشد. بدون اینکه بپرسند چه خدماتی را به جامعه ارائه کرده اند یا احتمالا خواهند کرد، اول، آنها را تغذیه کنند. پس از آن از جنگجویان محافظت کنند بدون توجه به شجاعت یا هوشی که هر کدام از خود نشان داده است، و هزاران نفر از مردان و زنان با ازخود گذشتگی ناخودخواهانه از زخمی .ها بی وقفه 
مراقبت خواهند کرد



این گرایش وجود دارد و به محض اینکه نیازهای فوری هر یک از آنها برآورده شود احساس می شود، و در مقایسه با قدرت مولد میزان افزایش می یابد. و به 
یک نیروی فعال تبدیل می شود 
هر زمانی که یک ایده عالی می آید که به کنار بزند معضلات اصلی زندگی .روزمره را 


پس چگونه می توانیم شک کنیم زمانی که ابزار تولید در خدمت همه قرار می گیرد. زمانی که کسب و کار بر اساس اصول کمونیستی انجام می شود، وقتی که کار، جایگاه افتخارش را در جامعه باز یابد ، بسیار بیشتر از آنچه لازم است برای همه
 
تولید کند
. چطور می توانیم شک داشته باشیم که این نیرو ( تا کنون اینچنین قدرتمند) حوزه فعالیت خود را تا زمانی که اصل حاکم بر زندگی اجتماعی شود بزرگ خواهد کرد.


به دنبال این نشانه ها و بیشتر با توجه به طرف عملی سلب مالکیت، که ما در فصل های بعد از آن صحبت خواهیم کرد، ما متقاعد شده ایم که اولین 
تعهدمان، زمانی که انقلاب قدرت حافظان سیستم کنونی را در هم شکند، تحقق بخشیدن بدون تاخیر کمونیسم خواهد بود.


.اما کمونیسم ما نه از نوع فوریه و نه 
فالانسترینس و نه سوسیالیست دولتی آلمان است.کمونیسم آنارشیستی هست،کمونیسم بدون دولت-کمونیسم آزاد.
 این سنتز دو آرمانی است که بشر در طی قرنها به دنبالش بوده است - آزادی اقتصادی و سیاسی.
Fourier / Phalansterians
 

II
با در نظر گرفتن "آنارشی" به عنوان ایده آل مان از سازمان سیاسی 
ما تنها به گرایش مشخص دیگری در پیشرفت انسان بها می دهیم. هرگاه جوامع اروپایی به نقطه خاصی از توسعه دست پیدا کردند، آنها یوغ اقتدار را تکان داده و سیستمی را که تقریبا کم و بیش بر اساس اصول آزادی فردی تأسیس شده باشد، جایگزین کرده اند. و تاریخ نشان می دهد که این دوره های انقلاب جزئی یا کلی زمانی که دولت ها سرنگون شدند، همچنین دوره هایی از پیشرفت های ناگهانی در دو حوزه اقتصادی و فکری بودند. پس از اعطا کردن کمون ها، که بناهای تاریخی آن، توسط کار آزاد اصناف ساخته شده بود، و هرگز بهتر نبوده است، و بنابراین پس از قیام بزرگ دهقانی که اصلاح طلبی را به وجود آورد و قلمرو پاپ را به خطر انداخت، و مجددا دوباره با جامعه بود، آزاد برای مدتی کوتاه، که در طرف دیگر اقیانوس اطلس توسط مخالفین دنیای قدیم(غصب سرزمین سرخپوستان و تاسیس آمریکا-م) ساخته شود.


و اگر ما شاهد توسعه کنونی ملت های متمدن باشیم، به طور واضح، یک جنبش که بیشتر و بیشتر مشخص است، به دنبال محدود کردن حوزه عمل دولت و اجازه دادن به آزادی بیشتر و بیشتر به فرد است. این تکامل روبروی 
چشمان ما به پیش میرود ، هرچند با مزاحمت خرابه ها و زباله های 
نهادها و خرافات قدیمی. مانند تمام تحولات، تنها منتظر انقلاب برای سرنگونی موانع قدیمی است که راه را مسدود می کند، که ممکن است دامنه آزاد را در یک جامعه بازسازی شده پیدا کند.


پس از مدتها تلاش بیهوده برای حل لاینحل 
مشکل - مشکل ساختن یک دولت 
"که منجر به محدود کردن فرد به اطاعت بدون اینکه خود از خدمت به جامعه دست بکشد"، انسان در نهایت 
تلاش میکند برای آزاد کردن خود از هر نوع حکومتی و برآوردن نیازهایش به یک سازمان توسط قراردادهای آزاد بین افراد و گروه هایی که به دنبال یک هدف هستند.  استقلال هر یک از اراضی واحد کوچک، یک نیاز فوری خواهد شد؛ توافق متقابل جایگزین قانون می شود تا بلکه منافع افراد را در راستای هدف مشترک
 
نظم ببخشد
- اغلب با اعتنا نکردن به مرزهای دولت های کنونی.


 همه آن چیزی که یکروز به عنوان عملکرد حکومت در نظر گرفته شده است، امروزه مورد سئوال قرار گرفته است. همه چیز بدون دخالت دولت راحت تر و رضایت بخش تر است. و با مطالعه کردن پیشرفت در این راستا، ما به این نتیجه می رسیم که تمایل نژاد بشر این است که دخالت دولت را به صفر برساند؛ در حقیقت انحلال دولت، که تجسمی است از بی عدالتی، ظلم و انحصار .


ما از حالا می توانیم نگاه به دنیایی داشته باشیم که در آن رشته هایی که فرد را متعهد می کند دیگر قوانین نیست بلکه عادت های اجتماعی ست - نتیجه نیاز هر یک از ما برای بدست آوردن حمایت، همکاری،و همدردی 
همسایگانش.


مطمئنا
 ایده یک جامعه بدون دولت، دست کم به بسیاری از اعتراضات منجر خواهد شد همانطور که اقتصاد سیاسی یک جامعه به نبود سرمایه خصوصی . ما همه از دوران کودکی با این ایده بزرگ شده ایم که به دولت به عنوان نوعی از محافظ بنگریم ؛ همه آموزش های ما، تاریخ رومی که ما در مدرسه آموختیم، کد مسیحی که ما بعدها تحت نام قانون رومی و علوم مختلفی که در دانشگاه ها آموزش دیدیم ، ما را به باور به حکومت خو داد .و به فضایل دولت به عنوان حامی  
providence.


برای حفظ این خرافات کلی نظام فلسفی تعریف گردید و تعلیم داده شده است؛ تمام سیاست ها بر اساس این اصل بنیان گذاشته شده است؛ و هر سیاستمدار، به هر رنگی، می آید و به مردم می گوید: "به حزب من این قدرت را بده ؛ ​​ما می توانیم و شما را از بدبختی هایی که به شدت به شما فشار می آورد، آزاد خواهیم کرد. "


 از گهواره تا قبر همه اعمال ما بر اساس این اصل هدایت می شوند. هر کتابی در مورد جامعه شناسی یا فقه را که باز کنید، شما آنجا دولت، سازمان آن، اعمال آن و جایگاه بسیار بزرگی را خواهید یافت که به این معتقد می شویم که هیچ چیز خارج از دولت و دنیای دولتمردان وجود ندارد.


مطبوعات همین را به ما در هر راه قابل قبولی می آموزد. کل 
ستون ها به بحث های پارلمانی و تمهیدات سیاسی اخت
صاص داده می شود؛ در حالی که زندگی روزمره وسیع ملت تنها در ستون هایی که به سوژه اقتصاد می پردازند ظاهر می شوند،
 یا در صفحه اختصاص داده شده به گزارش های پلیس و موارد قانونی. و هنگامی که شما روزنامه را می خوانید، شما به سختی راجع به تعداد غیر قابل شمار موجودات فکر می کنید - همه بشریت، به همین جهت می گویند - که رشد می کنند و می میرند، که غم و اندوه می دانند، که کار می کنند و مصرف، فکر می کنند و خارج از چند شخصیت مبهم که به طوری بزرگ شده اند که بشریت توسط سایه هایشان پنهان شده است، بزرگ شده توسط جهل ما.


با این حال، همین که ما از دنیای چاپ به خود زندگی گذر می کنیم، همین که به جامعه نگاهی می اندازیم، ما با بخش بی نهایت ناچیزی که دولت نقش بازی می کند برخورد می کنیم. بالزاک از قبل به این نکته اشاره کرده است که میلیونها دهقان تمام زندگی خود را سپری می کنند بدون اینکه هیچ اطلاعی
 در مورد دولت داشته باشند، بجز مالیات سنگینی که مجبور به پرداختش هستند.هر روز میلیون ها معامله بدون مداخله دولت انجام می شود و بزرگترین آنها - تجارت و تبادل/معاوضه - به گونه ای انجام می شود که دولت نمی تواند درخواست کند اگر یکی از طرفین قرارداد قصد نداشته باشد معاهده خود را عملی کند. اگر شما 
با یک نفر که تجارت را درک می کند 
صحبت کنید
، به شما می گوید که کسب و کار روزمره توسط بازرگانان کاملا غیرممکن خواهد بود اگر بر اساس اعتماد متقابل نباشد. عادت به نگه داشتن/حفظ کردن حرف خود، تمایل به از دست ندادن اعتبار خود، به اندازه کافی برای حفظ این صداقت نسبی کفایت میکند. کسی که کمترین احساس ندامت نمی کند 
هنگامی که مشتریانش را با مصرف داروهای مضر پوشیده با برچسبهای ممتاز 
مسموم می کند
، گمان میبرد که با افتخار مقید است که قراردادش را حفظ کند. اما اگر این اخلاق نسبی در شرایط فعلی توسعه یافته بود، وقتی که ثروتمند شدن تنها انگیزه و تنها هدف است، آیا ما می توانیم به پیشرفت سریع آن شک کنیم، زمانی که تخصیص دادن میوه های کار دیگران دیگر پایه ای برای جامعه نخواهد بود؟


یکی دیگر از واقعیت های برجسته که مخصوصا مشخصه نسل ما هست، تازه بیشتر به نفع ایده های ما سخن می گوید. این گسترش مداوم زمینه کسب و کار به واسطه ابتکار خصوصی و رشد چشمگیر هر نوع سازمان های آزاد است. ما در مورد این بیشتر در فصلی که مختص توافق آزاد است بحث خواهیم کرد. کافی است تذکر دهیم که حقایق آنقدر  زیاد و معمولی هستند که ماهیت نیمه دوم قرن نوزدهم است، هر چند نویسندگان سیاسی و سوسیالیستی آنها را نادیده بگیرند، همیشه ترجیح می دهند که در مورد عملکرد .دولت صحبت کنند 


این سازمان ها، آزاد و بی نهایت متنوع، نتیجه طبیعی تمدن ما هستند؛ آنها به سرعت در حال گسترش هستند و به سهولت بسیار خود را گروه بندی می کنند؛ آنها در نتیجه رشد مداوم نیازهای انسان متمدن، ضروری هستند. و در نهایت، آنها به نحو مطلوب جایگزین دخالت دولت می شوند که ما در آنها باید به عنوان عامل اهمیت رشد زندگی جوامع را تشخیص دهیم. اگر آنها هنوز در تمام جلوه های زندگی گسترش نیافته اند، به این خاطر است که یک مانع فائق نیامدنی در فقر کارگر پیدا می کنند، در تقسیمات جامعه فعلی، در تخصیص خصوصی سرمایه و در دولت است. این موانع را لغو کنید و شما مشاهده خواهید کرد که زمینه بسیار زیادی از فعالیت متمدن را پوشش می دهند.


تاریخ پنجاه سال گذشته اثبات زنده ای ست از 
اینکه دولت پارلمانی ناتوان است از ادا کردن تمام عملکردهایی که 
ما به دنبال مقرر داشتن آن بوده ایم . در روزهایی که پیش رو داریم   از قرن نوزدهم به عنوان شاهد شکست پارلمانتاریسم نقل خواهد شد.

اما این ناتوانی برای همه دارد آشکار می شود. نقص های پارلمانتاریسم و عیوب ذاتی اصل نمایندگی، بدیهی هستند، و اما اندیشمندان اندکی که مطالعات انتقادی در مورد آنها انجام داده اند (جان استوارت میل و لوردیز*) فرم ادبی به نارضایتی عمومی دادند. در واقع، دشوار نیست دیدن پوچ بودن اینکه چند نفر را نام ببرید و به آنها بگوئید،"قوانینی را برای تمام حوزه های فعالیت ما تنظیم کنید، اگر چه هیچ یک از شما در مورد آنها چیزی نمی دانید!"
(*)J.S.Mill and Leverdays


ما شروع به دیدن این می کنیم که دولت اکثریت به معنی رها کردن تمام امور کشور به 
مترصدهای فرصتی ست که اکثریت را در مجلس و کمیته های انتخابات تشکیل می دهند؛ به کسانی که، در یک کلام،هیچ نظری از خودشان ندارند. اما بشر به دنبال یافتن و پیشبرد مسائل جدید است.


اتحادیه بین المللی پست، اتحادیه های راه آهن و جوامع آموخته، به ما نمونه هایی از راه حل های مبتنی بر توافق آزادانه را در جای و بجای قانون می دهد.


امروز، زمانی که گروه ها دور و پراکنده می خواهند خود را برای این یا آن هدف سازمان دهند، آنها 
دیگر مجلس بین المللی از افرادی با قابلیت آچار فرانسوی(*) انتخاب نمی کنند. جایی که ممکن نیست به طور مستقیم با کسی ملاقات داشت و یا با نامه نگاری به توافق رسید، نمایندگانی که در مورد مسئله مورد بحث مهارت دارند با راهنمایی های لازم فرستاده می شوند:"در تلاش برای رسیدن به توافق در مورد چنین و چنان سئوال، و سپس در بازگشت، نه با یک قانون در جیبتان، بلکه با پیشنهاد یک توافق که ما ممکن است بپذیریم یا نه. "
(*)Jack-of-all-trades

چنین است روش شرکت های بزرگ صنعتی، جوامع آموخته و انجمن های از هر توصیفی  که در حال حاضر اروپا و ایالات متحده را پوشش می دهند. و چنین باید باشد روش جامعه آزاد. 
یک جامعه مبتنی بر بردگی در هماهنگی با سلطنت مطلق است؛ یک جامعه مبتنی بر نظام دستمزد و استثمار توده ها توسط سرمایه داران بیان سیاسی خود را در پارلمانتاریسم پیدا می کند. اما یک جامعه آزاد، با به دست آوردن مالکیت ارث مشترک، باید در گروه های آزاد و فدراسیون های آزاد گروه ها، یک سازمان جدید، با هماهنگی با مرحله اقتصادی جدید تاریخ، تلاش کند.

هر مرحله اقتصادی دارای فاز سیاسی متناسب با آن است، و غیر ممکن خواهد بود که بتوانید به مالکیت دست بزنید بدون اینکه هم زمان یک شیوه جدید زندگی سیاسی پیدا کنید.