Sonntag, 30. September 2018

فتح نان : رفیق پیتر کروپوتکین / فصل اول : ثروت های ما

فتح نان : رفیق پیتر کروپوتکین 
Peter Kropotkin
ترجمه از: پیمان پایدار
این نسخه انگلیسی اولین بار در سپتامبر 1906 منتشر شد 
Black Cat Press
www.blackcatpress.ca
4508 118 Avenue
Edmonton,Alberta
T5W1A9 
========================= 


فصل اول : ثروت های ما
I



نژاد بشر راهی طولانی را از آن دوران دور طی کرده، زمانی که آدمها با طرز ابتدائی از سنگ چخماق  خود استفاده و با بقایای پرمخاطره شکار زندگی می کردند، و تنها میراثی که برای فرزندان خود بجا میگذاشتند، پناهگاهی بر زیر سنگ، مقداری ظروف نامرغوب، و طبیعت گسترده، ناشناخته و فوق العاده، که با آن برای موجودیتی رنجور می باید مبارزه می کردند.

در طی دورانهای طولانی متلاطم  و پی در پی  که از آن زمان سپری شده است، با این حال، بشریت گنجینه های نامعلومی را جمع کرده است. زمین را پاکسازی، باتلاق ها را خشک، جنگل ها را قطع ، جاده ها ساخته، کوه ها را سوراخ کرده ؛ در حال ساختن ، اختراع، مشاهده، استدلال؛ یک ماشین پیچیده ای را ایجاد کرده، اسرار طبیعت را از او ربود، و در نهایت، ماشین  بخار و برق را به خدمت خود در آورد. و نتیجه این که اکنون فرزند انسان متمدن در هنگام تولدش، برای استفاده از آن آماده است، سرمایه بغایت زیاد انباشته شده توسط کسانی که پیش از او رفته اند. و این سرمایه انسان را قادر میسازد تا صرفا با کار خود، همراه با کار دیگران،ثروت هائی را فراتر از رؤیاهای افسانه های هزار و یک شب به دست .آورد 

خاک به میزان زیادی پاکسازی می شود، مناسب برای پذیرش بهترین دانه ها، آماده بازگرداندن ثروت برای مهارت و کار صرف شده بر روی آن - بازگشتی بیش از کافی برای تمام خواسته های بشریت . روش های کشت عقلانی شناخته شده است.


بر روی چمن زارهای وسیع آمریکا هر صد مرد، با کمک ماشین آلات قدرتمند می توانند در عرض چند ماه به اندازه کافی گندم برای ده هزار نفر برای یک سال تمام تولید کنند. و جایی که یک نفر بخواهد تولید خود را دو برابر 
، سه برابر، صد برابر کند،او خاک را می سازد، به هر گیاه مراقبت لازم را می دهد، و به این ترتیب بازده زیادی به دست می آورد. در حالی که شکارچی قدیمی باید پنجاه یا شصت مایل مربع را برای یافتن غذا برای خانواده اش طی میکرد، مرد متمدن خانواده اش را، با درد و رنج  کمتر و اطمینان بیشتری، در یک هزارم 
بخشی از آن فضا حمایت میکند. آب و هوا دیگر یک مانع نیست. هنگامی که خورشید نتواند، انسان آن را با حرارت مصنوعی جایگزین می کند. و ما رسیدن زمانی را می بینیم که نور مصنوعی نیز برای تحریک پوشش گیاهی مورد استفاده قرار می گیرد. در عین حال، با استفاده از شیشه و لوله های آب گرم، انسان میتواند
 قابلیت تولیدش را در یک فضای داده شده ده و پنجاه بار بیشتر از وضعیت طبیعی اش ارائه دهد .

شگفتی های انجام شده در صنعت چشمگیرتر هستند. با همکاری این موجودات هوشمند، ماشین های مدرن - خود میوه سه یا چهار نسل از مخترعان، اغلب ناشناخته - یک کارخانه صد نفره در حال حاضر میتواند به مدت دو سال برای ده هزار نفر لباس عرضه کند. در معادن زغال سنگی که خوب مدیریت می شوند، کار صد معدنچی سالانه میتواند سوخت کافی برای گرم کردن ده هزار خانواده تحت شرایط شدیدا سرد هوا عرضه کند. و ما اخیرا شاهد چشم انداز شهر های شگفت انگیزی برای نمایشگاه های بین المللی در چند ماه گذشته ، بدون کمترین درجه از وقفه در کار منظم کشورها، بوده ایم.


و اگر در مانوفاکتورها/صنایع همچون در کشاورزی، و در واقع 
از طریق کل سیستم اجتماعی مان، کار، اکتشاف ها و اختراعات اجداد مان عمدتا عده قلیلی سود میبرند، با این وجود مشخص است که بشر به طور کلی،  با کمک موجودات فولاد و آهن که در اختیار داشته است، همین الان می تواند زندگی مملو از ثروت و راحتی را برای تک تک اعضایش فراهم کند.

واقعا ما ثروتمند هستیم، خیلی بیشتر از آنچه فکر می کنیم غنی تریم. غنی در آنچه در حال حاضر داریم، غنی تر هنوز در امکانات تولید سازه مکانیکی واقعا موجود. ثروتمندترین از همه آنچه که ما از خاک ما می توانیم کسب کنیم، از صنایع مان ، 
از علم مان، از دانش فنی مان، اگر آنها مورد استفاده قرار بگیرند تا برای همگان رفاه فراهم کند.
II

  در جوامع متمدن مان ما غنی هستیم. پس چرا بسیاری فقیرند؟ چرا کار ملال آور محنت زا برای توده ها وجود دارد؟ چرا، حتی برای کارگری که بهترین حقوق را دریافت میکند، این عدم اطمینان برای فردا وجود دارد، در میان تمام ثروتی که از گذشته به ارث برده ایم، و علی رغم ابزار قدرتمند تولید، که می تواند راحتی را برای همه در مقابل چند ساعت کار روزانه فراهم کند؟


سوسیالیست ها آن را گفته اند و بگونه خستگی ناپذیری تکرار کرده اند. روزانه آنها آن را تصریح می کنند، آن را با استدلال های گرفته شده از همه علوم نشان می دهند. به خاطر اینست که همه چیزهایی که برای تولید ضروری است - زمین، معادن، بزرگراه ها، ماشین آلات، غذا، پناهگاه، آموزش و پرورش، دانش- توسط چند نفر در جریان داستان طولانی سرقت، مهاجرت تحمیلی 
و جنگ، جهل و ستم، که قبل از یادگیری غلبه بر نیروهای طبیعت زندگی نژاد بشر بوده است، به تصاحب رفته است. این به این علت است که با استفاده از حقوق ادعایی که در گذشته به دست آورده شده، این چند نفر امروزه دو سوم تولیدات کار انسانی را تصاحب میشوند و سپس آنها را با احمقانه ترین و شرم آورترین شیوه با ولخرجی/اسراف برباد میدهند. این به این علت است که توده ها را به نقطه ای رسانده اند که ابزار معیشتی برای یک ماه یا حتی یک هفته از پیش ندارند، این تعداد قلیل  تنها به این شرط میگذارند که اکثریت کار کنند تا بلکه آنها قادر به دریافت اکثریت سهم گردند. این به
 خاطر این است که این تعداد کم مانع میشوند که بقیه افراد چیزهای مورد نیازشان را تولید کنند و آنها را مجبور میکنند که نه چیزهای را که برای زندگی همه ضروری می باشند تولید کنند، بلکه آنچه که بیشترین سود را برای انحصارطلبان بهمراه دارد. این مفهوم تمام سوسیالیسم است.


شما، در واقع، یک کشور متمدن را در نظر بگیرید. جنگل هایی که یک موقعی آنرا پوشانده بود پاکسازی، مرداب ها زه کشی شده، آب و هوا بهبود یافته است. آنرا قابل سکونت کرده اند. خاکی که قبلا تنها یک پوشش گیاهی زمخت داشت امروزه با برداشت های غنی پوشانده می شود. دیوارهای سنگی دره بر روی تراس گذاشته شده و با انگور پوشانده شده اند. گیاهان وحشی، که ثمرش هیچ چیز جز توتهای گس، یا 
ریشه های  ناخوردنی نبود، توسط نسل هائی از برز به سبزیجات پر طراوت یا درختان با میوه های خوشمزه تبدیل شده اند. 
هزاران بزرگراه و خطوط راه آهن زمین را درنوردیده اند و کوه ها را سوراخ می کنند. پژواک موتور 
در معابر وحشی و تنگ کوه های آلپ، قفقاز و هیمالیا  شنیده می شوند. رودخانه ها قابل عبور گردیده اند؛ سواحل را با دقت پیمودن، مورد دسترسی آسان می باشند؛ بندرهای مصنوعی، سخت گیرانه ساخته و محافظت شده در برابر خشم دریا، سرپناهی هستند برای کشتی ها. استوانه های عمیق در صخره ها فرو رفته،   دخمه های پیچ در پیچی از گالری های زیرزمینی کنده شده اند در جائی که امکان افزایش زغال سنگ و استخراج مو
اد معدنی
 وجود دارد. در محل تقاطع بزرگراه ها، شهرهای بزرگ در حال سر برافراشتن اند، و در درون مرزهایشان، تمام گنجینه های صنعت ،علم و هنر انباشته شده است.


نسل های کامل، که در بدبختی زندگی کردند و درگذشتند، ستمدیدگان و مورد بد رفتاری قرار گرفته شده گان توسط اربابانشان و خسته و کوفته شده توسط کار سخت، این میراث عظیم را به قرن ما تحویل داده اند.



برای هزاران سال، میلیون ها انسان کار کرده اند تا 
جنگل ها را پاک، مرداب ها را زه کشی، و 
بزرگراه ها را از طریق زمین و آب 
باز کنند
. هر ریشه خاكی كه ما در اروپا پرورش می دهیم، توسط عرق بسیاری از نژادهای مختلف 
آبیاری شده اند
. هر هکتار داستان خود را از کار اجباری، مشقت طاقت فرسا، و رنج های مردم دارد. هر مایل(+) راه آهن، هر یارد(*) تونل، سهم خود را از خون انسان دریافت کرده است.

هر یارد مساوی 1.09361 متر است
(*)/
(+)هر مایل مساوی 1.609.344 کیلومتر







استوانه های عمیق
 معدن هنوز بر روی دیواره های سنگی خود نشانه هایی از سوی کارگرانی که رنج کندنش را کشیدند دارند.

 فضای بین هر طرف در 
گالری های زیرزمینی در گالریهای زیرزمینی ممکن است با قبر یک معدنچی مشخص شود؛ و چه کسی می تواند بگوید که هر یک از این گورها چه هزینه ای در بر داشته ،از اشک ها، بی حرمتی ها، بدبختی غیر قابل توصیف برای خانواده ای که وابسته به دستمزد اندک قلیل قطع شده کارگر درعنفوان جوانی، از طریق آتش سوزی، سقوط سنگ و یا آب گرفتگی؟









شهر
هایی که توسط راه آهن و آبراه متصل شده اند، موجوداتی هستند که طی قرن ها زندگی کرده اند. با حفاری زیر آنها شما، یکی بر روی دیگری، زیربنای خیابان ها، خانه ها، تئاتر ها، ساختمان های عمومی را پیدا خواهید کرد . با جستجو در تاریخ  آنها شما خواهید دید که چگونه تمدن شهر، صنعت آن، ویژگی های خاص آن ، به آرامی رشد کرده و از طریق همکاری نسلهای ساکنان آن قبل از اینکه بتواند آنچیزی که امروز است کامل شود . و حتی امروز؛ ارزش هر خانه، کارخانه و انبار که توسط کار انباشته میلیون ها کارگر که در حال حاضر مرده و دفن شده ایجاد شده است، تنها توسط حضور و کار لژیونی از مردان که در حال حاضر در گوشه ای از جهان ساکن هستند حفظ شده است. هر یک از اتم هایی که ما آنرا ثروت ملل می نامیم، ارزش خود را به این واقعیت مدیون میباشد که بخشی از کل بزرگ است. یک تعمیرگاه کشتی در لندن یا یک انبار بزرگ در پاریس چه خواهند بود اگر دراین مراکز بزرگ تجارت بین الملل قرار نمی گرفتند؟چه بر سر معادن ما ، کارخانه های ما، کارگاه های ما و راه آهن ما خواهد آمد،بدون اینکه هر روز مقدار زیادی ازکالاها توسط دریا و زمین حمل شوند ؟


میلیون ها انسان برای ایجاد این تمدن که ما امروز به آن افتخار می کنیم، کار کرده اند. میلیون های دیگر، پراکنده در سراسر جهان، برای حفظ آن کار کرده اند.
 بدون آنها هیچ چیز جز خرابه ها درپنجاه سال باقی نخواهد ماند

حتی یک تفکر یا اختراع وجود ندارد، که ملک مشترک نباشد، متولد شده در گذشته و حال. هزاران مخترع که شناخته شده و ناشناخته اند و در فقر جان خود را از دست داده اند، در اختراع هر یک از این ماشین ها که تجسمی از نبوغ انسان است، همکاری کرده اند.


هزاران نویسنده، شاعران، محققان، 
برای افزایش دانش، برای محو شدن خطا و ایجاد فضای علمی کار کرده اند، که بدون آن شگفتی های 

قرن ما هرگز امکان ظهور نمیداشتند. و این هزاران فیلسوف، شاعران، محققان، مخترعان، خود توسط کارهای قرن های گذشته حمایت شده اند. آنها در سراسر زندگی، هم از لحاظ جسمی و هم ذهنی، توسط لژیونهای کارگران و صنعتگران مختلف ، تقویت و تغذیه شده اند. آنها نیروی انگیزه خود را از محیط زیست جذب کرده اند.

نبوغ سگین(1)، مایر(2)، گروو(3) قطعا برای راه اندازی صنعت در جهت های جدید مثمر ثمر تر بوده اند 
تا همه 
سرمایه داران در جهان. اما انسانهای نابغه، خودشان فرزندان صنعت و همچنین علم هستند. نه تا آنموقع که هزاران موتور بخار برای سال ها جلوی چشمان ما کار کرده بود، به طور مداوم گرما را به نیروی پویا  و این نیرو را به صدا، نور و برق 

تغییر می داد 
می توانست بینش نابغه منشا مکانیکی و اتحاد نیروهای فیزیکی را اعلام کند. و اگر ما، فرزندان قرن نوزدهم، در نهایت این ایده را درک کرده ایم، اگر اکنون می دانیم چگونه آن را اعمال کنیم، مجددا به این خاطر است که تجربه روزانه راه را آماده کرد. متفکران قرن هجدهم دیدند و آن را اعلام کردند، اما این ایده هنوز توسعه نیافته بود، زیرا قرن هجدهمی ها همانند ما، پهلو به پهلو با موتور بخار رشد نکرده بود. تصور کنید که دهه ها ممکن بود بگذرد در حالی که ما در نادانی 
این قانون 
باقی می ماندیم
، که انقلابی در صنعت مدرن ایجاد کرد، اگر وات(4) کارگران ماهری را در سوهو(5)نمی یافت  تا تجسم ایده های خود را در فلز بیابد و تمام اجزای موتور خود را به کمال برساند، به طوری که بخار محصور در 

یک مکانیسم کامل کاربرد بیشتری از یک اسب مطیع، کنترل پذیرتر از آب، در نهایت، به روح صنعت مدرن تبدیل شود.

Seguin,(1) Mayer,(2) Grove(3)


Watt (4) Soho(5)


هر ماشین تاریخی مشابه داشته است - یک رکورد طولانی از شبهای بی خوابی و فقر، نومیدی و شادی، بهبود جزئی که توسط چندین نسل از کارگران نامعلوم کشف شده است، که به اختراع اصلی این چیزهای کوچک اضافه شده است، که بدون آن بیشترین ایده بارور بی ثمر باقی خواهد ماند. بیشتر از آن: هر اختراع جدید یک سنتز است، نتیجه اختراعات بی شماری است که پیش از آن در زمینه وسیع مکانیک و صنعت بوده است.

علم و صنعت، دانش و کاربرد، کشف و تحقق عملی که منجر به اکتشافات جدید، حیله مغزی و دست، شدت ذهن و عضلات می شود - همه با هم کار می کنند. هر کشف، هر پیشرفت، هر افزایش در مجموع ثروت انسانی، بودنش را مدیون تلاش فیزیکی و فکری 
گذشته و حال میداند.

با چه حقی هر کس ميتواند كوچكترين تکه از اين كل بزرگ که مناسب است را بگويد - اين مال من است نه شما؟


III

با این حال، در دوره طولانی ای که نژاد بشر طی کرده ، چیزی که رخ داده اینست که  انسان قادر شده تولید کند و قدرت تولیدش را افزایش دهد.اما این تولیدات توسط عده قلیلی غصب شده است. شاید یک وقتی، ما چگونگی رخداد این موضوع را توضیح دهیم. در حال حاضر اجازه دهید صرفا به اعلام واقعیت بسنده کرده و عواقب آنرا تجزیه و تحلیل کنیم.

امروزه خاک، که در واقع ارزشش را مدیون نیازهای یک جمعیت رو به رشد می باشد، متعلق به یک اقلیتی است 
که از کشت آن توسط مردم جلوگیری می کنند - یا اجازه نمی دهند که آنها را طبق روش های مدرن کشت کنند.


معادن، گرچه آنها نماینده کار چندین نسل هستند و ارزش صرف شان از الزامات صنعت یک ملت و تراکم جمعیت منتج می شوند- معادن نیز به چندین نفر تعلق دارند؛ و این تعداد تولید ذغال سنگ را محدود می کنند و یا به طور کامل از آن جلوگیری می کنند، اگر سرمایه گذاری های سودآور بیشتری برای سرمایه خود پیدا کنند. ماشین آلات نیز به اموال منحصر چند فرد تبدیل شده اند ، و حتی زمانی که ماشین بی تردید نشان دهنده بهبودی افزوده شده به اختراع خشن اصلی توسط سه یا چهار نسل از 

کارگران میباشد، هر چند متعلق به چند صاحب است. و اگر فرزندان همان مخترعی که اولین ماشین را برای توری ساختند، یک قرن پیش، امروز در یک کارخانه توری سازی در باسل یا 



ناتینگهام(*)حضور می یافتند، و خواستار حقوق خود میشدند، به آنها گفته می شد:

"دست ها کوتاه (!) این دستگاه/ماشین شما نیست"، و آنها را خاموش میکردند اگر آنها تلاش بر گرفتن مالکیت آن میشدند.
(*)Basle /Nottingham

راه آهن که به عنوان آهن بسیار قدیمی 

بدون جمعیت زیاد اروپا، صنعت، تجارت و بازار های آن 



بی فایده است


، متعلق به چند سهامدار میباشد، شاید نادان از محل خط ریل هائی 



که درآمدشان بیشتر از پادشاهان قرون وسطای است. و اگر فرزندان کسانی که هزاران هزار نفرشان تلف شدند

  وقتی حفاری میکردند برای راه آهن و تونل ها،  یک روز جمع شوند، با لباسهای ژنده و گرسنه، و  از سهامداران تقاضای نان کنند، آنها با سرنیزه و گلوله های کوچک آهنی روبرو خواهند شد، پراکنده شان میکنند و "منافع قانونی" را حفظ .






به لطف این سیستم هیولا گونه، پسر کارگر، در ورود به زندگی، هیچ زمینی را پیدا نمی کند که بتواند بر روی آن کشت ، هیچ ماشینی که او ممکن است بر روی آن کار،هیچ معدنی که در آن بتواند حفاری کند، بدون قبول کردن این امر که قسمت بزرگی از آنچه را که او تولید میکند را به اربابش دهد. او باید کار خود را برای دستمزد کم و نامعلوم بفروشد. پدر و پدربزرگش 


برای پاک کردن این زمین ، برای ساخت این آسیاب / کارخانه، برای تکمیل این ماشین، تلاش کرده است. آنها به اندازه قدرتشان کار کردند، و چقدر بیشتر می توانستند از خود مایه بگذارند ؟ اما وارث آنها فقیرتر از پائینترین وحشی پا به دنیا میگذارد. اگر او اجازه یابد تا در مزرعه کار کند، در شرایط تسلیم یک چهارم محصول به ارباب خود، و یک چهارم دیگر به دولت و واسطه گرست. 



و این مالیات وضع شده از طرف دولت، سرمایه دار،ارباب







 منزل و واسطه گر همیشه در حال افزایش است؛ به ندرت قدرتی برای بهبود سیستم کشت و برز او بجا می گذارد. اگر او به صنعت رو بیآورد، او مجاز است کار کند ، هر چند حتی نه همیشه این، فقط در شرایطی که نصف یا دو سوم محصول را به او بدهد، زمینی که به عنوان صاحب دستگاه شناخته می شود.
































ما فریاد ننگ و شرمساری سر می دهیم به شخص فئودالی که دهقان را ممنوع میکرد به کار بر روی زمین مگر اینکه یک چهارم محصول خود را تسلیم او کند. ما آن دوران را بربریت می نامیم. اما اگر اشکال تغییر کرده، روابط همانجور باقی مانده و کارگر تحت نام قرارداد آزاد مجبور به پذیرش تعهدات فئودالی است. حال آنکه، هر طرفی که رود او نمی تواند هیچ شرایط بهتری پیدا کند. 






همه چیز به مالکیت خصوصی تبدیل شده و او باید بپذیرد یا از گرسنگی بمیرد.

















نتیجه این وضعیت چیزها این است که همه تولیدات ما در جهت اشتباه دنبال می شود. بنگاه فکری   














برای نیازهای کومونیته نمی کند. تنها هدف آن افزایش سود سفته بازان است. از این رو 












نوسانات ثابت تجارت، بحران های دوره ای صنعتی، که هر کدام هزاران هزار کارگر را از فرط بیکاری به خیابانها میراند
























توده های کارگر نمی توانند با دستمزد خود ثروتی را که تولید می کنند خریداری کنند و صنعت به دنبال بازارهای خارجی در میان طبقات مرفه کشورهای دیگر می گردد. در شرق، در آفریقا، در همه جا، در مصر، تونکین(*) یا کنگو، بنابراین اروپائی ها مجبور به ترویج بردگی هستند. و بنابراین او چنین می کند. اما به زودی او در همه جا رقبای مشابه را می یابد. همه ملت ها در همان خطوط تکامل یافته و جنگ ها، جنگ های دائمی، برای حق تقدم/برتری در بازار در می گیرند. جنگ ها برای اموال شرق، جنگ ها برای امپراطوری بر دریا، جنگ ها برای تحمیل تعرقه بر واردات و دیکته کردن شرایط به کشورهای همسایه؛ جنگ ها علیه آن "سیاهپوستان" که شورش می کنند! غرش توپ در جهان هرگز متوقف نمی شود، تمامیت نژادها قتل عام می شوند، کشورهای اروپا یک سوم از بودجه خود را صرف جنگ افزار می کنند، و ما می دانیم که سنگینی این مالیات ها بر گردن کارگران می افتد.












(*)





Tonkin
























آموزش و پرو
رش همچنان در امتیاز اقلیت کوچکی باقی مانده است؛ زیرا بیهوده است صحبت از تحصیل کردن زمانی که فرزند کارگر در سیزده سالگی مجبور به رفتن به معدن یا کمک به پدرش در مزرعه است. بیهوده است سخن از تحصیلات به کارگری که شب به خانه می آید، خسته از کار طاقت فرسا و فضای بی رحمانه اش . بنابراین جامعه مجبور است که به دو اردوگاه خصمانه تقسیم شود و در چنین شرایطی آزادی یک کلمه/واژه بیهوده است. رادیکال با تقاضای گسترش بیشتر حقوق سیاسی شروع می کند ، اما او به زودی می بیند که نفس آزادی منجر به تعالی نهادن پرولتاریا می شود، و .سپس او چرخش می کند، نظراتش را تغییر داده و به قوانین .سرکوبگر و حکومت شمشیر بر میگردد 



آرایه وسیعی از دادگاه ها، قضات، دژخیمان/جلاد ها، پلیس ها و زندان برای حفظ این امتیازها مورد نیاز است؛ و این آرایه به نوبه خود به کلیت یک سیستم جاسوسی، شاهدهای دروغین، جاسوسان، تهدیدات و فساد افزایش می یابد
.





سیستمی که ما تحت آن زندگی می کنیم به نوبه خود رشد احساسات اجتماعی است. همه ما می دانیم که بدون راستی و صراحت، بدون احترام بخود، بدون همدردی و 
کمک های متقابل، بشریت باید از بین برود،همانطور که چندین نژاد از حیوانات که توسط غارت زندگی می کنند، یا برده نگه داشتن مورچه ها. اما این ایده ها باب طبع طبقات حاکمه نیستند و آنها یک سیستم کامل شبه علمی را برای تعلیم دادن خلاف آن تعریف کرده اند.







خطبه های خوب بر روی نوشته موعظه شده اند که کسانی که دارند باید با آنهایی که ندارند به اشتراک بگذارند، اما به کسانی که این اصل را در عمل پیاده می کنند، بلافاصله اطلاع می دهند که این احساسات زیبا در شعر خیلی خوب است، اما نه در عمل. ما می گوییم "دروغ گفتن تنزل دادن و لکه دار کردن خود است،" و در عین حال تمام زندگی متمدن، تبدیل به یک دروغ بزرگ شده است. ما خودمان و فرزندانمان را به ریاکاری عادت می دهیم و به اخلاق دو گانه عمل کنیم. و از آنجایی که مغز در میان دروغ ها بیمار است، ما خودمان را با سفسطه گول می زنیم. ریاکاری و سفسطه تبدیل به ماهیت دوم انسان متمدن می شود.


اما یک جامعه نمی تواند اینگونه زندگی کند؛ باید به حقیقت بازگردد یا به نابودی گراید.








بنابراین عواقب ناشی از اصل عمل 
انحصار در سراسر زندگی اجتماعی گسترش یافته است. در اثر درد مرگ، جوامع انسانی مجبور به بازگشت به اصول اولیه می شوند: یعنی ابزار تولید، کار جمعی بشریت است، محصول باید مالکیت جمعی نژاد باشد. تخصیص دادن فردی نه تنها عادلانه  بلکه سودمند هم نیست. همه(چیز-م) متعلق به همه است. همه چیز برای همه مردم است؛ زیرا همه مردم به آنها احتیاج دارند؛ زیرا همه افراد به اندازه توان خود برای تولید آنها کار کرده اند و از آنجایی که امکان ارزیابی کردن نقش هر کس در تولید ثروت جهان ممکن نیست.







همه چیز برای همه است. در اینجا مقدار زیادی ابزارها و اثاثیه ها وجود دارد؛ در اینجا تمام آن بردگان آهن است که ما ماشین آلات می خوانیم، که اره و رنده می کند، می ریسد و می بافد،خراب و بازسازی می کند، با کار بر روی مواد خام شگفتی های عصر ما را تولید میکند. اما هیچ کس حق ندارد یکی از این ماشینها را به تصرف خود در آورد و بگوید: "این مال من است؛ اگر می خواهید از آن استفاده کنید، باید مالیاتی بر هر یک از محصولات خود پرداخت کنید"، همان قدر که فئودال قرون وسطی حق داشت به دهقان بگوید 


"این تپه، این علف زار متعلق به من است، و شما باید مالیاتی برای هر دسته از گندم که درو میکنی  و کومه/پشته ای که میسازی
، پرداخت کنید."

همه چیز برای همه است اگر مرد و زن سهم عادلانه خود را از کار به دست آورند، حق داشتن سهم عادلانه خود از همه چیزهایی که توسط همه تولید می شود ، و آن سهم  برای تضمین رفاه همه کافی است. دیگر نیازی به فرمول های مبهمی چون "حق کار" و یا "به هر کس نتیجه تمام از کار خود". آنچه که ما اعلام می کنیم، حق رفاه است: 
رفاه
  برای همه!