Freitag, 7. September 2018

فتح نان : رفیق پیتر کروپوتکین:پیشگفتار

فتح نان : رفیق پیتر کروپوتکین 
Peter Kropotkin
ترجمه از: پیمان پایدار
این نسخه اولین بار در سپتامبر 1906 منتشر شد 
Black Cat Press
www.blackcatpress.ca
4508 118 Avenue
Edmonton,Alberta
T5W1A9 
========================= 
پیشگفتار

یکی از اعتراضات کنونی به کمونیسم و سوسیالیسم به طور کلی این است که این ایده خیلیقدیمی است و هنوز هم تحقق نیافته است. طرح های دولت های ایده آل به متفکران یونان باستان خطور کرده بوده؛ بعدها مسیحیان اولیه به گروه های کمونیست پیوستند؛ چندین قرن بعد،انجمنهای بزرگ برادری کمونیستی در طی جنبش اصطلاحات شکل گرفت. سپس، همانایده آل ها در طول انقلاب های بزرگ انگلیسی و فرانسه احیا شد؛ و در نهایت، و اخیرا، در سال 1848، انقلابی که به شدت با ایده آل های سوسیالیستی الهام گرفته شده بود، در فرانسه اتفاق افتاد. "و در عین حال می بینید" به ما گفتند "چقدر هنوز دور است تحقق این طرح های شما.  آیا شما فکر نمی کنید که در درک خود از طبیعت انسانی و نیازهای آن، خطایی اساسی وجود دارد؟


در اولین نگاه، این اعتراض به نظر می رسد بسیار جدی است. با این حال، لحظه ای که به تاریخ انسانی توجه بیشتری می کنیم، قدرت خود را از دست می دهد. اولا می بینیم که صدها میلیون نفر از مردان 
در جوامع روستایی خود برای صدها سال، 
در 
حفظ و نگهداری 
یکی از عناصر اصلی سوسیالیسم - مالکیت مشترک بر ابزار اصلی
تولید، زمین، و تقسیم بندی همان با توجه به ظرفیت های کار خانواده های مختلف- در 
میان خود موفق بوده اند
؛ و ما می آموزیم که اگر مالکیت جمعی بر روی زمین در اروپای غربی نابود شد، از داخل نبود، بلکه از بیرون بود، توسط دولت هایی که انحصار زمین را به نفع اشراف 
و طبقات متوسط ا
یجاد کردند
. ما یاد می گیریم، علاوه بر این، که شهرهای قرون وسطی 
برای چندین قرن متوالی 
در میان خود 
مو
فق به حفظ یک سازمان خاص اجتماعی 
تولید و تجارت شده بودند؛ که این قرنها دوران سریع پیشرفتهای فکری، صنعتی و هنری بودند؛ در حالی که نابودی این نهادهای کمونی به طورعمده از ناتوانی مردان در تلفیق روستا با شهر، دهقانی با شهروندی نشات گرفته بود، تا اینکه بتوانند به طور مشترک با مخالفت با رشد دولت های نظامی، 
که شهرهای آزاد را نابود کرد،
مقابله کنند .

 بنابراین تاریخ بشری، درک می شود، پس از آن، یک استدلال علیه کمونیسم ارائه نمی دهد. به نظر می رسد، برعکس، به عنوان یک تلاش دنباله دار برای تحقق بخشیدن به نوعی سازمان کمونیستی، تلاش هایی که 
در اینجا و آنجا با موفقیت جزئی در یک دوره خاص به پایان رسید؛ و همه آن چیزی که میتوانیم نتیجه گیری کنیم این است که بشرهنوز نتوانسته، 
با اصول کمونیستی، 
فرم مناسبی برای ترکیب کشاورزی با صنعت ناگهان توسعه  یافته و رشد سریع تجارت بین المللی پیدا کند. این مورد آخر
 به عنوان یک عنصر مضطرب کننده
به نظر می رسد، 
از آنجایی که دیگر تنها افراد یا شهرها نیستند که خود را از طریق تجارت دور افتاده و صادرات غنی می کنند؛ بلکه کل ملت ها غنی می شوند از قبل آن ملتهائی که در توسعه صنعتی خود عقب می مانند .

این شرایط ، که تا پایان قرن هجدهم ظاهر شد، با این حال، توسعه کامل خود را تنها در قرن نوزدهم، پس از پایان جنگهای ناپلئون، به سرانجام رساند. و کمونیسم مدرن باید آنها را در نظر بگیرد.


 حالا معلوم شده است که انقلاب فرانسه، صرف نظر از اهمیت سیاسی آن، تلاشی بود توسط مردم فرانسه، در سالهای 1793 و 1794، در سه جهت متفاوت کم و بیش شبیه  به سوسیالیسم. اول، تساوی ثروت بود، به وسیله مالیات بر درآمد و وظایف جانشینی، هر دو به شدت مترقی و همچنین مصادره مستقیم زمین به منظور تقسیم آن، مالیات سنگین جنگی که بر ثروتمندان اعمال می شد. تلاش دوم نوعی کمونیسم شهرداری بود در رابطه با مصرف بعضی از اشیاء ضرورت اول، که توسط شهرداری ها خریداری شده و با قیمت تولید توسط آنها فروخته می شد. و تلاش سوم معرفی سیستم گسترده ملی از قیمت های منطقی ایجاد شده از همه کالاها بود که هزینه های واقعی تولید و سود تجاری متوسط باید مورد توجه قرار گیرد. این کنوانسیون به شدت به این طرح مشغول شد و نزدیک بود
کار خود را تکمیل کند، هنگامی که ارتجاع برتری(دست بالا را) گرفت.

در طول این جنبش عالی، که هرگز به درستی مورد مطالعه قرار نگرفته، بود که سوسیالیسم مدرن متولد شد- فوو
ریه ریسم 
با لانچ،در لیون و کمونیسم اقتدارگرا 
با بووناروتی، بابه اوف، و رفقایشان. و بلافاصله بعد از انقلاب بزرگ بود که، سه بنیانگذار  بزرگ سوسیالیسم مدرن - فو
ریه ر
، سنت سیمون و رابرت اوون و همچنین گودوین (سوسیالیسم بدون دولت) - به جلو آمدند
؛ در حالی که جوامع مخفی کمونیستی سر چشمه گرفته از بووناروتی و بابه اوف، مهر خود را برای پنجاه سال بعد، به ستیزه جویان، کمونیسم اقتدارگرا زدند.


Fourier with 
L'Ange/

Buonarotti/ Babeuf / Saint Simon/Robert Owen/Godwin

برای اینکه درست گفته باشیم، باید بگوئیم که سوسیالیسم مدرن هنوز یک صد سالش نشده است، و برای نیمه اول این صد سال، تنها دو کشور که در رأس جنبش صنعتی قرار داشتند، یعنی بریتانیا و فرانسه، در جزئیات آن شرکت داشتند. در آن زمان هر دو کشوراز زخم های وحشتناکی که پانزده سال جنگ ناپلئون برسرشان آورده بود زجر میکشیدند و هر .دو خودشان را در لایه ارتجاع بزرگ اروپایی، که از شرق آمده بود، پوشاندند 

در واقع، تنها پس از انقلاب ژوئیه 1830 در فرانسه، و جنبش اصلاحی در سالهای 32-1830 در انگلستان، بود که این ارتجاع وحشتناک از هم پاشید، و اینکه بحث سوسیالیسم برای چند سال قبل از انقلاب 1848 امکان پذیر شد. و در طول آن سالها بود که آرزوهای فوریه، سنت سیمون و رابرت اوون، که توسط پیروانشان به کار گرفته شده بود، شکل قطعی بخود گرفت و مکاتب متفاوتی از سوسیالیسم که امروزه وجود دارد، تعریف شده است.

در بریتانیا، رابرت اوون و پیروانش، طرح های خود را از روستاهای کمونیستی، کشاورزی و صنعتی در همان زمان توسعه دادند؛ انجمن های تعاونی فراوانی با سود سهامشان  شروع به ایجاد جوامع کمونیستی بیشتری کردند و اتحادیۀ محکم و بزرگ تثبیت شد-حزب کارگرانپیشگام این روزهای ما و انجمن بین المللی کارگران.
 در فرانسه، 'کانسی دقان' فوروریستی(1)، مانیفست جالب خود را که شامل تمام مفاهیم نظری رشد سرمایه داری است ، که در حال حاضر به عنوان "سوسیالیسم علمی" توصیف می شود، و به شیوه زیبائی بسط داده بود، را منتشر کرد. پرودون(2) بر روی ایده خود از آنارشیسم و موتوالیسم(3)، بدون دخالت دولت، کار کرد. لوئیس بلان(4) سازمان کار خود را که بعدها برنامه لاسال ، در آلمان، شد(5) منتشر کردویدال(6) در فرانسه و لورنز استاین(7) در آلمان در دو اثر خیلی خوب، به ترتیب در سال 1846 و1847، مفاهیم 'کانسی دقان' را منتشر کردند؛ و در نهایت، ویدال، و به ویژه لوقنز استاین(8) با جزئیات سیستم کلکتیویسم/جمع گرایی را توسعه دادند، که اولی خواستش انجمن سال 1848 بود توسط رای دادن به شکل قوانین.
(1)Victor considerantاقتصاد دان سوسیالیست 
    (2)Proudhon (3)mutualism (4) Louis Blanc (5)Lassalle (6)Vidal (7)Lorenz Stein (8)Pecqueur



با این حال، یک ویژگی مشترک در همه طرح های سوسیالیستی آن دوران است که باید بدان اشاره کرد. سه بنیانگذار بزرگ سوسیالیسم که در اوایل قرن نوزدهم می نوشتند، جذب افق گسترده ای که پیش رویشان باز شده بود گردیدند، به عنوان یک وحی جدید بدان نگاه میکردند و بر خود به عنوان بنیانگذاران یک دین جدید مینگریستند. سوسیالیسم می بایست یک دین باشد، و آنها مجبور بودند حرکت آنرا به عنوان سرپرست کلیسای جدید تنظیم کنند. علاوه بر این، نوشتن در طول دوره ارتجاع که در پی انقلاب فرانسه سر بر افراشته و شکست های بیشتری را نسبت به موفقیت هایش نظاره کرده بودند، به توده ها اعتماد نمی کردند و جلب توجه اشان را برای تحقق تغییراتی که فکر می کردند ضروری است نمیکرد. برعکس، آنها ایمان خود را به برخی از حاکمان بزرگ، یک ناپلئون سوسیالیست، گذارده بودند. 
او این وحی جدید را درک خواهد کرد؛ او به مطلوبیتش از امتحان موفقیت آمیز 'فالانسته قیز'(*) یا انجمن ها متقاعد خواهد شد؛ و او با شیوه صلح آمیز و 
به وسیله قدرت خود، انقلابی را انجام خواهد داد که خوشبختی ورفاه را برای بشر به ارمغان خواهد آورد. یک نابغه نظامی، ناپلئون، داشت بر اروپا حکومت می کرد. چرا نباید یک نابغه اجتماعی پا پیش بگذارد، اروپا را بدنبال خود بکشد و انجیل نوین را در زندگی مادیت بخشد؟ آن ایمان ریشه ی بسیار عمیق داشت و برای مدت طولانی در راه سوسیالیسم ایستاد؛ رد پای آن در میان ما تا به امروز ادامه دارد.



(*)phalansteriesکومونیته سوسیالیستی

تنها در طول سالهای 48-1840، زمانی که رویکرد انقلاب در همه جا احساس می شد و پرولتاریا شروع به اهتراز پرچم سوسیالیسم در باریگادها نمود، اعتقاد به مردم یکبار دیگر شروع به نفوز دوباره در قلبهای طراحان اجتماعی کرد : ایمان، از یک طرف، به دموکراسی جمهوری، و از طرف دیگر به انجمن آزاد، در قدرت سازماندهی خود کارگران.

اما بعد انقلاب فوریه 1848 بوقوع پیوست ، جمهوری طبقه متوسط ، و با آن، از بین رفتن امیدها. فقط چهار ماه پس از اعلام جمهوری، قیام ژوئن پرولتاریای پاریس آغاز شد و در خون در غلطید. قلع و قمع تمام و کمال کارگران، تبعید های دسته جمعی به 'گینه نو' وسرانجام کودتای ناپلئونی فرا رسید. سوسیالیست ها با خشم و عصبانیت تحت تعقیب قرار گرفتند، ریشه کنی آنقدر وحشتناک و کامل بود که برای دوازده 
یا پانزده سال بعد اثرات  سوسیالیسم ناپدید شد. ادبیات آن کاملا ناپدید شد بطوری که حتی نام هایی که تا سال 1848 به خوبی شناخته شده بودند کاملا در بستر فراموش سپرده گردیدند . ایده هایی که در آن زمان  عادی می نمودند/باب بودند- ایده های سوسیالیستها قبل از سال 1848 - بدانگونه حذف شدند که، 
بعدها، توسط نسل ما، مجددا میبایست کشف جدید می شدند .

با این حال، هنگامی که یک احیای جدید شروع شد، حدود سال 1866، زمانی که کمونیسم و کلکتیویسم/جمع گرایی بار دیگر پا به جلو گذاشتند، مفهوم به معنای ابزار تحقق شان تغییری عمیق در خود یافته بود. ایمان قدیمی به دموکراسی سیاسی داشت میمرد/ از بین میرفت و اولین اصولی که بر مبنای آن کارگران پاریس با اعضای اتحادیه های کارگری انگلیس و اوونیات'ها(*) موافقت کردند، وقتی که در سال 1862 و 1864 در لندن ملاقات کردند، این بود که "رهایی کارگران می بایست توسط خود کارگران انجام شود." در مورد نکته دیگری که با هم  توافق داشتند، این بود که اتحادیه های کارگری خود باید ابزارآلات تولید و سازماندهی آنرا در دست بگیرند. ایده فرانسوی "انجمن" 'فوریه ریست' و 'موتوآلیست'/ کمک متقابلی ها با ایده "ائتلاف بزرگ سندیکا ها" 'رابرت اوون'، که اکنون در حال گسترش بود، دست در دست هم گذاشتند، تا تبدیل به 'انجمن بین المللی کارگران' شود.
(*)Owenites

دوباره این احیای جدید سوسیالیسم تنها چند سال طول کشید. به زودی جنگ 1871-1870، قیام کمون پاریس و مجددا توسعه آزاد سوسیالیسم در فرانسه غیر ممکن شد. اما در حالی که آلمان از دست معلمان آلمانی اش، مارکس و انگلس، سوسیالیسم 
فرانسوی "چهل و هشتمین"ی ها را پذیرفته بود- سوسیالیسم کانسی دقان و لوئی بلانک و جمع گرایی پکوور- فرانسه یک قدم به جلو پیش رفت.

در مارس 1871، پاریس اعلام کرد که از این پس منتظر بخش های عقب مانده ای از فرانسه نخواهد شد و قصد دارد در درون کمون ، توسعه اجتماعی خود را آغاز کند.

عمر جنبش خیلی کوتاه بود تا نتیجه مثبتی بدهد.
 فقط کمون وار باقی ماند؛ فقط خواهان 
حقوق کمون و استقلال کامل آن بود. اما طبقه های کارگر بین الملل قدیم 

بلافاصله اهمیت تاریخی آن را دید. آنها متوجه شدند که کمون آزاد از آن زمان به بعد وسیله ای خواهد بود که ایده های سوسیالیسم مدرن ممکن است به تحقق بخشیدن برسد. کمون های آزاد کشاورزی-صنعتی که تا قبل از سال 1848 در انگلستان و فرانسه خیلی از آن سخن گفته شده بود، نیازی نیست که  جوامع کوچک اشتراکی  یا جوامع کوچک 2000 نفری باشند. 
آنها باید تراکم بزرگی ، مثل پاریس، 
یا، بهتر است، سرزمین های کوچکی باشند.این کمون ها می توانند در بعضی موارد با شیوه فدراتیو به ایجاد ملت های کوچک دست یابند، حتی 
بدون در نظر گرفتن مرزهای ملی (مانند بنادر سینک، یا هنسا*). در همان زمان، انجمن های بزرگ کارگری برای خدمات جمعی راه آهن، اسکله و غیره به عرصه ظهور خواهند رسید .
(*)Cinque Ports / Hansa

اینها ایده هائی بودند که به طور مبهمی پس از 1871 
میان کارگران متفکر 
شروع به گردش می کردند
، به ویژه 
در کشورهای لاتین. در برخی از این سازمان ها، جزئیات زندگی خود را حل و فصل می کرد، محافل کارگری وسیله ای 
را دیدند که از طریق آن اشکال زندگی سوسیالیستی می توانست تحقق بسیار آسان تری از تصرف تمام مالکیت صنعتی توسط دولت و سازمان دولتی کشاورزی و صنعت را پیدا کند.

اینها ایده هایی هستند که من تلاش کرده ام به آنها کم و بیش با بیانی روشن در این کتاب بپردازم.

 حالا که به سال هائی که از نوشتن این کتاب گذشته نگاه می کنم، می توانم با وجدان کامل بگویم که ایده های بنیانی اش باید درست بوده باشند. سوسیالیسم دولتی قطعا پیشرفت کرده است. راه آهن ، بانکداری و تجارت دولتی بگونه معنوی اینجا و آنجا معرفی شده است.اما هر گامی که در این راستا برداشته شد، هرچند که منجر به کاهش قیمت کالای خاص شد، مانع جدیدی در مبارزه کارگران برای رهایی شان بود. به طوری که در حال حاضر در میان  کارگران، به ویژه در 
اروپای غربی، این ایده که حتی کار کردن مالکیت وسیع ملی ای چون  شبکه راه آهن، می تواند 
بسیار کارآمدتر 
توسط اتحادیه فدراتیو کارگران راه آهن 
گردانده شود تا سازمان دولتی.

از سوی دیگر، می بینیم که تلاش های بی شماری 
در سراسر اروپا و آمریکا 
صورت گرفته است، که ا
یده اصلی آن ، از یک طرف، قرار دادن شاخه های گسترده ای از تولید به دست 
خود کارگران است، 
و از سوی دیگر، در شهرها همیشه گسترش حلقه های عملکردی 
به نفع ساکنان آن را به سرانجام رساندن. اتحادیه کارگری با تمایل رو به رشد سازماندهی اتحادیه های مختلف در سطح بین المللی و نه صرفا ابزاری برای بهبود شرایط کار، بلکه تبدیل شدن به سازمانی که در هر لحظه ممکن مدیریت تولید را بدست بگیرد؛ همکاری برای تولید و توزیع و هم در صنعت و کشاورزی و تلاش هائی 
با ترکیب هر دو نوع همکاری آزمایشی در 
مناطق ؛ و در نهایت، زمینه بسیار متنوعی از 
به اصطلاح
 سوسیالیسم شهرداری ها - این ها سه جهتی هستند که در آن بیشترین میزان قدرت خلاقانه به تازگی توسعه یافته است.

البته، هیچ کدام از اینها در هر درجه ای نمیتواند جایگزین کمونیسم یا حتی سوسیالیسم شود که از مالکیت مشترک بر ابزارهای تولید استفاده می کند. اما ما قطعا باید به 
همه این تلاش ها 
مانند آزمایش هایی
 نگاه کنیم- همچون
 آنهائی که اوون، فووریه و سنت سیمون در مناطق خود سعی در پیاده کردنش نمودند - 
آزمایش هایی که مفهوم انسانی را برای درک برخی از اشکال عملی که در آن یک جامعه کمونیستی ممکن است بیان کند، آماده می کند. سنتز همه این 
آزمایش های 
جزئی
 باید روزی توسط نابغه سازنده یکی از ملت های متمدن ساخته شود. اما نمونه هایی از آجر هایی که ساختمان مصنوعی بزرگ باید ساخته شود، و حتی نمونه هایی از برخی از اتاق های آن، توسط تلاش عظیم نابغه 
انسان
 سازنده در حال آماده شدن است.

برایتون
ژانویه 1913






Keine Kommentare: