Sonntag, 9. Mai 2021

#ترجمه_دو_جَستار_از#رفیق_مالاتستا

#برنامه_آنارشیستی

(1)#AnAnarchistProgramme اول

و #and

  تبلیغات#پروپاگاندای#آنارشیستی#

(2)#AnarchistPropaganda دوم

==============================

#ErricoMalatesta #

اریکو_مالاتستا

تهیه و ترجمه از: پیمان پایدار

 ----------------------------------------------------------------

ترجمه جَستار اول:#برنامه_آنارشیستی


یک:مرام و اهداف

ما معتقدیم که بیشتر سختی هایی(مشکلاتی) که بشریت را رنج میدهد از یک سازمان اجتماعی بد ناشی می شود; وانسان می تواند آنها را نابود  کند اگر بداند چگونه. جامعه کنونی نتیجه مبارزات دیرینه انسان علیه انسان است. عدم درک مزیت هایی که با همکاری و همبستگی می تواند   برای همه به وجود آید; هرفرد دیگری را  (به استثنای افرادی که از طریق پیوند خون به آنها نزدیکتر هستند) با چشم یک رقیب و دشمن می انگارد ، هر یک از آنها سعی می کند  بیشترین مزیت های ممکن را بدون تأمل در مورد منافع دیگران برای خود بدست آورند.


بدیهی است که در چنین مبارزه ای ، قوی ترین یا خوش شانس ترین افراد پیروز می شوند و از یک طریق یا یک موضوع دیگر ، بازندگان
 را تحت ستم قرار می دهند. تا زمانی که انسان قادر به تولید بیش از آنچه که برای زنده نگه داشتن
 بایسته (ضروری) بود نبود، فاتحان نمی توانستند کاری بیش از این کنند که با قربانیان خود بجنگند یا قتل عامشان کنند ، و غذایی را که جمع کرده بودند را به چنگ خویش در آورند.


پس از آن وقتی که با کشف چِرا و کشاورزی انسان  توانست بیش از آنچه که برای زندگی نیاز دارد تولید کند ، فاتحان با تقلیل دادن مفتوح و به کار گماردن آنها سودآوری بیشتری را برای خود یافتند.
 

بعداً ، فاتحان دریافتند که راحت تر ، سودآورتر و به یقین با استثمار از کار دیگران به روش های دیگر بهره برداری(استفاده) کنند: حق انحصاری زمین و وسایل کار را برای خود حفظ کنند و فرد بدون زمین را آزاد گذارند، که با نداشتن وسایل زندگی،  موظف می بودند که به صاحبان زمین متوسل شوند و طبق شرایط آنها برایشان کار کنند.
 


بنابراین، گام به گام در یک سری از پیچیده ترین مبارزات از هر نوع، از حمله ها،جنگ ها،سرکوب های شورشیان، امتیازاتی که با مبارزه به به دست می آید، انجمن های سرکوب شدگان برای دفاع متحد شدند، و فاتحان برای حمله، ما به هَشن(وضعیت) کنونی از هازمان(جامعه) رسیدیم،که در آن برخی از مردم زمین و تمام ثروت های اجتماعی را به ارث برده اند ، درحالی که توده مردم، از همه نظر از ارث محروم شده، توسط یک طبقه کوچک دارا  به استثمار کشیده شده و بر آنان ستم می شود.


از همه اینها ، بدبختی ای است که امروزه بیشتر کارگران در آن زندگی می کنند و به نوبه خود مضراتی مانند جهل ، جنایت ، فحشا ، بیماری های ناشی از سو تغذیه ، افسردگی ذهنی و مرگ زودرس را ایجاد می کند. از همه اینها یک طبقه خاص (دولت) بوجود می آید که با فراهم 
کردن وسایل ضروری سرکوب ، برای قانونی کردن و محافظت از طبقه مالک در برابر مطالبات کارگران وجود دارد. و سپس از اختیاراتی که در دست دارد استفاده می کند تا امتیازاتی را برای خود ایجاد کند و اگر بتواند خودِ طبقه دارا را نیز تحت سلطه خود درآورد. از این طریق ایجاد طبقه ممتاز دیگری (روحانیت) ، که با مجموعه ای از افسانه ها در مورد اراده خدا، و درباره زندگی پس از مرگ و غیره ، در صدد 
ترغیب ستمدیدگان به پذیرش ظلم به نرمی است ، و (همانطور که دولت این کار را می کند ) ، همانجور که  به منافع طبقه دارا می رسد منافع خود را نیز تأمین می کند. از این رو بدنبال ایجاد یک دانش(علم) رسمی است که، در همه مواردی که منافع طبقه حاکم را تامین می کند، نفی  نفی دانش (علم) هَسیا (واقعی) است.از اینجا روحیه میهن پرستی، نفرت نژادی(بخوان نژاد پرستی-م)، جنگ ها و صلح مسلحانه، که گاه       فاجعه بارتر از خود جنگ ها است. از این رو تبدیل عشق به عذاب یا تجارت جامد. از اینجا نفرت، کم و بیش پنهان،رقابت، سو ظن در میان  همه ، ناامنی و ترس جهانی است.
 

ما می خواهیم چنین هَشنی(وضعیتی) را به کل تغییر دهیم. و از آنجا که ریشه همه این بیماریها در مبارزه بین انسانهاست، با جستجوی رفاه از طریق تلاشهای خود و برای خود و علیه همه است ، ما می خواهیم جبران کنیم ، نفرت را با عشق جایگزین کنیم ، رقابت را با همبستگی ، جستجوی فردی برای رفاه شخصی را با همکاری برادرانه برای رفاه همه ، ظلم و تحمیل ستم را با آزادی ،دروغ مذهبی و شبه دانش(علم) را با حقیقت.
 
 
از این رو:

1. لغو مالکیت خصوصی بر روی زمین ، مواد اولیه و ابزار کار ، به طوری که هیچ کس با استثمار نیروی کار دیگران وسایل زندگی را   نداشته باشد و همه از ابزار برای تولید و زندگی کردن اطمینان داشته باشند،باید در واقع مستقل و در موقعیتی باشند که بتوانند برای اهداف  مشترک و مطابق با همدردی های شخصی خود ، آزادانه با همدیگر متحد شوند.
2. لغو دولت و هر قدرتی که قانون وضع می کند و آن را به دیگران تحمیل نیز هم. بناربراین لغو سلطنت ها،جمهوری ها،پارلمان ها، ارتش ها،  نیروهای پلیس ، دادگاه ها و هر نهادی که دارای قدرت اجباری باشد.
3. سازماندهی زندگی اجتماعی با استفاده از انجمن آزاد و فدراسیون تولیدکنندگان و مصرف کنندگان که با توجه به خواسته هموندان(اعضای) آنها ایجاد  شده و بهدیسی(اصلاح) می شوند ، با هدایت دانش(علم) و تجربه و نبود(فقدان از) هر نوع تحمیل که از نیازهای زاستاری(طبیعی) نشات نمی گیرد ، که هر کس ، با سُهش(احساس) یک بایستگی( ضرورت) غالب قانع شده ، داوطلبانه خود را به آن تسلیم می کند.
4. وسایل زندگی ، برای رشد و آسایش ، برای کودکان و همه کسانی که از تأمین هزینه های زندگی خود معذورند تضمین می شود.
5. جنگ با ادیان و همه دروغ ها ، حتی اگر آنها در زیر عبای دانش(علم) پناه بگیرند. دستورهای کاربردی دانش(علم)مندانه برای همه در سطوح پیشرفته.
6. جنگ بر سر رقابت ها و تعصبات میهن پرستانه. لغو مرزها; برادری بین همه مردم.
7. بازسازی خانواده ، همانگونه که از عمل اشغ(عشق) ناشی می شود ، رها شده از هرگونه گرهِ قانونی ، ستم اقتصادی و جسمی، و هر گونه تعصب مذهبی.
این ایده آل ماست.
 
 

دو:
 راه ها و چاره ها


ما در تعدادی از پاژنام ها(عناوین) آماج (اهداف)ها و ایده آل خود را که برای آن مبارزه می کنیم بیان کرده ایم. اما کافی نیست کسی چیزی را بخواهد ،اگر کسی هَسیانهِ(واقعا) آن را بخواهد باید وسایلِ نیاز(لازم) برای تامین آن بهره برداری(استفاده) شود. و این ابزارها خودسرانه نیستند،اما  در عوض نمی توانند مشروط به اهداف مورد نظر ما و شرایطی باشند که در آن مبارزه اتفاق می افتد ، زیرا اگر ما از انتخاب وسایل برای بدست آوردن اهداف دیگر چشم پوشی کنیم،شاید(احتمالا) سراسر(کاملا) مخالف خواسته های ما، و این نتیجه آشکار و اجتناب ناپذیر انتخاب
 ابزار ما خواهد بود. هر کسی که در راستای آماج خود در بزرگراه اشتباهی بپیچد، به جایی که قصد دارد نخواهد رفت بلکه به جایی که جاده او را هدایت می کند ، می رود.
 

بنابراین لازم است که بیان کنیم چه ابزاری از نگر(نظر) ما منجر به اهداف مطلوب ما می شود و ما پیشنهاد می کنیم از آنها بهره برداری کنیم.
 
 

ایده آل ما ایده ای نیست که برای موفقیت آن به فردی در ایزوله(تنهایی) بستگی داشته باشد. پرسش همانا تغییر شیوه زندگی در کل هازمانِ  (جامعه)است؛ ایجاد روابطِ بین افراد بر اساس عشق و همبستگی؛ دستیابی به رشد کامل مادی، اخلاقی و فکری نه برای افراد منزوی، یا   اعضای یک طبقه یا یک حزب سیاسی خاص ، بلکه برای همه بشریت است- و این چیزی نیست که بتوان با زور تحمیل کرد بلکه باید از درون وجدانهای منور هر یک از ما ظهور کند و با رضایت آزاد همه به دست آید.

بنابراین اولین کار ما باید اقناع کردن مردم باشد.


 ما باید مردم را از بدبختی هایی که متحمل می شوند و احتمال(شانس)شان را برای نابودی آنها آگاه کنیم. ما باید همدلی را در برابر بدبختی های دیگران و تمایلی صمیمانه به نفع همه مردم را در هر فرد بیدار کنیم.


برای کسانی که سرد و گرسنه هستند، ما نشان خواهیم داد که اطمینان در مورد نیازهای مادی همه آنها ممکن و آسان است. برای کسانی   که تحت ستم و تحقیر قرار گرفته اند، ما نشان خواهیم داد که چگونه می توان در دنیایی از انسانهای آزاد و برابر، خوشبخت زندگی کرد. 
برای کسانی که از بیزاری(نفرت) و تلخی رنج می برند، ما راهی را که منجر به صلح و گرمای انسانی می شود از طریق یادگیری دوست 
 داشتن هم نوعان خود نشان خواهیم داد.


و زمانی که موفق شویم احساس شورش را در ذهن انسان ها علیه شرورتهای های قابل اجتناب و ناعادلانه ای که امروز در هازمان از آن 
رنج می بریم  برانگیزیم و آنها را بدان واقف کنیم که علت ایجاد آنها را بفهمند و اینکه این امر به اراده انسان بستگی دارد تا خودمان را از آنها برهانیم ؛ و هنگامی که ما تمایل سرزنده و نیرومندی را در افراد ایجاد کنیم تا هازمان را به نفع همه متحول کنیم ، در این صورت
 کسانی که متقاعد شده اند با تلاش خود و همچنین با الگوی کسانی که پیشتر(قبلا) متقاعد شده اند، متحد می شوند و می خواهند و نیز  همانطور که بتوانند برای آرمانهای مشترک خود عمل کنند.


همانطور که پیشتر نیز اشاره کردیم ، تلاش برای تحمیل آزادی،عشق بین مردم و توسعه بنیادی توانای های انسانی با بهره برداری(استفاده)  از زور، مضحک و مغایر با آماج(هداف) ما خواهد بود. بنابراین باید به اراده آزاد دیگران اعتماد کرد و تنها کاری که می توانیم انجام دهیم 
تحریک  توسعه و ابراز اراده مردم است.  اما این امر به همان اندازه پوچ و مغایر با اهداف ما خواهد بود که بپذیریم کسانی که عقاید ما را 
ندارند باید پنام( مانع) ابراز اراده ما شوند، مادامی که آزادی یکسان آنها را نفی نکند.
 

آزادی برای همه ، بنابراین ، برای تبلیغ و آزمایش ایده های خود، بدون محدودیت دیگری جز آن که به طور زاستاری (طبیعی) از آزادی  برابر همه ناشی می شود.
 

اما کسانی که از امتیازات موجود بهره مند هستند و امروزه بر تمام زندگی اجتماعی چیره(مسلط) هستند و تحت کنترل دارند، با این پرسمان (مسئله) ناهمسو(مخالف) هستند -  و با زوری وحشیانه.


آنها  تمام ابزارهای تولید را در اختیار دارند؛ بنابراین نه تنها امکان آزمایش آزاد در شیوه های جدید زندگی مشترک و حق کارگران برای  زندگی آزاد با تلاش خود، بلکه حق خودِ زندگی را نیز سرکوب می کنند ؛ و هر کس که فرنشین(رئیس) نیست موظف است که اگر نمی خواهد از گرسنگی بمیرد، به خود اجازه استثمار و ستم را بدهد.


آنها نیروهای شهربان (پلیس) دارند ، دادگستری و ارتشهایی که با آماج(هدف) صریح دفاع از امتیازاتشان است ایجاد کرده اند. آنها کسانی  را که می خواهند این امتیازات را لغو کنند و خواهان ابزار زندگی و آزادی برای همه را دارند ، مورد آزار و اذیت ، زندانی و قتل
 عام قرار می دهند.


آنها که از منافع فعلی و فوری خود غبطه می خورند ، توسط روح سلطه فاسد شده اند ، و از آینده وحشت دارند ، آنها ، طبقه ممتاز، به راستی (قطعا)، در کل، توانایی حرکت سخاوتمندانه را ندارند؛ به همان اندازه قادر به مفهوم وسیع تری از منافع خود نیستند. و این احمقانه
 خواهد بود که امیدوار باشیم آنها آزادانه از مال و قدرت دست بکشند و خود را با زندگی برابر، با کسانی که امروز آنها را مطیع خود نگه  می دارند، سازگار کنند.


با کنار گذاشتن درس کهن نگاری/تاریخ ( که نشان می دهد هرگز طبقه ممتاز از همه یا برخی از امتیازات خود فرو گذار نکرده و هرگز دولتی  قدرت خود را کنار نگذاشته است مگر اینکه مجبور به انجام این کار با زور یا ترس از زور باشد)، شواهد معاصر کافی وجود دارد تا متقاعد شد
 که بورژوازی و دولتها قصد دارند از نیروی مسلحانه برای دفاع از خود بهره برداری(استفاده) کنند، نه تنها در برابر مصادره کامل، بلکه به همان اندازه در برابر کوچکترین خواسته های مردمی، و همیشه آماده اند تا دست به ظالمانه ترین آزارها بزنند و در خونین ترین قتل عام ها شرکت کنند.


برای آن دسته از افرادی که می خواهند خود را رها کنند ، فقط یک مسیر باز است: اینکه در برابر زور با نیروی زور پاسخ دهند.


از آنچه ما گفتیم نتیجه می شود که ما باید تلاش کنیم در ستمدیدگان آرزوی تحول بنیادی را بیدار کنیم و آنها را متقاعد  کنیم که با اتحاد  قدرت پیروزی دارند. ما باید ایده آل خود را تبلیغ کنیم و نیروهای مادی و معنوی لازم را برای غلبه بر نیروهای دشمن آماده سازیم، و   هازمان نوین را سازماندهی کنیم، و هنگامی که نیروی(قدرت) لازم را داشتیم، باید با بهره گیری از شرایط مساعد به وجود آمده، یا ما  می توانیم خودمان ایجاد کنیم ، انقلاب اجتماعی انجام دهیم، با بهره برداری(استفاده) از زور دولت را از بین ببریم  و با سلب مالکیت از  صاحبان ثروت ، و به اشتراک گذاشتن وسایل زندگی و تولید و از استقرار دولت های جدید جلوگیری کنیم، که اراده شان را تحمیل می کنند و سازماندهی مجدد هازمان را توسط خود مردم مختل می کنند. 
 
 

همه اینها ساده تر از آن است که در نگاه اول به نگر(نظر) می رسد. ما باید در بدترین حالِ شرایط اخلاقی و مادی با افرادی که امروز در جامعه
هستند برخورد کنیم. و اینکه ما فکر کنیم تبلیغات برای رساندن آنها به آن سطح از رشد فکری که برای عملی شدن  ایده های ما لازم است،
 خود را گمراه می کنیم.


بین انسان و محیط اجتماعی او یک عمل متقابل وجود دارد. انسان جامعه را همان چیزی که هست می سازند و جامعه  انسان را به همانی
 که هستند تبدیل می کند، و نتیجه آن نوعی دور باطل است. برای تحول جامعه باید انسان و برای تحول انسان ، جامعه باید تغییر کند.


فقر انسان را وحشی می کند و برای از بین بردن فقر ، انسان
 باید دارای وجدان و عزم اجتماعی باشند. برده داری به انسان می آموزد که 
برده باشد ، و برای رهایی از شر بردگی به انسانی که آرزوی آزادی دارند نیاز است. جهل و نادانی باعث می شود انسان از عوامل بدبختی  های خود و همچنین از طریق غلبه بر آنها بی اطلاع باشد ، و برای از بین بردن جهل و نادانی مردم باید وقت و ابزار لازم را برای آموزش
 خود داشته باشند.


دولتها مردم را عادت می دهند که در برابر قانون تسلیم شوند و معتقد باشند قانون برای جامعه ضروری است. و برای از بین بردن دولت   انسان ها باید به بی فایده و مضر بودن دولت متقاعد شوند.


چگونه می توان از این دور باطل فرار کرد؟


خوشبختانه جامعه موجود با ارادهِ الهام گرفته شده از یک طبقه سلطه گر ایجاد نشده است ، که موفق شده باشد همه افراد زیر دست خود را به ابزار منفعل و ناخودآگاهِ منافعش تقلیل دهد.  این نتیجه هزاران مبارزه داخلی است ، هزاران عاملِ  انسانی و طبیعی بگونه 
بی تفاوت   بدون معیارهای دستورالعملی عمل می کنند و بنابراین هیچ تقسیم بندی مشخصی بین افراد یا طبقات وجود ندارد.


بی شمار هستند تغییرات در شرایط مادی، بی شمار هستند درجات رشد اخلاقی و فکری; و نه همیشه - ما تقریباً به ندرت می گوییم، که جای هر فردی در جامعه با توانایی ها و آرزوهایش مطابقت دارد. اغلب اوقات افرادی که به شرایط رفاه عادت کرده اند علاقه مند شرایط سخت هستند ودیگران، در شرایط بسیار مساعد موفق می شوند خود را بالاتر از شرایطی که در آن متولد شده اند،ارتقا دهند. بخش عمده ای 
 از طبقه کارگر پیشتر موفق شده اند که یا خودشان را از فقر شدید بیرون بکشند، یا هرگز در چنین وضعیتی نبودند. هیچ کارگری که بتوان از او صحبت کرد، خود را در وضعیت ناآگاهی کامل اجتماعی ، سازگاری کامل با شرایط تحمیل شده توسط روسا نمی یابد.و همین موسسات،   که در طول تاریخ تولید شده اند ، حاوی ناسازواری ها(تناقضات) ارگانیک هستند و مانند میکروب های مرگ هستند ، که با توسعه آنها  منجر به انحلال نهادها و نیاز به تحول می شوند.


از این طریق امکان پیشرفت موجود است - اما نه امکان  آوردن همه انسانها به سطح لازم برای خواستن ، و دستیابی به آنارشی، با ابزار تبلیغات، بدون تغییر تدریجی پیشین(قبلی) پیراگیر(محیط).


پیشرفت باید همزمان و در امتداد خطوط موازی بین انسان و پیراگیر آنها پیش رود. ما باید از همه ابزار ، همه امکانات و فرصتهایی که پیراگیر فعلی به ما اجازه می دهد تا با همنوعان خود رفتار کنیم و آگاهی و خواسته های آنها را توسعه دهیم، بهره برداری (استفاده) کنیم.  ما باید از همه پیشرفتهای بشری در رساندن آگاهی برای تهییج آنها در بدست آوردن و تحمیل تحولات اجتماعی مهمی که ممکن است و      راهگشای پیشرفتهای بعدی هستند، سود جسته و آنها را به کار ببریم.


ما نباید منتظر رسیدن به آنارشی باشیم، و در این بین خود را به تبلیغات ساده محدود کنیم. اگر چنین کنیم ، به زودی زمینه عمل خود را از  بین خواهیم برد. بزبانی دیگر همه کسانی  را که در  پیراگیر ما مستعد درک و پذیرش ایده های ما برای تغییر هستند را از دست خواهیم داد
  و تبلیغات بعدی ما عقیم می افتند ؛ یا اگر تحولات زیستگاهی(محیطی) گروه های محبوب جدیدی را به وجود آورد که قادر به دریافت  ایده های جدید هستند ، بدون مشارکت ما اتفاق می افتد ، و بنابراین ایده های ما را خدشه دار می کند.


ما باید به دنبال این باشیم که همه مردم یا بخشهای مختلف مردم مطالبات خود را مطرح کرده و خودشان را تحمیل کنند و تمام پیشرفت ها و آزادی هایی را که آرزو می کنند- زمانی که به هَشن(وضعیت) خواستن آنها می رسند ودارای قدرت مطالبه آنها هستند - را بدست گیرند. و همیشه در تبلیغ همه جنبه های برنامه خود ، و همیشه در تلاش برای تحقق کامل آن ، باید مردم را بدان سویی سوق دهیم که همیشه بیشتر بخواهند و فشارها را افزایش دهند ، تا زمانی که به رهایی کامل دست یابند.
 
 
3. مبارزه اقتصادی


ستمی که امروز بگونه مستقیم به کارگران وارد می شود و عامل اصلی سرخوردگی های اخلاقی و مادی ای است که تحت آن کار می کنند،   ستم های اقتصادی است ، یعنی استثماری که فرنشین(رئیس)ان و سرمایه داران آنها را تحت فشار قرار می دهند ، به لطف انحصار همه مهمترین وسایل تولید و توزیع.


برای از بین بردن بنیادی این ظلم و ستم بدون هیچ گونه خطرِ ظهور دوباره ،همه مردم باید به حق خود در مورد ابزار تولید متقاعد شوند، 
 و آماده باشند تا با سلب مالکیت از صاحبان زمین ، صنعتگران و سرمایه گذاران همه ثروتهای اجتماعی را در اختیار مردم قرار دهند.


اما آیا می توان این مصادره را امروز عملی کرد؟آیا می توانیم امروز، بدون گام های میانی، بگونه مستقیم از جهنمی که اکنون کارگران  در آن 
 قرار دارند به بهشت املاک مشترک عبور کنیم؟


حقایق نشان می دهد که امروز کارگران قادر به چه کاری هستند.


وظیفه ما آمادگی اخلاقی و مادی مردم برای این مصادره اساسی است و تلاش برای انجام بارها و بارهای آن، هر زمان که یک آشوب انقلابی
 این فرصت را به ما می دهد ، تا پیروزی نهایی! اما از چه راهی می توانیم مردم را آماده کنیم؟ به چه روشی باید شرایطی را آماده کرد که نه تنها واقعیت مادی سلب مالکیت بلکه استفاده از آن را به نفع منافع مشترک همه ممکن سازد؟



ما پیشتر گفتیم كه تبلیغات گفتاری و نوشتاری به تنهایی نمی تواند توده مردم را به عقاید ما جلب كند. آموزش عملی لازم است ، که باید در 
تحول تدریجی محیط ایجاد و تأثیرگذار باشد. به موازات رشد سُهش(احساس) شورشِ کارگران در برابر بی عدالتی ها و رنج های بی فایده ای  که خود قربانی آن شده اند و تمایل به بهبود شرایط خود ، آنها باید بگونه متقابل در مبارزه برای رسیدن به خواسته های خود متحد باشند. و ما به عنوان آنارشیست و کارگر باید آنها را به مبارزه تحریک و تشویق کنیم و در مبارزه با آنها همراه شویم.


اما آیا این پیشرفت ها در یک رژیم سرمایه داری امکان پذیر است؟ آیا آنها از نگرش رهایی کامل کارگران در آینده مفید هستند؟


نتایجِ عملی مبارزه برای دستاوردهای فوری، هرچه که باشد، بیشترین ارزشِ این مبارزه است. زیرا بدین ترتیب کارگران می آموزند که  منافع فرنشین با منافع آنها ناهمسو(مخالف) است و آنها نمی توانند شرایط خود را بهبود ببخشند و بسیار کمتر از این که خود را رها سازند، جز با اتحاد و قدرتمندتر شدن از کارفرمایان. اگر موفق به بدست آوردن خواسته های خود شوند ، وضع بهتری خواهند داشت: آنها
 درآمد بیشتری کسب خواهند کرد ، ساعات کمتری کار خواهند کرد و وقت و انرژی بیشتری برای تأمل در مورد چیزهایی که برای آنها مهم
 است، خواهند داشت و بلافاصله خواسته های بیشتری خواهند داشت و نیازهای بیشتری نیز هم. آگر موفق نشوند، آنها را به مطالعهِ فَرنود های(دلایل) موفق نشدن سوق می دهد و تشخیصِ نیاز به وحدت نزدیکتر و فعالیت بیشتر و در پایان می فهمند که برای دل استواری(اطمینان) قطعیِ پیروزی خود ، از بین بردن سرمایه داری بایسته (ضروری)است. آماج(هدف) انقلابی،دلیل اعتلای اخلاقی و رهایی کارگران باید از این   واقعیت بهره مند شود که کارگران متحد شوند و برای منافع خود مبارزه کنند.


اما ، یک بار دیگر ، آیا کارگران در واقع می توانند در بهبود شرایط خود درهازمان(جامعه) کنونی موفق شوند؟


این به تلاقی تعداد زیادی شرایط بستگی دارد.


برخلاف(علی رغم) آنچه که برخی می گویند،هیچ قانونِ زاستاری/طبیعی(قانون دستمزد) وجود ندارد که تعیین کند چه بخشی از کارِ کارگر باید به او تعلق گیرد. یا اگر کسی بخواهد قانونی را تدوین کند نمی تواند چیزی جز این باشد: دستمزدها به طور معمول نمی توانند کمتر از آنچه  برای حفظ زندگی لازم است، باشند و همچنین نمی توانند به طور عادی افزایش یابند که هیچ درصدی از سود به فرنشین(رئیس) نرسد.


روشن است که در اولین مورد کارگران می میرند، و بنابراین دستمزدی دریافت نمی کنند ، و در دومین مورد کارفرمایان کار خود را متوقف  می کنند و بنابراین دیگر دستمزدی پرداخت نمی کنند. اما بین این دو حد ناممکن مقیاس نامحدودی وجود دارد:از شرایط ناملایمات بسیاری از کارگران کشاورزی گرفته تا شرایطِ دست کم(تقریبا) قابلِ احترامِ کارگران ماهر در شهرهای بزرگ دگرسان(متفاوت) است.


دستمزد ، ساعات و سایر شرایط استخدام نتیجه مبارزه بین کارفرمایان و کارگران است. اولی ها سعی می کنند تا به کارگران تا آنجا که ممکن 
است کم بپردازند و آنها را وادار کنند تا جان به استخوان می رسد کار کنند. دومی سعی می کنند، یا باید سعی کنند کمترین کار ممکن را  با کسب بیشترین درآمد بکنند.در جایی که کارگران هر شرایطی را بپذیرد، یا حتی ناراضی باشند، نمی دانند چگونه در برابر خواسته های فرنشین مقاومت موثر نشان دهند،آنها به زودی به شرایط زندگی جانوران(حیوانات)تقلیل می یابند. درعوض، آنها ایده هایی در مورد چگونه
 متحد شدن با یکدیگر، و از طریق سرپیچی از کار یا تهدید پنهان و آشکار شورش، احترامِ فرنشین ها را، در چنین مواردی، بدست آورند و
با آنها به روش تا حدی مناسب برخورد می شود. بنابراین می توان گفت كه در محدوده خاصی ، دستمزدی كه او می گیرد آن چیزی است
 که (البته نه به عنوان یك فرد، بلکه به عنوان یك طبقه) کارگر درخواست میکند.
 
 
از طریق مبارزه ، با مقاومت در برابر کارفرمایان ، بنابراین کارگران می توانند تا یک حد خاص از وخیم شدن شرایط خود جلوگیری کنند و همچنین به پیشرفت واقعی دست یابند. و تاریخ جنبش کارگری این حقیقت را نشان داده است.


اما ما نباید اهمیت این مبارزه بین کارگران و کارفرمایان را که تنها (منحصراً/صرفا) در حیطه اقتصادی انجام می شود اغراق کرد. فرنشین ها(روسا)می توانند تسلیم شوند و اغلب اوقات در برابر خواسته های به زور بیان شده،به شرط آنکه خواسته ها خیلی زیاد نباشند. 
اما اگر کارگران خواستار مطالبات باشند (و ضروری است که باید باشند) که شامل فراگرفتن تمام سود فرنشین ها  باشد و در واقع یک شکل غیرمستقیم از مصادره ، مسلم است که فرنشین ها از دولت درخواست می کنند که از زور بهره برداری (استفاده) کنند تا کارگران را ملزم به  به ماندن در وضعیت برده داری کار مزدی خود کنند.



و حتی قبل از آن ، مدتها قبل از اینکه کارگران انتظار داشته باشند که محصول کامل کار خود را دریافت کنند ، مبارزه اقتصادی به عنوان 
ابزاری برای ایجاد پیشرفت در سطح زندگی ، ناتوان می شود.


کارگران همه چیز را تولید می کنند و بدون آنها زندگی غیرممکن است. بنابراین به نظر می رسد که با امتناع از کار آنها می توانند هر آنچه 
را که می خواهند مطالبه کنند. اما دستیابی به اتحادیه کارگران ، حتی در یک حرفه خاص و در یک کشور دشوار است، و ناهمسویی(مخالفت) با اتحادیه کارگران ، سازمان های فرنشین ها(روسا)هستند. کارگران روز به روز زندگی می کنند و اگر کار نکنند خیلی زود خود را بدون غذا  میابند. در حالی که فرنشین ها به دلیل داشتن پول به همه کالاهای موجود دسترسی دارند و بنابراین می توانند آرام بنشینند و صبر کنند تا گرسنگی کارمندانشان را به یک چارچوب ذهنی راحت تر تقلیل دهد. اختراع یا معرفی ماشین آلات جدید کارگران را از کار می اندازد و به خیل
 ارتش عظیم بیکاران می افزاید و آنها را از گرسنگی مجبور میکند تا نیروی کار خود را به هر قیمتی بفروشند. مهاجرت بلافاصله در   کشورهایی که شرایط کار بهتری وجود دارد مشکلاتی را ایجاد می کند ، زیرا انبوهی از کارگران گرسنه ، خواسته ناخواسته، فرصتی را  برای فرنشین ها فراهم می کنند تا دستمزدها را شدیدا کاهش دهند. و همه این حقایق ، که به راستی از سیستم سرمایه داری ناشی می شود، در مقابله با و اغلب اوقات تخریب پیشرفتهای آگاهی و همبستگی طبقه کارگر توطئه می کنند. و در هر صورت این واقعیت غالب باقی می ماند  که تولید تحت سرمایه داری توسط هر سرمایه دار برای سود شخصی خود سازماندهی می شود و نه به عنوان زاستاری(طبیعی) برای
 تأمین نیازهای کارگران به بهترین شکل. از این رو هرج و مرج ، هدر دادن تلاش انسانی، کمبود کالا به شیوه سازمان یافته ، مشاغل بی 
 فایده و مضر، بیکاری ، زمین رها شده ، استفاده کم از گیاه و غیره ، همه بدی هایی که نمی توان اجتناب کرد مگر با محروم کردن 
سرمایه داران از ابزار تولید و به دنبال آن ، سازمان تولید است.


به زودی ، آن دسته از کارگرانی که می خواهند خود را آزاد کنند ، یا حتی فقط برای بهبود موثر شرایط خود ، با نیاز به دفاع از خود با دولت مواجه خواهند شد ، با نیاز به حمله به دولت ، که با قانونی کردن حق مالکیت و حمایت از آنها این با نیروی بی رحمانه زور مانعی  در برابر پیشرفت بشر است ، که اگر کسی مایل به ماندن نامحدود در شرایط فعلی یا حتی بدتر از آن نباشد،  باید آن را با زور شکست داد.


از مبارزه اقتصادی ما باید به مبارزه سیاسی گذر کنیم، یعنی مبارزه با دولت؛ و به جای پادورزی(مخالفت) با میلیون ها سرمایه دار با چند
 سکه ای که کارگر به سختی جَم(جمع) کرده، ما باید در مقابل تفنگ ها و اسلحه هایی  که با استفاده از آنها از اموال دفاع می کنند به شیوه موثرتر قادر شویم  تا زور را با زور شکست دهیم.
 
 
4. مبارزه سیاسی


منظور ما از مبارزه سیاسی ، مبارزه علیه دولت است. دولت مجموعه ای از همه افرادی است که کنترل قدرت را در دست دارند، با این حال، بدست آورده برای وضع قانون و تحمیل آن به زیر دستان، یعنی عموم مردم.


دولت نتیجه روح سلطه و خشونت است که برخی از مردان خود را بر دیگران تحمیل کرده اند و در عین حال مخلوق و همچنین ایجاد کننده امتیاز و مدافع زاستاریِ (طبیعی) آن است.


به اشتباه گفته می شود که امروز وظیفه دولت مدافع منافع سرمایه داری است اما وقتی سرمایه داری منسوخ شود ، نماینده و مدیر منافع عموم می شود. در وهله اول سرمایه داری نابود نخواهد شد تا زمانی که کارگران ، از شر دولت خلاص شوند ، تمام ثروت اجتماعی را به دست بگیرند و خودشان سازماندهی تولید و مصرف را در جهت منافع همه بدون انتظار برای ابتکار عمل از طرف دولت انجام دهند،هر چند مایل به پیروی از آن باشد، قادر به انجام این کار نیست.


اما یک پرسش دیگر نیز وجود دارد: اگر سرمایه داری نابود شود و یک دولت بر مسند قدرت باقی بماند ، دولت با اعطای امتیازات مختلف، سرمایه داری را از نو ایجاد می کند، از آنجایی که نمی تواند همه را راضی کند ، به حمایت از یک طبقهِ اقتصادی قدرتمند نیاز دارد ، در ازای حمایت قانونی و مادی که از آن برخوردار می شود.


در نتیجه ، امتیاز نمی تواند از بین برود و آزادی و برابری بدون لغو دولت - نه این یا آن دولت ، بلکه نهاد دولت - محکم و قطعاً برقرار  شود.


همانطور که در تمام پرسشهای مورد علاقه عموم ، و به ویژه این پرسش ، رضایت مردم در کل لازم است ، بنابراین ما همه تلاشمان را انجام دهیم تا مردم را ترغیب کنیم که دولت بی فایده و همچنین مضر است و می توانیم بدون دولت زندگی بهتری داشته باشیم.


اما ، همانطور که بیش از یک بار تکرار کرده ایم ، تبلیغات به تنهایی برای متقاعد کردن همه ناتوان است - و اگر بخواهیم خود را به تبلیغ علیه دولت محدود کنیم ، و در این بین بغایت روزی را انتظار داشته باشیم که مردم از امکان و ارزش نابودی بنیادی هر نوع دولت اطمینان پیدا کنند،
 آن روز هرگز فرا نخواهد رسید.


در حالی که علیه هر نوع دولتی موعظه می کنیم و آزادی کامل را می خواهیم، ما باید از همه مبارزات برای آزادی جزئی حمایت کنیم ، زیرا اطمینان داریم که هر شخص از طریق مبارزه می آموزد و هنگامی که فرد از اندکی آزادی لذت ببرد ، در نهایت خواهان تمام آن می شود. ما باید همیشه در کنار مردم باشیم ، و هنگامی که موفق نشدیم آنها مطالبات زیادی را طلب کنند، باید همچنان به دنبال آن باشیم که آنها چیزی را بخواهند و باید تمام تلاش خود را بکنیم تا درک کنند هرچقدر که کم و بیش تقاضایی داشته باشند باید با تلاش خود آنها بدست آید و آنها باید به هر كس كه عضو یا آرزو دارد جزو دولت باشد به دید تحقیر و نفرت نگاه کنند.


از آنجا که دولت امروز از طریق سیستم حقوقی قادر به تنظیم زندگی روزمره و گسترش یا محدود کردن آزادی شهروندان است ، و از آنجا که ما هنوز قادر به از بین بردن این قدرت نیستیم ، ما باید به دنبال کاهش قدرت آن باشیم و دولتها را مجبور کنیم  که از آن قدرت در حداقل مضرترین روشهای ممکن بهره برداری(استفاده) کنند. اما این کار را باید همیشه در خارج بودن انجام دهیم ، و در برابر دولت باقی بمانیم ، و از طریق زور و تحریک در خیابان ها، با تهدید به تحمیل آنچه ما می خواهیم ، به آن فشار خواهیم آورد. ما هرگز نباید هیچ نوع موضع قانونی، ملی یا محلی را بپذیریم ، زیرا با این کار ، اثربخشی فعالیت خود را خنثی و همچنین به آینده هدف خود خیانت خواهیم کرد.
 
 

مبارزه علیه دولت در آخرین واکاوی(تحلیل)، فیزیکی و مادی است. دولت ها قانون وضع می کنند. بنابراین آنها باید از نیروهای مادی (پلیس و ارتش) برای تحمیل قانون استفاده كنند، زیرا در غیر این صورت فقط كسانی كه می خواستند از آن اطاعت خواهند کرد ، و این دیگر قانون نخواهد بود ، بلكه یك رشته(سری) پیشنهادات ساده كه همه در آن آزاد هستند قبول یا رد کنند.هرچند، دولت ها این قدرت را دارند، و از طریق قانون برای تقویت قدرت خود و همچنین تأمین منافع طبقات حاکم ، با سرکوب و استثمار کارگران از آن استفاده می کنند




تنها محدودیت به ستم دولت ، قدرتی است که مردم با آن نشان می دهند که قادر به مخالفت با آن هستند. درگیری ممکن است آشکار یا نهان باشد ، اما از آنجا که دولت به نارضایتی و مقاومت مردمی توجه نمی کند، مگر در مواردی که با خطر قیام روبرو باشد ، این درگیری همیشه وجود دارد.



هنگامی که مردم به نرمی تسلیم قانون می شوند یا اعتراضات آنها ضعیف و محدود به کلمات است ، دولت منافع خود را مطالعه می کند و نیازهای مردم را نادیده می گیرد. وقتی اعتراضات پر جنب و جوش ، پیگیر(با پا فشاری)، تهدیدآمیز باشند ، دولت، بسته به این که کم و بیش درک کند، یا کمی کوتاه می آید یا متوسل به سرکوب می شود. اما ما همیشه به قیام برمی گردیم ، زیرا اگر دولت تسلیم نشود ، مردم به شورش دست خواهند زد; و اگر دولت تن بدهد ، مردم به خود اعتماد می كنند و تقاضاهای روزافزون می كنند تا زمانی كه ناسازگاری بین آزادی و اقتدار("اتوریته") روشن شود و مبارزه خشونت آمیز آغاز شود.


بنابراین لازم است از نظر اخلاقی/روحی و مادی آماده باشیم تا در صورت وقوع این امر مردم پیروزمندانه ظهور کنند.


یک قیام موفق مهمترین عامل در رهایی مردم است ، زیرا وقتی یوغ از بین رفت مردم آزادانه می توانند نهادهایی را که به نظر آنها بهتر است فراهم کنند و فاصله زمانی بین تصویب قانون و درجه تمدنی که توده مردم به آن رسیده اند ، در یک جهش شکسته می شود. قیام ، انقلاب را تعیین می کند ، یعنی ظهور سریع نیروهای نهفته ساخته شده در دوره "تکامل".


همه چیز به آنچه مردم قادر به خواستن آن هستند بستگی دارد.


در شورش های گذشته با آگاه نبودن به دلایل واقعی بدبختی شان، آنها همیشه بسیار کم می خواسته اند و بسیار اندک نیز به دست آورده اند.


آنها در قیام بعدی چه خواهند خواست؟


پاسخ ، تا حدی ، به تبلیغات("پروپاگاندا"ی) ما و تلاشی که برای آن میگذاریم بستگی دارد.


ما باید مردم را به سمتی سوق دهیم تا فرنشین ها(رییسان) را خلع ید کرده و همه کالاها را به اشتراک گذارند و زندگی روزمره خود را از طریق انجمن هایی که آزادانه تشکیل می شوند ، سازماندهی کنند ، بدون اینکه منتظر دستوراتی از خارج باشند و از معرفی یا به رسمیت شناختن هر دولت یا نهاد تشکیل دهنده به هر عنوان خودداری کنند ( مجلس موسسان ، دیکتاتوری و غیره) حتی در یک ظرفیت موقت ، که حق وضع قانون و تحمیل نیروها را بر دیگران به خود اختصاص می دهد.



و اگر توده مردم به درخواست ما پاسخ ندهند ، ما باید - به نام هُده(حق) آزاد باشیم حتی اگر دیگران بخواهند برده بمانند و به دلیل قدرت نمونه(مثال) - بسیاری از ونیه(ایده) های خودمان را همانطور که می توانیم به مرحله اجرا درآوریم ، از به رسمیت شناختن دولت جدید امتناع کرده و مقاومت را زنده نگه داریم و به دنبال آن باشیم مناطقی که عقاید ما با همدردی دریافت می کنند، خود را در جوامع آنارشیست سازماندهی کنند ، همه دخالت های دولت را رد کنند و با دیگر جوامع که می خواهند خود زندگی کنند ، توافق نامه های آزاد ایجاد می کنند.


ما بیش از هر چیز باید با تمام توان با استقرار پلیس و نیروهای مسلح مخالفت کنیم و از هر فرصتی برای تحریک کارگران در مناطق غیر آنارشیست بهره برداری(استفاده) کنیم تا از فقدان نیروهای سرکوبگر برای اجرای گسترده ترین خواسته ها که می توانیم آنها را وادار به ساختن آنها سازیم بکنیم.
 

 و به هر صورتی که امورات ممکن است ادامه یابد، به مبارزه با طبقه دارا و حاکمان بدون هیچ گونه مهلت (فرجه/استراحت)ادامه دهیم، و در ذهن همیشه داشتن رهایی اقتصادی ، سیاسی و اخلاقی/روحی کامل بشر مد نگر(نظر) مان باشد.


5. نتیجه گیری

بنابراین آنچه می خواهیم نابودی کامل چیرگی(تسلط) و استثمار انسان بر انسان است. ما خواهان انسانهایی هستیم که با همبستگی آگاهانه و مطلوب به عنوان برادر متحد شوند و همه به طور داوطلبانه برای رفاه حال همه همکاری کنند; ما می خواهیم جامعه به منظور تأمین ابزاری برای دستیابی به بیشینه(حداکثر) رفاه ، بیشینه رشد اخلاقی و معنوی ممکن ، برای همه تشکیل شود ، ما برای همه نان ، آزادی ، عشق و دانش (علم) می خواهیم.
 

و برای دستیابی به این آماج(هدف)های مهم(گرین)، از نگر(نظر) ما نیاز(لازم) است که وسایل تولید در اختیار همه باشد و هیچ کس، یا گروهی از افراد، نباید در نهش(موقعیت)ی باشند که دیگران را ملزم به تسلیم در برابر خواست خود کنند; یا نفوذ خود را غیر از طریق نیروی(قدرت) عقل و با نمونه(مثال) به نمایش بگذارند.


بنابراین: سلب مالکیت از زمینداران و سرمایه داران به سود همه ; و لغو دولت.


و در حالی که منتظر روزی هستیم که بتوان به این مهم دست یافت: تبلیغ عقاید ما ؛ مبارزه بی وقفه ، خشونت آمیز یا غیر خشونت آمیز بسته به شرایط ، پَتارِ(علیه) دولت و پَتارِ طبقه فرنشین(رئیس) برای تسخیر هرچه بیشتر آزادی و رفاه به نفع همه.
====================================

 

ترجمه جَستار دوم:#تبلیغات#پروپاگاندای#آنارشیستی
 

باید قبول کرد که ما آنارشیست ها ، در طرح کلی آنچه که ما دوست داریم جامعه آینده باشد - جامعه ای بدون ارباب و بدون ژاندارم - به طور کلی همه چیز را خیلی آسان جلوه داده ایم.


در حالی که از یک سو ، دشمنان خود را سرزنش می کنیم که قادر به تفکر ورایِ بیش از شرایط فعلی نیستند و کمونیسم و آنارشی را دستیاب ناپذیر می دانند ، زیرا آنها تصور می کنند که انسان باید مانند امروز باقی بماند ، با تمام ذلت ، رذایل و ترس هایش ، از طرف دیگر ، حتی وقتی علل آنها از بین رفته باشد ، ما بر مشکلات و تردیدها گذر می کنیم ، با این فرض که نتایجِ مثبتِ اخلاقی حاصل از لغو امتیاز اقتصادی و پیروزی آزادی از پیش حاصل شده است/باشد.


بنابراین، هنگامی که به ما گفته می شود برخی از افراد مایل به کار نخواهند بود، ما بلافاصله یک سری فرنودهایِ(دلایل) عالی داریم که نشان می دهد کار، یعنی مهارت های ما و لذت تولید، ریشه رفاه انسان است، و بنابراین مسخره است اگر تصور کنیم که افراد سالم مایل هستند از نیاز به تولید برای جامعه صرف نظر کنند در صورتی که کار مانند امروز ظالمانه، استثمارگرایانه و تحقیر کننده نخواهد بود.


و اگر آنها تمایل به، یا راههای ضدِ اجتماعی ، مجرمانه بخشی از جمعیت ، هرچند اندک ، را نشان دهند ، ما پاسخ می دهیم که به جز در موارد نادر و مشکوک بیماری مادرزادی/خلقی/ذاتی، وظیفه متخصصین(*) است که با آن مقابله کنند ، جرایم ریشه و اساس 
اجتماعی دارند و با تغییر نهادها تغییر می کنند.
(*)alienistsترجمه دیگرش "بیگانگان" است که در اینجا چَم (معنی) ندارد


شاید این خوش بینیِ مبالغه آمیز، این ساده سازی مشکلات، فرنود(دلیل) خود را داشت وقتی که آنارشیسم رویایی زیبا بود، انتظار عجولانه ای داشت و آنچه لازم بود این بود که با تأکید بر تضاد بین جهنم کنونی و بهشت دلخواه فردا ، خود را در جهت بالاترین آرمان سوق دهیم و شور و شوق را برانگیزیم.


اما زمان تغییر کرده است. جامعه سرمایه داری و شرایط ایستا*(بخوان دولت-م) در شرایط بحرانی بسر میبرد، انحلال یا بازسازی قرار دارد ، بسته به اینکه انقلابیون قادر باشند، دانش آنرا داشته باشند، تا بتوانند با مفاهیم و قدرت خود هَنایش(تأثیر) بگذارند ، و شاید ما در آستانه اولین تلاش ها برای تحقق آن هستیم.
(*)Statal


بنابراین لازم است که توصیفات تصوری و چشم اندازهای مربوط به آینده و کمال دوردست را کمی در یک طرف بگذاریم و با چیزها آن جور که امروز هستند روبرو شد و مانند آنچه که در آینده خواهند بود مبنی بر آن چه که قابل پیش بینی و تصور است. هنگامی که ونیه(ایده)های آنارشیستی یک امر جدید بود که موجب حیرت و شوک می شد، و ایواز(فقط) امکان تبلیغ برای آینده ای دور وجود داشت (و حتی تلاش برای قیام و پیگرد قانونی که ما آزادانه دعوت و قبول کردیم ، فقط در جهت جلب توجه افکار عمومی به تبلیغاتمان)، می تواند برای انتقاد از جامعه موجود و ارائه ونیه(ایده)ای از ایده آل مورد نظر ما کافی باشد. حتی پرسشهای تاکتیک ها در واقع پرسشهای ساده ای بودند در مورد تصمیم گرفتن در باره بهترین روشهای تبلیغ عقاید فرد و آماده سازی افراد و توده ها برای تحولِ دلخواه اجتماعی.


اما امروز نهش ها(اوضاع) پخته تر است ، شرایط تغییر کرده است... و ما باید بتوانیم نشان دهیم که نه تنها فرنودِ(دلیلِ) بیشتری نسبت به احزاب، به خاطر اصالت به آرمانِ آزادی، در اختیار داریم، بلکه همچنین عقاید و روش های ما برای دستیابی به بیشترین میزان آزادی و رفاه عملی ترین هستند و اینکه در شرایط کنونی تمدن ما امکان پذیراند. وظیفه ما "سوق دادن" مردم برای درخواست و به دست آوردن تمام آزادی است که توانش را دارند و مسئولیت تأمین نیازهای خود را بدون انتظار دستورات از هیچ نوع نیرو(:مرجع)یی بر عهده خودشان باشد. وظیفه ما نشان دادن بی فایده بودن و مضر بودن دولت ، تحریک و تشویق کردن با تبلیغات و اقدامات، انواع ابتکارات فردی و جمعی است.



در راستینگی(:در واقع) این مسئله آموزش آزادی است، این که افرادی که به اطاعت و انفعال عادت دارند آگاهانه به نیرو(قدرت) و تواناییهای هَسیاِ (واقعی) خود آگاه شوند. باید افراد را تشویق کرد که برای خودشان کارهایی انجام دهند یا فکر کنند که آنها با ابتکار و الهام خودشان این کار را می کنند حتی اگر در واقع اقدامات آنها توسط دیگران پیشنهاد شده باشد،همانطور که معلم خوب مدرسه وقتی مشکلی را تعیین می کند که دانش آموزش نمی تواند بلافاصله آن را حل کند ، به او کمک می کند به گونه ای که دانش آموز تصور کند که راه حل را بدون کمک پیدا کرده است ، بنابراین به توانایی های خود جسارت و اطمینان می یابد.



این همان کاری است که ما باید در تبلیغات خود انجام دهیم. اگر منتقد ما تاکنون تبلیغاتی را انجام داده بود که در میانشان، با تحقیر
 و اهانتِ بیش از حد، آنرا از لحاظ سیاسی"ناخودآگاه"می نامیم، می بایست به ذهن او خطور کرده باشد که سعی کند که به
 نگر(نظر) نرسد که دارد آنها را به راستینگیِ(حقیقتِ) پذیرفته شدهِ معروف جهانی تبیین و حقنه میکند؛ او سعی می کرد تا اندیشه(فکر) 
آنها را تحریک کند و آنها را قانع کند تا با استدلال خود به نتیجه گیری ای برسند که می توانست به صورت آماده خدمت کند، خیلی 
راحت تر تا آنجا که او نگران بود، اما با سود کمتر برای "مبتدی" در سیاست. و اگر او هرگز خود را در جایگاهی(موقعیتی) می یافت که 
باید در برخی اقدامات یا تبلیغات به عنوان رهبر یا معلم عمل کند، زمانی که دیگران منفعل بودند، سعی می کرد از آشکار ساختن شرایط 
جلوگیری کند تا آنها را تحریک به اندیشیدن (تفکر)کند، ابتکار عمل را به دست بگیرند و به خود باوری(:اعتماد به نفس) برسند.


 حال آنکه،روزنامه انسانیت نوین(*) یکی از ابزارهای عمل ماست. اگر به جای بیدار کردن نیروهای جدید، و تشویق بیشتر جاه طلبی ها و 
و ژیرایی(فعالیت)های مشتاقانه، تمام نیروهای ما را فرا می گرفت و سایر اقدامات ما را خفه می کرد، این یک سیاه بختی می بود نه یک تأیید 
تأیید توان، و شاهد نیروی(قدرت) نشاط و جسارت ما. بعلاوه،ژیرایی هایی وجود دارد که بنا به تعریف، توسط روزنامه یا 
مطبوعات قابل انجام نیست. از آنجا که مخاطب روزنامه باید مردم باشد، به بایستگی(ضرورتاً) باید در حضور دشمن سخن بگوید،
و شرایطی وجود دارد که دشمن نباید مطلع شود. رفقا باید تمهیدهای دیگری را برای این شرایط در نظر بگیرند... در جای دیگر!
(*)Umanita Nova


آیا سازمان باید مخفی باشد یا علنی؟ به طور کلی ، بدیهی است که پاسخ این است که شخص باید آنچه را که مناسب است همه بدانند در
ملا عموم/عام انجام دهد و به طور پنهانی آنچه توافق می شود از عموم مردم خودداری شود.


بدیهی است که برای ما که تبلیغات خود را برای بالا بردن سطح روحی/روانی توده ها و تهییج کردن آنها در بدست آوردن/گرفتن رهایی 
با تلاش های خودشان است و هیچ جاه طلبی شخصی یا فرقه ای برای تسلط نداریم، این یک مزیت است که تا آنجا که امکان دارد 
بتوانیم ژیرایی های خود را با بیشینه (حداکثر) تبلیغات انجام دهیم تا از این طریق با تبلیغاتمان به بیشترین افراد برسیم و تاثیر بگذاریم.


اما این فقط به خواسته های ما بستگی ندارد ؛ روشن است که اگر،بطور مثال، یک دولت ما را از سخنرانی، نشر یا ملاقات منع می کند و ما
نیروی آن را نداشته باشیم که آشکارا از این ممنوعیت سرپیچی کنیم ، باید به دنبال انجام همه این موارد به شیوه مخفیانه باشیم.


با این حال ،همیشه باید آماج(هدف) ما در روشنایی روز عمل کردن باشد و برای به دست آوردن آزادی های خود تلاش کنیم، بخاطر 
بسپاریم که بهترین راه برای دستیابی به آزادی، بدست گرفتن آن است، با خطرات نیاز(لازم) مواجهه شدن است؛ در حالی که اغلب آزادی
 به دلیل تقصیرِ خود شخص، از طریق عدم بهره برداری(استفاده) از آن یا بهره برداری با ترس، از دست می رود، و این برداشت را 
ایجاد می کند که فرد حق ندارد کاری را که انجام می دهد انجام دهد.


بنابراین ، به عنوان یک قاعده کلی ، ما ترجیح می دهیم همیشه به صورت علنی عمل کنیم ... همچنین به این فرنود(دلیل) که انقلابیون 
امروزی دارای خصوصیاتی هستند، برخی خوب و برخی دیگر بد، که ظرفیت های توطئه آمیز آنها را که انقلابیون پنجاه یا صد سال پیش در آن در در آن برتری داشتند را کاهش می دهد. اما به یقین(مطمعناً) شرایط و اقداماتی وجود دارد که خواستار/نیازمند پنهان کاری است و در این صورت صورت باید طبق آن عمل کرد.


در هر صورت، بگذارید نسبت به امور "مخفی کاری" که همه از آنها می دانند و اول از همه پلیس، احتیاط کنیم/مواظب باشیم.


 تبلیغات منزوی و پراکنده ای که بیشتر زمانها(غالباً) راهی برای پوشاندن وجدان پریشان است یا به سادگی راهی برای کسی است که 
مِرژا(علاقه مند) به مشاجره است، آماج کمی دارد یا هیچ آماجی ندارد. در شرایط ناآگاهی و بدبختی که توده ها در آن زندگی می کنند، و
 با وجود این همه نیرو پَتارِ(علیه)ما، چنین تبلیغاتی فراموش می شود و قبل از اینکه اثرات آن رشد کند و به ثمر برسد، از بین می رود..
 خاک بیش از حد ناسپاس است برای بذرهایی که به طور بَختکی(تصادفی) کاشته شده اند تا بتوانند جوانه بزنند و ریشه بزنند.


آنچه مورد نیاز است ، تداوم تلاش ها ، صبر، هماهنگی و سازگاری با پیراگیر(محیط) ها و شرایط مختلف است.


هر یک از ما باید بتوانیم روی همکاری همه افراد حساب کنیم. و اینکه هر کجا یک بذر کاشته شود، از توجه محبت آمیز پرورش دهنده  بی بهره بی بهره نماند، که از آن محافظت کند و تا زمانی که به گیاهی تبدیل شود که قادر به مراقبت از خود باشد ، و به نوبه خود، تبدیل به
 بذرهای جدید ، مثمر ثمر، کاسته نخواهد شد.
 
 

پایان