Dienstag, 28. Februar 2017

Capitalists, Global Warming, and the Climate Justice Movement,

  سرمایه داران، گرمای محیط زیست جهانی، و جنبش عدالت خواهانه محیط زیست

by James Herod

توسط جیمز هیراد

https://www.youtube.com/watch?v=wSFvH8QxnRA

50:37

Montag, 27. Februar 2017

World Bank: A Critique, by James Herod 

نقد بانک جهانی:سخنرانی رفیق جیمز هراد

https://www.youtube.com/watch?v=Gbiy6fZvu6Q

53:26 

Sonntag, 26. Februar 2017

Imagining Anarchy, by James Herod 

 تصور کردن آنارشی : سخنرانی رفیق جیمز هراد

در کتابفروشی آنارشیستی 'وودن شوز'(کفشهای چوبی) در فیلادلفیا

https://www.youtube.com/watch?v=y35SC3LrBqE

1:02:22 

Samstag, 25. Februar 2017

سه ویدئو(در یوتوب) از رفیق جیمز هراد :(1) مقدمه ای بر آنارشیسم(2) استراتژی انقلابی آنارشیستی و (3)مصاحبه ای با رفیق 

Introduction to Anarchism, by James Herod - YouTube

https://www.youtube.com/watch?v=d7mLBq-GZnU
27.07.2016 - Hochgeladen von James Herod
James Herod 8 views. 1:20:12. The Flawed Vision of Hahnel and Albert. A Critique of "Parecon" for ...
Video zu "introduction to anarchism by james herod"

Anarchist Revolutionary Strategy, by James Herod - YouTube

https://www.youtube.com/watch?v=JBXOeJYiLu0
27.07.2016 - Hochgeladen von James Herod
James Herod 9 views. 50:38. The Flawed Vision of Hahnel and Albert. A Critique of "Parecon" for Anarchists ...

Interview with James Herod - YouTube

https://www.youtube.com/watch?v=nEZ7CZ-vB8E
27.07.2016 - Hochgeladen von James Herod
James Herod 37 views. 1:01:20. The Flawed Vision of Hahnel and Albert. A Critique of "Parecon" for

Freitag, 17. Februar 2017


 Anarchy Worksآنارشی کار میکند
Ardent Press,2010 - No Copyright-279 pages  
از رفیق: پیتر گلدرلوس
Peter Gelderloos

Anarchy Works - Peter Gelderloos

ترجمه از : پیمان پایدار 
=============================
 فصل اول
Human Nature

?Aren't people naturally selfish (الف)
آیا مردم به طور طبیعی خودخواه نیستند؟
?Aren't people naturally competitive (ب) 
 آیا مردم به طور طبیعی رقابتی نیستند؟
?Haven't humans always been patriarchal(پ) 
آیا انسان ها همیشه مرد سالار نبوده اند؟
?Aren't people naturally warlike(چ)
 آیا مردم به طور طبیعی جنگ جو نیستند؟
?Aren't domination and authority natural(د)
آیا سلطه  گری و اقتدار طبیعی نیست؟
  A broader sense of self(ر)
مفهومی گسترده تر از خود 

***************************

?Aren't people naturally warlike(چ)
 آیا مردم به طور طبیعی جنگ جو نیستند؟

فیلسوفان سیاسی مانند توماس هابز(*) و روانشناسانی  چون زیگموند فروید(+) میپنداشتند که تمدن و دولت بر آنچه که آنها بعنوان غرایز جنگجویانه و وحشیانه  در مردم میدیدند اثری تعدیل بر انگیز داشته باشند. تصاویر فرهنگ عامیانه (پاپ) از ریشه های انسانی، مانند صحنه های اول فیلم 2001: یک ادیسه فضائی(*+) یا نقاشی ها در کتابهای کودکان از غارنشین بیش از حد مردانه که در مبارزه با ماموت ها(فیل بزرگ ماقبل تاریخ -م) و ببر های تیز دندان، تصویری را ترسیم میکنند که میتواند همچون حافظه قانع کننده باشد: انسانهای اولیه میبایست با یکدیگر میجنگیدند و حتی با طبیعت نبرد کنند تا زنده بمانند. اما اگر اوایل زندگی بشر آنگونه که اسطوره های ما به تصویر کشیده اند اینچنین خونین و توام با جنگ  بوده ، بشریت به سادگی میبایست از بین رفته باشد. هر گونه با چرخه تولید 20-15 ساله که معمولا تنها یک فرزند در هر زمان بدنیا می آورد اگر شانس شان برای مردن در هر سالی بیش از دو درصد باشد بسادگی نمیتواند زنده بماند . این از لحاظ ریاضی برای بقای هوموسیپین ها غیر ممکن مینمود اگر میبایست آنچنان جنگی خیالی در برابر  طبیعت و در برابر یکدیگر را به پیش ببرند.
(*)Thomas Hobbes
Sigmund Freud(+)
(*+) 2001: A Space Odyssey 

آنارشیست ها مدتهاست که مدعی اند که جنگ محصول دولت است. بعضی از تحقیقات انسان شناسانه به جوامع صلح آمیز بدون دولت دست یافته اند ، و به جنگ در میان دیگر جوامع فاقد دولتی نیز هم که کمی بیش از یک ورزش خشن با چند تلفات بوده است(9). به طور طبیعی، دولت مدافعان خویش را پیدا کرده است ، که سعی کرده اند  ثابت کنند که جنگ در واقع اجتناب ناپذیر است و بدین ترتیب  تقصیر هیچ نوع از ساختارهای اجتماعی سرکوبگر خاصی نمیباشد . در یک مطالعه بزرگ و مهم (به یاد ماندنی-م)، بنام جنگ پیش از تمدن، لارنس کیلی(*) نشان داد که از نمونه گسترده ای از جوامع بی دولت ، تعداد زیادی در جنگ تهاجمی شرکت کرده اند، و اکثریت بزرگی حداقل در جنگ دفاعی دست داشته اند. 
Lawrence Keeley :War before Civilization(*)

(9) جان.ام جی. ون در دنن M.G.van der Dennen، "آداب و رسوم جنگ 'بدوی' و مراسم در جنگ: فنوکوپی، همسانی، و یا ..."
http://rechten.eldoc.ub.rug.nl/FILES/root/Algemeen/
overigepublicaties / 2005enouder / مراسم / RITUAL.pdf
در میان نمونه های دیگر، 
'ون در دنن' از مردم کوهستانی گینه نو نقل میکند، در میان آنها گروههای متخاصم رو در رو ، با فریاد زدن و توهین، تیر و کمانهائی می اندازند که پر ندارد، و در نتیجه نمی تواند هدف داشته باشد، در حالی که گروه دیگری که در حاشیه خواهد بود فریاد میزند که این اشتباه است که برادران با هم بجنگند، و تلاش برای آرام کردن اوضاع قبل از ریخته شدن خون میکنند. منبع اصلی برای این موضوع از 'راپاپورت،آر آی است (1968)، خوک ها یا رسم و رسوم  نیاکان  در اکولوژی مردم گینه نو'(+) .
نیوهیون: انتشارات دانشگاه ییل.

(+)Rappaport,R.A.(1968),Pigs or the Ancestors Ritual in the Ecology of a New Guinea People.
New Haven: Yale University Press



تنها اقلیت کوچکی هرگز با جنگ مواجه نشده بودند، ، و تعداد کمی هم از زادگاه خود فرار کردند تا از جنگ جلوگیری کنند/درگیر جنگ نشوند. 'کیلی'  سعی  میکند نشان  دهد که مردم جنگ طلبند، حتی اگر نتایج تحقیقش نشان داده که مردم می توانند از طیف گسترده ای از رفتارها انتخاب کنند منجمله جنگ طلب بودن، اجتناب از جنگ اما هنوز در برابر تجاوز دفاع کردن ، اصلا از جنگ چیزی ندانستن ، و آنقدر از جنگ تنفر داشتن که فرار از میهن را بر قرار ترجیح دادن تا در جنگ شرکت نکنند. بر خلاف عنوان کتابش ، 'کیلی' در حال  مستند سازی جنگ پس از تمدن  است ، نه "قبل از." بخش عمده ای از داده هایش در مورد جوامع غیر غربی از کاشفان، مبلغان مذهبی/میسیونرها، سربازان، تجار، و انسان شناسانی که بر امواج استعمار در سراسر جهان سوارشدند، درگیری ها پیرامون زمین و رقابت های قومی را به مقیاس قبلا غیر قابل تصوری کشاندن از طریق بردگی جمعی، نسل کشی، تجاوز، بشارت مذهبی، و معرفی کردن سلاح های جدید، بیماری ها، و مواد اعتیاد آور . نیازی به گفتن نیست که، نفوذ تمدن گرایانه استعمارگران به ایجاد جنگ در حاشیه انجامید . مطالعه ' کیلی' جوامعی را جنگ طلب میخواند که برای یکصد سال صلح آمیز بوده اما از زمین های خود رانده گردیده و - با توجه به گزینه های گرسنگی کشیدن تا دم  مرگ و یا تهاجم به قلمرو همسایگان خود برای داشتن فضای برای زندگی- انتخاب دوم را برگزیده اند. این واقعیت که در این شرایط از استعمار جهانی، نسل کشی، و بردگی هر جوامعی که صلح آمیز باقی مانده باشند نشان از آن می دهد که اگر مردم واقعا بخواهند، آنها می توانند حتی در بدترین شرایط صلح آمیز بمانند. به این معنا نیست که در چنین شرایطی مبارزه علیه تجاوز کار اشتباهی باشد! جنگ ممکن است نتیجه رفتار طبیعی انسان باشد ، اما صلح نیز هم . خشونت قطعا قبل از دولت وجود داشته است، اما دولت جنگ و سلطه را به سطح بی سابقه ای توسعه داده است. همانطور که یکی از طرفداران بزرگ آن اشاره کرده، "جنگ سلامت دولت است." این اشتباه نیست که نهادهای قدرت در تمدن ما- رسانه، دانشگاه، دولت ، ادیان- اغراق نموده اند شیوع جنگ را و امکان صلح را نیز دست کم گرفته . این نهاد ها در براه انداختن جنگ ها و اشغال کردنها سرمایه گذاری کرده؛ از آنها سود میبرند، و تلاش برای ایجاد یک جامعه صلح آمیز(تر) وجودشان را تهدید میکند.


 یکی از این تلاش ها کمپ صلح فاسلین(*) است، اشغال زمینی در خارج پایگاه نیروی دریائی فاسلین اسکاتلند، که محل نگهداری موشک های هسته ای ترایدنت میباشد. اردوگاه/کمپ صلح بیان مردمی تمایل به یک جامعه صلح آمیز است، سازمان یافته با خطوط آنارشیستی و سوسیالیستی . اردوگاه صلح فاسلین به طور مداوم از ژوئن 1982 اشغال گردیده و حالا خوب جا افتاده ، شامل آب داغ و امکانات دستشوئی، آشپزخانه کمونی و اتاق نشیمن، و 12 کاروان با فراهم کردن مسکن برای اقامت دائم و فضا برای بازدید کنندگان. کمپ صلح به عنوان یک پایگاه برای تظاهراتی که در آن مردم جاده ها را میبندند عمل می کند، بستن دروازه ها، و حتی نفوذ به پایگاه برای انجام خرابکاری. تحریک/گالوانیزه شده توسط اردوگاه صلح، مخالفت  گسترده مردمی به پایگاه نیروی دریائی وجود دارد، و برخی از احزاب سیاسی اسکاتلند خواهان بسته شدنش گردیده اند. در سپتامبر 1981، گروهی از زنان ویلز یک اردوگاه مشابه ، کمپ کمون صلح گرینهم زنان(+)، خارج یک پایگاه نیروی هوائی سلطنتی در برکشایر انگلستان محل نگهداری موشک های کروز، را شکل داده اند. زنان را با زور در سال 1984 اخراج کردند اما بلافاصله مجددا اشغال گردید، و در سال 1991 آخرین موشک ها را خارج کردند. اردوگاه تا سال  2000 باقی ماند، زمانی که زنان اجازه ساخت یک بنای یادبود را گرفتند .
 (*) Faslane
Greenham Common Women's Peace Camp(+)


این کمپ های صلح برخی شباهت ها با زندگی و کار کمونی دارد، بزرگترین کمون تولستوئی(*) . یک کمون کشاورزی بود در نزدیکی مسکو که در سال 1921 توسط افرادی که از آموزشهای صلح طلبانه و آنارشیستی لئو تولستوی پیروی میکردند تاسیس شد. اعضای آن، نزدیک به یک هزار نفر در اوج خود، در تضاد با دولت شوروی بود زیرا از انجام خدمت سربازی امتناع میکردند . به این دلیل، کمون بالاخره توسط مقامات در سال 1930 بسته شد؛ اما در طول موجودیتش، شرکت کنندگان یک جامعه خود سازمان یافته بزرگ در صلح و مقاومت ایجاد کردند . 
(*) Tolstoyan


 
جنبش کارگری کاتولیک(*) در ایالت متحده آمریکا در سال 1933 به عنوان پاسخ به رکود/ بحران بزرگ شروع شد، اما امروزه بسیاری از 185 کومونیته های کارگر کاتولیک در سراسر شمال آمریکا و اروپا فعالیتشان را در مخالفت با نظامی گری دولت و ایجاد پایه های جامعه صلح آمیز متمرکز کرده اند. جدا ناپذیر بودن مخالفتشان با جنگ توام است با تعهدشان به عدالت اجتماعی، که نمودش را در آشپزخانه های کمونی (+)، پناهگاه ها(برای بی خانمانها-م)، و پروژه های خدماتی دیگر برای کمک به فقرا که بخشی از هر خانه کارگر کاتولیک است می یابد. اگرچه مسیحی، کارگران کاتولیک به طور کلی به سلسله مراتب کلیسا انتقاد دارند و به ترویج تحمل ادیان دیگر مشغول. آنها همچنین ضد سرمایه داری هستند، فقر داوطلبانه را موعظه کرده و "توزیع کمونی گری؛ خودکفائی از طریق کشاورزی، نجاری، و تکنولوژی مناسب؛ یک جامعه کاملا جدید/ رادیکال که در آن مردم بر روی محصول کار و تلاش/ زحمت خود تکیه می کنند؛ انجمن روابط متقابل/موتوالیتی، و با حسی عادلانه به حل و فصل مناقشات میپردازند. "(10) برخی از کارگران کاتولیک حتی خود را مسیحی آنارشیست میخوانند. کومونیته های کارگر کاتولیک، که به عنوان کمون یا مراکز کمک به فقرا عمل میکند، اغلب پایه ای برای تظاهرات و اقدامات عمل مستقیم علیه ارتش فراهم می کنند. کارگران کاتولیک با وارد شدن به پایگاه های نظامی دست به خرابکاری سلاح ها میزنند، هر چند آنها بعدش منتظر رسیدن پلیس شده ، به عمد به زندان رفته تا اعتراض بیشتری کرده باشند. برخی از کومونیته هایشان همچنین قربانیان جنگ را می پذیرند، مانند بازماندگان شکنجه که از نتایج (جنایات-م) امپریالیسم ایالات متحده از کشورهای دیگر فرار میکنند. 
The Catholic Worker movement(*)
Soup Kitchen (+)
The Aims and Means of the Catholic Worker,The Catholic Worker,May 2008 (10)
(10) "اهداف و ابزار کارگر کاتولیک،" کارگر کاتولیک ، مه 2008



 چگونه جامعه صلح آمیزی می توانیم ایجاد کنیم اگر ما بر جنگ طلبی دولت غلبه و هنجارهای جدیدی در فرهنگ مان پرورش دهیم؟ 'سه مای'(*) ، کشاورزان در مالایا(مالزی)، یک نشانه ارائه میدهند. نرخ/درصد قتل در کومونیته شان تنها 0.56 در هر100000 در سال است، در مقایسه با 0.86 در نروژ، 6.26 در ایالات متحده، و 20.20 در روسیه (11) این ممکن است ارتباط با استراتژی پرورش فرزندانشان داشته باشد: به طور سنتی  'سه مائی' ها فرزندان خود را کتک نمیزنند ، و احترام گذاشتن به خودمختاری فرزندانشان یک ارزش طبیعی / نرمال در جامعه شان است. یکی از معدود مواردی که در آن بزرگسالان 'سه مائی' معمولا مداخله خواهند کرد  موقعیست که کودکان از کوره در رفته و به دعوا با یکدیگر دست میزنند، که در این صورت بزرگسالانی که در نزدیکی هستند دست کودکان را گرفته و آنها را به خانه هایشان می برند. به نظر می رسد نیروهای اصلی که آرامش 'سه مائی' ها را حفظ میکند تاکید بر یادگیری کنترل خود و اهمیت زیادی که به تعاون در افکار عمومی داده میشود.
Semai(*)
(11)Graham Kemp and Douglas P.Fry(eds.), Keeping the Peace: Conflict Resolution and Peaceful Societies around the World, New York:Routledge,2004
(11) گراهام کمپ و داگلاس پی فرای (ویراستار)، حفظ صلح: حل تعارض و جوامع صلح آمیز در سراسر جهان، نیویورک: راتلج، 2004. نرخ قتل سه مائی ها  p.191، دیگر نرخهای قتل p.149.نرخ کم قتل نروژی نشان می دهد که جوامع صنعتی نیز می توانند صلح آمیز باشند. لازم به ذکر است که نروژ یکی از پائین ترین شکاف ثروت/طبقاتی در جامعه سرمایه داری را دارد، و همچنین تکیه پائین به پلیس و زندان . اکثر اختلافات مدنی و بسیاری از موارد جنائی در نروژ از طریق میانجیگری (p.163) حل و فصل میشود.

بزعم رابرت دنتان، انسان شناس غربی که با آنها زندگی کرده ، "خشونت کمی در جامعه 'سه مائی' رخ می دهد. خشونت، در واقع، به نظر سه مائی ها را وحشت زده میکند. یک 'سه مائی' زور را با زور پاسخ نمی دهد، بلکه با انفعال و یا گریز. در عین حال، او هیچ راهی نهادینه برای جلوگیری از خشونت ندارد، بدون کنترلهای اجتماعی، پلیس یا دادگاه ها. یک 'سه مائی' به نحوی خودکار همیشه یاد می گیرد   که انگیزه های تهاجمی خود را کاملا مهار کند. "(12) اولین باری که 'سه مائی' ها در جنگ شرکت کردند زمانی بود که بریتانیائی ها آنها را به خدمت سربازی در مبارزه علیه شورشیان کمونیست در اوایل 1950s بسیج کردند. به وضوح، جنگ اجتناب ناپذیر نیست و قطعا نیازی انسان نمی باشد: بلکه ، نتیجه ترتیبات سیاسی، اجتماعی، و اقتصادی است، و این حالات / ترتیبات را ما شکل میدهیم .

(12) Robert K.Dentan,The Semai: A Nonviolent People of Malaya,
New York. Holt, Rinehart and Winston,1979,p.59.
(12) رابرت ک.دنتان، سه مائی : مردم بی خشونت مالایا،
نیویورک. هولت، رینهارت و وینستون، 1979، p.59.

Samstag, 4. Februar 2017


 Anarchy Worksآنارشی کار میکند
Ardent Press,2010 - No Copyright-279 pages  
از رفیق: پیتر گلدرلوس
Peter Gelderloos

Anarchy Works - Peter Gelderloos
ترجمه از : پیمان پایدار 
=============================
 فصل اول
Human Nature

?Aren't people naturally selfish (الف)
آیا مردم به طور طبیعی خودخواه نیستند؟
?Aren't people naturally competitive (ب) 
 آیا مردم به طور طبیعی رقابتی نیستند؟
?Haven't humans always been patriarchal(پ) 
آیا انسان ها همیشه مرد سالار نبوده اند؟
?Aren't people naturally warlike(چ)
 آیا مردم به طور طبیعی جنگ جو نیستند؟
?Aren't domination and authority natural(د)
آیا سلطه  گری و اقتدار طبیعی نیست؟
  A broader sense of self(ر)
مفهومی گسترده تر از خود 
**************************** 

?Haven't humans always been patriarchal(پ) 
آیا انسان ها همیشه مرد سالار نبوده اند؟


یکی از کهن ترین اشکال ظلم و ستم و سلسله مراتب پدرسالاری است: تقسیم
انسان به دو نقش انعطاف ناپذیر جنسیتی و سلطه مردان بر زنان. اما پدرسالاری نه طبیعی ست و نه جهانی . بسیاری از جوامع بیش از دو طبقه بندی جنسیتی داشته اند، و به اعضای خود اجازه تغییر نقش جنسیتی داده اند. حتی برخی دست به ایجاد نقش های احترام آمیز معنوی برای کسانی زده اند که هیچ مناسبتی در دو گروه اولیه برای خود نمی دیدند. اکثر هنرهای ما قبل تاریخ به تصویر کشیده اند افرادی را که یا از هیچ جنس معینی نیستند و یا افرادی با ابهاماتی، اغراق آمیز ترکیبی از صفات مردانه و زنانه. در چنین جوامعی، نقش جنسی سیال بود. چیزی بود از یک کودتای تاریخی برای به اجرا درآوردن مفهوم ثابت دو، جنس آرمانی که ما در حال حاضر طبیعی در نظر میگیریم . صحبت کردن از شرایط صرفا فیزیکی، بسیاری از افراد کاملا سالم دو جنسه به دنیا می آیند، با ویژگی های فیزیولوژیکی مردانه و زنانه، نشان دهنده اینست که این دسته بندی ها در یک زنجیره سیال وجود دارند. معنا ندارد به افرادی که خود را به راحتی مناسب یک دسته نمی بینند این احساس را القا نمود که غیر طبیعی هستند.


 حتی در جامعه مردسالار ما، که در آن همه بر این باور مقید شده اند که پدر سالاری طبیعی است، همواره مقاومت وجود داشته است . مقاومت کنونی بسیاری از افراد کوئیر و  فراجنسیتی شکل افقی بخود گرفته است. یک سازمان در شهر نیویورک، به نام تند خو/ سبع!(*)، شامل طیف گسترده ای از مردم محروم و تحت ستم مرد سالاری میباشند: فراجنسیتی، لزبین، همجنسگرا، دوجنسگرا، دو روح (یک طبقه بندی افتخارآمیز در بسیاری از جوامع بومی آمریکا برای افرادی که بطور مشخص هویت مرد یا زن ندارند)، کوئیر ، و سئوال برانگیز( افرادی که در باره سکسیت شان  یا هویت جنسیتی خود تصمیم نگرفته اند، یا که در هیچ طبقه بندی/دسته ای احساس راحتی نمیکنند). تند خو/ سبع! در سال 2000 عمدتا توسط جوانان غیر سفید پوست ، و با مشارکت آنارشیستی تاسیس شد. آنها حامل اخلاق افقی "سازماندهی شده توسط ما، برای ما،"میباشند و به طور فعال مرتبط میدانند مقاومت را با پدرسالاری، ترنس هراسی و هوموفوبیا را با مقاومت در برابر سرمایه داری و نژادپرستی. اقداماتشان شامل اعتراض به خشونت پلیس علیه فراجنسیتی و جوانان کوئیر ست؛ و آموزش را از طریق فیلمهای مستند ، جزوات کوچک(+) و اینترنت میسر میدانند؛ و سازماندهی را در راستای مراقبت های بهداشتی عادلانه و علیه نوسازی گرائی(*+)، به خصوص اینکه دومی تهدیدی ست برای نابود کردن فضاهای فرهنگی و اجتماعی مهم برای جوانان کوئیر.
FIERCE(+) zines(*)
(*+) gentrificationروندی رو برشد در شهرهای بزرگ / متروپولیتن که فقرا و اقلیتها نژادی و جنسیتی را به حاشیه شهرها میفرستند و مراکز شهر را عمدتا برای بورژواها ( ثروتمندان نوین) غروق میکنند. 


در زمان نوشتن این سطور آنها فعالیتشان خصوصا در راستای کمپین جلوگیری از نوسازی گرائی خیابان اسکله کریستوفر(*) دور میزند، که یکی از فضاهای عمومی امن برای جوانان بی خانمان وکوئیرهای غیر سفید پوست کم درآمد برای دیدار و ساختن کومونیته میباشد. از سال 2001، که شهر در حال تلاش برای توسعه اسکله بوده، آزار و اذیت و دستگیری پلیس چند برابر شده است. کمپین تند خو/ سبع! با ارائه یک نقطه محوری برای کسانی که می خواهند فضا را حفظ کنند کمک کرده، و بحث عمومی را برای شنیدن نقطه نظرات دیگر علاوه بر دولت و صاحبان کسب و کار تغییر داده است. نگرش/ برخورد جامعه ما در مورد جنسیت و سکسیت(سکسوالیتی)  اساسا در قرنهای گذشته ،عمدتا بخاطر گروههای اینچنینی که با عمل مستقیم به ایجاد آنچه که گفته می شود غیر ممکن است ، تغییر رادیکال کرده است.
Christopher Street Pier(*)


مقاومت در برابر مردسالاری تا آنجا که ما علاقه به نگرش داشته باشیم به عقب بر میگردد. در "روزهای خوب قدیمی" زمانی که این نقش های جنسیتی ظاهرا بلامنازع بودند و به عنوان طبیعی پذیرفته میشدند، ما می توانیم داستان های مدینه فاضله/اتوپیا بیابیم، که این فرضیه که پدرسالاری طبیعی است را دگرگون میسازد، و این تصور که پیشرفت متمدنانه ما را به طور پیوسته از ریشه های وحشیانه / بی رحمانه بسمت حساسیتهای روشنگرایانه بیشتر سوق میدهد. در واقع ایده آزادی کامل همواره نقشی در تاریخ بشر ایفا کرده است. 


در طی قرن هفدهم/1600، اروپایی ها به دلایل مختلف به سمت آمریکای شمالی(منظور کانادا و آمریکاست-م) در حرکت بودند، و به ساخت مستعمرات جدید که طیف گسترده ای از ویژگی ها را به نمایش میگذارد اقدام نمودند. آنها شامل اقتصاد کشت و زرع بر اساس کار برده گی، مستعمرات کیفری، شبکه های تجاری که به وادارکردن ساکنان بومی برای تولید مقادیر زیادی از پوست حیوانات میانجامید، و اتوپیای بنیادگرایانه مذهبی بر اساس نسل کشی کل جمعیت بومی میشدند. اما همانطور که مستعمرات کشت و زرع شورش های بردگان را بدنبال داشت ، مستعمرات مذهبی مرتدین خود را داشت . یک مرتد قابل توجه/معروف خانم ان هاچینسون(*) بود. آناباپتیستی(نشات گرفته شده از رفرمیسمی رادیکال: نه کاتولیک هستند و نه پرتستان-م) که به انگلستان نوین(+) آمد تا از آزار و اذیت مذهبی در جهان قدیمی (منظور اروپای کنونی-م) فرار کند، او شروع به برگزاری گروههای بحث زنانه در خانه اش بر اساس تفسیر آزاد از کتاب مقدس/انجیل نمود. همینکه محبوبیت این جلسات گسترش یافت، مردان نیز شروع به شرکت کردند. ان، که مخالف برده داری آمریکائی های آفریقائی تبار و بومیان آمریکائی/سرخپوستان بود، از کلیسا انتقاد میکرد، و اصرار داشت که زن به دنیا آمدن یک نعمت است و نه یک نفرین، حمایت مردمی برای ایده های خوب استدلال شده اش یافت .
(*)Ann Hutchinson

(+)New Englandبه هفت ایالت  شمال شرق آمریکا گفته میشود که اولین انگلیسی ها بدانجا کوچ کردند: رود آیلند / دلوور/ کاندیکت/ ماساچوست/ میین/ نیو همشایر/ و  ورمانت


رهبران مذهبی مهاجرنشین خلیج ماساچوست او را برای توهین به مقدسات به دادگاه کشاندند، اما در دادگاه او بر ایده های خود ایستاد . اورا هو کرده و ابزار شیطان خواندند، و یک کشیش گفت: "شما از جای خود پا فرا گذاشته اید، شما یک شوهر بوده اید تا یک همسر، یک واعظ بجای یک شنونده،و یک قاضی بجای یک سوژه." پس از اخراجش، در سال 1637، ان هاچینسون دست به سازماندهی گروهی زد، به تشکیل شهرکی بنام 'پوکه ست'(*) . آنها به عمد شهرک خود را نزدیک جائی که راجر ویلیامز(+)، متخصص الهیات مترقی، مزرعه پراویدنس(*+) را تاسیس کرده بود، ساختند. مزرعه/شهرک مذکور بر اساس ایده برابری کامل و آزادی وجدان برای همه ساکنان، و روابط دوستانه با  همسایگان بومی/ سرخپوستان برقرار شده بود. این شهرک ها متقابلا تبدیل شدن، به ترتیب، به پورتسموت و پراویدنس(4)، 'رود آیلند'. در همان اوایل آنها با پیوستن بهم به تشکیل مستعمره 'رود آیلند' دست زدند . هر دو شهرک از قرار روابط دوستانه ای با ملت بومی همسایه، ناراگانست(5)، داشتند. شهرک راجر ویلیامز بر روی زمین هدیه داده شده از طرف همسایه شان   ساخته شده بود، در حالی که گروه هاچینسون به مذاکره در تبادل برای خرید زمین دست زدند.
Roger Williams(2) / (1)Pocasset
Providence Plantation(3) /  (4)Portsmouth & Providence
(5) Narragansett

در ابتدا، سازماندهی پوکاست حول شوراهای منتخب دور میزد و مردم حاضر به داشتن فرماندار نبودند. شهرک برابری بین جنسیتها و محاکمه با حضور هیئت منصفه را برسمیت شناخت؛ مجازات اعدام ، محاکمه جادوگران، زندان برای بدهی، و برده داری را لغو کرد؛ و آزادی مذهبی کامل را اعطا نمود. کنیسه دوم در شمال آمریکا در مستعمره رود آیلند ساخته شده است. در سال 1651 یکی از اعضای گروه هاچینسون قدرت را بدست گرفت و از دولت انگلستان اعطای فرمانداری برای مستعمره  را نیز دریافت کرد، اما پس از دو سال دگر افراد شهرک او را در یک انقلاب کوچک بیرون کردند. پس از این حادثه، خانم هاچینسون متوجه شد که اعتقادات مذهبی او مخالف "قاضی"، یا قدرت /اتوریته دولتی ست، وگفته میشود که در سالهای بعد او به فلسفه سیاسی - مذهبی که خیلی شبیه به آنارشیسم فردگرایانه است گرایش پیدا کرد. میتوان گفت که هاچینسون و همکارانش از زمان خودشان جلو بودند، اما در هر دوره از تاریخ کومونیته هائی وجود  داشته از مردمی که دست به ایجاد آرمانشهر زده اند، زنانی که برابری خود را اعمال کرده اند، و مردم عادی کوچه و خیابان که انحصارطلبی رهبران مذهبی بر حقیقت را رد کرده اند .
خارج از تمدن غرب ما می توانیم نمونه های از جوامع غیر مردسالارانه را پیدا کنیم. برخی جوامع بی دولت عمدا سیالیت جنسی را حفظ میکنند، مانند موبوتی که قبلا توضیح داده شد. خیلی از جوامع جنسیت ثابت و تقسیم نقش میان زنان و مردان را قبول میکنند، اما به دنبال حفظ برابری بین این نقش ها هستند. چندین تن از این جوامع اجازه مظاهری از فراجنسیتی را میدهند - افراد نقش جنسیتی خود را تغییر داده و یا یک هویت جنسیتی منحصر به فرد را اتخاذ میکنند. در جوامع شکارچی- جمع آور کننده "یک بخش تند و تیز و سخت تقسیم کار بین جنسیت ها جهانی نیست ... [و در مورد یک جامعه خاص] تقریبا هر فعالیت امرار معاشی می تواند، و اغلب، توسط مردان یا زنان انجام میشود " . (7)

(7)Roger M.Keesing,Andrew J.Strathern, Cultural Anthropology:A Contemporary Perspective,3rd Edition,New York: Harcourt Brace & Company,1988,p.83     راجر. ام. کیسینگ ، اندرو  جی استراترن ، مجله انسان شناسی فرهنگی:  چشم انداز معاصر، چاپ سوم، نیویورک: هارکورت بریس و کمپانی، سال 1988،صفحه 83 

'ایگبو' غرب آفریقا حوزه جداگانه ای از فعالیت برای مردان و زنان داشتند. زنان مسئول وظایف خاص اقتصادی بودند و مردان مسئول دیگر بخشها، و هر گروه قدرت مستقل خود را بر حوزه شان اعمال میکردند. این حوزه ها تعیین میکرد چه کسی فلان کالاها را تولید ، چه حیواناتی را اهلی ، و چه مسئولیتی را در باغچه و بازار بعهده میگرفت. اگر یک مرد در حوزه فعالیت زنان دخالت میکرد یا همسرش  را مورد آزار قرار میداد، زنان یک مراسم همبستگی جمعی تشکیل میداده تا بلکه تعادل حفظ شود و مجرم به مجازات برسد، و آنرا "نشسته بر روی یک مرد" خطاب میکردند. همه زنان در خارج خانه این مرد جمع میشدند، بر سرش فریاد میزدند و توهین نیز هم تا برایش ایجاد شرم کنند .اگر او بیرون نمی آمد و عذر خواهی نمی کرد موجی از زنان ممکن است حصار اطراف خانه اش را داغان و ساختمان ذخیره سازی دور افتاده اش را از بین ببرند. اگر جرم او به اندازه کافی سخت بود، زنان حتی ممکن است به خانه اش حمله ور شوند ، او را بیرون کشیده، و مورد ضرب و شتم قرار دهند. زمانی که بریتانیا ایگبو را به استعمار خود درآورد، آنها نهادهای مردان و نقشهای اقتصادی آنها را به رسمیت شناختند، اما حوزه اجتماعی زندگی زنان را نادیده گرفته و یا کور بودند نسبت به آن . زمانی که زنان ایگبو به عمل زشت بریتانیا با تمرین سنتی "نشسته بر روی یک مرد" پاسخ دادند، بریتانیا، احتمالا با اشتباه گرفتن آن با قیام زنان، بر رویشان آتش گشودند، و بدین ترتیب به آئین تعادل جنسیتی پایان داده و نهاد پدرسالاری جامعه ایگبو را تقویت نمودند.(8)


(8)Judith Van Allen " 'Sitting On a Man' : Colonialism and the Lost Political Institution of Igbo Women." Canadian Journal of African Studies.Vol.ii,1972,pp.211-219   جودیت وان آلن " 'نشسته بر روی یک مرد': استعمار و نهاد سیاسی از دست رفته زنان ایگبو." مجله کانادائی مطالعات  

آفریقائی. جلد دوم،1972 صفحات 219-211

هادنوساوون(*) ،که اروپائی ها آنرا به ایروکیوز(+) صدا میکردند، جامعه مساوات طلب مادرتباری از شمال شرق آمریکا ست . آنها به طور سنتی از چندین ابزار برای رسیدن به تعادل در روابط جنسیتی استفاده میکنند . در حالی که تمدن اروپائی از  تقسیم بندی جنسیتی استفاده کرده تا مردم را در چارچوب زمخت نقشهای اجتماعی قرار داده و به زنان ، کوئیرها، و افراد فراجنسیتی ستم میکند، تقسیم جنسیتی کار و نقش های اجتماعی در میان هادنوساوون عملکردش برای حفظ تعادل بوده، و تخصص دادن سوله مستقل و قدرت به هر گروه ، و اجازه دادن درجه بیشتری از تحرک در میان جنسیتها که در جامعه غربی نمیتوان خوابش را هم دید . برای صدها سال هادنوساوون با استفاده از ساختار فدرالی بین ملتهای مختلف هماهنگی بوجود آورده اند، و در هر سطح از سازمان شوراهای زنان و شوراهای مردان وجود داشته است. در چیزی که ممکن است آنرا سطح ملی خواند، که با مسائل جنگ و صلح مربوط می شود، شورای مردان تصمیمات را میگرفتند، هر چند زنان حق وتو داشتند. در سطح محلی، زنان نفوذ بیشتری اعمال میگردند. واحد پایه اجتماعی- اقتصادی، خانه بزرگ، متعلق به زنان بود، و مردان هیچ شورای در این سطح نداشتند. هنگامی که یک مرد با زنی ازدواج میکرد، او به خانه زن نقل مکان میکرد. هر مردی که رفتار درستی نمیداشت در نهایت می تواند از خانه بزرگ بیرون انداخته شود.
Haudennosaunne (*)
Iroquois(+)

جامعه غربی به طور معمول سطح "بالاتر"ی از سازمان را به عنوان مهم تر و قدرتمند تر می بیند- حتی زبانی که ما از آن استفاده میکنیم انعکاسی از آن است؛ اما از آنجائی که هادنوساوون مساوات طلبانه و غیر متمرکز بودند، در سطوح پائین تر و یا محلی از سازمان که در آن زنان نفوذ بیشتری داشتند در زندگی روزمره مهم تر بودند. در واقع زمانی که هیچ دشمنی میان ملل مختلف وجود نداشت بالاترین شورا ممکن بود برای مدت زمان طولانی گردهم جمع نشوند. با این حال، جامعه آنها "مادرسالار"ی نبود : مردان مورد سوء استفاده/استثمار قرار نگرفته و با بی ارزشی مواجه  نمی شدند آنطور که زنان در جوامع مردسالار میشوند. بر عکس، هر گروه مقداری استقلال و ابزاری برای حفظ تعادل داشتند. با وجود قرنها استعمار توسط  فرهنگ مردسالار، گروه های زیادی از هادنوساوون روابط جنسیتی سنتی خود را حفظ کرده و هنوز هم در تضادی شدید با فرهنگ ستمگرانه جنسیتی کانادا و ایالت متحده آمریکا ایستاده اند .