Montag, 1. Januar 2018


 Anarchy Worksآنارشی کار میکند
Ardent Press,2010 - No Copyright-279 pages  
از رفیق: پیتر گلدرلوس
Peter Gelderloos
Anarchy Works - Peter Gelderloos

ترجمه از : پیمان پایدار 

=============================

 فصل پنجم
Crime

جرم و جنایت


 زندان، نهادی است که بطور دقیق نماد سلطه است. آنارشیست ها آرزوی ایجاد جامعه ای را میکنند که بتواند خود را حفظ نموده و مشکلات داخلی را بدون پلیس، قضات و زندان حل کند. جامعه ای که مشکلاتش را از دید خیر و شر، مجاز و ممنوع، پیروان قانون و جنایتکاران نمی نگرد.
======================
(1)?Who will protect us without police
چه کسی از ما بدون پلیس محافظت خواهد کرد؟
(2)?What about gangs and bullies 
 در مورد باندها و قلدرمآبی ها چه کاری باید کرد؟
(3)?What's to stop someone from killing people
چگونه میشود از کشتن مردم جلوگیری کرد؟
(4) What about rape,domestic violence,and other
?  forms of social harm
در مورد تجاوز جنسی، خشونت خانگی و دیگر انواع صدمات اجتماعی چه؟
(5)Beyond individual justice
فراتر از عدالت فردی

***************************** 
قسمت آخر این فصل
(5)Beyond individual justice 


فراتر از عدالت فردی

مفهوم عدالت، شاید خطرناکترین محصول روانشناسی استبدادی باشد. بدترین بدرفتاری های دولت در زندان ها، در استطاق ها،اصلاحات اجباری و توانبخشی های آن رخ می دهد . پلیس، قضات و نگهبانان زندان عوامل اصلی فشار/اجبار و خشونت هستند. به نام عدالت، اراذل و اوباش اونیفورم پوش، کل جامعه را در معرض خطر قرار می دهند در حالیکه مخالفین 
حکومت از همین دولتی که آنها را سرکوب می کند درخواست حقوقی میکنند. بسیاری از مردم 
تا آن حدی درونی کرده اند 
توجیه عدالت دولتی را، 
که با از دست دادن محافظت و اختیاراتی را که به اصطلاح دولت ارائه می دهد وحشت زده میشوند .

وقتی عدالت به حوزه خصوصی متخصصان تبدیل می شود، 
ظلم و ستم چندان دورنیست. در جوامع بی دولت در قلب توسعه 
سلسله مراتب اجباری که منجر به ظهور دولت می شوند، ویژگی مشترک به نظر می رسد گروهی از بزرگان محترم مرد باشند که به طور دائم نقش حل و فصل منازعات و اتخاذ عدالت بعهده آنها سپرده شده است. در چنین زمینه ای  امتیازات میتوانند سنگر بندی شوند، زیرا کسانی که از آن لذت می برند ممکن است هنجارهای اجتماعی را طوری شکل دهند که امتیازات خود را حفظ و تقویت کنند. بدون آن قدرت، ثروت و قدرت شخصی بر بنیان ضعیفی نهفته شده که هر کس می تواند آنرا به چالش بکشد .

عدالت دولت با امتناع از تعهد به نیازهای انسانی آغاز می شود. نیازهای انسانی پویا هستند و تنها توسط کسانی که آنها را تجربه می کنند می توانند به طور کامل درک شوند. عدالت دولت، در مقابل، اجرای اصول جهانی است که به قانون تعمیم داده می شود. متخصصان که قوانین را تفسیر می کنند، قاعده تا میبایست بر روی قصد اصلی قانون گذاران تمرکز کنند تا اینکه به وضع موجود. اگر شما به نان نیاز دارید و سرقتش جرم است، برای برداشتنش مجازات خواهید شد، حتی اگر آن را از کسی که نیازی به آن ندارد بردارید. اگر جامعه شما بر نیازها و خواسته های مردم تمرکز کند، تا به اجرای قانون های دولتی، شما این امکان را دارید که کومونیته خود را متقاعد کنید 
که به آن نان بیشتر از شخصی که ازش برداشتید محتاج تر هستید. به این ترتیب بازیگر و کسانی که در معرض فرآیند قرار دارند، همیشه قادر به توضیح خود هستند 
و به چالش کشیدن هنجارهای جامعه نیز هم .

عدالت، در مقابل، بر اساس قضاوت است، امتیاز میدهد به یک تصمیم گیرنده قدرتمند در .مقابل متهم کنندگان و مدافعین که بدون هیچ قدرت منتظر نتایج هستند
. عدالت، اجرای اخلاقیات است که ریشه های آن، به عنوان الهیات مقدس توجیه شده است. وقتی جوامع از عقود مذهبی دور می شوند، اخلاق جهانی می شود، یا طبیعی یا علمی- حوزه هایی که  همواره از نفوذ عموم مردم حذف می شوند- تا زمانی که تقریبا به طور انحصاری توسط رسانه ها و دولت شکل گرفته و بسته بندی میشود.

مفهوم عدالت و روابط اجتماعی که به آن اشاره می شود ذاتا اقتدارگرا ست. در عمل، سیستم های قضائی همواره مزایای ناعادلانه را به قدرتمند می دهد و ضربات/ بی احترامی های دهشتناکی را بر ضعیفان تحمیل میکند.
 در عین حال، آنها اخلاق ما را فساد می کنند و باعث می شوند که قدرت ابتکار و حس مسئولیت را از دست بدهیم. مانند مواد مخدر، ما را وابسته می کنند، در حالی که تحقق نیازهای طبیعی انسان را به مسخره می گیرند، در این مورد نیاز به حل و فصل اختلافات را
. بدین ترتیب، مردم از سیستم قضائی التماس اصلاحات میکنند
، 
مهم نیست که چقدر انتظارات آنها غیر واقعی است، به جای گرفتن مسائل به دست خود. برای بهبودی از سوء استفاده، فرد مجروح نیاز به بازنگری در کنترل زندگی خود دارد، سوء استفاده کننده نیاز به برقراری روابط سالم با همسالان خود دارد و کومونیته نیاز به بررسی هنجارها و دینامیک قدرت دارد. سیستم قضائی مانع همه اینها میشود. آن را کنترل می کند، تمام کومونیته ها را از خود بیگانه نموده و مانع بررسی ریشه های مشکلات و بیشتر از همه حفظ وضعیت موجود می شود.

پلیس و قضات ممکن است یک میزان محدودی از حفاظت، مخصوصا برای افرادی که امتیازاتی از نژادپرستی، جنسیت/سکسیسم یا سرمایه داری بدست می آورند، فراهم کند؛ اما بزرگترین خطری که بیشتر انسانها را تهدید میکند، خود سیستم است. برای مثال، هزاران کارگرسالانه توسط سهل انگاری کارفرما و شرایط غیر امن/ناخوشایند کاری کشته می شوند، اما کارفرمایان هرگز به عنوان قاتلان مجازات نمی شوند و تقریبا هرگز حتی به عنوان مجرمان متهم نشده اند. بیشتری چیزی که خانواده های کارگران ممکن است امیدوار باشند همانا یک حل و فصل پولی از دادگاه ی مدنی باشد. چه کسی تصمیم می گیرد که رئیسی که از مرگ کارگران سود میبرد، فقط با یک طرح دعوی ای در دادگاه مواجه شود، در حالی که زنی که به روی شوهر سئو استفاده گرش اسلحه میکشد به زندان برود و  نوجوان سیاه پوستی که یک افسر پلیس را در دفاع از خود می کشد به اعدام محکوم شود؟ مطمئنا از میان کارگران، زنان یا افراد غیر سفید پوست نیستند.

برای هر نیاز انسانی، یک سیستم تمامیت خواهی باید آن را فراهم کند، آن را مقهور/مطیع سازد، یا وکیلی جایگزین کند. در مثال بالا، سیستم قضائی، کشتار کارگران را بعنوان  مشکلی که باید در چار چوب مقررات و بوروکراسی مطرح شود، می انگارد. رسانه ها نیز   با تمرکز و پوششی شدیدا ناسازگار پیرامون قاتلان زنجیره ای و "قاتلان سنگدل"، که تقریبا همیشه فقیر و معمولا غیر سفید پوست هستند، کمک میکنند تا درک مردم از خطراتی که با آن روبرو هستند تغییر کند. در نتیجه بسیاری از مردم بیشتر از دگر مردم فقیر میترسند تا از کارفرمایان خود و مایل هستند که از پلیس و دادگاهها حمایت کنند تا آنها را(بخوان مردم فقیر را) هدف قرار دهند.

 

مطمئنا، در بعضی موارد، پلیس و دادگاه ها وقتی پاسخگو میشوند که کارگران یا زنان کشته شده اند، گرچه این اغلب برای جبران خشونت های مردمی و دلسرد کردنشان از جستجوی راه حل های خود میباشد. حتی در این موارد، پاسخ ها اغلب از روی بی علاقگی یا غیر مثمر ثمر بودنست .

در عین حال، سیستم قضایی کاملا به طور موثر به عنوان ابزاری برای تغییر شکل جامعه و کنترل جمعیت های طبقات پائین عمل می کند. در نظر بگیرید "مبارزه با مواد مخدر" را که از دهه 1980 تا امروز در جریان است. در مقایسه با کار و تجاوز، بیشتر مواد مخدر غیر قانونی نسبتا بی ضرر هستند(البته از نظر من حرف چرتی است-م)؛ در مورد آن موادی که می توانند مضر باشند، به طور کامل نشان داده شده که توجه پزشکی 
پاسخی مؤثرتر از دوران زندان است. اما سیستم قضائی این جنگ را برای تغییر اولویت های عمومی اعلام کرده است: توجیهی ست برای اشغال محله های فقیرنشین توسط پلیس، زندانی کردن وسیع و بردگی میلیون ها نفر از مردم فقیر و مردم غیر سفید پوست و توسعه قدرت های پلیس و قضات .


پلیس با این قدرت چه کار می کند؟ آنها به دستگیری و ارعاب ضعیفترین عناصر جامعه دست میزنند. مردم فقیر و افراد غیر سفید پوست به شدت قربانیان دستگیری و محکومیت قرار میگیرند، بدون اینکه اشاره ای کنیم به آزار و اذیت روزانه و حتی قتل به دست پلیس. تلاش برای اصلاح/رفرم پلیس به ندرت کاری بیشتر از تغذیه بودجه آنها و ساده کردن روش های زندانی کردن مردم انجام میدهد. و چه اتفاقی برای میلیون ها نفر در زندان می افتد؟ آنها ایزوله شده، به آرامی توسط رژیم های غذائی نامناسب و شرایط اسفناک و یا سریعا توسط نگهبان ها کشته میشوند، که تقریبا هرگز محکوم نمیشوند . نگهبانان زندان، باندها و خشونت های نژادی را تشویق می کنند تا به آنها در کنترل شرایط کمک کند، و اغلب با رواج قاچاق مواد مخدر اعتیاد آور بدرون زندان جیبهای خود را پر و مردم را آرام می کنند. دهها هزار زندانی درسلولهای انفرادی هستند، بعضی ها برای چندین دهه .


مطالعات بی شماری نشان داده اند که درمان اعتیاد به مواد مخدر و دیگر مشکلات روانشناسانه بعنوان مسائل جنائی بی اثر و غیرانسانی است؛ بدرفتاری با زندانیان و محروم کردن آنها از ارتباطی انسانی و فرصت های تحصیلی، افزایش مجدد جنایت را ثابت کرده است.(84) اما برای هر مطالعه ای که نشان می دهد چگونه به جرم و کاهش جمعیت زندان هاپایان داد، دولت به طور کامل در جهت مخالف عمل کرده است: آنها برنامه های آموزشی را کاهش،استفاده از سلول انفرادی را افزایش، احکام را طولانی و به محدود کردن حقوق بازدید دست میزنند. چرا؟ زیرا علاوه بر مکانیزم کنترل، زندان یک صنعت است. میلیاردها  دلار پول عمومی را به موسساتی که کنترل دولت را تقویت می کند، نظیر پلیس، دادگاه ها، نظارت و شرکت های امنیتی خصوصی، واریز و نیروی کار برده را برای تولیدات کالاها  برای دولت و شرکت های خصوصی فراهم نیز هم . کار اجباری هنوز در سیستم زندان قانونی است و اکثر زندان ها دارای کارخانه هایی هستند که زندانیان باید برای چند سنت در ساعت کار کنند. زندان ها هم معادل شرکتهای مدرن فروشگاه دارند، جایی که زندانیان باید تمام پولی را که در می آورند و پولی که خانواده های آنها برایشان میفرستند، صرف خرید لباس، غذا و یا تماس تلفنی، تمامن با هزینه های گزاف بکنند.
(84) ، "جورج آر ادیسون، دکتر،قوانین مواد مخدر: آیا آنها موثر و امن اند؟" این

مجله انجمن پزشکی آمریکا. دوره.239 شماره.24، 16م ژوئن ، 1978.
آ دبلیو مکلوید، تکرار جنایات: بیماری کمبود، فیلادلفیا: انتشارات دانشگاه پنسیلوانیا ، 1965.
George R. Edison,MD," The Drug Laws: Are They Effective and Safe?" The
Journal of the American Medical Association.Vol.239 No.24,June 16,1978.
A.W.MacLeod,Recidivism: a Deficiency Disease, Philadelphia: University of Pennsylvania Press,1965. 

سیستم زندان فراتر/ورای امید به اصلاحات است. بوروکراتهای اصلاح طلب ول کرده اند یا به حمایت از لغو زندان رسیده اند. یکی از مقامات عالی رتبه که ادارات اصلاحات نوجوانان را در ماساچوست و ایلینویزاداره می کند نتیجه گرفته که:

زندان ها خشونت آمیز ند، بوروکراسی قدیمی/دموده ای(بقول فرانسوی ها) هستند که از امنیت عمومی محافظت نمی کنند.هیچ راهی برای توانبخشی در آنها وجود ندارد. این تسهیلات خشونت ایجاد می کند که نیاز به امکانات بیشتری را طلب میکند. این پیشگویی های خود را انجام می دهد. زندان ها خود را به عنوان یک راه حل برای مشکلاتی که خودشان ایجاد کرده اند، ارائه می دهند. موسسات زمینه شکست افراد را فراهم میکنند.این هدف نهفته آنهاست.(85)

(85) جیمی بیسونته، هنگامی که زندانیان والپول را میگرداندند: داستانی واقعی پیرامون
جنبشی برای لغو زندان، کمبریج: ساوت اند پرس، 2008،صفحه.201. همچنین
داستان های 'جان بون' و دیگر بوروکرات های ارائه شده در این کتاب را در نظر بگیرید.
(85) Jamie Bissonette,When the Prisoners Ran Walpole: A TrueStory in the
Movement for Prison Abolition,Cambridge:South End Press,2008,p.201. Also
consider the stories of John Bonne and other bureaucrats presented in this book.

اینها مشکلاتی نیستند که با اصلاحات و تغییرات قانون حل شوند. سیستم قضائی ، اولویت های خود را تعیین کرده و قوانین خود را با هدف خاص کنترل و سوءاستفاده از ما تنظیم کرده است. مشکل خود قانون است.
اغلب، افرادی که در یک جامعه اقتدارگرا زندگی می کنند، فرض می کنند که بدون یک سیستم قضائی متمرکز پیرو قوانین روشن، حل اختلافات غیرممکن است. بدون مجموعه ای از قوانین مشترک، همه برای منافع خود مبارزه می کنند و منجر به عداوت/دشمنی دائمی می شوند(تئوری مرتجع هابس-م)اگر روش های مقابله با آسیب های اجتماعی غیر متمرکز و داوطلبانه باشند، چه چیزی مردم را از "گرفتن عدالت بدستان خود " جلوگیری میکند




یک ساز و کار مهم/مکانیزم تسطیح در جوامع بی دولت این است که گاهی اوقات مردم عدالت را در دست خود می گیرند، به ویژه در برخورد با کسانی که در مقام های رهبری  به شیوه اتوریته وار عمل می کنند. هر کس می تواند با پیروی از وجدانش اقدامی را علیه فردی که او می پندارد به جامعه آسیب میرساند، انجام دهد. در بهترین حالت، این می تواند دیگران را به تشخیص و مقابله با مشکلی که سعی داشتند نادیده بگیرند، سوق دهد. در بدترین حالت، این می تواند جامعه را بین کسانی که فکر می کنند چنین اقدامی موجه و کسانی که آنرا مضر میدانند تقسیم کند. این حتی، هرچند، بهتر از نهادینه کردن عدم تعادل قدرت است؛ در کومونیته ای که هر کس قدرت دارد چیزها را بدست خود بگیرد، که در آن همه برابر هستند، مردم صحبت کردن پیرامون مسائل و سعی در تغییر نظرات همسالان خود را، نسبت به انجام هر کاری که آنها می خواهند و یا باعث اختلاف با عمل کردن بعنوان یک مراقب، بسیار آسان تر خواهند یافت. دلیل اینکه این روش در جوامع دموکراتیک سرمایه داری استفاده نشده ، نه به این خاطر است که کار نمی کند، بلکه به این دلیل است که عقاید خاصی وجود دارد که نباید تغییر کنند، تناقضات خاصی که نباید بررسی شوند،    و امتیازات خاصی که هرگز نباید به چالش کشیده شوند.

در بسیاری از جوامع بی دولت، رفتارهای بد توسط مدافعان خاص عدالت برخورد نمیشود، بلکه توسط همه افراد، از طریق چیزی که انسان شناسان آنرا تحریم های توزیع شده میخوانند - تحریم ها یا واکنش های منفی ای که در سراسر جامعه پخش می شوند. همه به پاسخ دادن به بی عدالتی و رفتار مضرعادت کرده اند، و به این ترتیب همه توانمندتر و  بیشتردرگیر هستند. زمانی که هیچ دولتی وجود ندارد که به انحصار داشته باشد حفظ روز به روز امورات جامعه را ، 
مردم یاد می گیرند چگونه این کار را برای خود انجام دهند و یکدیگر را آموزش نیز هم .

ما لازم نیست بدرفتاری را به عنوان یک جرم تعریف کنیم تا بدانیم که به ما لطمه می زند. قوانین در جوامع توانمند شده ضروری نیستند؛ مدل های دیگری برای پاسخ به آسیب اجتماعی وجود دارد. ما می توانیم مشکل را به عنوان یک تعدی/تجاوز به نیازهای فرد دیگر به جای نقض کد/قانون نوشته شده شناسایی کنیم. ما می توانیم مشارکت اجتماعی وسیع را در حل مسئله تشویق کنیم. ما می توانیم به کسانی که آسیب دیده اند کمک کنیم تا   نیازهای خود را ابراز کنند و ما می توانیم آنها را هدایت کنیم. ما می توانیم مردم را هنگامی که به دیگران آسیب می رسانند پاسخگو بدانیم ، همزمان از آنها 
حمایت کرده و  فرصت یادگیری دهیم و رابطه احترام آمیز با کومونیته را دوباره برقرار سازیم .
 ما می توانیم مشکلات را بعنوان مسئولیت کل کومونیته در نظر بگیریم تا 
تقصیر یک نفر. ما می توانیم قدرت را برای بهبود/مرهم کومونیته ، و از بین بردن انزوایی که بر ما تحمیل شده، بازسازی کنیم .
==========================
Recommended Readingکتابهای توصیه شده

Kristian Williams,Our Enemies in Blue.Brooklyn:Soft Skull Press

Jaime Bissonette,When the Prisoners Run Walpole: A True Story in the
 Movemnt for Prison Abolition, Cambridge: South End Press,2008

Dennis Sullivan and Larry Tifft,Restorative Justice: Healing the Foundations
of Our Everyday Live,Monsey,NY: Willow Tree Press,2001

Graham Kemp and Douglas P. Fry(eds.),Keeping the Peace Confict Resolution
and Peaceful Societies around the World,New York:Routledge,2004

Michel Foucault,Discipline and Punish:the Birth of the Prison, 
New York: Pantheon Books,1977.

Ammon Hennacy,The Book of Ammon. Salt Lake City:Catholic Worker Books,1970.

Fred Woodworth, The Match! an anarchist periodical published in Tucson.




 

Keine Kommentare: