Samstag, 9. März 2019

فصل پنجم :غذا (قسمت سوم و آخر)

فتح نان : رفیق پیتر کروپوتکین 
Peter Kropotkin
ترجمه از: پیمان پایدار
این نسخه اولین بار در سپتامبر 1906 منتشر شد 
Black Cat Press
ww.blackcatpress.ca
4508 118 Avenue
Edmonton,Alberta
T5W1A9 
========================= 

فصل پنجم:غذا
قسمت سوم و آخر
----------------------------------- 

V
با چه شیوه هایی یک شهر می تواند در شرایط انقلابی غذایش را تامین کند؟ ما به این سئوال پاسخ خواهیم داد، اما واضح است 

شیوه های که به آن متوسل میشویم به خصوصیت
 انقلاب در استانها و کشورهای همسایه بستگی دارد. اگر کل ملت، و یا حتی بهتر، اگر تمام اروپا به طور همزمان انقلاب اجتماعی را انجام دهد و با کمونیسم کامل شروع کند، روش ما ساده می شود؛ اما اگر تنها چند کومونیته در اروپا این تلاش را انجام دهند، روش های دیگری باید اتخاذ شود. شرایط این اقدامات را دیکته می کند.

به این ترتیب ما، پیش از ادامه حرکت،هدایت می شویم که به شرایط اروپا، نگاهی بیاندازیم و بدون تظاهر به پیشگویی ما ممکن است سعی در پیش بینی کنیم چه مسیری انقلاب خواهد رفت یا حداقل ویژگی های اصلی آن چیست.



مطمئنا بسیار مطلوب خواهد بود که تمام اروپا همزمان بلند شود، که سلب مالکیت عمومی باشد، و اینکه اصول کمونیستی برای همه الهام بخش باشد. چنین خیزش جهانی می تواند  وظیفه قرن ما را ساده تر کند.


اما همه علائم ما را به این باور می رساند که چنین اتفاقی نمی افتد.اینکه انقلاب اروپا را در بر می گیرد ما شک نداریم. اگر یکی از چهار پایتخت های قاره بزرگ - پاریس، وین، بروکسل و یا برلین - شورشی انقلابی کند و حکومت خود را سرنگون، تقریبا قطعیست که سه شهر دیگر در طی چند هفته سرمشق آن را دنباله خواهند کرد. علاوه بر این، احتمال دارد که شبه جزیره ها و حتی لندن و سن پترزبورگ دیری نخواهد پایید که پیروی کنند. اما اینکه انقلاب در همه جا دارای ویژگی های مشابه باشد، مورد تردید است.

هر چند بیش از حد احتمال دارد که سلب مالکیت در همه جا در مقیاس بزرگتر یا کوچکتر انجام شود و این سیاست که توسط هر یک از کشورهای بزرگ اروپا انجام می شود، بر تمام بقیه تاثیر می گذارد؛ با این حال، ابتدای انقلاب تفاوتهای بزرگ محلی را نشان خواهد داد و مسیرش در کشورهای مختلف متفاوت خواهد بود. در93-1789، چهار سال طول کشید تا دهقانان فرانسوی سرانجام خود را از حقوق فئودالی آزاد کنند و بورژوازی سلطنت را سرنگون و از بین ببرد. بگذارید این را در ذهن نگه داریم، از این رو، و آماده باشیم تا انقلاب خود را به تدریج گسترش دهد. اجازه ندهید که دچار تردید شویم اگر اینجا و آنجا  گامهای آن با سرعت کمتری حرکت میکنند.اینکه به وضوح ویژه گی اجتماعی سوسیالیستی در تمام کشورهای اروپایی به خود بگیرد، هرچند در ابتدا، موجب تردید است. آلمان، به یاد آوریم، هنوز رویای امپراتوری متحد خود را در سر می پروراند. احزاب پیشرفته اش دیدگاه های جمهوری ژاکوبینی مانند سال 1848 را دارند و سازماندهی کار را بر اساس لوئی بلانک می بینند؛ در عین حال مردم فرانسه،از طرف دیگر، بیش از هر چیز یک کمون آزاد می خواهند، حالا میخواهد کمون کمونیستی باشد یا نه.


 دلایل زیادی وجود دارد که بر این باور باشیم که وقتی انقلاب آینده بوقوع می پیوندد، آلمان فراتر از فرانسه سال 1793 به پیش می رود. انقلاب قرن هجدهم در فرانسه پیشرفتی بود از انقلاب انگلیس در قرن هفدهم، همانطور که رخ داد لغو همزمان قدرت سلطنت و زمینداران اشرافیت/آریستوکراسی، نفوذی که هنوز در انگلستان زنده مانده است. اما اگر آلمان جلوتر برود و کارهای بزرگتری از فرانسه در سال 1793 انجام دهد، شکی نمی تواند باشد که ایده هایی که تولد انقلاب او را تقویت می کنند، آنهایی خواهد بود که در سال 1848 دیدیم؛ همانطور که ایده های الهام بخش انقلاب در روسیه از نوع 1789  خواهند بود، تا حدودی اصلاح شده توسط جنبشهای فکری قرن خودمان.


با این وجود، بدون توجه به این پیش بینی که اهمیت بیشتری نسبت به آنی که استحقاقش است؛ما می توانیم با خیال راحت چنین نتیجه بگیریم: انقلاب خصوصیت متفاوتی در هر یک از کشورهای اروپایی خواهد داشت؛ مقوله اجتماعی شدن ثروت در همه جا یکسان نخواهد بود.


بنابراین، همانطور که گاهی اوقات پیشنهاد می شود، آیا لازم است که ملت های پیشرو در جنبش سرعت خود را با آنهایی که عقب مانده اند، سازگار کنند؟ آیا ما باید منتظر بمانیم تا انقلاب کمونیستی در تمام کشورهای متمدن به پختگی/آمادگی برسد؟ به وضوح نه! حتی اگر این چیزی بود که مورد نظر باشد، امکان پذیر نیست. تاریخ برای کندها صبر نمی کند.


علاوه بر این، ما اعتقاد نداریم که در هیچ یک از کشورها، توفیق انقلاب ضربتی باشد، در یک چشم بهم زدن، همانطور که برخی از سوسیالیست ها رویای آن را می بینند (2). بسیار محتمل است که اگر یکی از پنج یا شش شهر بزرگ فرانسه، پاریس، لیون، مارسی، لیل، سن اتی ین، بوردو، اعلام کمون بکند، دیگران از آن پیروی کنند، و ممکن است خیلی از شهرهای کوچک هم همین کار را انجام دهند. احتمالا مناطق مختلف معدنی و مراكز صنعتی نیز خود را از "صاحبان" و "اربابان" خلاص كنند و خود را در گروه های آزاد متشکل.

(2)هیچ اشتباهی زیان آورتر از " انقلاب یک روزه" پخش نشده است، که در جزوات سوسیالیستی در مورد انقلاب 18م مارس در برلین
 تبلیغش شده (که کاملا اشتباه است)، ظاهرا به پروس دولت نمایندگی داده است .  ما شاهد آسیب هایی اینچنینی در روسیه در سال های 7-1905 بودیم. حقیقت این است که تا سال 1871، پروس، مثل روسیه در حال حاضر، دارای یک تیکه کاغذی بود که می توان آن را یک'قانون اساسی'توصیف کرد، اما هیچ دولت نماینده ای نداشت. این وزارتخانه، تحمیل شده به ملت، تا سال 1870، و بودجه ای را که انتخاب کرد پیشنهاد داد.

اما بسیاری از اماکن محلی تا آن نقطه پیشرفت نکرده اند. در کنار هم با کمون های انقلابی چنین مکان هایی در حالت انتظار باقی می ماند و در سیستم فرد گرایانه زندگی خواهند کرد. مختل نشده توسط بازدیدهای ناظران یا ماموران مالیات، دهقانان تخاصمی به انقلابیون نشان نخواهند داد، و بالنتیجه، در حین بهره گیری از وضعیت جدید، بازپرداخت حسابهایشان را  به استثمارگران محلی به تعویق خواهند انداخت؛ اما با آن اشتیاق عملی که ویژه گی همیشگی شورش های زراعتی می باشند (شاهد اشتیاق پرشور توده ها در سال 1792)، آنها وقت خود را وقف کشت کاری/زراعت می کنند، که وقتی از مالیاتها و رهن ها آزاد  شوند، برایشان عزیزتر خواهد بود.

همانطور که در خارج از کشور، انقلاب در هر جایی رخ می دهد، اما انقلاب در ابعاد مختلف، در یک کشور سوسیالیسم دولتی، در دیگری فدراسیون ؛ در همه جا سوسیالیسم کم و بیش، مطابق با هیچ قاعده خاص نیست.

VI
اجازه دهید ما حالا به شهر خودمان که در شورش است بازگردیم و اینکه چگونه شهروندانش می توانند غذا برای خود تهیه کنند. چگونه مواد غذایی لازم را میتوان به دست آورد اگر ملت در کل کمونیسم را قبول نکرده باشد؟ این سئوالی هست که باید حل شود. این مثال را در نظر بگیرید، یکی از بزرگترین شهرهای فرانسه - خود پایتخت را. پاریس سالانه هزاران تن غلات(گندم و جو...-م) ، 350،000 گاو، 200،000 گوساله، 300،000 خوک و بیش از دو میلیون گوسفند، علاوه بر مقدار زیادی جانور شده، مصرف می کند. این شهر بزرگ همچنین 18 میلیون پوند کره، 172 میلیون تخم مرغ و سایر محصولات مشابه نیز می خورد.


  از ایالات متحده و روسیه، مجارستان، ایتالیا، مصر و هندوستان آرد و غلات ؛ احشام از آلمان، ایتالیا، اسپانیا و حتی رومانی و روسیه وارد می کند ؛ و در مورد خواربار،هیچ کشوری در جهان نیست که تحت مشارکت قرار نگیرد. در حال حاضر، بگذارید ببینیم که چگونه پاریس یا هر شهر بزرگ دیگری می تواند توسط تولیدات خانگی خودکفا شود، محصولاتی را که می توان به راحتی از استان ها ارسال کرد.


به کسانی که اعتماد خود را بر "اتوریته" قرار می دهند، این سئوال
 کاملا ساده به نظر می رسد. آنها با ایجاد حکومت قوی و متمرکز و مجهز به تمام دستگاه های سرکوب -

 پلیس، ارتش، گیوتین شروع می کنند. این دولت بیانیه ای را درباره تمام تولیدات موجود در فرانسه تهیه می کند. کشور را 
به مناطق عرضه 






تقسیم می کند،




 و سپس دستور میدهد  مقدار معینی از مواد غذایی خاص به منطقه تعیین شده در چنین روزی ارسال شود و در چنین ایستگاه تحویل داده شود، در آنجا در روزی خاص توسط یک مقام مشخصدریافت شده و در انبارهای خاص ذخیره شوند.


در حال حاضر، ما با بیشترین اعتقاد اعلام می کنیم، نه تنها 
چنین راه حلی نامطلوب است، بلکه هرگز نمی تواند با هر امکان اجرا شود. این به شدت خیال پرورانه است


قلم در دست، ممکن است کسی رویایی را در مطالعه از کتابی ببیند، اما در تماس با واقعیت  به هیچ چیز نرسد؛ برای همین، مانند تمام چنین
 نظریه های، از حساب خارج میکند روحیه ا
ستقلال طلبانه ای 
 را که در انسان وجود دارد. این
 تلاش منجر به یک قیام همگانی 


می شود، به 
سه یا چهار وندیز 

(*)، به شورش روستاها علیه شهر ها، تمام مناطق دهقانی به قیامی مسلحانه پیوستن و به مبارزه طلبیدن شهر بخاطر گستاخی در تلاش برای تحمیل چنین سیستمی به روستاها






(*)




جنگ های وندیز (غرب فرانسه)



 : 







شورش های ضد انقلابی 




علیه انقلاب فرانسه  96-1793









ما تا حالاش بیش از حد خیال پروری ژاکوبینی داشته ایم ! بگذارید ببینیم آیا اشکال دیگری .از سازماندهی این مورد را برآورده خواهد کرد


در سال 1793، استانها شهرهای بزرگ را گرسنه نگه داشتند و انقلاب را کشتند. و در عین حال یک واقعیت شناخته شده است که تولیدغلات در فرانسه طی سالهای 93-1792 کاهش نیافته ؛ در واقع شواهد نشان می دهد که افزایش یافته بود. اما پس از تصرف زمینهای فئودالها، پس از برداشت محصول از آنها، دهقانان غلات خود را با پول کاغذی معاوضه نمی کردند. آنها تولید خود را در انتظار افزایش قیمت و یا ورود طلا نگه داشتند. سخت ترین اقدامات کنوانسیون ملی بی فایده بود و حتی ترس از مرگ در داغان کردن این حلقه و یا  مجبور کردن اعضای آنها در فروش ذرت شکست خورد. زیرا این موضوع تاریخ است که کمیساریای کنوانسیون  تردیدی ازاستفاده گیوتین برای کسانی که غلات خود را به بازار عرضه نکردند به خود راه نداد،و اعدام کردند کسانی را که با مواد غذایی گمانه زدن میکردند. بدون هیچ تغییری، ذرت ارائه نشد و شهروندان از قحطی رنج  بردند.


اما چه چیزی به کشاورز
 در مقابل سختکوشی اش ارائه/پیشکش شد؟ 

'
اسی نا'
 
(*)،
 تیکه های کاغذ که ارزشش
هر روز کاهش می یابد، وعده پرداخت، که نمی تواند نگه داشته شود. نوت/پول
 چهل پوندی
 یک جفت چکمه را خریداری نمی کرد، و دهقان، به طور طبیعی، مشتاق نبود که زحمت یکسال کارش را 
با یک 
تیکه کاغذ، که 





حتی نمی توانست یک پیراهن با آن بخرد،






معاوضه کند

(*)Assignatsپول کاغذی که در فرانسه به 

 مدت شش سال از 1790 تا 1796 به دهقانان داده میشد




تا زمانی که پول کاغذی بی ارزش - اینکه '
اسینا'
  نامیده می شود یا یادداشت کار - به دهقان تولید کننده ارائه می شود همیشه همینطور خواهد بود.روستا تولید خود را نگه داشته و دریغ 
و شهرها
 از آن رنج می برند، حتی اگر دهقانان سرکش به مانند قبل به گیوتین سپرده شوند.


ما نباید به دهقان در مقابل زحماتش پول کاغذی بی ارزش بدهیم، بلکه کالاهای تولیدی که نیاز فوری بدانها دارد. او کمبود ابزارهای مناسب برای کشت زمین ، لباس برای محافظت  در مقابل سختی/بی رحمی هوا، لامپ ها و روغن(چراغ سوزهای نفتی-م)برای جایگزینی جا شمعی قراضه  یا مواد چرب حیوانات که  در ساخت شمع و صابون استفاده میشود، بیل، چنگک و شخم زن
را در زندگی میبیند. همه اینها، در شرایط کنونی، دهقان مجبور به زندگی بدون آنهاست، نه به این دلیل که او نیاز به آنها را حس نمی کند، بلکه  در زندگی سخت،فقدان و محرومیت هزار چیز مفید  فراتر از دسترسی اوست. زیرا او پولی برای خرید آنها ندارد.


اجازه دهید شهر خود را، بدون از دست دادن زمان، وفق دهد به تولید همه آنچه که دهقان نیاز دارد ، به جای تولید چیزهای بی مصرف برای همسران شهروندان غنی. اجازه دهید ماشین های خیاطی در پاریس صرف کار بر روی لباس برای مردم روستا شود : لباس های کارهفتگی و لباس ها یی نیز برای یکشنبه، به جای لباس های شبانه پر هزینه. اجازه دهید کارخانه ها و ریخته گری ها ماشین آلات کشاورزی، بیل، چنگک و غیره را تولید کنند به جای  انتظار کشیدن که انگستان به فرانسه بفرستد، در مقابل شراب فرانسه !


اجازه ندهید شهرها بازرسان بیشتری را به روستاها، با پوشیدن روسری های  قرمز، آبی یا رنگین کمان ،ارسال کنند، تا 
به دهقانان دستور دهند که تولید خود را به این مکان یا آن بفرستند، اما اجازه دهید مامورین مهربان
 خود  به مردم روستا
 بروند و به صورت برادرانه به آنها پیشنهاد کنند:"
تولید خود را برای ما بیاورید
  و از تمام فروشگاه های ما کالاهای مورد علاقه تان را بردارید." پس از آن تولیدات کشاورزی به شهر سرازیر خواهند شد.دهقان
 آن مقداری که برای خود نیاز دارد را نگه خواهد داشت
 و بقیه را به شهرها می فرستد و برای اولین بار در طول تاریخ احساس می کند که این شهروندان زحمتکش 
رفقایشان هستند - برادرانشان 
 و نه استثمارگران.





 بما گفته خواهد شد
، شاید،
  که این امر تغییر کامل در صنعت را ضروری می سازد. خوب، بله، این مربوط به بخش های خاص است؛ اما شاخه های دیگری
 وجود دارند 
که می توانند به سرعت به گونه ای تغییر کنند 

که دهقانان را با لباس، ساعت، مبلمان و ابزارهای ساده ای که شهرها  در این زمان 
به او با قیمتهای گزاف
 عرضه می کنند، تامین کند.
نساجان،
 خیاطان ،کفشدوزان،حلبی سازان،
 كابينه سازان و بسياری از پیشه وران و صنعتگران 
 به راحتی ميتوانند انرژی خود را به توليد کالاهای
 مفيد و ضروری هدايت كنند و از تولید صرف اجناس لوکس پرهیز . 
تنها چیزی 
که مورد نیاز است همانا ذهنیت عمومیست که باید
  از ضرورت این تحول به طور کامل متقاعد شود و باید آن را به عنوان عدالت و پیشرفت مورد توجه قرار دهد و دیگر نباید با آن رویا خود را
 فریب دهد ، که مورد علاقه نظریه پردازان هست 
- رویای یک انقلاب که خود را محدود به برداشت سود از
  صنعت میکند
 و تولید و تجارت را همانطور که در حال حاضر است حفظ میکند.



این، پس از آن، نظر ما در مورد کل مسئله 

است. دگر بار دهقان را با ضایعات کاغذی فریب ندهید، حتی اگر


 مبالغی که بر روی آنها تا کنون نوشته شده بسیار زیاد باشد؛ اما درعوض برای تولید او، چیزهایی را که او، زارع زمین،بدان نیازمند است ،ارائه  دهید.سپس دستاوردهایزمین به شهرها سرازیر می شوند .





 اگر این کار انجام نشود، در شهرهای ما قحطی بوجود




 خواهد آمد و بدنبالش




 ارتجاع 




 و ناامیدی.








VII




همه شهر های بزرگ، ما گفته ایم، که غلات هایشان، آرد، و گوشت خود را نه فقط از استان ها، بلکه همچنین از خارج از کشور می خرند. کشورهای خارجی، ادویه جات ، ماهی و انواع چیزهای لذیذ را به پاریس ارسال می کنند، علاوه بر مقدار بسیار زیاد ذرت و گوشت.

اما وقتی که انقلاب سر برسد ما باید اتکای مان به خارج از کشور در حداقل سطح ممکن باشد. اگر گندم روسی، برنج ایتالیایی یا هندی و شراب های اسپانیایی یا مجارستانی در بازارهای اروپای غربی فراوان باشد، این به این معنی نیست که کشورهایی که آنها را صادر می کنند به حد وفور دارند، یا چنین محصولی خود به خود رشد می کند، مانند قاصدک در چمنزارها. به عنوان مثال، در روسیه، دهقان شانزده ساعت در روز کار می کند و نیمی از آنان بین سه تا شش ماه در سال گرسنگی میکشد تا بتواند غله اش را صادر و  بدهی اش را به ارباب زمین/فئودال و دولت بپردازد. امروزه پلیس در روستای روسیه  به محض برداشت محصول ظاهر می شود و آخرین اسب و آخرین گاو دهقان را بابت بدهی های عقب افتاده مالیات و اجاره به صاحب زمین به فروش می رساند، مگر اینکه خود را از طریق فروش غله اش به صادرکننده قربانی کند. معمولا، به جای از دست دادن چارپایان اهلی اش و در معرض خطر قرار گرفتن، او فقط 9 ماه از محصول غله اش را نگه داشته و بقیه را به فروش می گذارد. سپس، برای زنده ماندن تا زمان برداشت بعدی، برای سه ماه غذایش مخلوطی است از پوست درخت غان با ماشک/نوعی علف و آرد، اگر سال خوبی بوده باشد، و برای شش اگر سال بدی، در حالی که در لندن، آنها بیسکویتهای را 
می خورند که از گندم او ساخته شده است.


اما به محض اینکه انقلاب سر برسد، دهقان روسی برای خود و فرزندانش نان به اندازه کافی نگه خواهد داشت؛ دهقانان ایتالیایی و مجارستانی هم همین کار را خواهند کرد؛ و هندو، بگذارید امیدوار باشیم، با این نمونه های خوب سود خواهد برد؛ و کشاورزان آمریکا به سختی می توانند تمام کسری غلاتی را که اروپا به آن نیاز دارد را پوشش دهند. بنابراین روی حمایت آنها برای ارضای خواسته هایشان در دریافت گندم و ذرت حساب باز نمی کنند.

از آنجایی که تمام تمدن طبقه متوسط ما مبتنی بر استثمار نژادهای پایین تر و کشورهای دارای سیستم های کمتر پیشرفته صنعتی است، انقلاب در همان ابتدا، با تهدید آن "تمدن"، .مزیتی اعطا میکند، و به اصطلاح نژادهای پایین تر اجازه میدهد تا خود را آزاد کنند

اما این مزیت بزرگ به واسطه کاهش ثابت و مشخص مواد غذایی به شهرهای بزرگ اروپای غربی ، خود را آشکار خواهد ساخت.

پیش بینی روند امور در استان ها دشوار است. از یک طرف، برده زمین از انقلاب بهره می برد تا کمر خم شده اش را صاف کند. به جای اینکه روزی 14 و 15 ساعت کار کند، همانطور که الان انجام می دهد، او این آزادی را خواه داشت که تنها نیمی از این مدت کار کند، که البته باعث کاهش تولید مواد اصلی مصرفی -غله و گوشت- خواهد شد.

اما از سوی دیگر، به محض اینکه دهقان متوجه شود که او دیگر مجبور به حمایت از ثروتمندعاطل و باطل توسط کار سختش نیست، تولید افزایش خواهد یافت. زمین های جدیدی پاکسازی خواهد شد، با دستگاه های جدید و پیشرفته ای که در آن قرار دارند.


میشله(*) که از انقلاب کبیر فرانسه 

به ما می گوید
: "هرگز زمین اینقدر مثل سال 1792 با انرژی کشت نشده بود، زمانی که دهقان از ارباب زمینی را که مدت ها آرزویش را داشت پس گرفت.
(*)
Jules Michelet تاریخ نویس فرانسوی که نوشتن کتاب تاریخ فرانسه اش سی سال طول کشید
تولد در پاریس 21 اوت 1798 و فوتش در 9 فوریه 1874


بزودی، فرهنگ متمرکز در دسترس همه خواهد بود. ماشین آلات پیشرفته، کود شیمیایی و همه این چیزها اموال مشترک خواهند بود. اما همه چیز نشان از آن میدهد در ابتدا سقوط/افتی در محصولات کشاورزی، در فرانسه و جاهای دیگر، رخ خواهد داد.

در هر صورت، عاقلانه تر خواهد بود که چنین افت حمایتها را از استانها و نیز خارج از کشور را در نظر داشته باشیم.

و چگونه این افت برای خوب بودن انجام می شود؟(همون "عدو شود سبب خیر گر طبیعت خواهد" خودمونه-م)چرا، به نام گردون/فلک، خودمان مشغول کار بشویم! نیاز نیست 
برای نوش دارو/علاج 
به مغزمان زیاد فشار بیآوریم وقتی که درمان همین نزدیکی هاست!


شهرهای بزرگ باید کاشتن زمین را متقبل شوند، مانند مناطق روستایی. ما باید برگردیم به آنچه زیست شناسی می گوید "ادغام توابع" - پس از تقسیم کار همه چیز را به عنوان یک کل بعهده بگیریم - این البته در سراسر طبیعت دنبال می شود.


علاوه بر این، فلسفه به کنار، نیروی شرایط این نتیجه را به وجود خواهد آورد. اجازه دهید پاریس ببیند که در پایان هشت ماه کمبود نان خواهد داشت و پاریس عزمش را جزم و گندم تولید خواهد کرد .


در مورد زمین چی؟" خواهانی نخواهد داشت، زیرا دورو بر شهرهای بزرگ و پاریس به طور خاص هستند، جایی که پارک ها و زمینهای عیش ونوش ثروتمندان یافت می شود. این هزاران هکتار فقط منتظر کار کشاورز ماهریست تا پاریس را با مراتع/مزارع بی نهایت بارور تر و مولد تر ازجلگه های وسیع بی درخت جنوب روسیه کنند، جایی که خاک توسط  خورشید خشک می شود. کمبود کارگر هم نخواهد بود. دو میلیون نفر شهروندان پاریس به چه باید توجه خود را جلب کنند، زمانی که آنها دیگر وقتشان را صرف خدمت رساندن به  هوس های لوکس شاهزادگان روس، اعیان رومانیایی و همسران سرمایه داران مالی برلین نخواهند کرد؟


با تمام اختراعات مکانیکی قرن؛ با همه 
هوش و مهارت فنی کارگرعادت کرده با ماشین های پیچیده ؛ با مخترعان، شیمیدانان، استادان گیاه شناسی، گیاه شناسان عملی مانند بازار باغبانهای 'ژان ویق'(*)؛ با تمام کارخانه که آنها می توانند برای تکثیر و بهبود ماشین آلات استفاده کنند و در نهایت با روحیه سازماندهی مردم پاریس،دل 
و جرات و انرژی شان- با همه اینها تحت فرمانش، کشاورزی کمون آنارشیستی پاریس یک چیز خیلی متفاوتی از کشتکاری زمخت آردنها
(+)
خواهد بود.

(*)
Gennevilliers 
(+)Ardennes

بخار، برق، گرمای خورشید و وزش باد، مدت زیادی تحت فشار خدمات قرار خواهند گرفت. چنگک های زمین شخم زدن بخار آبی به سرعت کارهای سخت آماده گی خاک، به این ترتیب تمیز و غنی شده، تنها نیاز به مراقبت هوشمندانه مرد دارد، و زن حتی بیش از مرد، با پوشش انبوه گیاهی - نه یک بار بلکه سه یا چهار بار در سال.

به این ترتیب هنر باغبانی را از کارشناسان فرا گرفتن و سعی در آزمایش کردنها با شیوه های مختلف بر روی تکه های کوچکی از خاک برای این هدف، رقابت کردن با یکدیگر برای بدست آوردن بهترین بازده ها ، در تمرینات ورزشی یافتن، بدون خستگی یا کار زیاد، سلامتی و قدرتی که اغلب در شهرها کم موجود است ، مردان، زنان و کودکان با طیب ،خاطر به کار روی مزرعه ها روی خواهند آورد، زمانی که دیگر خر حمالی بنده وار
 نیست، اما تبدیل شده به لذت، جشن، تجدید سلامت و شادی .

"زمین های بی حاصل وجود ندارند(*)؛ زمین همانقدر ارزش دارد که انسان" - این آخرین کلمه کشاورزی مدرن است. از آنجایی که به زمین مربوط می شود او به شما نان می دهد، به شرطی(+) که شما بخواهید و کوشش کنید.
(*)
Barren Lands به اکوسیستمهایی گفته میشود که در آن کمتر از یک سوم از منطقه دارای پوشش گیاهی یا پوشش دیگری است. به طور کلی، زمینی ست  با خاکی نازک، شن و یا سنگ دارد: شامل بیابان، خشک و نمکی، سواحل، تپه های ماسه ای، نوار معادن ،و چاله های سنگی.
(+)provided you ask arightبه زبان عامیانه و مثل معروف خودمون: 'آنکس که باد میکارد توفان درو میکند' است
یا بقول معروف:شما همیشه همانی را دریافت میکنید که انتظارش را دارید. اگر انتظارات شما پایین باشد، پاسخی که از انتظاراتتان دریافت میکنید کم خواهد بود. و اگر انتظارات شما ایده آلهای بلند و مثبت باشد، آن نیز در تجربه خود نشان داده خواهد شد.
توضیحات از منست

یک منطقه/بخش، هر چند به کوچکی استانهای 'سن' و 'سن او ویز' بود (*)، و به محشری شهری چون پاریس 
برای تغذیه،عملا کافی خواهد بود تا بر روی آن تمام مواد غذایی رشد کند که در غیر این صورت ممکن است به آن نرسد.
(*)Seine/ Seine-et-Oise


ترکیب کشاورزی و صنعت، کشاورز و مکانیک در همان فرد - این چیزی است که کمونیسم آنارشیستی(یا آنارشیست کمونیستی-م) ما را به ناچار به آنسو هدایت می کند؛ اگر با سلب مالکیت .منصفانه شروع می شود


بگذارید انقلاب تا این حد پیشرفت کند، قحطی دشمنی نیست که باید از آن ترسید. نه، خطری که تهدیدش می کند، در ترسو بودن، تعصب داشتن و اقدامات نیمه کاره قرار دارد. خطر جایی است که دانتون(*) آن را دید و به فرانسه فریاد زد: "جرات کن، جرات و دوباره جرات،!"اول فکر جسورانه، و عمل جسورانه بدنبالش خواهد آمد .
(*)Georges-Jacques Dantonوکیل و سیاستمدار انقلابی: تولد بیست و شش اکتبر -1759 - مرگ در 5 آوریل 1794 توسط گیوتین!!


Freitag, 8. März 2019

فصل پنجم:غذا ( قسمت دوم از سه قسمت)

فتح نان : رفیق پیتر کروپوتکین 
Peter Kropotkin
ترجمه از: پیمان پایدار
این نسخه اولین بار در سپتامبر 1906 منتشر شد 
Black Cat Press
ww.blackcatpress.ca
4508 118 Avenue
Edmonton,Alberta
T5W1A9 
========================= 

فصل پنجم:غذا
قسمت دوم  از سه قسمت
----------------------------------- 


III

 از برجسته ترین ویژگی های سرمایه داری سیستم دستمزد است که به طور مختصر این موضوع است: - یک مرد، یا گروهی از مردان، که دارای سرمایه لازم هستند، برخی  شرکت های صنعتی را شروع می کند؛ او متعهد می شود که به کارخانه یا کارگاه ها مواد خام عرضه کند، تولید را سازماندهی ، به کارگران دستمزد ثابت بپردازد، و در آخر، ارزش اضافی یا سود را، به بهانه و بابت مدیریت، برای  خطراتی که ممکن است بهمراه داشته باشد و برای نوسانات قیمت در ارزش بازار از محصولات، به جیب میزند.


برای حفظ این سیستم، کسانی که اکنون سرمایه را به انحصار دارند، آمادگی دادن امتیازات خاصی هستند. به عنوان مثال، بخشی از سود را با کارگران به اشتراک گذاشتن یا دست به
 ایجاد "مقیاس کشویی"(جدول قابل تطبیق با درآمد افراد)، که آنها را ملزم به افزایش دستمزد میکند  زمانی که قیمت ها بالا باشد؛ به طور خلاصه، آنها به یکسری فداکاری های خاص رضایت .میدهند، با این شرط که هنوز مجاز به هدایت صنعت و برچیدن اولین میوه ها باشند

کلکتیویسم/ جمع گرایی ، همانطور که می دانیم، دستمزد را از بین نمی برد، هرچند که تغییرات قابل توجهی در نظم موجود به وجود می آورد. این فقط جایگزین دولت می شود، یعنی نماینده دولت، ملی یا محلی، برای کارفرمای فردی کارگر. تحت جمع گرایی، نمایندگان ملت یا بخش و نمایندگان و مقامات آنها هستند که کنترل صنایع را در دست دارند. اینها کسانی هستند که حق استفاده از ارزش مازاد تولید را برای خود و به نفع همه محفوظ می دارند. علاوه بر این، کلکتیویسم تمایزی بسیار ظریف ولی با دور نمای بزرگ بین کار کارگر و مردی که یک کار صنعتی آموخته ( نجاری و...م) ترسیم می کند. کارگر غیر ماهر در چشم فرد جمع گرا کارگر ساده است، در حالی که کار 
صنعتگران
، مکانیک، مهندس، انسان علم و دانش و غیره چیزیست که مارکس کارگر پیچیده می خواند و حق دریافت حقوق بالاتر را دارد. اما کارگران و صنعتگران، بافندگان و مرد علم و دانش، همه خدمت گذاران مزد بگیر دولت هستند - "همه مقامات"، همانطور که قبلا گفته شد، زر اندود کردن دانه/حب دارو.

انقلاب آینده بهترین خدمتی که به بشریت میتواند بکند اینست که سیستم دستمزد را، در تمام اشکال آن، غیر ممکن نماید و کمونیسم را اعمال کند، یعنی نفی دستمزد، تنها راه حل ممکن .


 حتی برای پذیرفتن اینکه 
اصلاح کلکتیوگرایی سیستم فعلی امکان پذیر است اگر به تدریج در طول دوره رفاه و صلح اعمال شود - اگرچه از نظر من عملی بودن آن حتی در چنین شرایطی مورد سئوال است- در دوره انقلاب غیرممکن خواهد بود، زمانی که نیاز سیر کردن میلیون ها گرسنه تداخل مییابد با اولین فراخوان دست به اسلحه بردن. یک انقلاب سیاسی می تواند بدون تکان دادن پایه های صنعت انجام شود، اما انقلابی که مردم دست به اموال میبرند بطور اجتناب ناپذيری مبادله و توليد را فلج خواهد کرد. میلیون دلار
(او نامی از هیچ واحد پولی نیاورده-م)
پول عمومی برای دستمزد میلیون ها نفر بیکار کافی نخواهد بود.





بر این نکته نمیتوان بیش از حد تاکید داشت؛ بازسازماندهی مجدد صنعت بر مبنای جدید را (و ما همین الان نشان خواهیم داد که چقدر این مشکل بزرگ است) نمی توان در چند روز انجام داد و نه اینکه، از سوی دیگر، مردم را سالیان متمادی نیمه گرسنه نگه داشت تا  نظریه پردازانی که حامی سیستم دستمزد هستند متعهد شوند. برای گذر از دوره اضطراب آنها تقاضایی میکنند که همیشه در چنین مواردی خواستار آن هستند - کمونی کردن منابع - با توجه به جیره بندی .


بیهوده است که موعظه صبر داشتن بخوانیم . مردم دیگر صبور نخواهند بود و اگر غذا به اشترک گذاشته نشود، نانوایی ها را غارت خواهند کرد.


اگر مردم به اندازه کافی قوی نباشند تا همه چیزها را حمل کنند، آنها را به قتل می رسانند تا به کلکتویسم میدان منصفانه ای برای آزمایش داده شود. برای این منظور، "نظم" باید به هر قیمت حفظ شود- فرمان، دیسیپلین ، اطاعت! و از آنجایی که سرمایه داران به زودی متوجه خواهند شد که وقتی مردم توسط کسانی که خود را انقلابی می نامند، به قتل میرسند،خود انقلاب در چشم توده ها نفرت انگیز خواهد شد؛ آنها مطمئنا از قهرمانان نظمحمایت خواهند کرد- هرچند که آنها 
کلکتیوگرا
هستند. در چنین خط مش رفتاری، بوقت خودش سرمایه داران ابزارهایی را برای سرکوب جمعی گرایان به دست خواهند آورد. اگر
بدین صورت"نظم ایجاد شود" ، عواقب آن ساده است برای پیش بینی.با  راضی نبودن
 از کشتن "غارتگران،" جناح "نظم" بدنبال "رهبران شورشیان" خواهد گشت. آنها مجددا دادگاه های قانون را برگزار و چوبه دار را باز میگردانند. آتشین ترین انقلابیون به داربسته ها فرستاده می شوند. دوباره 1793 خواهد بود.



اجازه ندهید که ما فراموش کنیم چگونه ارتجاع در قرن گذشته پیروز شد. ابتدا "هبرتیستس"،(*)یوانه ها"، گیوتین زده شدند - آنهایی را که میگنت

(+)
، با حافظه
تازه از مبارزه ،هنوز هم "آنارشیست" خواند. دانتونیست ها (*+)  در پی شان آمدند، و هنگامی که حزب روبسپیر این انقلابیون را گیوتین زد آنها به نوبه خود باید داربست را 
نصب میکردند؛ پس از آن مردم، خسته از خونریزی و دیدن نابودی انقلاب ، کناره گیری کردند و اجازه دادند مرتجعین بدترین کارهایشان را عملی کنند

(+)
Mignet / (*)

Hebertists / (*+)Dantonists


اگر بگوییم "نظم بازسازی شده است"، سوسیال دموکرات ها آنارشیست ها را حلق آویز خواهند کرد؛ فابیان ها، سوسیال دموکرات ها را بدار آویزان خواهند کرد و به نوبه خود توسط مرتجعین به دار آویخته خواهند شد و انقلاب پایان خواهد یافت.


اما همه چیز ما را در اعتقاد به این امر تایید می کند که انرژی مردم آنها را به اندازه کافی به جلو سوق میدهد، و اینکه، وقتی انقلاب بوقوع بپیوندد، ایده کمونیسم آنارشیستی
زمینه اش فراهم گردیده است. این یک ایده مصنوعی نیست. مردم خودشان آن را 
  در گوش ما نفس می کشند و تعداد کمونیست ها همواره افزایش می یابد، چرا که غیر 
 امکان پذیری راه حل های دیگر بیشتر و بیشتر آشکار می شود.

و اگر انگیزه مردم به اندازه کافی قوی باشد، امور به نوبه خود بسیار متفاوت خواهد بود. به جای غارت کردن مغازه های نانوایی یک روز و گرسنگی بعد، مردم شهر های شورشی، انبارها، بازارهای گاو را در اختیار خواهند گرفت، - در واقع از تمام فروشگاه های موجود و تمام مواد غذایی که باید داشته باشند. شهروندان خوش نیت ، هم مردان و هم زنان ،  گروه های داوطلب تشکیل و دست به انجام یک فهرست کلی از موجودی ها ، هر فروشگاه و انبار اختصاص می دهند. در عرض بیست و چهار ساعت شهر یا منطقه شورشی خواهد دانست آنچه که پاریس تا کنون پیدا نکرده است، به رغم کمیته های آماری اش آنچه که در محاصره هرگز پیدا نکرده است - تعداد اجناس موجود را . در چهل و هشت ساعت میلیون ها نسخه از جداول چاپ می شود که حساب دقیقی از مواد غذایی موجود، مکان هایی که در آن ذخیره و وسایل توزیع ارائه میدهند


در هر بلوکی از خانه ها، در هر خیابان، در هر بخش شهر، گروهی از داوطلبان سازماندهی خواهند شد. داوطلبان این کمیساریا در هماهنگی با هم کار و با یکدیگر در تماس خواهند بود. اگر فقط سر نیزه ژاکوبین در سر راه قرار نگیرد؛ اگر فقط خود مدل نظریه پردازان
دانشمند" خودشان را با مشورت تیره نچپانند/فرو نکنند"! و یا ترجیحا اجازه داد که
   نظریه های گیج شان را به همان اندازه که دوست دارند، ارائه دهند، با این شرط که هیچ اتوریته/ قدرتی نداشته باشند! و این روحیه قابل تحسین 
سازماندهی
 ذاتی مردم، بالاتر از همه در هر طبقه اجتماعی از ملت فرانسه (2)، که به ندرت اجازه تمرینش به آنها
 داده شده است، آغاز خواهد شد ، حتی در یک شهر بسیار بزرگ مثل پاریس ، و در میان
انقلاب ،یک صنف عظیمی از کارگران آزاد، آماده ارائه غذای لازم به همه است

(2)هیچ اشتباهی زیان آورتر از " انقلاب یک روزه" پخش نشده است، که در جزوات سوسیالیستی در مورد انقلاب 18م مارس در برلین
تبلیغش شده (که کاملا اشتباه است)، ظاهرا به پروس دولت نمایندگی داده است .  ما شاهد آسیب هایی اینچنینی در روسیه در سال های 7-190 بودیم. حقیقت این است که تا سال 1871، پروس، مثل روسیه در حال حاضر، دارای یک تیکه کاغذی بود که می توان آن را یک'قانون اساسی'توصیف کرد، اما هیچ دولت نماینده ای نداشت. این وزارتخانه، تحمیل شده به ملت، تا سال 1870،  و بودجه ای را که انتخاب کرد پیشنهاد داد.

به مردم آزادی بدهید و در ده روز خدمات غذایی با نظم قابل تحسین انجام می شود. تنها کسانی که هرگز مردم را در چنبره کار سخت ندیده اند،  تنها کسانی که زندگی خود را در میان اسناد دفن کرده اند، می توانند به آن شک کنند.سخن از سازمانده نابغه بعنوان "سوء تفاهم بزرگ"، مردم، به کسانی که در روزهای باریگاد در پاریس دیده شده اند یا در لندن در جریان اعتصاب بزرگ باراندازان ، زمانی که باید به نیم میلیون نفر مردم گرسنه غذا رساند، و آنها به شما خواهند گفت که چقدر برتر  از ناتوانی رسمی 'بومبله دم'(*) هستند .
(*)Bumbledomبوروکراسی؛ شایستگی های مشخصی از مقامات  متکبر



و حتی فرض بر اینکه  ما مجبور بودیم مقدار مشخصی ناراحتی و سردرگمی را برای دو هفته یا یک ماه تحمل کنیم، قطعا خیلی مهم نخواهد بود. برای توده ای از مردم، این 
هنوز هم از شرایط قبلی شان بهتر است ؛ و در عین حال، در زمان انقلاب، یک نفر می تواند در کمال خرسندی شام را با یک تیکه نان و پنیر بگذراند، در حالی که مشتاقانه در مورد وقایع بحث کند

در هر صورت، یک سیستم که به طور خودبه خود ایجاد می شود، تحت فشار نیازهای فوری، به هر چیزی که بین چهار دیوار توسط نظریه پردازان پنهان نشسته بر روی هر تعداد کمیته اختراع شده، بی نهایت ترجیح داده می شود.



IV

مردم شهرهای بزرگ تحت تأثیر شرایط بزور به گرفتن تمامی مواد لازم حیاتی دست خواهند زد،
 از نیازهای ضروری شروع میکنند،
و به تدریج کمونیسم را به چیزهای دیگر گسترش

میدهند،
تا نیازهای همه شهروندان را تامین کنند


هرچه زودتر انجام شود بهتر است؛ هرچه زودتر انجام شود، بدبختی کمتری وجود خواهد داشت و نزاع کمتر .

اما بر مبنای چه اساسی جامعه باید سازماندهی شود

 تا همه بتوانند به طور یکسان به اشتراک بگذارند ؟ این سئوالیست که از ابتدا با ما همراه بوده.

ما جواب می دهیم که دو راه وجود ندارد.
فقط یک راه وجود دارد که می توان 

کمونیسم

 را به طور صحیح برقرار کرد، تنها یک راه که غرایز عدالت ما را رضایت بخشد و در عین حال عملی است، یعنی سیستمی



 که قبلا توسط کمون های زراعتی اروپائی به اجرا گذاشته شده است.


به عنوان مثال یک کمون دهقانانی را در نظر بگیرید، بدون توجه به جایش، حتی در فرانسه، جایی که ژاکوبین ها، تمام هم و غم خود را برای از
بین بردن تمام استفاده کمونی 

بکار بردند.
 اگر کمون دارای جنگل و شقایق 

 است، پس، تا زمانی که چوب زیادی برای همه وجود دارد، هر کس می تواند 
تا آنجا که می خواهد بردارد، بدون اجازه یا مانع دیگر از افکار عمومی همسایگان خود. به عنوان درختان الواری 



، که همیشه نادر هستند، آنها باید به دقت تقسیم شوند.



همینطور است

 زمین مرتع مشترک؛ در حالی که به اندازه کافی وجود دارد و برای

 بخشیدن،محدودیتی به آنچه که گاو هر خانه می تواند مصرف کند وجود ندارد،

 و نه به تعداد حیوانات که در مرتع میچرند. زمینهای چریدن 


تقسیم نشده اند و نه علوفه،


 مگر اینکه کمبود وجود داشته باشد. همه کمون های سوئیس و بسیاری از آنها در 



 فرانسه و آلمان نیز، در هر کجا که زمین مرتع مشترک وجود دارد 



، این سیستم را اجرا می کنند.


و در کشورهای اروپای شرقی، که جنگل های بزرگ وجود دارد و هیچ کمبود زمینی
 نیست، شما 
دهقانانی را میبینید که درختان را میاندازند وقتی که به

 آنها  نیاز دارند، و


به همان اندازه که نیاز به خاک دارند کشت میکنند


، بدون هیچ گونه محدود کردن سهم هر فرد از الوار یا



 زمین. اما الوار  تقسیم خواهد شد و زمین بر اساس نیازهایش به هر خانوار تقسیم خواهد شد، به محض اینکه هرکدام کمیاب شود، همانطور که در مورد





 روسیه همین الان چنین شده است.

در یک کلام، سیستم این است: هیچ محدودیتی برای آنچه که جامعه در فراوانی دارد، نیست، بلکه به اشتراک گذاری و تقسیم برابر
 کالاهائی که کمیاب هستند و یا بزودی کمبودشان حس خواهد شد.
  از سیصد و پنجاه میلیون نفر که در اروپا زندگی می کنند، دو صد میلیون نفر هنوز از این سیستم کمونیسم طبیعی پیروی می کنند.



یک واقعیت ارزشمند قابل گفتن اینست 
که همین سیستم
 در شهرهای بزرگ در توزیع


،حداقل،یک کالا ،

که به وفور موجود است،



 وجود دارد، و آن


 آب است که




در هر خانه یافت می شود.



تا زمانی که ترس از کمبود عرضه وجود نداشته باشد، هیچ شرکت آب در مورد بررسی مصرف آب در هر خانه فکر نمی کند. آنچه را که دلخواهت هست بردار! اما در طول خشکسالی های بزرگ، اگر ترس از درماندگی عرضه وجود داشته باشد، شرکت های آب می دانند همه کاری که باید بکنند اینست که واقعیت را،با استفاده از یک آگهی کوتاه در روزنامه ها، به اطلاع برسانند و شهروندان مصرف آب خود را کاهش و اجازه ندهند به هرز رود.

اما اگر آب واقعا کمیاب بود، چه کاری باید انجام داد؟ باید به یک سیستم جیره بندی متوسل شد. چنین اندازه گیری آنقدر طبیعی است، ذاتی با عقل سلیم ،و پا
ریس دو بار خواست که در طول دو محاصره  سال 1871 تحت جیره بندی قرار بگیرد.


آیا لازم است به جزئیات برویم، جداولی تهیه و نشان دهیم چگونه توزیع جیره ها ممکن است کار کند، ثابت کنیم که این درست و عادلانه است، بینهایت درست تر و عادلانه تر از وضعیت موجود؟ تمام این جداول و جزئیات، نه  کسانی که از طبقات متوسط هستند را متقاعد میکند و نه، افسوس، آن بخش از کارگرانی که به تعصبات طبقه متوسط آلوده شده اند، که  مردم را به عنوان یک توده وحشی آماده زوال و خوردن یکدیگر در نظر می گیرند، به طور مستقیم حکومت در رتق و فتق امورات متوقف می شود. اما کسانی که هرگز ندیده اند که مردم تصمیم گیری می کنند و با ابتکار عمل خود اقدام ، می توانند لحظه ای تردید کنند که اگر توده ها اربابان این وضعیت باشند، جیره ها را به همه مطابق با عدالت و مساوات توزیع می کنند.


اگر شما در هر جلسه ای با مردم می گفتید که خوراکهای لذیذ  و مانند آن ها باید برای ذائقه مشکل پسند بیکاره های مهمل اشرافی محفوظ بماند و نان سیاه به بیماران در بیمارستان ها اختصاص داده شود، شما را هو خواهند کرد. اما حالا در همان جمع، در گوشه های خیابان و در  بازار سخن بگویید، که خوشمزه ترین غذاها باید برای بیماران و ضعیفان، مخصوصا برای بیماران، نگهداری شود. حالا اگر تنها پنج جفت کبک در کل شهر وجود داشته باشد و تنها یک مورد شراب شیرین اسپانیائی، آنها باید به بیماران و بیماران در حال بهبودی تخصیص داده شود. حالا بعد از بیمار، کودکان می آیند. برای آنها شیر گاوها و بزها باید محفوظ بماند، اگر برای همه کافی نیست. به بچه ها و سالمندان آخرین قطعه گوشت، و به مرد قوی نان خشک، اگر جامعه را به این غایت کاهش دهیم.



اینجوری بگیم، در یک کلام، که اگر این یا آن مواد مصرفی با کمبود روبرو شود و باید توزیع شود، باید به کسانی که بیشترین نیاز را دارند داده شود. اینرا بگویید و ببینید اگر شما با توافق جهانی روبرو نشدید.


مردی که کاملا سیر است این را درک نمیکند،اما مردم درک می کنند،همیشه درک کرده اند؛ و حتی کودک طبقه مرفه، اگر او به خیابان پرتاب شود و با توده ها تماس بگیرد، حتی او یاد می گیرد که درک کند.



نظریه پردازان - که برای آنها لباس سرباز و میز غذای سربازخانه آخرین کلمه تمدن هستند، بدون شک می خواهند یک رژیم از آشپزخانه های ملی و "آبگوشت اسپارتان"(*) را شروع کنند. آنها از مزایای به دست آمده دم  خواهند زد ، که اقتصاد سوخت و غذا در صورتی که چنین آشپزخانه های بزرگی ایجاد شود، هر کس میتواند برای جیره های سوپ و نان و سبزیجات بیاید.
(*)Spartan Broth


ما این مزایا را زیر سئوال نمی بریم. ما به خوبی می دانیم که اقتصادهای مهم در این راستا به این نتیجه رسیده اند - به عنوان مثال، زمانی که آسیاب دستی(*) و کوره های نانوائی بهم متصل به هر خانه رها شدند. ما می توانیم کاملا بفهمیم که اقتصادی،به صرفه، خواهد بود وقتی آبگوشتی را یکجا برای صد خانوار بپذیم تا جداگانه صد تا آتش روشن کنیم. ما می دانیم، علاوه بر این، که هزاران راهکار برای پختن سیب زمینی وجود دارد، اما اینکه در یک قابلمه بزرگ برای صد خانواده پخته شود، آنها به همان اندازه خوب می شوند.
(*)handmill or quern


ما در واقع می دانیم که تنوع در پخت و پز موضوع طعم و مزه ای است که توسط هر آشپز و یا زن خانه دار تهیه می شود، پخت و پز صد وزن سیب زمینی توسط هر آشپز یا زن خانه دار از تزیین و سرو کردن آن به هر طرزی که میل شان باشد جلوگیری نمیکند.  و ما می دانیم که غذای ساخته شده از گوشت را می توان به صد نوع سوپ مختلف برای صد نوع طعم مناسب تبدیل کرد.


اما هر چند ما کاملا از تمام این واقعیت ها آگاهیم، ما هنوز معتقدیم که هیچ کس حق ندارد  زنخانه دار را مجبور کند سیب زمینی هایش را آماده و پخته شده از آشپزخانه کمونی بردارد اگر او ترجیح میدهد در خانه اش توی قابلمه و روی آتش بپزد. و مهمتر از همه، ما باید خواهان این باشیم که هر کس آزاد باشد غذای خود را با خانواده اش یا دوستان خود میل کند، و یا حتی در یک رستوران، اگر این امر برای او مناسب بود.


به طور طبیعی، آشپزخانه های عمومی بزرگ به جای رستوران ها سر در خواهند آورد، جایی که مردم امروزه مسموم می شوند. در حال حاضر زن خانه دار پاریسی مواد لازم برای سوپ خود را از قصاب می گیرد و آن را به هر سوپی که دوست دارد تبدیل می کند و خانه داران لندنی می دانند که می توانند یک کباب سرخ کرده(*) یا سیب یا ریواس تارت را در نانوائی برای یک مبلغ کمی پخت کنند، در زمان و سوخت صرفه جویی کند. و هنگامی که آشپزخانه جمعی- محل پخت مشترک در آینده - ایجاد شود و مردم بتوانند غذای خود را بدون خطر از فریب و یا مسمومیت پخت کنند، رسم بدون شک این خواهد شد که به آشپزخانه عمومی برای بخش های اساسی غذا بروند/یم ، آخرین دست کاریها می ماند به عنوان پیشنهاد طعم فردی .
(*)joint roasted


اما قاعده سخت و سریع از این در آوردن، از بردن غذای پخت و پز شده آماده به خانه وظیفه ساختن، به همان اندازه برای ذهن مدرن ما زننده و متناقض هست که ایده های صومعه راهبان .یا سربازخانه -ایده های مخربی که توسط استبداد یا خرافات در مغز متبلور شده 


چه کسی حق داشتن غذا در کمون را دارد؟ مطمئنا اولین سئوالی خواهد بود که ما باید از خودمان بپرسیم. هر شهر برای خود پاسخ خواهد داد و ما متقاعد شده ایم که همه پاسخ ها توسط احساسات عدالت خواهانه دیکته می شوند. تا زمانی که نیروی کار مجددا سازماندهی شود، تا زمانی که دوره مصیبت بار ادامه پیدا کند، و درحالی که غیر ممکن باشد تمایز قائل شدن بین تنبل بیکاره و کارگران واقعی که از کار بیرون انداخته شده اند ، غذای موجود باید بدون استثنا به اشتراک گذاشته شود. کسانی که دشمن نظم نوین بوده اند، با موافقت خود  درخلاص کردن حضورشان در کمون خواهند شتافت. اما به نظر می رسد که توده های مردم، که همیشه بزرگوار و سخاوتمند بوده اند و هیچ گونه کینه جویی در وجودشان نداشته اند، آماده خواهند بود تا نان خود را با همه کسانی که در کنارشان بمانند ، مفتوح  و فاتحان به طور یکسان، به اشتراک گذارند. الهام گرفتن ازاین ایده به انقلاب لطمه نخواهد زد و وقتی که کار دوباره احیا شود، آنتاگونیست های دیروز در همان کارگاه ها کنار یکدیگر خواهند ایستاد. جامعه ای که کار در آن آزاد است هیچ ترسی از تنبلان نخواهد داشت.


منتقدان ما بلافاصله بانگ میزنند: 
"اما در یکماه کمبود ذخیره غذایی، خواهیم داشت!" 


 ما می گوییم ، "خیلی بهتر". این ثابت خواهد کرد که برای اولین بار ثبت شده در تاریخ مردم به اندازه کافی غذا برای خوردن داشته اند. ما در مورد شیوه های به دست آوردن منابع تازه، در فصل بعد بحث خواهیم کرد.