Freitag, 8. März 2019

فصل پنجم:غذا ( قسمت دوم از سه قسمت)

فتح نان : رفیق پیتر کروپوتکین 
Peter Kropotkin
ترجمه از: پیمان پایدار
این نسخه اولین بار در سپتامبر 1906 منتشر شد 
Black Cat Press
ww.blackcatpress.ca
4508 118 Avenue
Edmonton,Alberta
T5W1A9 
========================= 

فصل پنجم:غذا
قسمت دوم  از سه قسمت
----------------------------------- 


III

 از برجسته ترین ویژگی های سرمایه داری سیستم دستمزد است که به طور مختصر این موضوع است: - یک مرد، یا گروهی از مردان، که دارای سرمایه لازم هستند، برخی  شرکت های صنعتی را شروع می کند؛ او متعهد می شود که به کارخانه یا کارگاه ها مواد خام عرضه کند، تولید را سازماندهی ، به کارگران دستمزد ثابت بپردازد، و در آخر، ارزش اضافی یا سود را، به بهانه و بابت مدیریت، برای  خطراتی که ممکن است بهمراه داشته باشد و برای نوسانات قیمت در ارزش بازار از محصولات، به جیب میزند.


برای حفظ این سیستم، کسانی که اکنون سرمایه را به انحصار دارند، آمادگی دادن امتیازات خاصی هستند. به عنوان مثال، بخشی از سود را با کارگران به اشتراک گذاشتن یا دست به
 ایجاد "مقیاس کشویی"(جدول قابل تطبیق با درآمد افراد)، که آنها را ملزم به افزایش دستمزد میکند  زمانی که قیمت ها بالا باشد؛ به طور خلاصه، آنها به یکسری فداکاری های خاص رضایت .میدهند، با این شرط که هنوز مجاز به هدایت صنعت و برچیدن اولین میوه ها باشند

کلکتیویسم/ جمع گرایی ، همانطور که می دانیم، دستمزد را از بین نمی برد، هرچند که تغییرات قابل توجهی در نظم موجود به وجود می آورد. این فقط جایگزین دولت می شود، یعنی نماینده دولت، ملی یا محلی، برای کارفرمای فردی کارگر. تحت جمع گرایی، نمایندگان ملت یا بخش و نمایندگان و مقامات آنها هستند که کنترل صنایع را در دست دارند. اینها کسانی هستند که حق استفاده از ارزش مازاد تولید را برای خود و به نفع همه محفوظ می دارند. علاوه بر این، کلکتیویسم تمایزی بسیار ظریف ولی با دور نمای بزرگ بین کار کارگر و مردی که یک کار صنعتی آموخته ( نجاری و...م) ترسیم می کند. کارگر غیر ماهر در چشم فرد جمع گرا کارگر ساده است، در حالی که کار 
صنعتگران
، مکانیک، مهندس، انسان علم و دانش و غیره چیزیست که مارکس کارگر پیچیده می خواند و حق دریافت حقوق بالاتر را دارد. اما کارگران و صنعتگران، بافندگان و مرد علم و دانش، همه خدمت گذاران مزد بگیر دولت هستند - "همه مقامات"، همانطور که قبلا گفته شد، زر اندود کردن دانه/حب دارو.

انقلاب آینده بهترین خدمتی که به بشریت میتواند بکند اینست که سیستم دستمزد را، در تمام اشکال آن، غیر ممکن نماید و کمونیسم را اعمال کند، یعنی نفی دستمزد، تنها راه حل ممکن .


 حتی برای پذیرفتن اینکه 
اصلاح کلکتیوگرایی سیستم فعلی امکان پذیر است اگر به تدریج در طول دوره رفاه و صلح اعمال شود - اگرچه از نظر من عملی بودن آن حتی در چنین شرایطی مورد سئوال است- در دوره انقلاب غیرممکن خواهد بود، زمانی که نیاز سیر کردن میلیون ها گرسنه تداخل مییابد با اولین فراخوان دست به اسلحه بردن. یک انقلاب سیاسی می تواند بدون تکان دادن پایه های صنعت انجام شود، اما انقلابی که مردم دست به اموال میبرند بطور اجتناب ناپذيری مبادله و توليد را فلج خواهد کرد. میلیون دلار
(او نامی از هیچ واحد پولی نیاورده-م)
پول عمومی برای دستمزد میلیون ها نفر بیکار کافی نخواهد بود.





بر این نکته نمیتوان بیش از حد تاکید داشت؛ بازسازماندهی مجدد صنعت بر مبنای جدید را (و ما همین الان نشان خواهیم داد که چقدر این مشکل بزرگ است) نمی توان در چند روز انجام داد و نه اینکه، از سوی دیگر، مردم را سالیان متمادی نیمه گرسنه نگه داشت تا  نظریه پردازانی که حامی سیستم دستمزد هستند متعهد شوند. برای گذر از دوره اضطراب آنها تقاضایی میکنند که همیشه در چنین مواردی خواستار آن هستند - کمونی کردن منابع - با توجه به جیره بندی .


بیهوده است که موعظه صبر داشتن بخوانیم . مردم دیگر صبور نخواهند بود و اگر غذا به اشترک گذاشته نشود، نانوایی ها را غارت خواهند کرد.


اگر مردم به اندازه کافی قوی نباشند تا همه چیزها را حمل کنند، آنها را به قتل می رسانند تا به کلکتویسم میدان منصفانه ای برای آزمایش داده شود. برای این منظور، "نظم" باید به هر قیمت حفظ شود- فرمان، دیسیپلین ، اطاعت! و از آنجایی که سرمایه داران به زودی متوجه خواهند شد که وقتی مردم توسط کسانی که خود را انقلابی می نامند، به قتل میرسند،خود انقلاب در چشم توده ها نفرت انگیز خواهد شد؛ آنها مطمئنا از قهرمانان نظمحمایت خواهند کرد- هرچند که آنها 
کلکتیوگرا
هستند. در چنین خط مش رفتاری، بوقت خودش سرمایه داران ابزارهایی را برای سرکوب جمعی گرایان به دست خواهند آورد. اگر
بدین صورت"نظم ایجاد شود" ، عواقب آن ساده است برای پیش بینی.با  راضی نبودن
 از کشتن "غارتگران،" جناح "نظم" بدنبال "رهبران شورشیان" خواهد گشت. آنها مجددا دادگاه های قانون را برگزار و چوبه دار را باز میگردانند. آتشین ترین انقلابیون به داربسته ها فرستاده می شوند. دوباره 1793 خواهد بود.



اجازه ندهید که ما فراموش کنیم چگونه ارتجاع در قرن گذشته پیروز شد. ابتدا "هبرتیستس"،(*)یوانه ها"، گیوتین زده شدند - آنهایی را که میگنت

(+)
، با حافظه
تازه از مبارزه ،هنوز هم "آنارشیست" خواند. دانتونیست ها (*+)  در پی شان آمدند، و هنگامی که حزب روبسپیر این انقلابیون را گیوتین زد آنها به نوبه خود باید داربست را 
نصب میکردند؛ پس از آن مردم، خسته از خونریزی و دیدن نابودی انقلاب ، کناره گیری کردند و اجازه دادند مرتجعین بدترین کارهایشان را عملی کنند

(+)
Mignet / (*)

Hebertists / (*+)Dantonists


اگر بگوییم "نظم بازسازی شده است"، سوسیال دموکرات ها آنارشیست ها را حلق آویز خواهند کرد؛ فابیان ها، سوسیال دموکرات ها را بدار آویزان خواهند کرد و به نوبه خود توسط مرتجعین به دار آویخته خواهند شد و انقلاب پایان خواهد یافت.


اما همه چیز ما را در اعتقاد به این امر تایید می کند که انرژی مردم آنها را به اندازه کافی به جلو سوق میدهد، و اینکه، وقتی انقلاب بوقوع بپیوندد، ایده کمونیسم آنارشیستی
زمینه اش فراهم گردیده است. این یک ایده مصنوعی نیست. مردم خودشان آن را 
  در گوش ما نفس می کشند و تعداد کمونیست ها همواره افزایش می یابد، چرا که غیر 
 امکان پذیری راه حل های دیگر بیشتر و بیشتر آشکار می شود.

و اگر انگیزه مردم به اندازه کافی قوی باشد، امور به نوبه خود بسیار متفاوت خواهد بود. به جای غارت کردن مغازه های نانوایی یک روز و گرسنگی بعد، مردم شهر های شورشی، انبارها، بازارهای گاو را در اختیار خواهند گرفت، - در واقع از تمام فروشگاه های موجود و تمام مواد غذایی که باید داشته باشند. شهروندان خوش نیت ، هم مردان و هم زنان ،  گروه های داوطلب تشکیل و دست به انجام یک فهرست کلی از موجودی ها ، هر فروشگاه و انبار اختصاص می دهند. در عرض بیست و چهار ساعت شهر یا منطقه شورشی خواهد دانست آنچه که پاریس تا کنون پیدا نکرده است، به رغم کمیته های آماری اش آنچه که در محاصره هرگز پیدا نکرده است - تعداد اجناس موجود را . در چهل و هشت ساعت میلیون ها نسخه از جداول چاپ می شود که حساب دقیقی از مواد غذایی موجود، مکان هایی که در آن ذخیره و وسایل توزیع ارائه میدهند


در هر بلوکی از خانه ها، در هر خیابان، در هر بخش شهر، گروهی از داوطلبان سازماندهی خواهند شد. داوطلبان این کمیساریا در هماهنگی با هم کار و با یکدیگر در تماس خواهند بود. اگر فقط سر نیزه ژاکوبین در سر راه قرار نگیرد؛ اگر فقط خود مدل نظریه پردازان
دانشمند" خودشان را با مشورت تیره نچپانند/فرو نکنند"! و یا ترجیحا اجازه داد که
   نظریه های گیج شان را به همان اندازه که دوست دارند، ارائه دهند، با این شرط که هیچ اتوریته/ قدرتی نداشته باشند! و این روحیه قابل تحسین 
سازماندهی
 ذاتی مردم، بالاتر از همه در هر طبقه اجتماعی از ملت فرانسه (2)، که به ندرت اجازه تمرینش به آنها
 داده شده است، آغاز خواهد شد ، حتی در یک شهر بسیار بزرگ مثل پاریس ، و در میان
انقلاب ،یک صنف عظیمی از کارگران آزاد، آماده ارائه غذای لازم به همه است

(2)هیچ اشتباهی زیان آورتر از " انقلاب یک روزه" پخش نشده است، که در جزوات سوسیالیستی در مورد انقلاب 18م مارس در برلین
تبلیغش شده (که کاملا اشتباه است)، ظاهرا به پروس دولت نمایندگی داده است .  ما شاهد آسیب هایی اینچنینی در روسیه در سال های 7-190 بودیم. حقیقت این است که تا سال 1871، پروس، مثل روسیه در حال حاضر، دارای یک تیکه کاغذی بود که می توان آن را یک'قانون اساسی'توصیف کرد، اما هیچ دولت نماینده ای نداشت. این وزارتخانه، تحمیل شده به ملت، تا سال 1870،  و بودجه ای را که انتخاب کرد پیشنهاد داد.

به مردم آزادی بدهید و در ده روز خدمات غذایی با نظم قابل تحسین انجام می شود. تنها کسانی که هرگز مردم را در چنبره کار سخت ندیده اند،  تنها کسانی که زندگی خود را در میان اسناد دفن کرده اند، می توانند به آن شک کنند.سخن از سازمانده نابغه بعنوان "سوء تفاهم بزرگ"، مردم، به کسانی که در روزهای باریگاد در پاریس دیده شده اند یا در لندن در جریان اعتصاب بزرگ باراندازان ، زمانی که باید به نیم میلیون نفر مردم گرسنه غذا رساند، و آنها به شما خواهند گفت که چقدر برتر  از ناتوانی رسمی 'بومبله دم'(*) هستند .
(*)Bumbledomبوروکراسی؛ شایستگی های مشخصی از مقامات  متکبر



و حتی فرض بر اینکه  ما مجبور بودیم مقدار مشخصی ناراحتی و سردرگمی را برای دو هفته یا یک ماه تحمل کنیم، قطعا خیلی مهم نخواهد بود. برای توده ای از مردم، این 
هنوز هم از شرایط قبلی شان بهتر است ؛ و در عین حال، در زمان انقلاب، یک نفر می تواند در کمال خرسندی شام را با یک تیکه نان و پنیر بگذراند، در حالی که مشتاقانه در مورد وقایع بحث کند

در هر صورت، یک سیستم که به طور خودبه خود ایجاد می شود، تحت فشار نیازهای فوری، به هر چیزی که بین چهار دیوار توسط نظریه پردازان پنهان نشسته بر روی هر تعداد کمیته اختراع شده، بی نهایت ترجیح داده می شود.



IV

مردم شهرهای بزرگ تحت تأثیر شرایط بزور به گرفتن تمامی مواد لازم حیاتی دست خواهند زد،
 از نیازهای ضروری شروع میکنند،
و به تدریج کمونیسم را به چیزهای دیگر گسترش

میدهند،
تا نیازهای همه شهروندان را تامین کنند


هرچه زودتر انجام شود بهتر است؛ هرچه زودتر انجام شود، بدبختی کمتری وجود خواهد داشت و نزاع کمتر .

اما بر مبنای چه اساسی جامعه باید سازماندهی شود

 تا همه بتوانند به طور یکسان به اشتراک بگذارند ؟ این سئوالیست که از ابتدا با ما همراه بوده.

ما جواب می دهیم که دو راه وجود ندارد.
فقط یک راه وجود دارد که می توان 

کمونیسم

 را به طور صحیح برقرار کرد، تنها یک راه که غرایز عدالت ما را رضایت بخشد و در عین حال عملی است، یعنی سیستمی



 که قبلا توسط کمون های زراعتی اروپائی به اجرا گذاشته شده است.


به عنوان مثال یک کمون دهقانانی را در نظر بگیرید، بدون توجه به جایش، حتی در فرانسه، جایی که ژاکوبین ها، تمام هم و غم خود را برای از
بین بردن تمام استفاده کمونی 

بکار بردند.
 اگر کمون دارای جنگل و شقایق 

 است، پس، تا زمانی که چوب زیادی برای همه وجود دارد، هر کس می تواند 
تا آنجا که می خواهد بردارد، بدون اجازه یا مانع دیگر از افکار عمومی همسایگان خود. به عنوان درختان الواری 



، که همیشه نادر هستند، آنها باید به دقت تقسیم شوند.



همینطور است

 زمین مرتع مشترک؛ در حالی که به اندازه کافی وجود دارد و برای

 بخشیدن،محدودیتی به آنچه که گاو هر خانه می تواند مصرف کند وجود ندارد،

 و نه به تعداد حیوانات که در مرتع میچرند. زمینهای چریدن 


تقسیم نشده اند و نه علوفه،


 مگر اینکه کمبود وجود داشته باشد. همه کمون های سوئیس و بسیاری از آنها در 



 فرانسه و آلمان نیز، در هر کجا که زمین مرتع مشترک وجود دارد 



، این سیستم را اجرا می کنند.


و در کشورهای اروپای شرقی، که جنگل های بزرگ وجود دارد و هیچ کمبود زمینی
 نیست، شما 
دهقانانی را میبینید که درختان را میاندازند وقتی که به

 آنها  نیاز دارند، و


به همان اندازه که نیاز به خاک دارند کشت میکنند


، بدون هیچ گونه محدود کردن سهم هر فرد از الوار یا



 زمین. اما الوار  تقسیم خواهد شد و زمین بر اساس نیازهایش به هر خانوار تقسیم خواهد شد، به محض اینکه هرکدام کمیاب شود، همانطور که در مورد





 روسیه همین الان چنین شده است.

در یک کلام، سیستم این است: هیچ محدودیتی برای آنچه که جامعه در فراوانی دارد، نیست، بلکه به اشتراک گذاری و تقسیم برابر
 کالاهائی که کمیاب هستند و یا بزودی کمبودشان حس خواهد شد.
  از سیصد و پنجاه میلیون نفر که در اروپا زندگی می کنند، دو صد میلیون نفر هنوز از این سیستم کمونیسم طبیعی پیروی می کنند.



یک واقعیت ارزشمند قابل گفتن اینست 
که همین سیستم
 در شهرهای بزرگ در توزیع


،حداقل،یک کالا ،

که به وفور موجود است،



 وجود دارد، و آن


 آب است که




در هر خانه یافت می شود.



تا زمانی که ترس از کمبود عرضه وجود نداشته باشد، هیچ شرکت آب در مورد بررسی مصرف آب در هر خانه فکر نمی کند. آنچه را که دلخواهت هست بردار! اما در طول خشکسالی های بزرگ، اگر ترس از درماندگی عرضه وجود داشته باشد، شرکت های آب می دانند همه کاری که باید بکنند اینست که واقعیت را،با استفاده از یک آگهی کوتاه در روزنامه ها، به اطلاع برسانند و شهروندان مصرف آب خود را کاهش و اجازه ندهند به هرز رود.

اما اگر آب واقعا کمیاب بود، چه کاری باید انجام داد؟ باید به یک سیستم جیره بندی متوسل شد. چنین اندازه گیری آنقدر طبیعی است، ذاتی با عقل سلیم ،و پا
ریس دو بار خواست که در طول دو محاصره  سال 1871 تحت جیره بندی قرار بگیرد.


آیا لازم است به جزئیات برویم، جداولی تهیه و نشان دهیم چگونه توزیع جیره ها ممکن است کار کند، ثابت کنیم که این درست و عادلانه است، بینهایت درست تر و عادلانه تر از وضعیت موجود؟ تمام این جداول و جزئیات، نه  کسانی که از طبقات متوسط هستند را متقاعد میکند و نه، افسوس، آن بخش از کارگرانی که به تعصبات طبقه متوسط آلوده شده اند، که  مردم را به عنوان یک توده وحشی آماده زوال و خوردن یکدیگر در نظر می گیرند، به طور مستقیم حکومت در رتق و فتق امورات متوقف می شود. اما کسانی که هرگز ندیده اند که مردم تصمیم گیری می کنند و با ابتکار عمل خود اقدام ، می توانند لحظه ای تردید کنند که اگر توده ها اربابان این وضعیت باشند، جیره ها را به همه مطابق با عدالت و مساوات توزیع می کنند.


اگر شما در هر جلسه ای با مردم می گفتید که خوراکهای لذیذ  و مانند آن ها باید برای ذائقه مشکل پسند بیکاره های مهمل اشرافی محفوظ بماند و نان سیاه به بیماران در بیمارستان ها اختصاص داده شود، شما را هو خواهند کرد. اما حالا در همان جمع، در گوشه های خیابان و در  بازار سخن بگویید، که خوشمزه ترین غذاها باید برای بیماران و ضعیفان، مخصوصا برای بیماران، نگهداری شود. حالا اگر تنها پنج جفت کبک در کل شهر وجود داشته باشد و تنها یک مورد شراب شیرین اسپانیائی، آنها باید به بیماران و بیماران در حال بهبودی تخصیص داده شود. حالا بعد از بیمار، کودکان می آیند. برای آنها شیر گاوها و بزها باید محفوظ بماند، اگر برای همه کافی نیست. به بچه ها و سالمندان آخرین قطعه گوشت، و به مرد قوی نان خشک، اگر جامعه را به این غایت کاهش دهیم.



اینجوری بگیم، در یک کلام، که اگر این یا آن مواد مصرفی با کمبود روبرو شود و باید توزیع شود، باید به کسانی که بیشترین نیاز را دارند داده شود. اینرا بگویید و ببینید اگر شما با توافق جهانی روبرو نشدید.


مردی که کاملا سیر است این را درک نمیکند،اما مردم درک می کنند،همیشه درک کرده اند؛ و حتی کودک طبقه مرفه، اگر او به خیابان پرتاب شود و با توده ها تماس بگیرد، حتی او یاد می گیرد که درک کند.



نظریه پردازان - که برای آنها لباس سرباز و میز غذای سربازخانه آخرین کلمه تمدن هستند، بدون شک می خواهند یک رژیم از آشپزخانه های ملی و "آبگوشت اسپارتان"(*) را شروع کنند. آنها از مزایای به دست آمده دم  خواهند زد ، که اقتصاد سوخت و غذا در صورتی که چنین آشپزخانه های بزرگی ایجاد شود، هر کس میتواند برای جیره های سوپ و نان و سبزیجات بیاید.
(*)Spartan Broth


ما این مزایا را زیر سئوال نمی بریم. ما به خوبی می دانیم که اقتصادهای مهم در این راستا به این نتیجه رسیده اند - به عنوان مثال، زمانی که آسیاب دستی(*) و کوره های نانوائی بهم متصل به هر خانه رها شدند. ما می توانیم کاملا بفهمیم که اقتصادی،به صرفه، خواهد بود وقتی آبگوشتی را یکجا برای صد خانوار بپذیم تا جداگانه صد تا آتش روشن کنیم. ما می دانیم، علاوه بر این، که هزاران راهکار برای پختن سیب زمینی وجود دارد، اما اینکه در یک قابلمه بزرگ برای صد خانواده پخته شود، آنها به همان اندازه خوب می شوند.
(*)handmill or quern


ما در واقع می دانیم که تنوع در پخت و پز موضوع طعم و مزه ای است که توسط هر آشپز و یا زن خانه دار تهیه می شود، پخت و پز صد وزن سیب زمینی توسط هر آشپز یا زن خانه دار از تزیین و سرو کردن آن به هر طرزی که میل شان باشد جلوگیری نمیکند.  و ما می دانیم که غذای ساخته شده از گوشت را می توان به صد نوع سوپ مختلف برای صد نوع طعم مناسب تبدیل کرد.


اما هر چند ما کاملا از تمام این واقعیت ها آگاهیم، ما هنوز معتقدیم که هیچ کس حق ندارد  زنخانه دار را مجبور کند سیب زمینی هایش را آماده و پخته شده از آشپزخانه کمونی بردارد اگر او ترجیح میدهد در خانه اش توی قابلمه و روی آتش بپزد. و مهمتر از همه، ما باید خواهان این باشیم که هر کس آزاد باشد غذای خود را با خانواده اش یا دوستان خود میل کند، و یا حتی در یک رستوران، اگر این امر برای او مناسب بود.


به طور طبیعی، آشپزخانه های عمومی بزرگ به جای رستوران ها سر در خواهند آورد، جایی که مردم امروزه مسموم می شوند. در حال حاضر زن خانه دار پاریسی مواد لازم برای سوپ خود را از قصاب می گیرد و آن را به هر سوپی که دوست دارد تبدیل می کند و خانه داران لندنی می دانند که می توانند یک کباب سرخ کرده(*) یا سیب یا ریواس تارت را در نانوائی برای یک مبلغ کمی پخت کنند، در زمان و سوخت صرفه جویی کند. و هنگامی که آشپزخانه جمعی- محل پخت مشترک در آینده - ایجاد شود و مردم بتوانند غذای خود را بدون خطر از فریب و یا مسمومیت پخت کنند، رسم بدون شک این خواهد شد که به آشپزخانه عمومی برای بخش های اساسی غذا بروند/یم ، آخرین دست کاریها می ماند به عنوان پیشنهاد طعم فردی .
(*)joint roasted


اما قاعده سخت و سریع از این در آوردن، از بردن غذای پخت و پز شده آماده به خانه وظیفه ساختن، به همان اندازه برای ذهن مدرن ما زننده و متناقض هست که ایده های صومعه راهبان .یا سربازخانه -ایده های مخربی که توسط استبداد یا خرافات در مغز متبلور شده 


چه کسی حق داشتن غذا در کمون را دارد؟ مطمئنا اولین سئوالی خواهد بود که ما باید از خودمان بپرسیم. هر شهر برای خود پاسخ خواهد داد و ما متقاعد شده ایم که همه پاسخ ها توسط احساسات عدالت خواهانه دیکته می شوند. تا زمانی که نیروی کار مجددا سازماندهی شود، تا زمانی که دوره مصیبت بار ادامه پیدا کند، و درحالی که غیر ممکن باشد تمایز قائل شدن بین تنبل بیکاره و کارگران واقعی که از کار بیرون انداخته شده اند ، غذای موجود باید بدون استثنا به اشتراک گذاشته شود. کسانی که دشمن نظم نوین بوده اند، با موافقت خود  درخلاص کردن حضورشان در کمون خواهند شتافت. اما به نظر می رسد که توده های مردم، که همیشه بزرگوار و سخاوتمند بوده اند و هیچ گونه کینه جویی در وجودشان نداشته اند، آماده خواهند بود تا نان خود را با همه کسانی که در کنارشان بمانند ، مفتوح  و فاتحان به طور یکسان، به اشتراک گذارند. الهام گرفتن ازاین ایده به انقلاب لطمه نخواهد زد و وقتی که کار دوباره احیا شود، آنتاگونیست های دیروز در همان کارگاه ها کنار یکدیگر خواهند ایستاد. جامعه ای که کار در آن آزاد است هیچ ترسی از تنبلان نخواهد داشت.


منتقدان ما بلافاصله بانگ میزنند: 
"اما در یکماه کمبود ذخیره غذایی، خواهیم داشت!" 


 ما می گوییم ، "خیلی بهتر". این ثابت خواهد کرد که برای اولین بار ثبت شده در تاریخ مردم به اندازه کافی غذا برای خوردن داشته اند. ما در مورد شیوه های به دست آوردن منابع تازه، در فصل بعد بحث خواهیم کرد.

Keine Kommentare: