Sonntag, 3. März 2019

فتح نان : رفیق پیتر کروپوتکین :فصل پنجم:غذا

فتح نان : رفیق پیتر کروپوتکین 
Peter Kropotkin
ترجمه از: پیمان پایدار
این نسخه اولین بار در سپتامبر 1906 منتشر شد 
Black Cat Press
ww.blackcatpress.ca
4508 118 Avenue
Edmonton,Alberta
T5W1A9 
========================= 

فصل پنجم:غذا
قسمت اول از سه بخش

 --------------------------
I
اگر انقلاب آینده قرار است یک انقلاب اجتماعی باشد، از تمام قیام های گذشته نه تنها از لحاظ هدف ، بلکه از طریق روش های آن متمایز خواهد بود. برای رسیدن به یک هدف جدید، ابزار جدید لازم است.

سه جنبش بزرگ مردمی که در صد سال گذشته در فرانسه شاهد آن بوده ایم، در بسیاری از موارد از یکدیگر متفاوت هستند، اما آنها یک ویژگی مشترک دارند.

در هر مورد مردم قصد ریشه کن کردن رژیم قدیمی را داشتند و از صمیم قلب برای این هدف می جنگیدند. سپس، بعد از تحمل مهمترین ضربات نبرد، دوباره به ابهام و اندوه فرو می رفتند. یک دولت،متشکل از مردان کم و بیش صادق، تشکیل میشد و متعهد به سازماندهی بود - جمهوری در سال 1793، کارگری در سال 1848 و کمون آزاد در سال 1871. با نفوذ ایده های ژاکوبین، این دولت اول از همه خود را با مسائل سیاسی مشغول می کرد، مانند سازماندهی مجدد ماشین دولتی، تصفیه مدیریت، جدایی کلیسا از دولت، آزادی مدنی و چنین موارد. این درست است که تشکیلاتهای کارگری (*) چشم از  اعضای دولت برنمی داشتند و اغلب ایده های خود را به آنها تحمیل می کردند. اما حتی در این تشکیلات ها، اینکه رهبران متعلق به طبقات متوسط یا کارگر بودند، همیشه ایده های طبقه متوسط غلبه می کرد. آنها در مورد مسائل مختلف سیاسی بحث می کردند، اما فراموش می کردند که درباره نان بحث کنند.
(*)workmen's clubs

ایده های بزرگ در چنین زمان هایی رشد میکنند، ایده هایی که جهان را تکان داده اند؛ سخنانی گفته می شد که هنوز هم قلبهایمان را به جوش می آورند، در فاصله ی یک قرن. اما مردم درمحله های فقیرنشین(حلبی آبادها-م) گرسنه بودند.

از همان ابتدای انقلاب صنعت به ناچار متوقف شد - گردش تولید چک میشد و سرمایه خود را پنهان می کرد. ارباب - کارفرما - در چنین زمانهایی از چیزی ترس نداشت، پروار شدن او با سود سهام تامین میشد، در حقیقت او به فکر بدبختی های اطرافش نبود؛ اما حقوق 
(*).دستمزد بگیران تا حد دست به دهان زندگی کردن کاهش یافت. می خواهی در بزن
(*)want knocked at the door

قحطی در سرزمین های خارجی بود - چنین قحطی به سختی در رژیم قدیم دیده میشد.

ژیروندین ها(*) ما را به گشنگی کشاندند!" فریاد منطقه کارگری در سال 1793 بود و پس از آن ژ
یروندین ها سروکارشان با گیوتین بود، و قدرت کامل به "مونته نه ها"(+) و به کمون داده شد. کمون واقعا مسئله اش مقوله نان بود و تلاش های قهرمانانه ای برای تغذیه پاریس کرد. در 'لیون'، 'فوش و کولو دقبوا'(*+) انبارهای غله شهر را تأسیس کردند، اما مبالغی که برای پر کردن آنها صرف شد بدبختانه ناکافی بود. شوراهای شهر تلاش زیادی برای تهیه ذرت انجام دادند؛ نانوایی هایی که آرد را احتکار کردند، به دار آویخته شدند - و هنوز هم مردم کمبود نان داشتند.
 (*)Girondists/ 
(+)
Montagnards
(*+) 

Fouche & Collot d'Herbois




سپس رو به توطئه گران سلطنتی کرده و آنها را مورد سرزنش قرار دادند. آنها دوازده یا پانزده نفر را در روز به جوخه های گیوتن فرستادند- خدمتکاران و دوشس ها(*) به طور یکسان، به ویژه 
خدمتکاران
، چرا که دوشس ها به کوبلنز(+) رفتند. اما اگر آنها هر روز صد تا از دوکها و ویسکنتها(+*) را هم گیوتین می زدند، به همان اندازه ناامید کننده بود.
(*)
duchesses / 
(+)
Coblentzشهری در آلمان که سلطنت طلبان مرتجع به آنجا فرار میکردند 

(+*)
dukes and viscounts 

نیاز فقط رشد کرد. چرا که مزد بگیر نمیتواند بدون دستمزدش زندگی کند و دستمزدی که ارائه نمی شد. چه تفاوتی ميتواند، کم و بیش، هزاران جسد برای او بکند؟

سپس مردم شروع به خسته شدن کردند. "اینقدر که برای انقلاب لاف زدی و خودستایی کردی ! شما بیشتر از قبل بدبخت و بیچاره هستی ". ارتجاع اینگونه در گوش کارگر زمزمه میکرد. و کم کم ثروتمندان شجاع شدند، از مکان های مخفی خود پدیدار و اجناس لوکس خود را به رخ جمعیت گرسنه گان میکشیدند. آنها  با لباس هایی جلف معطر به کارگران می گفتند:"بیایید،کافیه این حماقت ! چه چیزی از شورش عایدتان شد؟"


با قلبی آکنده از درد، صبرش به سر رسیده، انقلابی در نهایت میباید اعتراف کند 
که جنبش یک بار دیگر شکست خورده است. او به کلبه خود عقب نشینی کرد و منتظر بدترین شد.

سپس ارتجاع با افتخار خود را اثبات و یک ضربه سیاسی انجام داد. انقلاب مرده بود، هیچ چیز باقی نمانده بود، جز اینکه جسدش را زیر پا لگدمال کردن.

ترور سفید شروع شد. خون بمانند آب سرازیر شد، گیوتین هرگز بیکار نماند، زندانها شلوغ بودند، در حالی که نمایش رتبه و مد روند خود را از سر گرفت،
 و به همان اندازه قبل به شادی ادامه یافت .


این تصویر همه انقلاب های ماست. در سال 1848 کارگران پاریس در خدمت جمهوری "سه ماه گرسنگی" کشیدند و پس از رسیدن به حد توانشان، به آخرین تلاش ناامیدانه دست زدند- تلاشی که در خون غرق شد. در سال 1871 کمون بخاطر کمبود رزمندگان از بین رفت/نابود شد. اقدامات لازم برای جداسازی کلیسا و دولت را انجام داد، اما افسوس، غفلت کرد، تا خیلی دیر، اقدامات لازم را برای فراهم آوردن نان برای مردم . و اینچنین بود که در پاریس جنتلمنهای ظریف و خوب
 می توانند کنفدراسیون را سرنگون کنند، و به دوزخیان  پیشنهاد کنند که زندگی خود را برای پشیزی به فروش گذارند ، و "از ما بهتران " را به حال خودشان بگذارند که در رستوران های شیک پذیرایی شوند.

در آخر کمون اشتباه خود را دید و آشپزخانه های عمومی را باز کرد. اما خیلی دیر شده  بود. روزهایش به شمارش افتاده، و سربازان ورسای در معابر بودند


اجازه دهید دیگران وقت خود را صرف صدور اعلامیه های مشعشع، تزئین با شکوه خود با نوار طلایی رسمی و صحبت در مورد آزادی سیاسی کنند!

ما باید از روز اول انقلاب تا آخرین سال، در تمام استان هایی که برای آزادی مبارزه می کنند، مطمئن شویم که حتی یک مرد نیست که کمبود نان داشته باشد، حتی یک زن نیست که مجبور شود با جمعیتی خسته خارج در نانوائی ایستاده تا قرص نان بزرگی از سر خیریه به او پرتاب شود، و هیچ کودکی غم و حسرت خواست غذا داشته باشد.


همیشه این ایده طبقه متوسط بوده که در مورد "اصول بزرگ" - در حقیقت دروغهای بزرگ - 
نطق کند
!

ایده مردم ارائه/تهیه نان برای همه خواهد بود. و در حالی که شهروندان طبقه متوسط و کارگرانی که با ایده های طبقه متوسط آلوده شده اند، لفاظی های خود را در "محیطهای  گفتگو" تحسین می کنند و "مردم عملی" در بحث های بی پایان در مورد اشکال حکومتی شرکت، ما "رویا پردازان آرمانگرا" - ما باید مسئله نان روزانه را در نظر داشته باشیم.

ما جسارت اینرا داریم که ادعا کنیم که همه حق داشتن نان را دارند، که نان به اندازه کافی برای همه وجود دارد و با این اسم شب/کلمه رمز نان برای همه انقلاب پیروز خواهد شد.

II

اینکه ما آرمانگرا هستیم به خوبی شناخته شده است. تا آن حد آرمانگرایم ما که معتقدیم  انقلاب می تواند و باید مسکن، غذا و لباس را برای همه تضمین کند - ایده ای که به شدت برای شهروندان طبقه متوسط نا
خوشایند
 است، هر گونه که رنگ حزبشان، برای اینکه آنها کاملا با این واقعیت آشنا هستند که سوار شدن بر روی مردمی که گرسنه نیستند آ

سان .نیست

همه ما هم همینطور استدلال می کنیم: نان باید برای مردمی که انقلاب کردند مهیا شود و مسئله نان باید بر همه مقولات دیگر اولویت داشته باشد. اگر به نفع مردم حل شود، انقلاب در مسیر درست قرار خواهد گرفت؛ برای حل مسئله نان، باید اصل برابری را قبول کنیم، که خود را به حذف(کنار گذاشتن) هر راه حل دیگری بر ما تحمیل می کند.

مطمئنا انقلاب آینده - از همان لحاظ 
مانند 
انقلاب 1848 - در میان یک بحران صنعتی بزرگ بر ما غلبه خواهد کرد. همه چیز برای نیم قرن در حال جوشیدن بوده و تنها می تواند از بد به بدتر برود. همه چیز به این شکل تمایل دارد - ملت های جدید وارد لیست های تجارت بین المللی و مبارزه برای داشتن بازارهای جهانی، جنگ ها، ومالیات ها رو به افزایش هستند. بدهیهای ملی، 
ناامنی فردا و تعهدات بزرگ استعماری درهر گوشه از جهان.



در این لحظه میلیون ها کارگر بیکار در اروپا وجود دارد. وقتی انقلاب بر ما غلبه کند و همچون آتش به قطار باروت گسترش یابد، هنوز بدتر هم خواهد شد. تعداد بیکاران دو برابر خواهد شد همین که 



باریگاد ها در اروپا و ایالات متحده بر افراشته شوند.
 چه کاری برای ارائه نان به این جمعیت 
باید انجام شود 
؟



ما نمی دانیم آیا مردمی که خودشان را "فرد عمل"(*) می نامند، از خودشان این سئوال را به عریانی پرسیده اند یا نه. اما ما می دانیم که آنها مایلند سیستم دستمزد را حفظ کنند و بنابراین ما باید انتظار داشته باشیم که با لاف زدن "کارگاه های ملی" و "پروژه های عمومی" را به عنوان وسیله ای برای غذا دادن به بیکاران مطرح کنند.


(*)
"practical people"





زیرا کارگاه های ملی در سال 1789 و در سال 1793 باز شدند. زیرا همین وسائل را در سال 1848 به کار بردند. زیرا ناپلئون سوم 
موفق شد پرولتریای پاریس را برای هجده سال با دادن پروژه های عمومی راضی کند - که امروز بدهی 80 میلیون پوندی را برای پاریس به ارمغان آورد - و مالیات شهرداری آن سه یا چهار پوند برای هر نفر 

(1)
 
زیرا این
 روش فوق العاده "رام کردن حیوانات " در رم رسم بود و حتی در مصر چهار هزار سال پیش؛ و در نهایت، چون دیکاتور ها، پادشاهان و امپراتورها همواره- 
برای خریدن وقت- از
 حیله پرتاب ته مانده غذا به مردم استفاده کرده تا شلاق را بدست گیرند، طبیعی است که مردان "عمل" این روش را برای حفظ/ادامه نظام دستمزد بستایند. چه نیازی به بازپرسی مغزهایمان داریم، زمانی که شیوه وقت فراخور فراعنه را در اختیار داریم؟


 (1)

بدهی شهرداری پاریس در سال 1904 به 2،266،579،100 فرانک ، و عوارض آن به 121،000،000 فرانک رسید.



.با این حال اگر انقلاب به گونه ای گمراه در این مسیر آغاز شود، شکست خواهد خورد 

در سال 1848، زمانی که کارگاه های ملی در 27 فوریه باز شدند، بیکاران پاریس تنها  800 نفر بود؛ بعد از دو هفته، آنها به 49،000 افزایش یافتند.آنها به زودی به 100000 نفر خواهند رسید، بدون شمارش کسانی که از دگر استانها آمده بودند.

در عین حال در آن زمان تجارت و مانوفکتورها /تولید کنندگان در فرانسه فقط نیمی از افراد امروز را شامل می شدند. و ما می دانیم که در زمان انقلاب تبادلات و صنعت از شورش عمومی بیشتر صدمه می بینند.


برای تحقق این امر ما فقط باید لحظه ای فکر این را بکنیم که تعداد کارگرانی که کارشان مستقیم یا غیرمستقیم به تجارت صادراتی بستگی دارد، یا تعداد دست هایی که در تولید کالاهای لوکس استفاده می شود،که مصرف کنندگان آنها اقلیت های طبقه متوسط هستند.

انقلاب در اروپا به معنای توقف اجتناب ناپذیر حداقل نیمی از کارخانجات و کارگاه ها است. به معنای اینست که میلیون ها کارگر و خانواده هایشان به خیابان ها ریخته می شوند.

و "مردان عمل" ما در تلاش برای جلوگیری از این وضعیت واقعا وحشتناک در پی استفاده از کارهای امداد ملی هستند؛ بدین زبان، با استفاده از صنایع جدید ایجاد شده در محل برای دادن کار به بیکاران!


بدیهی است، همانطور که پرودون قبلا اشاره کرده است، کوچکترین حمله به مالکیت، با خودش برهم زدن/بی نظمی کامل سیستمی را بدنبال خواهد داشت که بر اساس سرمایه گذاری خصوصی و کار دستمزدی ست. جامعه خود مجبور خواهد شد که به طور کامل تولید را در دست بگیرد و آن را سازماندهی کرده تا نیازهای کل مردم را برآورده کند. اما این را نمی توان در یک روز یا یک ماه انجام داد؛ بنابراین باید زمان مشخصی را صرف باز سازماندهی سیستم تولید کنیم، و در این زمان میلیونها مرد از وسایل معیشت محروم خواهند شد. پس، آنوقت چه کاری باید انجام داد؟

تنها یک راه حل واقعا عملی برای این مشکل وجود دارد - جسورانه مقابله کنیم با کار بزرگی که در انتظار ماست، و به جای تلاش برای وصله کاری ناجور وضعیتی که ما خودمان غیر قابل دفاع ساخته ایم، به دنبال باز سازماندهی تولید بر مبنای جدیدی باشیم.

بدین ترتیب، واقعا روند راه عملی، به نظر ما، این است که مردم باید تسلط بر تمام مواد غذایی مناطق شورشی را فورا بدست بگیرند، حساب دقیق همه چیزها را نگه دارند، که هیچ چیز به هدر نرود، و با کمک این منابع انباشته شده هر کس بتواند از این بحران عبور کند. در طول آن 
زمان باید با کارگران کارخانه ها به یک توافق رسید، مواد اولیه ضروری 
به آنها داده شود و اطمینان معیشت آنها را نیز فراهم کنیم در حالی که آنها   نیازهای جمعیت کشاورزی راتأمین گردانند. زیرا ما نباید فراموش کنیم در حالی که فرانسه با بافتن ابریشم و ساتن زینتبخش 
البسه 
همسران سرمایه داران مالی آلمان، شهبانوی روسیه و ملکه جزایر ساندویج(*) می شود و در حالی که پاریس زیورآلات و اسباب بازیهای شگفت انگیز برای مردم غنی در سراسر جهان تهیه میکند، دو سوم دهقانان فرانسوی چراغهای مناسب برای دریافت نور یا وسایل لازم برای کشاورزی مدرن را ندارند. دست آخر، از زمین غیر تولیدی، 

که مقدار زیادی وجود دارد، باید به بهترین وجه استفاده شود، خاک های ضعیف غنی شده و خاک های غنی که هنوز تحت سیستم فعلی بارآوری یک چهارم، نه، حتی یک دهم از آنچه که ممکن است تولید کنند را ندارند، به زیر برز و کشت 
فشرده
 با مراقبت زیاد به عنوان یک باغ بازار و یا قطعه زمین گل گذاشته شوند. غیرممکن است تصور کنید که راه حل عملی دیگری برای این مشکل وجود داشته باشد.

و، اینکه آیا ما آن را دوست داریم یا خیر، جبر محض شرایط آن را تحقق خواهد بخشید
(*)
Sandwich Islands

Keine Kommentare: