Sonntag, 18. Juni 2017


 Anarchy Worksآنارشی کار میکند
Ardent Press,2010 - No Copyright-279 pages  
از رفیق: پیتر گلدرلوس
Peter Gelderloos
Anarchy Works - Peter Gelderloos

ترجمه از : پیمان پایدار 

=============================

 فصل سوم
Economy

(الف)?Without wages,what is the incentive to work
بدون دستمزد، چه انگیزه ای برای کار است؟

(ب)?Don't people need bosses and experts
آیا مردم به کارفرمایان و کارشناسان نیازی ندارند؟

(پ)?Who will take out the trash
چه کسی سطل زباله را بیرون میبرد؟

(ت)?Who will take care of the elderly and disabled
چه کسی از سالمندان و معلولان  مراقبت میکند ؟

(ث)?How will people get healthcare
 مردم چگونه مراقبت های بهداشتی را دریافت میکنند؟

(ج)? What about education
 در مورد آموزش و پرورش چطور؟ 
(چ)?What about technology
در مورد تکنولوژی چطور؟
(خ) ?How will exchange work
  تبادل چگونه کار خواهد کرد؟

(د)?What about people who still want a consumerist lifestyle
  در مورد افرادی که هنوز شیوه زندگی مصرفی را می خواهند چی ؟ 
(ذ)What about building and organizing large, spread-out
? infrastructure


 در مورد ساخت و سازماندهی بزرگ، پخش و پلای زیرساخت ها چی کار میکنیم ؟

(ر) ?How will cities work
شهرها چگونه کار خواهند کرد؟

(ز)?What about drought,famine,or other catastrophes

 در مورد خشکسالی، قحطی، و یا فجایع دیگر چی؟

(ژ) Meeting our needs without keeping count

دستیابی به نیازهای مان بدون حفظ حساب کتاب

****************************************

(ب)?Don't people need bosses and experts
آیا مردم به کارفرمایان و کارشناسان نیازی ندارند؟



یک سئوال رایج اینست که آنارشیست ها چگونه می توانند خود را در محل کار سازماندهی کرده و هماهنگی تولید و توزیع را در کل اقتصاد بدون کارفرمایان و مدیران بسرانجام رسانند. در واقع، بسیاری از منابع از طریق رقابت و واسطه ها از دست میروند. در نهایت این کارگران هستند که تمام تولید و توزیع را بر دوش خود میکشند، و تاریخ نشان می دهد که آنها می دانند چگونه کار خود را در غیاب کارفرمایان هماهنگ کنند .


در داخل و اطراف شهر تورین ایتالیا، پانصد هزار کارگر در جنبش اشغال کارخانه پس از جنگ جهانی اول شرکت کردند. کمونیست ها، آنارشیستها و دگر کارگران که از استثمار خود عاصی بودند  دست به راه اندازی اعتصابات زدند. بسیاری از این کارگران در نهایت به کنترل کارخانه های خود دست یافتند و شوراهای کارخانه را برای هماهنگی فعالیت های خود راه اندازی کردند. آنها خود، بدون کارفرمایان، قادر به گرداندن کارخانه ها شدند . در نهایت، این شوراها قانونی شده و در پارلمان رای به لغوشان داه شد - بخشا با حل شدن(*) و جذب/ادغام اتحادیه های کارگری شدند، موجودیتی که نه تنها توسط قدرت کارگران خود مختار مورد تهدید قرار داشت بلکه توسط خود صاحبان نیز هم.
(*) co-opted


در دسامبر سال 2001، یک بحران به دراز کشیده(غلیانی) اقتصادی در آرژانتین با تسریع یافتنش به بانکها موجب قیام و طغیان عمومی گردید. آرژانتین فرزند نمونه  نهادهای نئولیبرالی همچون صندوق بین المللی پول شده بود، اما سیاستهائی که سرمایه گذاران خارجی را ثروتمند و به طبقه متوسط آرژانتینی یک شیوه زندگی جهان اولی را عرضه نموده بود فقر شدیدی را برای بسیاری از مردم بهمراه داشت. مقاومت ضد سرمایه داری به طور گسترده ای در میان بیکاران توسعه یافته بود، و پس از آنکه طبقه متوسط تمام پس انداز خود را از دست داد، میلیونها نفر از مردم به خیابان ها ریختند، تمام راه حل های نادرست (بخوان بیهوده و هوچی گری -م) و بهانه های ارائه شده توسط سیاستمداران، اقتصاددانان، و رسانه ها را رد کردند، به جایش اعلام کردند: "که سه وه ین  تودوس! "(*) همه آنها باید بروند! ده ها تن توسط پلیس("سگان"جیره خوار طبقه حاکم-م) کشته شدند، اما مردم به مبارزه متقابل دست زدند، تکان دادن ترور باقی مانده از دیکتاتوری نظامی ای که بر آرژانتین در دهه های 70 و 80 قرن بیستم حکومت میکردند.
 " que se vayan todos!" (*)


صدها کارخانه رها شده توسط صاحبانشان توسط کارگران اشغال گردید، آنها تولید را از سر گرفته تا اینکه بتوانند معیشت خانواده یشان را ادامه دهند . رادیکالترین این کارگرمدار کارخانه های اشغال شده دستمزدها را به تساوی کشاندند و وظایف مدیریتی را نیز در میان تمام کارگران به اشتراک گذاردند. آنها تصمیم گیریها را در جلسات باز اتخاذ میکردند، و برخی از کارگران به خود وظایفی مانند حسابداری تدریس کردند. برای مطمئن شدن از اینکه طبقه مدیریتی جدید ظهور نکند، برخی از کارخانه ها به چرخش وظایف مدیریتی اقدام ورزیدند، و یا لازم دانستند که افرادی که در نقش های مدیریتی هستند کماکان در صحن کارخانه کار کنند و به انجام حسابداری، بازاریابی، و کارهای دیگر پس از ساعت کاری برسند. تا زمان این نوشته(یادآور می شویم که کتاب رفیق گلدرلوس در سال 2010 درآمده-م)، چند تا از این محل های کار اشغال شده قادر گردیده اند که به گسترش نیروی کار خود دست بزنند و به استخدام کارگران اضافی از میان جمعیت بزرگ بیکار در آرژانتین همت گمارند. در برخی موارد، کارخانه های اشغالی دست به تبادل مواد مورد نیاز و محصولات با یکدیگر زدند، و یک اقتصاد سایه با روحیه همبستگی را ایجاد کردند.



 یکی از معروف ترین، کارخانه سرامیک 'زه نون'(+) واقع درجنوب آرژانتین، از طرف صاحبش در سال 2001 بسته شد وتوسط کارگرانش در ژانویه بعد اشغال گردید. آنها شروع کردن به راه انداختن کارخانه با انجمنی باز و کمیسیون هائی از کارگران برای اداره فروش، مدیریت، برنامه ریزی، امنیت، سلامت و خدمات بهداشتی، خرید، تولید، پخش، و نشر. پس از اشغال، آنها کارگرانی را که قبل از بسته شدن اخراج شده  بودند را دوباره استخدام کردند. در سال 2004، آنها دارای 270 کارگر بودند و با پنجاه درصد از میزان تولید قبل از بسته شدن کارخانه . با آوردن پزشکان و روانشناسان در محل کار، آنها به ارائه مراقبت های بهداشتی برای خود اقدام کردند. کارگران به این نتیجه رسیدند که می توانند به نیروی کارشان فقط   دو روز از تولیدشان را پراخت کنند ، پس آنها قیمت ها را شصت درصد کاهش و به سازماندهی شبکه ای از فروشندگان جوان دست زدند، بسیاری ازآنها قبلا بیکار، تا به بازاریابی کاشی و سرامیک در سراسر شهر اقدام کنند. علاوه بر تولید کاشی، کارخانه 'زه نون' خود را درگیر جنبش های اجتماعی، اهدای پول به بیمارستان ها و مدارس، فروش کاشی به قیمت هزینه به مردم فقیر، میزبانی فیلم ها، اجراهای تئاتر، و گالری های هنر، و به انجام اقدامات همبستگی با دیگر مبارزات نمودند. آنها همچنین از مبارزات 'مه پوچه'(*) برای استقلال حمایت می کنند؛ و هنگامی که تامین کننده خاک رس از ادامه همکاری با آنها به دلایل سیاسی دست کشید، 'مه پوچه' شروع کرد به تامین خاک رس. از آوریل سال 2003، کارخانه، با حمایت اتحادیه های کارگری، با چهار بار تلاش برای تخلیه توسط پلیس مواجه گردید. تماما توسط کارگران با مقاومت روبرو شدند،با کمک همسایگان، پی که ته روس'(+*)، و دیگران.
Mapucheسرخپوستان مستقر در شیلی(*) Zanon(+)
(+*)piqueteros در شروع جنبش توده ای علیه دولت نئو لیبرال ورشکسته، به تظاهر کنندگانی که با قابلمه هائی در دست و زدن با قاشق به پشت آنها نفرت خویش را از دست دادن پولهایشان در بانک و فقر دهشتناکی که به آنها تحمیل شده بود این نام را میدادند. معنی تحت الفظی اش یعنی تظاهر کننده گان باندرول بدست.


در ژوئیه سال 2001، کارگران سوپر مارکت 'ال تیگره' در 'روزاریو'(*)، آرژانتین، محل کار خود را اشغال کردند. صاحب آن دو ماه قبل آنرا بسته و اعلام ورشکستگی نموده بود، هنوز به کارکنان خود چندین ماه دستمزد بدهکار نیز هم. پس از اعتراض های بی ثمر، کارگران 'ال تیگره' را باز کردند و شروع به گرداندن آن توسط انجمنی که اجازه شرکت به همه کارگران در بخشی از تصمیم گیری میداد. در راستای روحیه  همبستگی آنها قیمت ها را کاهش داده و شروع به فروش میوه و سبزیجات از محصولات تعاونی محلی و محصولات ساخته شده در کارخانه های اشغالی دیگر کردند. آنها همچنین بخشی از فضای خود را به یک مرکز فرهنگی برای محله، اجرای بحثهای سیاسی، گروه های دانشجوئی، تئاتر و کارگاه های آموزشی یوگا، برنامه عروسک خیمه شب بازی، یک کافه، و یک کتابخانه اختصاص دادند. در سال 2003، مرکز فرهنگی 'ال تیگره' نشستی ملی از کسب و کارهای بدست گرفته شده توسط کارگران، با حضور 1500 نفر برگزار نمود. ماریا، یک عضو کلکتیو، از تجربه اش چنین گفت : "سه سال پیش، اگر کسی به من میگفت که ما قادر به گرداندن این جا هستیم من هرگز آنها را باور نمیکردم .... من معتقد بودم ما به  کارفرمایان نیاز داشتیم که به ما بگویند چه کاری انجام دهیم ؛ حالا می دانم که ما با هم می توانیم کارها را بهتراز آنها انجام دهیم. "(32)
El Tigre ببر- Rosario(*)
 (32) Natasha Gorda and Paul Chatterton,Taking Back Control: A
Journey through Argentina's Popular Uprising,
Leeds,2004 (UK)
University of Leeds,2004,p.45. 

(32) ناتاشا گوردا و پل چترتون، کنترل را بدست گرفتن:سفری به خیزش مردمی آرژانتین، لیدز، 2004 (UK):دانشگاه لیدز، 2004، صفحه .45.



در 'ایوسکال هری یا'(*)، کشور 'باسک'(+) اشغال شده توسط کشورهای اسپانیا و فرانسه(جنوب فرانسه و شمال اسپانیا-م)، یک مجموعه بزرگی از تعاونی، کسب و کار کارگر مدار ظهور کردند، در اطراف محور شهر کوچک 'موندراگون'(+*). با بیست و سه نفر کارگر در یک تعاونی در سال 1956 شروع کردن، تعاونی های موندراگون در سال 1986 شامل نوزده هزار و پانصد نفرکارگر در بیش از صد تعاونی رسیدند، با وجود رکود اقتصادی شدید در اسپانیا در آن زمان و با یک نرخ بقای چند بار بهتر از میانگین برای شرکت های سرمایه داری.
 (*)Mondragon (+*) / (+)Basque country EUSKAL HERRIA


"موندراگون تا کنون یک تجربه غنی در طی چندین سال در تولیدات محصولات متنوعی چون مبلمان، تجهیزات آشپزخانه، ابزار و ماشین آلات، و قطعات الکترونیکی و چاپ، کشتی سازی، و ذوب فلزات داشته است . موندراگون تعاونی ترکیبی متشکل از هم مصرف کنندگان و هم کارگران و هم کشاورزان و کارگران ایجاد کرده است. این مجتمع دست به تشکیل تعاونی تامین اجتماعی خودش و یک بانک تعاونی زده که رشد سریع تری از هر بانک دیگر در استان باسک دارد." (33)
(33) William Foote Whyte and Kathleen King Whyte, Making
Mondragon: The Growth and Dynamic of the Worker Cooperative Complex
, Ithaca, New York: ILR Press,1988,p.5.
(33) ویلیام فوت وایت و کاتلین کینگ وایت، ساختن موندراگون: رشد و پویائی مجتمع تعاونی کارگری، ایتاکا، نیویورک: ا
نتشارات آی ال آر پرس، 1988، صفحه.5 .


بالاترین مقام در تعاونیهای موندراگون همان مجمع عمومیست، با هر عضو کارگری که دارای یک رای است؛ مدیریت خاص تعاونی توسط یک شورای حاکمین منتخب گردانده میشود، و توسط شورای مدیریت و شورای اجتماعی مشاوره میگیرد.

 بسیاری انتقادات نیز ازمجتمع 'موندراگون' وجود دارد. برای آنارشیست ها جای تعجب نیست که یک ساختار دموکراتیک بتواند یک گروه از نخبگان را در خود جای دهد، و بزعم منتقدان 'موندراگون' این دقیقا همان چیزی است که اتفاق افتاده همینکه مجتمع تعاونی بدنبال - و رسیدن به - موفقیت در درون اقتصاد سرمایه داری است. هر چند دستاوردشان چشمگیرست و به این فرضیه قوت میبخشد که صنایع بزرگ باید سازماندهی سلسله مراتبی داشته باشند، اجبار به سود آوری و رقابتی بودن تعاونی ها را بسمتی سوق داده که استعمار خودشان را مدیریت کنند. به عنوان مثال، پس از چند دهه پایبند بودن به اصول بنیادین برابری طلبی در مورد سطوح دستمزد ، در نهایت تعاونی های 'موندراگون' تصمیم گرفتند که حقوق  کارشناسان مدیریتی و فنی را نسبت به کارگران یدی افزایش دهند. دلیل آنها این بود که به سختی می توانند افرادی را نگهدارند که برای مهارت های خود میتوانند دستمزدهای بیشتری در کمپانی ها دریافت کنند. این مشکل نشان دهنده اینست که نیاز داریم به ادغام کردن کارهای دستی و فکری تا از ایجاد یک نخبه از کارشناسان جلوگیری شود؛ و اقتصادی را بسازیم که در آن مردم برای سود تولید نمی کنند بلکه برای دیگر اعضای شبکه، به طوری که پول اهمیتش را از دست می دهد و مردم با یک حس اجتماعی/کومونیته و همبستگی بکار دست میزنند.


مردم در جوامع امروزی با تکنولوژی بالا بر این باور آموزش دیده اند که نمونه ها از گذشته و یا از جهان "عقب افتاده "(*) هیچگونه ارزشی برای وضعیت امروز ما ندارند. بسیاری از افرادی که خود را جامعه شناسان تحصیلکرده و اقتصاددان میدانند نمونه 'موندراگون' را با طبقه بندی کردن فرهنگ باسک بعنوان استثنا رد میکنند . اما نمونه های دیگری از اثر بخشی برابری طلبانه در محیطهای کار، حتی در قلب سرمایه داری وجود دارد. 
بنظر نویسنده این سطور: قبل از عصر نئولیبرالیسم درست بود گفته شود عقب نگاه داشته شده. "under -developed"(*)
حال آنکه در عصر نوین سرمایه داری جهانی از آنجائی که بانکها حرف اول و آخر را میزنند، موج صنعتی شدن کشورهای پیرامونی محدود به چین و برزیل و کره جنوبی و تایوان نبوده و نمیباشد. ایران نیز، بالاخره، در اینراه قدم  گذارده. البته، نا گفته نماند، در حقیقت تحریمها -غیر مستقیما- کمک شایان توجه ای به این روند صنعتی شدن (بومی سازی صنایع کوچک و بزرگ) کرده است . بخصوص، اینبار که تحریمهای آمریکا بوی "حقوق بشر"ی و "موشکهای سپاه" و...بخود گرفته و تبادلات تجاری رژیم باید کماکان بدون دلار و مشکلات عدیده تبادلاتی بانکی صورت بگیرد.

 انجمنهای گوور(*)، مستقر در 'ده لو ور'(+) ، شرکت میلیارد دلاری با تکنولوژی بالا است که پارچه ضد آب گوور،عایق های ویژه برای کابلهای کامپیوتر، و قطعاتی برای صنایع پزشکی، خودرو، و صنایع نیمه هادی تولید میکند. حقوق ها بگونه کلکتیو تعیین می شود، هیچ کس عنوان ندارد، هیچ ساختار مدیریت رسمی وجود ندارد، و تمایز بین کارکنان به حداقل رسیده است. با تمام استانداردهای سرمایه داری از عملکرد - گردش(رفت و آمد)کارکنان، سودآوری، شهرت محصولات، لیست بهترین شرکت ها برای کار کردن- گوور یک موفقیت است.
Delaware(+) / (*)Gore Associatesکوچکترین ایالت در آمریکا (در منطقه شرق)



 یک عامل مهم در موفقیت آنها همانا پایبندی به آنچه که برخی از دانشگاهیان آنرا قاعده 150 میخوانند است. بر اساس این مشاهدات ،گروه های 'شکارچی-جمع کننده' در سراسر جهان- همچنین جوامع موفق و کمونهای عمدی - به نظر می آید که اندازه خود را بین صد تا صد و پنجاه نفر نگه میدارند، تئوری این است که مغز انسان در بهترین حالت مجهز به حرکت شبکه ای از روابط شخصی تا یک صد و پنجاه نفر است. حفظ روابط صمیمی، به خاطر سپردن نام و موقعیت اجتماعی و کدهای رفتاری ثابت و ارتباطی- همه این فضای ذهنی ای را اشغال میکند ؛ همانطور که دگر پستانداران تمایل دارند که در گروههائی تا به یک اندازه خاص زندگی کنند ، انسان ها احتمالا در مناسبترین حالت با تعداد معینی از هم نشین میتواند تاب بیاورد . تمام کارخانه های گوور اندازه خود را در زیر صد و پنجاه نفر از کارکنان حفظ میکند، به طوری که هر کارخانه می تواند کاملا خود را مدیریت کند، نه فقط درصحن کارخانه، بلکه کسانی که مسئول بازاریابی، تحقیق، و کارهای دیگرهستند را نیز هم. (34)
(34)Malcolm Gladwell, The Tipping Point: How Little Things Can
Make a Big Difference. New York: Little, Brown,and Company,2002,pp,183-187
(34) 

ملکولم گلدول، نقطه اوج : چگونه چیزهائی کوچک می توانند تفاوت بزرگی کنند. نیویورک: کوچک، قهوه ای، و شرکت، 2202، صفحه،187-183


منتقدان اغلب نمونه
آنارشیستی مقایس کوچک از جوامع به اصطلاح بدوی را با این استدلال رد میکنند که سازماندهی کردن در چنین مقیاس کوچک ، با توجه به جمعیت بزرگ، دیگر ممکن نیست . اما هیچ چیز مانع از این نمیشود که یک جامعه بزرگ خود را در بسیاری از واحدهای کوچکتر سازماندهی کند. سازماندهی در مقیاس کوچک بگونه برجسته ای امکان پذیر است. حتی در میان صنعتی با تکنولوژی بالا، کارخانه های 'گوور' می توانند، در حالی که مقیاس کوچک ساختار سازمانی خود را حفظ کنند، با یکدیگر و با تامین کنندگان و مصرف کنندگان هماهنگی داشته باشند. همانطور که هر واحد قادر به سازماندهی روابط داخلی خود است، هر یک قادر به سازماندهی روابط خارجی خود نیز میباشد.

 
البته، نمونه یک کارخانه که بطور موفق در درون نظام سرمایه داری به تولید دست میزند همچنان آش دهان سوزی نیست. بیشتر آنارشیست ها ترجیح میدهند ببینند تمام کارخانه ها تمام و کمال بسوزند تا اینکه اشکال  ضد - استبدادی از سازماندهی بادمجان دور قاپ چینی سرمایه داری را بکنند. اما این مثال حداقل باید نشان دهد که حتی در درون یک جامعه بزرگ و پیچیده، خود سازماندهی کار می کند.


برخی از راه هائی که مثال 'گوور' را هنوز مشکل ساز میکند همانا عدم مالکیت توسط کارگران ه، و این واقعیت که مدیریت رسمی می تواند در هر زمان توسط صاحبان شرکت دو باره تحمیل گردد. آنارشیست ها معتقدند که مشکلات سرمایه داری تنها در روابط بین کارگران و صاحبان نیست ، بلکه همچنین بین کارگران و مدیران، و اینکه تا زمانی که رابطه کارگر و مدیر همچنان ادامه دارد، سرمایه داری می تواند دوباره ظهور کند. این نظریه قطعا توسط مثال 'موندراگون' بوجود آمده، که در آن در طی زمان مدیران دستمزد و قدرت بیشتری به دست آوردند و نابرابری، دینامیک سود متمرکز که بنیان سرمایه داریست تجدید حیات یافت. با حساب آوردن این شرایط،چند( دو نفر-م)آنارشیست یک طرح کلی را(به نام 'په ره کان'*) برای یک "اقتصاد مشارکتی" پایه گذاردند،هر چند هیچ کس تا به حال فرصت راه اندازی چنین اقتصادی را در مقیاس قابل توجهی نداشته است. در میان چیزهای دیگر،'په ره کان' بر اهمیت قدرت بخشیدن تمام کارگران توسط مخلوط کردن کارهایی که خلاق و پویا، یدی و فکری ست تاکید میورزد، در نتیجه باعث ایجاد "مجتمع متوازن کار" که از ظهور طبقه مدیران جلوگیری می کند. (35)
(*)  pareconخوانندگان را به نقد مبسوط کتاب 'په ره کان' از طرف رفیق 'جیمز هرود' در کتابش بنام " آزاد شدن"- که در همینجا ترجمه شده- رجوع میدهیم.
(35) Michel Albert, Parecon: Life After Capitalism,New York: Verso,2003,pp.104-105 
(35) مایکل آلبرت، 'په ره کان': زندگی پس از سرمایه داری، نیویورک: ورسو، 2003،صفحات .104-105
 


در حین شورش دراواهاکا(مکزیک-م*) در سال 2006، مردم بدون تجربه قبلی موفق به سازماندی خود برای گرداندن ایستگاههای اشغال گردیده رادیویی و تلویزیونی  شدند. انگیزه آنها از نیاز اجتماعی شان برای ابزار رایگان ارتباط جمعی نشات میگرفت. راهپیمایی با نوای قاشق بر قابلمه(+) ، راهپیمایی افسانه ای زنان در اول اوت 2006، با هزاران نفر از زنان بگونه خود جوش با اشغال تلویزیون دولتی به اوج خود رسید. الهام گرفته از حس ناگهانی قدرت آنها با شورش در برابر یک جامعه سنتی مرد سالار پیروز شدند، آنها کانال 9 را بدست گرفتند ، که به طور مداوم به جنبش های اجتماعی تهمت میزد در حالی که ادعا می کرد که کانالی مردم است. در ابتدا، آنها مهندسان را مجبور کردند که به آنها کمک کنند تا ایستگاه را بگردانند، اما به زودی فرا گرفتند که چگونه خودشان آنرا بچرخانند. یک زن چنین بازمی گوید:

 "من هر روز به کانال میرفتم تا نگهبانی داده و کمک نیز بکنم. زنان در کمیسیونهای مختلف سازماندهی شده بودند: تغذیه، بهداشت، تولید، و امنیت. یک چیزی که من دوست داشتم این بود که هیچ رهبران فردی وجود نداشت. برای هر وظیفه یک گروه چند نفره از زنان مسئولیت داشتند. ما همه چیز را از اول فرا گرفتیم. من به یاد دارم کسی می پرسید چه کسی می تواند از کامپیوتر استفاده کند. سپس بسیاری از دختران جوان پا به جلو گذاشتند، و گفتند: "من، من، من می توانم!" در 'رادیو دانشگاه'، آنها اعلام کردند که ما به افرادی با مهارت های فنی  نیازمندیم، و افراد زیادی آمدند برای کمک . در آغاز، آنها افراد را بدون سر فیلمبرداری میکردند ، می دانید که. اما تجربه در کانال 9 به ما نشان داد که وقتی اراده وجود دارد، راه نیز هم. همه چیز بسرانجام میرسید، و به خوبی هم انجام میشد. در زمانی کوتاه [سه هفته] که کانال 9 بکار افتاد ، تا زمانی که فرماندار اولیسیس  دستور داد که آنتن ها را از کار بندازند، ما موفق شدیم کلی اطلاعات را بسط و گسترش دهیم. فیلمها و مستنداتی نشان داده شد که در غیر این صورت شما هرگز  تصور دیدنش را در تلویزیون نمی توانستید بکنید. در مورد جنبش های مختلف اجتماعی، در مورد قتل عام دانش جویان در 'تلاتلولکو'(**) شهر مکزیکو سیتی در سال 1968، قتل عام در 'اگواس بلنکس'(*+) در 'گه ررو'(++) و 'اکتل' در چیاپاس(***)، در مورد جنبش های چریکی در کوبا و السالوادور. در این زمان، کانال 9  فقط دیگر کانال زنان نبود. کانال همه مردم بود. آنهایی که در آن شرکت میکردند برنامه های خود را نیز می ساختند. یک برنامه جوانان بود و برنامه ای که در آن مردم جوامع بومی نیز شرکت میکردند . یک برنامه شکایات بود، که در آن هر کسی می توانست بیاید و علیه برخورد بد دولت نسبت به خودشان اعتراض کند.  بسیاری از مردم محله ها و جوامع مختلف می خواستند که در آن شرکت کنند، به اندازه کافی برای همه وقت وجود نداشت." (36)
   The March of Pots and Pans (+) / (*)Oaxaca 
Aguas Blancas (+*)  / Tlatelolco (**) / (++)Guerrero / (***)Acteal Chiapas
(36) Diana Denham and C.A.S.A Collective(eds.), Teaching Rebellion:Stories from the Grassroots Mobilization in Oaxaca, Oakland: PM Press,2008, interview with Tonia 
(36)
دیانا Denham و C.A.S.A جمعی (ع آموزش شورش: داستان هایی از بسیج نیروهای محلی در Oaxaca، اوکلند: PM پرس، 2008، مصاحبه با تونیا



پس از اینکه ایستگاه تلویزیونی اشغال شده را قطع کردند، جنبش با اشغال تمام یازده ایستگاه رادیوهای تجاری در اواهاکا پاسخ داد. همگنی/ یکدستی رادیوی تجاری توسط صداهای بی شمار جایگزین شد - یک ایستگاه رادیوئی برای دانشجویان دانشگاه، یکی برای گروه های زنان، یک ایستگاه رادیوئی اشغال شده توسط آنارشیست ها در منطقه اشغال گران/ چمباتمه کاران پانک - و صداهای بومیان بیشماری در رادیو بیشتر از قبل وجود داشت. در مدت زمان کوتاهی، افراد درون جنبش تصمیم گرفتند که  بسیاری از ایستگاه های رادیوئی را به صاحبان خود خوانده شان برگردانند ، اما کنترل دو تا را در دست خود نگه دارند . هدف آنها این نبود که  صداهائی را که با آنها مخالف بود سرکوب کنند،هر چند رادیوهای تجاری مصنوعی هستند، بلکه شیوه ارتباطی برای خود کسب کنند . ایستگاه های رادیویی باقی مانده  برای ماه ها به موفقیت بکارشان ادامه دادند ، تا زمانی که با سرکوب دولت آنها را تعطیل کردند . یک دانشجوی دانشگاه درگیر در به تصرف در آوردن، گرداندن، و دفاع از ایستگاه های رادیوئی گفت: 

"پس از تصاحب، من یک مقاله خواندم که میگفت روشنفکران و مغز متفکرین  اشغال ها اواهاکائی نبودند ، که آنها از جای دیگری آمده اند، و اینکه آنها حمایت تخصصی دریافت کرده بودند . میگفت که این غیر ممکن میبود برای کسی بدون آموزش قبلی بتواند بکار اندازد رادیو را در چنین مدت کوتاهی از زمان، به دلیل  بیش از پیچیده بودن تجهیزات برای استفاده هر کسی . آنها در اشتباه بودند. "(37)
(37)Ditto, interview with Francisco
(37) دیتو، مصاحبه با فرانسیسکو
 

Keine Kommentare: