Anarchy Worksآنارشی کار میکند
Ardent Press,2010 - No Copyright-279 pages
از رفیق: پیتر گلدرلوس
Peter Gelderloos
ترجمه از : پیمان پایدار
=============================
فصل پنجم
Crime
جرم و جنایت
زندان، نهادی است که بطور دقیق نماد سلطه است. آنارشیست ها آرزوی ایجاد جامعه ای را میکنند که بتواند خود را حفظ نموده و مشکلات داخلی را بدون پلیس، قضات و زندان حل کند. جامعه ای که مشکلاتش را از دید خیر و شر، مجاز و ممنوع، پیروان قانون و جنایتکاران نمی نگرد.
======================
(1)?Who will protect us without police
چه کسی از ما بدون پلیس محافظت خواهد کرد؟
(2)?What about gangs and bullies
در مورد باندها و قلدرمآبی ها چیکار باید کرد؟
(3)?What's to stop someone from killing people
چگونه میشه از کشتن مردم جلوگیری کرد؟
(4) What about rape,domestic violence,and other
? forms of social harm
در مورد تجاوز جنسی، خشونت خانگی و دیگر انواع صدمات اجتماعی چه؟
(5)Beyond individual justice
فراتر از عدالت فردی
*****************************
(1)?Who will protect us without police
چه کسی از ما بدون پلیس محافظت خواهد کرد؟
در جامعه ما، پلیس از وجهه مثبت زیادی برخوردار است، یا از تعصب و ترس پوشش رسانه ای از جرم و جنایت نشات میگیرد و یا سیل فیلم ها و سریالهای تلویزیون کهپلیس ها را بعنوان قهرمانان و محافظان نشان میدهند. با این حال تجربه بسیاری از افراد با پلیس در تضادی شدید با این تبلیغ زشت و گسترده همراه است .
در یک جامعه سلسله مراتبی، پلیس از چه کسانی محافظت می کند؟ چه کسی بیشتر از جرم و جنایت ترس دارد، و چه کسی بیشتر از پلیس ترس دارد؟ در برخی از کومونیته ها، پلیس مانند یک نیروی اشغالگر است؛ پلیس و جرم و جنایت فک های متصل بهم یک تله را تشکیل میدهند که مانع می شوند
کسانی که می توانند زندگی خود را در کومونیته خود سازماندهی کنند، برای دفاع از خود بهتر مجهز هستند. برخی از جوامع و کومونیته ها که خودمختاری خود را از دولت به دست آورده اند ، دست به سازماندهی گشت های داوطلبانه برای کمک به افراد نیازمند و جلوگیری از خشونت میزنند. بر خلاف پلیس، این گروه ها عموما قدرت اجبار کننده(بخوان سرکوبگرایانه-م) یا یک ساختار بسته، بوروکراتیک، ندارند و احتمال زیادی دارد که از داوطلبان خارج از محله تشکیل شده باشند . آنها بر حفاظت از مردم تمرکز می کنند و نه دارائی (بخوان مالکیت خصوصی-م) یا امتیاز، و درغیاب کد قانونی آنها به جای پروتکل انعطاف نا پذیر به نیازهای مردم پاسخ می دهند. جوامع دیگر بدون تشکیل نهادهای خاص دست به سازماندهی علیه آسیب اجتماعی میزنند. در عوض، آنها از توزیع تحریم ها استفاده میکنند - پاسخ ها و نگرش هایگسترش یافته در سراسر جامعه و رواج گردیده در فرهنگ - تا به ترویج محیطی امن دست یابند.
برخی از بدترین حملات در مقابل ساختمان های اشغالی رخ داد. ما از وزارت اقتصاد محافظت میکردیم، وقتی که متوجه شدیم از جائی در داخل ساختمان یک گروه از افراد برای حمله به ما آماده میشدند. ما به درب ضربه زدیم و هیچ کس پاسخ نداد. پنج دقیقه بعد یک گروه مسلح با ماشین از پشت ساختمان بیرون میرفت و شروع به تیراندازی کردند. ما سعی کردیم پوششی پیدا کنیم، اما ما می دانستیم که اگر عقب نشینی کنیم، همه افراد درون باریگاد در مقابل ساختمان - که حدود چهل نفر بودند- در معرض خطر جدی خواهند بود. بنابراین تصمیم گرفتیم موقعیت خودمان را حفظ کنیم و از خود با سنگ دفاع کنیم. آنها بطور مداوم بما شلیک میکردند تا وقتی که گلوله هایشان تمام شد و بسرعت رفتند، زیرا که متوجه شدند که ما هیچ جا نمی رویم . چند نفر از ما زخمی شدند. یک مرد گلوله ای به پایش خورده و دیگری گلوله ای به پشتش اصابت کرده بود. بعدا، تعدادی نیروهای پشتیبانی رسیدند، اما مردان ضربه زن(*) دیگرعقب نشینی کرده بودند.
تاریخ 'اگزارچیا'(*)، یک محله در مرکز آتن، در طول سال ها نشان داده که پلیس از ما محافظت نمی کند،آنها ما را تهدید کرده و به خطر می اندازند.سالها است که 'اگزاچیا' سنگر و پناهگاه جنبش آنارشیستی و 'ضد فرهنگ بورژوائی'(*+) است. محله خود را از به 'انحطاط کشیده شدن'شهری(**) از طریق ابزارهای گوناگون نظارتی محافظت کرده است. اتومبیل های لوکس به طور منظم سوزانده می شوند اگر در طول شب در آنجا پارک شوند. پس از اینکه هدف تخریب اموال و فشار اجتماعی قرار گرفتند، صاحبان مغازه و رستوران دیگر سعی نمی کنند پوسترهای سیاسی را از دیوارهایشان پاک کنند، آوارگان ولگرد و بی بضاعت(++) را بیرون کنند، یا در غیر این صورت یک فضای تجاری در خیابان ها ایجاد کنند؛ آنها تصدیق کرده اند که خیابان ها به مردم تعلق دارند. پلیس های لباس شخصی که به 'اگزاچیا' وارد شده اند، چندین بار مورد ضرب و شتم شدید قرار گرفته اند. در جریان آماده شدن برای المپیک(2004-م)، شهرداری سعی کرد میدان شهر را بازسازی کند تا به یک نقطه توریستی تبدیل شود تا پاتوق(+) محلی. طرح جدید به عنوان مثال، شامل یک فواره بزرگ و هیچ نیمکتی بود. همسایگان شروع کردن به گردهم آئی، طرح نوسازی خودشان را ارائه دادند و به شرکت ساختمانی اطلاع دادند که از طرح محلی به جای طرح شهرداری استفاده کنند. نابود کردن مکرر تجهیزات ساختمانی در نهایت شرکت را متقاعد کرد چه کسی 'رئیس' است . بازسازی پارک امروز دارای فضای سبز بیشتری است، فواره توریستی ندارد و شامل نیمکت های جدید زیبا نیز هم .
حملات علیه پلیس در 'اگزارچیا' بگونه مداوم است و پلیسهای ضد شورش همواره در نزدیکی قرار دارند. در سال های گذشته، پلیس همش در حال رفت و برگشت بوده و تلاش کرده تا به زور اگزارچیا را اشغال کند و یا با حفظ پست نگهبانی در اطراف مرزهای محله با گروه های مسلح پلیس ضد شورش دائما آماده حمله هستند. تا کنون به هیچ وجه پلیس قادر به انجام فعالیت های نظارتی پلیسی نشده است. پلیس محله را پیاده گشت نمیزند و به ندرت از آن(با ماشین-م )عبور می کنند. هنگامی که آنها وارد می شوند، آماده جنگیدن و دفاع از خود هستند. مردم(بخوان فعالین) در طی روز با پاشیدن رنگ ('اسپری') گرافیتی میکشند و پوستر می چسبانند. این منطقه تا حد زیادی یک منطقه بی قانونی ست و ارتکاب جرم به فراوانی شگرف انگیز و عریان صورت میگیرد. با این حال، این یک محله خطرناک نیست. جرایم انتخابی سیاسی و یا حداقل بدون قربانی اند، مانند ماری جوانا(بقول معروف علف) کشیدن است. در اینجا تنها قدم زدن در شب ایمن است مگر اینکه شما پلیس باشید، مردم در خیابان ها آرام و دوستانه هستند و ملک شخصی، به جز ماشین های لوکس و غیره، با تهدید جدی روبرو نیستند. ورود پلیس به اینجا هیچ خوش آمد گفتنی ندارد و مورد نیاز نیستند.
روتومن' سنتا مردمانی بدون دولت اند که در جزیره 'روتوما' در جنوب' اقیانوس آرام، شمال 'فیجی' زندگی می کنند. بزعم انسان شناس آلن هوارد، اعضای این جامعه غیر متحرک بطرزی آموزش اجتماعی می بینند که خشونت نداشته باشند.هنجارهای فرهنگی رفتارهای محترمانه و ملایم نسبت به کودکان را ترویج می دهند. مجازات های فیزیکی بسیار نادر است و تقریبا هرگز قصد آسیب رساندن به کودکان بد رفتار را ندارند.حال آنکه، بزرگسالان روتومن به جای مجازات از شرم استفاده می کنند،استراتژی ای که کودکان را با درجه بالایی از حساسیت اجتماعی بار می آورد. بزرگسالان به خصوص کودکانی که رفتار قلدر مآبانه دارند را خجالت می دهند و در درگیرهای خودشان بزرگسالان میکوشند تا دیگران را عصبانی نکنند. از دیدگاه هوارد به عنوان یکی فرد خارجی با فرهنگ اقتدارگرایانه غربی، به کودکان "درجه ای از خودمختاری شگفت انگیزی" داده می شود و اصل خودمختاری شخصی در سراسر جامعه گسترش دارد: "نه تنها افراد خودمختاری را در میان خانواده ها و کومونیته هایشان عمل/پیاده میکنند بلکه روستاها نیز در رابطه با یکدیگر خودمختار هستند و مناطق اساسا واحدهای سیاسی خودمختار هستند."(75) خود روتومن ها احتمالا وضعیت خود را با واژه های مختلف توصیف می کنند، اگر چه ما نتوانستیم هیچ اطلاعات درونی بیابیم. شاید آنها بر روی روابط افقی که خانواده ها و روستاها را متصل می کنند، تأکید کنند، اما برای ناظران رشد کرده در فرهنگ اروپائی آمریکایی و تعلیم دیده با این باور که جامعه تنها توسط اقتدار/اتوریته اداره می شود، بیشتر از هر چیز استقلال خانواده های مختلف و روستاها جلب توجه میکند.
در جامعه ما، پلیس از وجهه مثبت زیادی برخوردار است، یا از تعصب و ترس پوشش رسانه ای از جرم و جنایت نشات میگیرد و یا سیل فیلم ها و سریالهای تلویزیون کهپلیس ها را بعنوان قهرمانان و محافظان نشان میدهند. با این حال تجربه بسیاری از افراد با پلیس در تضادی شدید با این تبلیغ زشت و گسترده همراه است .
در یک جامعه سلسله مراتبی، پلیس از چه کسانی محافظت می کند؟ چه کسی بیشتر از جرم و جنایت ترس دارد، و چه کسی بیشتر از پلیس ترس دارد؟ در برخی از کومونیته ها، پلیس مانند یک نیروی اشغالگر است؛ پلیس و جرم و جنایت فک های متصل بهم یک تله را تشکیل میدهند که مانع می شوند
مردم از شرایط ستمگرانه فرار کنند یا کومونیته شان را از خشونت، فقر و تجزیه/تکه تکه شدن نجات دهند .
از لحاظ تاریخی، پلیس از ضرورت اجتماعی برای محافظت از مردم در برابر رشد جرم و جنایت بوجود نیامد . در ایالات متحده امریکا، نیروهای مدرن پلیس
از لحاظ تاریخی، پلیس از ضرورت اجتماعی برای محافظت از مردم در برابر رشد جرم و جنایت بوجود نیامد . در ایالات متحده امریکا، نیروهای مدرن پلیس
، در زمانیکه جرم و جنایت در حال کاهش بود بوجود آمد. حال آنکه نهاد پلیس به عنوان وسیله ای برای دادن قدرت بیشتر به طبقه حاکمه برای کنترل بیشتر جمعیت و گسترش انحصار دولت در حل اختلافات اجتماعی ظاهر شد. این یک پاسخ به جرم و جنایت یا تلاش برای حل آن نبود؛ برعکس، با ایجاد انواع جدید جرم و جنایت همزمان شد. در عین حال نیروهای پلیس در حال گسترش و مدرن شدن بودند، طبقه حاکم شروع کرد-عمدتا- به مجرم شناختن رفتارهای طبقه پایین ، که قبلا مورد قبول بودند مانند ولگردی، قماربازی، و مستی در ملع عام. (70) کسانی که در قدرت هستند، "فعالیت جنایی" را طبق نیازهای خود تعریف/تفسیر میکنند، و سپس تعاریف خود را به عنوان بیطرف و بی انتها/ناگذرا ارائه میکنند. برای مثال، تعداد زیادی از مردم ممکن است از طریق آلودگی هوا و حوادث مربوط به کار کشته شوند تا از طریق مواد مخدر، اما فروشندگان مواد مخدر بعنوان تهدیدی برای جامعه مطرح میشوند و نه کارفرمایان/صاحبان کارخانه. و حتی زمانی که صاحبان کارخانه قانون را نقض می کنندبه طریقی که مردم (کارگران-م) کشته میشوند، آنها به زندان(71) نمی روند .
(70) این تحلیل به خوبی توسط(خانم-م) کریستین ویلیامز مستند شده: دشمنان ما در (لباس-م) آبی .
بروکلین: نشراسکلت نرم، 2004.
(70) This analysis is well documented by Kristian Williams in Our Enemies in Blue .Brooklyn: Soft Skull Press,2004
(71) در سال 2005، 5،734 کارگر با آسیب های زخمی در محل کار کشته شدند و
بر طبق گزارش 'ای اف ال سی آی او'(*)، حدود 50،000 تا 60،000 نفر از بیماری های شغلی فوت کرده اند
." آمار مربوط به امنیت و سلامت کارگری 2007. "
http://www.aflcio.org/issues/safety/memorial/upload/wmd_safetyfacts.pdf.
از همه کشتار کارگران توسط غفلت کارفرمایان بین سالهای 1982 تا 2002، کمتر از
دو هزار توسط دولت مورد بررسی قرار گرفت و از میان آنها فقط 81 مورد آن به محکومیت انجامید
و تنها 16 مورد به زندان کشانده شدند، هرچند حداکثر مدت محکومیت شش ماه بود، بزعم
دیوید بارستو(+)، "ایالات متحده به ندرت دنبال اتهامات برای مرگ در محل کار است"، نیویورک تایمز 22 دسامبر2003.
(*)AFL-CIOنفوذ سازمان اطلاعاتی آمریکا در این سندیکا آنقدر گندش را در آورده که بهش میگن
ای اف ال- سی آی ای: همون سیا - مترجم
(+) David Barstow,"U.S. Rarely Seeks Charges for Deaths in awaorkplace,"The New York Times December 22,2003
امروزه بیش از دو سوم زندانیان در ایالات متحده برای جرایم غیر خشونت آمیز در حبس میباشند. جای تعجب نیست که اکثریت زندانیان افرادی فقیر و غیر سفید پوست هستند، با توجه به مجرم خواندن مواد مخدر و مهاجرت، مجازات های نا متناسب و شدید برای مواد مخدر که معمولا توسط افراد فقیر استفاده می شود، و
اینکه افراد غیر سفید پوست شانس بیشتری نیز برای محکوم شدن جرایم مشابه نیز دارند موجود است. (72) به همین ترتیب، حضور شدید نظامی گری/میلیتاریزه پلیس در حلبی آباد ها و محله های فقیر، به این حقیقت بستگی دارد که جرم و جنایت در آن محله ها بالاست و میزان زندان افزایش می یابد. پلیس و زندان سیستم های کنترل هستند که نابرابری های اجتماعی را حفظ می کنند، ترس و خشم و رنجش را گسترش داده و محروم و از خود بیگانه میسازد کل کومونیته ها . را و خشونت عظیمی را علیه بخش های ستمدیده تر جامعه اعمال میگرداند
(72) این آمار به طور گسترده از اداره سرشماری ایالات متحده، وزارت دادگستری، محققان مستقل، دیده بان حقوق بشر و دیگر سازمان ها در دسترس است . آنها را میتوان برای مثال در صفحه 'واقعیات جنگ مواد مخدر.سازمان'(*)یافت
drugwarfacts.org [دیده شده در 30 دسامبر، 2009]
کسانی که می توانند زندگی خود را در کومونیته خود سازماندهی کنند، برای دفاع از خود بهتر مجهز هستند. برخی از جوامع و کومونیته ها که خودمختاری خود را از دولت به دست آورده اند ، دست به سازماندهی گشت های داوطلبانه برای کمک به افراد نیازمند و جلوگیری از خشونت میزنند. بر خلاف پلیس، این گروه ها عموما قدرت اجبار کننده(بخوان سرکوبگرایانه-م) یا یک ساختار بسته، بوروکراتیک، ندارند و احتمال زیادی دارد که از داوطلبان خارج از محله تشکیل شده باشند . آنها بر حفاظت از مردم تمرکز می کنند و نه دارائی (بخوان مالکیت خصوصی-م) یا امتیاز، و درغیاب کد قانونی آنها به جای پروتکل انعطاف نا پذیر به نیازهای مردم پاسخ می دهند. جوامع دیگر بدون تشکیل نهادهای خاص دست به سازماندهی علیه آسیب اجتماعی میزنند. در عوض، آنها از توزیع تحریم ها استفاده میکنند - پاسخ ها و نگرش هایگسترش یافته در سراسر جامعه و رواج گردیده در فرهنگ - تا به ترویج محیطی امن دست یابند.
آنارشیست ها دیدگاه کاملا متفاوتی نسبت به مسائلی که جوامع اقتدارگرا در چارچوب جنایت و مجازات قرار می دهند، دارند. یک جرم، نقض یک قانون کتبی است و قوانین توسط نخبگان(بخوان طبقه حاکم) اعمال می شود. در تحلیل نهایی، سئوال این نیست که آیا فردی به دیگران صدمه می زند یا خیر، بلکه آیا او دستورات نخبگان را نادیده می گیرد؟ در پاسخ به جرم و جنایت، مجازات سلسله مراتب اخلاقی و قدرت بین مجرم و ضمانت عدالت را ایجاد می کند. به مجرم منابعی را که او ممکن است نیاز داشته باشد تا مجددا به جامعه بپیوندد و از آسیب زدن به دیگران جلوگیری کند دریغ میورزند.
در یک جامعه که توده ها به قدرت خود واقف اند(بخوان جامعه آزاد و آنارشیستی) ، به قوانین نوشته ای نیاز ندارند؛ آنها توانایی تشخیص اینکه آیا کسی مانع از انجام نیازهای آنها می شود را دارند، و می توانند روی همرزمان خود برای کمک به حل اختلافات حساب کنند. در این دیدگاه، مشکل جرم نیست، بلکه آسیب اجتماعی - اعمالی مانند تهاجم و رانندگی در حالت مستی که حقیقتا به دیگران آسیب می رساند. این نمونه/ الگو(بخوان پارادایم) جرم بدون قربانی را از بین میبرد و پوچ بودن حفاظت از حقوق مالکیت افراد ممتاز بجای نیازهای بقا دیگران را آشکار می سازد. هتک حرمت ناشی از عدالت سرمایه داری، مانند دستگیری گرسنگان برای سرقت از ثروتمندان، در 'پارادایم' مبتنی بر نیازها امکان پذیر نخواهد بود.
در جریان اعتصاب عمومی سال 1919 در سیاتل، کارگران شهر را به تصرف درآوردند. از لحاظ تجاری، سیاتل تعطیل شده بود، اما کارگران اجازه ندادند که به اغتشاش و بی نظمی کشیده شود. برعکس، آنها تمام خدمات حیاتی را در دست داشتند ،اما کارگران بدون مدیریت کارفرمایان به سازماندهی آنها پرداخته و شهر را گرداندند. بهر حال ،این کارگران بودند که هر روز سال شهر را میگرداندند، و در جریان اعتصاب، این را ثابت کردند که آنها می دانستند چگونه کار خود را بدون مداخله مدیریت انجام دهند. آنها از طریق 'کمیته اعتصاب عمومی'(*)، سازماندهی شهر را هماهنگ کردند، که شامل اعضای کارگری از هر اتحادیه محلی بودند؛ ساختاری مشابه و شاید الهام گرفته شده از کمون پاریس . افراد محلی اتحادیه و گروه های خاصی از کارگران خودمختاری بر روی کار خود را بدون مدیریت و یا دخالت کمیته و یا هر بدنه دیگری حفظ کردند. کارگران آزاد بودند که ابتکار عمل خود را در سطح محلی بدست گیرند. برای مثال، راننده های واگن شیر، یک سیستم توزیع شیر محلی (همسایگی) را ایجاد کردند که کارفرمایان با انگیزه های سودآوری هرگز اجازه چنین کاری را نمیدادند .
(*)General Strike Committee
در جریان اعتصاب عمومی سال 1919 در سیاتل، کارگران شهر را به تصرف درآوردند. از لحاظ تجاری، سیاتل تعطیل شده بود، اما کارگران اجازه ندادند که به اغتشاش و بی نظمی کشیده شود. برعکس، آنها تمام خدمات حیاتی را در دست داشتند ،اما کارگران بدون مدیریت کارفرمایان به سازماندهی آنها پرداخته و شهر را گرداندند. بهر حال ،این کارگران بودند که هر روز سال شهر را میگرداندند، و در جریان اعتصاب، این را ثابت کردند که آنها می دانستند چگونه کار خود را بدون مداخله مدیریت انجام دهند. آنها از طریق 'کمیته اعتصاب عمومی'(*)، سازماندهی شهر را هماهنگ کردند، که شامل اعضای کارگری از هر اتحادیه محلی بودند؛ ساختاری مشابه و شاید الهام گرفته شده از کمون پاریس . افراد محلی اتحادیه و گروه های خاصی از کارگران خودمختاری بر روی کار خود را بدون مدیریت و یا دخالت کمیته و یا هر بدنه دیگری حفظ کردند. کارگران آزاد بودند که ابتکار عمل خود را در سطح محلی بدست گیرند. برای مثال، راننده های واگن شیر، یک سیستم توزیع شیر محلی (همسایگی) را ایجاد کردند که کارفرمایان با انگیزه های سودآوری هرگز اجازه چنین کاری را نمیدادند .
کارگران اعتصاب کننده دست به جمع آوری زباله زدند، کافه تریا های عمومی راه اندازی کردند، به توزیع رایگان موادغذایی اقدام و خدمات آتش نشانی را نیز محفوظ داشتند. آنها همچنین حفاظت در برابر رفتارهای ضد اجتماعی را نیز بعهده گرفتند - سرقت، تهاجم، قتل، و تجاوز را: موج جرم و جنایاتی که حاکمین اقتدارگرا همیشه پیش بینی می کنند. نگهبانان شهری شامل جانبازان ارتش غیر مسلح با قدم زدن در خیابان ها به نظارت پرداخته و آماده کمک رسانی در قبال درخواست ها شدند، هرچند آنها فقط مجاز به دادن هشدار و متقاعد کردن بودند. با حمایت از احساس همبستگی که در طول اعتصاب یک ساختار قوی اجتماعی ایجاد کرده بود، گارد داوطلب قادر به حفظ یک محیط مسالمت آمیز گردید، موفق به انجام کاری شدند که خود دولت نمی تواند .
این زمینه همبستگی، غذای رایگان و توانمند سازی افراد عامی کوچه خیابان نقشی در خشکاندن جرم و جنایت در ریشه داشت. افراد محروم به فرصتهائی برای مشارکت اجتماعی، تصمیم گیری و انکشاف اجتماعی- که توسط رژیم سرمایه داری از آنها سلب شده بود- دست یافتند. فقدان پلیس، که حضورشان تأکیدی است به تنش های طبقاتی و ایجاد یک محیط خصمانه، در واقع ممکن است به کاهش جرم و جنایات در طبقه پایین تر شده باشد. حتی ژنرال جان اف. موریسون، که در سیاتل مستقر بود، مدعی شد که او هرگز" شهری چنین آرام و منظمی" ندیده است. اعتصاب در نهایت توسط حمله هزاران تن از سربازان و پلیس ها، همراه با فشار رهبران اتحادیه(73)، پایان یافت.
(73) ویکی پدیا "اعتصاب عمومی سیاتل"1919
http://en.wikipedia.org/wiki/Seattle_general_of_ 1919 [مشاهده شده 21 ژوئن 2007].
منابع چاپی ذکر شده در این مقاله عبارتند از جرمی برچر، اعتصاب! نسخه تجدید نظر شده.
South End Press، 1997؛ و هوارد زین، "تاریخ مردم آمریکا"
Perenial Classics Edition، 1999.
در شهر اواهاکا(*) در سال 2006، در طول پنج ماه استقلال در اوج
شورش،'اپو'(+) مجمع مردمی سازمان یافته توسط معلمان در اعتصاب ودگر
فعالان برای هماهنگ کردن مقاومت خود و سازماندهی زندگی در شهر اواهاکا، یک مراقبت داوطلبانه ایجاد کردند که به حفظ .صلح بخصوص در شرایط خشونت و تفرقه کمک می کرد. حال آنکه، پلیس و شبه نظامیان بیش از ده نفر را کشتند؛ این تنها خونریزی در نبود قدرت دولتی بود.
Oaxaca (*) / (+) APPO
جنبش مردمی در اواهاکا قادر به حفظ آرامش نسبی با وجود تمام خشونت های اعمال شده توسط دولت بود. آنها این را با اصلاح عرف بومی برای وضعیت جدید بدست آوردند آنها با استفاده تاپیلس(*) حفظ کردند، بگونه ساعتهای چرخشی امنیت را در کومونیته های بومی . اتحادیه معلم ها قبلا از تاپیلس بعنوان داوطلبان امنیتی در طول اردوگاه استفاده کرده بودند،قبل از تشکیل اپو، و اپو به سرعت این عمل را به عنوان بخشی از کمیسیون امنیتی برای حفاظت از شهر علیه پلیس و شبه نظامیان گسترش داد. یک بخش بزرگی از وظایف تاپیلس ها شامل اشغال ساختمان های دولتی و دفاع از باریگاد ها و اشغال ها بود. این به این معنی بود که آنها اغلب با پلیس و شبه نظامیان تنها با سنگ و ترقه و فشفشه می جنگیدند .
(*)topiles
برخی از بدترین حملات در مقابل ساختمان های اشغالی رخ داد. ما از وزارت اقتصاد محافظت میکردیم، وقتی که متوجه شدیم از جائی در داخل ساختمان یک گروه از افراد برای حمله به ما آماده میشدند. ما به درب ضربه زدیم و هیچ کس پاسخ نداد. پنج دقیقه بعد یک گروه مسلح با ماشین از پشت ساختمان بیرون میرفت و شروع به تیراندازی کردند. ما سعی کردیم پوششی پیدا کنیم، اما ما می دانستیم که اگر عقب نشینی کنیم، همه افراد درون باریگاد در مقابل ساختمان - که حدود چهل نفر بودند- در معرض خطر جدی خواهند بود. بنابراین تصمیم گرفتیم موقعیت خودمان را حفظ کنیم و از خود با سنگ دفاع کنیم. آنها بطور مداوم بما شلیک میکردند تا وقتی که گلوله هایشان تمام شد و بسرعت رفتند، زیرا که متوجه شدند که ما هیچ جا نمی رویم . چند نفر از ما زخمی شدند. یک مرد گلوله ای به پایش خورده و دیگری گلوله ای به پشتش اصابت کرده بود. بعدا، تعدادی نیروهای پشتیبانی رسیدند، اما مردان ضربه زن(*) دیگرعقب نشینی کرده بودند.
(*)hit men
ما هیچ اسلحه ای نداشتیم. در وزارت اقتصاد، ما از خودمان با سنگ دفاع کردیم. همانطور که زمان گذشت و ما خود را بیشتر و بیشتر در معرض حملات با گلوله مواجه میدیدیم، بنابراین شروع به ساختن چیزهایی کردیم که از خودمان دفاع کنیم: ترقه فشفشه، موشک خانگی با بطری، کوکتل مولوتوف؛ همه ما چیزی داشتیم. و اگر هیچ کدام از این چیزها را نداشتیم، از افراد با بدن و دست های خود(74) دفاع می کردیم.
(74) دیانا دنهم و کلکتیو سی آ. اس. آ ، تدریس شورش: داستان هایی از بسیج مردمی در اوآهاکا، اوکلند: پی ام پرس ، مصاحبه Diana Denham and C.A.S.A. Collective(eds),Teaching Rebellion:Stories from the Grassroots Mobilization in Oaxaca,Oakland:PM Press,2008,interview
پس از چنین حملاتی، تاپیلس کمک میکرد تا زخمی ها را به مراکز کمکهای اولیه برساند.
داوطلبان امنیت محله نیز به جرم معمولی رسیدگی میکردند. اگر از کسی دزدی شده و یا مورد حمله قرار گرفته بود، همسایگان زنگ خطر را میزدند و تاپیلس محله می آمد؛ اگر مهاجم مواد مخدر مصرف کرده بود، او را برای طول شب در میدان اصلی به جائی می بستند و روز بعد مجبور به جمع آوری زباله یا انجام نوع دیگری از خدمات اجتماعی می کردند. افراد مختلف ایده های متفاوتی در مورد راه حل های بلند مدت داشتند، و از آنجائی که شورش در اواهاکا از لحاظ سیاسی بسیار متنوع بود،همه این ایده ها انقلابی نبودند؛ بعضی از مردم می خواستند سارقین یا متجاوزان را به دادگاه بفرستند، هرچند به طور گسترده ای این اعتقاد وجود داشت که دولت همه مجرمان را آزاد میکرد و آنها را تشویق میکرد که مرتکب جرم و جنایات ضد اجتماعی بیشتری شوند.
تاریخ 'اگزارچیا'(*)، یک محله در مرکز آتن، در طول سال ها نشان داده که پلیس از ما محافظت نمی کند،آنها ما را تهدید کرده و به خطر می اندازند.سالها است که 'اگزاچیا' سنگر و پناهگاه جنبش آنارشیستی و 'ضد فرهنگ بورژوائی'(*+) است. محله خود را از به 'انحطاط کشیده شدن'شهری(**) از طریق ابزارهای گوناگون نظارتی محافظت کرده است. اتومبیل های لوکس به طور منظم سوزانده می شوند اگر در طول شب در آنجا پارک شوند. پس از اینکه هدف تخریب اموال و فشار اجتماعی قرار گرفتند، صاحبان مغازه و رستوران دیگر سعی نمی کنند پوسترهای سیاسی را از دیوارهایشان پاک کنند، آوارگان ولگرد و بی بضاعت(++) را بیرون کنند، یا در غیر این صورت یک فضای تجاری در خیابان ها ایجاد کنند؛ آنها تصدیق کرده اند که خیابان ها به مردم تعلق دارند. پلیس های لباس شخصی که به 'اگزاچیا' وارد شده اند، چندین بار مورد ضرب و شتم شدید قرار گرفته اند. در جریان آماده شدن برای المپیک(2004-م)، شهرداری سعی کرد میدان شهر را بازسازی کند تا به یک نقطه توریستی تبدیل شود تا پاتوق(+) محلی. طرح جدید به عنوان مثال، شامل یک فواره بزرگ و هیچ نیمکتی بود. همسایگان شروع کردن به گردهم آئی، طرح نوسازی خودشان را ارائه دادند و به شرکت ساختمانی اطلاع دادند که از طرح محلی به جای طرح شهرداری استفاده کنند. نابود کردن مکرر تجهیزات ساختمانی در نهایت شرکت را متقاعد کرد چه کسی 'رئیس' است . بازسازی پارک امروز دارای فضای سبز بیشتری است، فواره توریستی ندارد و شامل نیمکت های جدید زیبا نیز هم .
حملات علیه پلیس در 'اگزارچیا' بگونه مداوم است و پلیسهای ضد شورش همواره در نزدیکی قرار دارند. در سال های گذشته، پلیس همش در حال رفت و برگشت بوده و تلاش کرده تا به زور اگزارچیا را اشغال کند و یا با حفظ پست نگهبانی در اطراف مرزهای محله با گروه های مسلح پلیس ضد شورش دائما آماده حمله هستند. تا کنون به هیچ وجه پلیس قادر به انجام فعالیت های نظارتی پلیسی نشده است. پلیس محله را پیاده گشت نمیزند و به ندرت از آن(با ماشین-م )عبور می کنند. هنگامی که آنها وارد می شوند، آماده جنگیدن و دفاع از خود هستند. مردم(بخوان فعالین) در طی روز با پاشیدن رنگ ('اسپری') گرافیتی میکشند و پوستر می چسبانند. این منطقه تا حد زیادی یک منطقه بی قانونی ست و ارتکاب جرم به فراوانی شگرف انگیز و عریان صورت میگیرد. با این حال، این یک محله خطرناک نیست. جرایم انتخابی سیاسی و یا حداقل بدون قربانی اند، مانند ماری جوانا(بقول معروف علف) کشیدن است. در اینجا تنها قدم زدن در شب ایمن است مگر اینکه شما پلیس باشید، مردم در خیابان ها آرام و دوستانه هستند و ملک شخصی، به جز ماشین های لوکس و غیره، با تهدید جدی روبرو نیستند. ورود پلیس به اینجا هیچ خوش آمد گفتنی ندارد و مورد نیاز نیستند.
و دقیقا در این وضعیت است که آنها(منظور پلیس-م) شخصیت واقعی خود را نشان می دهند. آنها نهادی نیستند که به جرایم یا نیاز اجتماعی پاسخ دهند، رسالت آنها کنترل اجتماعی است . در سال های گذشته پلیس سعی کرده منطقه و جنبش آنارشیستی را به طور خاص غرق مواد مخدر اعتیادآور مانند هروئین کند، و آنها به طور مستقیم معتادان را تشویق کرده اند که میدان 'اگزارچیا' را پاتوق خود کنند. این بستگی به آنارشیست ها و دگر همسایگان داشته که از خود در مقابل این گونه خشونتهای پلیس دفاع کرده و از گسترش مواد مخدر اعتیاد آور جلوگیری کنند. با قادر نشدن به شکست روحیه شورشگرایانه محله، پلیس به تاکتیک های تهاجمی بیشتری دست زده است، همانا با کاراکتر ویژه اشغال نظامی . در ششم دسامبر، 2008، این رویکرد به نتیجه اجتناب ناپذیری انجامید زمانی که دو پلیس نوجوان پانزده ساله ای را بنام 'الکسیس گریگوروپولوس' در مرکز 'اگزارچیا' به قتل رساندند. در عرض چند ساعت، ضد حمله آغاز شد و برای چند روز پلیس در سراسر یونان مواجه شد با سیل باتوم خانگی، سنگ ، کوکتل های مولوتوف و در دو مورد با تیراندازی . مناطق آزاد شده آتن و دیگر شهرهای در حال گسترش هستند و پلیس از اخراج این اشغال گیریهای جدید می ترسد چرا که مردم ثابت کرده اند که قوی تر هستند. اخیرا، رسانه ها به پویشی(کمپینی) از ترس دست زده اند، پوشش جرم و جنایات ضد اجتماعی را افزایش می دهند و سعی می کنند تا این جنایات را به مناطق خودمختار/اتونوم به هم پیوند دهند.
جرم و جنایت ابزار دولت است، مورد استفاده قرار می گیرد تا مردم را بترساند، منزوی کند و دولت را بعنوان نیازی مبرم جلوه دهد. اما دولت چیزی جز جاروجنجال محافظتی نیست. دولت مافیائی ست که بر جامعه کنترل دارد و قانون کد گذاری همه چیزهایی است که از ما سرقت کرده اند .
روتومن' سنتا مردمانی بدون دولت اند که در جزیره 'روتوما' در جنوب' اقیانوس آرام، شمال 'فیجی' زندگی می کنند. بزعم انسان شناس آلن هوارد، اعضای این جامعه غیر متحرک بطرزی آموزش اجتماعی می بینند که خشونت نداشته باشند.هنجارهای فرهنگی رفتارهای محترمانه و ملایم نسبت به کودکان را ترویج می دهند. مجازات های فیزیکی بسیار نادر است و تقریبا هرگز قصد آسیب رساندن به کودکان بد رفتار را ندارند.حال آنکه، بزرگسالان روتومن به جای مجازات از شرم استفاده می کنند،استراتژی ای که کودکان را با درجه بالایی از حساسیت اجتماعی بار می آورد. بزرگسالان به خصوص کودکانی که رفتار قلدر مآبانه دارند را خجالت می دهند و در درگیرهای خودشان بزرگسالان میکوشند تا دیگران را عصبانی نکنند. از دیدگاه هوارد به عنوان یکی فرد خارجی با فرهنگ اقتدارگرایانه غربی، به کودکان "درجه ای از خودمختاری شگفت انگیزی" داده می شود و اصل خودمختاری شخصی در سراسر جامعه گسترش دارد: "نه تنها افراد خودمختاری را در میان خانواده ها و کومونیته هایشان عمل/پیاده میکنند بلکه روستاها نیز در رابطه با یکدیگر خودمختار هستند و مناطق اساسا واحدهای سیاسی خودمختار هستند."(75) خود روتومن ها احتمالا وضعیت خود را با واژه های مختلف توصیف می کنند، اگر چه ما نتوانستیم هیچ اطلاعات درونی بیابیم. شاید آنها بر روی روابط افقی که خانواده ها و روستاها را متصل می کنند، تأکید کنند، اما برای ناظران رشد کرده در فرهنگ اروپائی آمریکایی و تعلیم دیده با این باور که جامعه تنها توسط اقتدار/اتوریته اداره می شود، بیشتر از هر چیز استقلال خانواده های مختلف و روستاها جلب توجه میکند.
(75) آلن هاوارد، "خود داری و تشریفات پوزش طلبی: روتومنس جنوب اقیانوس آرام"
در گراهام کمپ و داگلاس پی فری (ویرایش)، نگه داشتن صلح: حل و فصل اختلافات
و جوامع صلح جو در سراسر جهان، نیویورک: راتلج، 2004، ص 42
Alan Howard,"Restraint and Ritual Apology: the Rotumans of the South Pacific,"in Graham Kemp and Doughs P.Fry(eds),Keeping the Peace: Conflict Resolutionand Peaceful Socities around the World, New York: Routledge,2004,p.42.
هر چند 'روتومان' در حال حاضر تحت اعمال حکومتی عرض اندام می کند، آنها از تماس با آن و وابستگی به آن جلوگیری می کنند. احتمالا تصادفی نیست که در صد جرم و جنایت روتومن در سطح پایین 2.02 در هر 100،000 نفر در سال است، که سه برابر کمتر از ایالات متحده است. هوارد، دیدگاه روتومن ها از جرم و جنایت را همانند بسیاری دیگر از مردم بدون دولت توصیف می کند: نه بعنوان تخطی از یک قانون یا مقررات، بلکه به عنوان چیزی که موجب آسیب و یا صدمه زدن به همبستگی اجتماعی می شود. بنابر این، واسطه برای حل اختلافات مسالمت آمیز مهم است. سران(قبیله/قوم-م) و معاونانشان به عنوان واسطه ها عمل می کنند، اگر چه بزرگان برجسته می توانند در این نقش دخالت کنند. سران قضات نیستند و اگر بی طرف نباشند، پیروان خود را از دست خواهند داد، همانطور که خانواده ها آزادند که گروه شان را عوض بکنند. مهمترین مکانیسم حل اختلافات، عذرخواهی عمومی است. عذرخواهی عمومی وزن زیادی دارد؛ بسته به شدت جرم، ممکن است همراه با کمک های صلح آئینی نیز همراه باشد. عفو به طور صحیح، محترم است، در حالیکه انکار عفو بی احترامی/بی شرمی ست. اعضا با ایستادگی بر سر موازین و موقعیت خود در گروه ، با حساسیت داشتن به نظر گروهی و حل اختلافات، پاسخگو میباشند. اگر برخی از افراد به نحوی که ممکن است در یک جامعه مبتنی بر پلیس و مجازات انتظار داشته باشند، عمل کرده باشند، آنها خودشان را ایزوله نموده و بنابراین تاثیر مضرشان را محدود می کنند.
برای دو ماه در سال 1973، زندانیان حداکثر امنیتی در ماساچوست نشان دادند که به اصطلاح مجرمان ممکن است کمتر از نگهبانان مسئول خشونت در جامعه باشند. پس از قتل عام زندانیان در 'آتیکا'(*) در سال 1971، توجه ملی به شکست مفتضحانه نظام زندان برای اصلاح یا نوتوان کردن افراد متقاعد شده از جنایات متمرکز گردید، فرماندار ماساچوست، یک کمیساریای اصلاح طلب را به بخش اصلاحات منصوب کرد. در این اثنا، زندانیان 'زندان دولتی والپول'(+) اتحادیه زندانیان تشکیل داده بودند. اهداف آنها شامل محافظت خود در قبال گاردهای محافظ زندان، جلوگیری از تلاش مدیران زندان برای ایجاد برنامه های تغییر رفتاری و سازماندهی برنامه های زندانیان برای آموزش و پرورش،
توانمندسازی و بهبود روحی روانی میشد. آنها در جستجوی حقوق بیشتری برای ملاقات اقوام، کار یا تکالیف داوطلبانه در خارج از زندان و توانایی کسب درآمد برای ارسال به خانواده هایشان بودند.در نهایت،آنها امیدوار بودند که به عود پایان دهند- دو باره مجرم شناخته شدن زندانیان سابق و بازگشتشان به زندان- و لغو خود سیستم زندان نیز هم.
(*)Attica / (+)Walpole state prison
زندانیان سیاهپوست دست به تشکیل یک آموزش قدرت(بخوان توانمند سازی) سیاهپوستان و گروه فرهنگی برای ایجاد وحدت و یکپارچگی و مبارزه با نژادپرستی اکثریت سفید پوستان زده بودند، و تشکیل این اتحادیه در برابر سرکوب نگهبانان وجود ابزاری خود را ثابت کرد . اول از همه، آنها می بایست به جنگ نژادی میان زندانیان پایان دهند، جنگی که توسط نگهبانان تشویق میشد. رهبران از همه گروه های مختلف زندانی یک آتش بس کلی را به اجرا گذاشتند بطوری که آنها با قول کشتن هر زندانی که آن را بشکند، تضمین می کردند. اتحادیه زندان توسط یک گروه در خارج شامل افراد رسانه ای زرنگ و دانا در حقوق مدنی و فعالان مذهبی حمایت میشد، هرچند ارتباط بین این دو گروه گاهی اوقات توسط بینش ارائه دهنده سرویس و تعهد ارتدوکس گونه جناح مذهبی به عدم خشونت به مشکل برمیخورد. جای خوشبختی بود که کمیسیونر اصلاحات از ایده وجود اتحادیه زندانی، بجای مخالفت بلافاصله با آن، حمایت میکرد نه مثل اکثر مدیران زندان .
سرپرست زندان در اوایل موجودیت اتحادیه زندانیان 'والپول' سعی کرد با قرار دادن زندان در قفل کردنی خودسرانه(بخوان محاصره کامل-م) زندانیان را-
سرپرست زندان در اوایل موجودیت اتحادیه زندانیان 'والپول' سعی کرد با قرار دادن زندان در قفل کردنی خودسرانه(بخوان محاصره کامل-م) زندانیان را-
درست وقتی که زندانیان سیاهپوست داشتند برای جشن 'کوانزا'(به زبان سواهیلی یعنی 'اولین برداشت محصول' *) آماده می شدند - به تفرقه بکشاند. زندانیان سفید پوست جشن کریسمس خود را بدون مشکلی برگزار کرده بودند و زندانیان سیاهپوست تمام روز را صرف پخت و پز کرده و مشتاقانه منتظر ملاقات خانواده هایشان بودند. در نمایش شگفت انگیزی از همبستگی، تمام زندانیان دست به اعتصاب زدند: امتناع از کار و یا ترک سلول های خود . برای سه ماه آنها مورد ضرب و شتم، سلول انفرادی، گرسنگی، انکار مراقبت های پزشکی، اعتياد به قرص های آرام کننده ها که توسط محافظان پخش میشد، و شرایط منزجر کننده انباشت ادرار و مدفوع در سلول ها و اطراف آنها قرار داشتند. اما زندانیان حاضر به تسلیم یا تفرقه نشدند. در نهایت دولت مجبور به مذاکره شد؛ آنها با کمبود
پلاکهای وسایل نقلیه که زندانیان والپول تولید میکردند مواجه شدند و از قبل بحران تحت تاثیر مطبوعات بد نیز قرار گرفتند.
(*)Kwanzaa
Maulana Karenga (2)
زندانیان نخستین درخواست خود را به دست آوردند: سرپرست زندان مجبور شد استعفا دهد. به سرعت آنها خواسته های اضافی دیگرشان همچون گسترش حق بازدید اقوام، مرخصی، برنامه های خود سازماندهی، بازبینی و آزادی افراد ایزوله شده نژادپرستانه و ناظران غیرنظامی داخل زندان را کسب کردند. در عوض، آنها زندان را تمیز کردند، و آنچه را که نگهبانان هرگز نداشتند به ارمغان آوردند: صلح.
یکی دیگر از ناظران اصرار داشت "ضروری است که هیچ یک از پرسنلی که قبلا دربلوک 9 بودند [بلوک تبعیض نژاد گونه ] برنگردند . ارزش آن را دارد که آنها را بازنشست کرد . نگهبانان مشکل امنیتی(76) هستند "
(*)Kwanzaa
یک
جشن یک هفته ای(از 26 دسامبر تا اول ژانویه ) در ایالات متحده و دیگر
کشورهای غرب آفریقاست: بعنوان میراث فرهنگی سیاهپوستان آمریکائی که از
کشورهای غرب آفریقا بعنوان برده به آمریکا آورده شدند . این جشن -که دارای
هفت اصل پایه میباشد(1)-
با هدیه دادن و رقص و پایکوبی به اتمام می رسد . و برای اولین بار در
آمریکا توسط 'مائولنا که رنگا'(2)بنیان گذاشته و برای اولین بار در سال
67-1966 برگزار شد.
(1) Nguzo Saba :وحدت /حق تعیین سرنوشت/کارجمعی-مسئولیت/اقتصاد تعاونی/هدفمندی/خلاقیت / و ایمان
زندانیان نخستین درخواست خود را به دست آوردند: سرپرست زندان مجبور شد استعفا دهد. به سرعت آنها خواسته های اضافی دیگرشان همچون گسترش حق بازدید اقوام، مرخصی، برنامه های خود سازماندهی، بازبینی و آزادی افراد ایزوله شده نژادپرستانه و ناظران غیرنظامی داخل زندان را کسب کردند. در عوض، آنها زندان را تمیز کردند، و آنچه را که نگهبانان هرگز نداشتند به ارمغان آوردند: صلح.
در اعتراض به از دست دادن کنترل ، نگهبانان از کار دست کشیدند . آنها تصور می کردند که این عمل نشان می دهد که چقدر وجودشان ضروریست، اما خجالت آور برای آنها، اثری کاملا متفاوتی داشت. برای دو ماه زندانیان خود زندان را اداره کردند. برای بیشتر این دوران ، نگهبانان درون بلوک های سلولی حضور نداشتند، هرچند پلیس ایالتی محوطه زندان را برای جلوگیری از فرار کنترل می کرد. ناظران غیرنظامی بیست و چهار ساعت در روز درون زندان حضور داشتند، اما آنها آموزش دیده بودند تا مداخله نکنند؛ نقش آنها این بود که وضعیت را سندیت بخشند، صحبت با زندانیان و جلوگیری از خشونت از نگهبانانی که بعضی اوقات وارد زندان میشدند. یک ناظر توضیح داد:
آتمسفر بسیار آرامش بخش بود - بهیچ وجه نه آنی که من انتظار داشتم. من متوجه شدم که تفکر من از سوی جامعه و رسانه ها مشروط شده است. این مردان حیوان نیستند، آنها دیوانگان خطرناکی نیستند. من متوجه شدم ترس هایم واقعا بی اساس است.
یکی دیگر از ناظران اصرار داشت "ضروری است که هیچ یک از پرسنلی که قبلا دربلوک 9 بودند [بلوک تبعیض نژاد گونه ] برنگردند . ارزش آن را دارد که آنها را بازنشست کرد . نگهبانان مشکل امنیتی(76) هستند "
(76) هر دو نقل قول ناظران از جیمی بیسونت است ، زمانی که زندانیان والپول را میگرداندند: یک داستان واقعی در جنبش ریشه کن کردن زندان، کمبریج: ساوت اند پرس، 2008، ص.160.
Both observer quotes from Jamie Bissonette,when the Prisoners Ran Walpole:a true story in the movement for prision abolition,Cambridge: South End Press,2008,p.160.
والپول یکی از خشونت بارترین زندانهای کشور بوده است، اما وقتی که زندانیان کنترل را در دست داشتند، تکرار جرم و جنایت به طور چشمگیری کاهش یافت و قتل و تجاوز به صفر رسید. زندانیان دو اسطوره اساسی سیستم عدالت کیفری را رد کردند: افرادی که مرتکب جنایات شده اند باید ایزوله شوند و آنها باید توانبخشی اجباری دریافت کنند به جای اینکه خودشان کنترل شفا بخشی را در دست داشته باشند .
نگهبانان مشتاق به پایان دادن این آزمایش شرم آور در جنبش لغو زندان بودند. اتحادیه نگبانان به اندازه کافی قدرتمند بود تا یک بحران سیاسی را تحریک کند و کمیسیون اصلاحات نمی توانست هیچ کدام از آنها را اخراج کند، حتی کسانی که شکنجه کرده بودند و یا جملات نژادپرستانه به رسانه ها گفته بودند. برای حفظ کارش کمیسیونر مجبور شد تا نگهبانان را به زندان برگرداند و او سرانجام زندانیان را فروخت. عناصر اصلی ساختار قدرت از جمله پلیس، نگهبانان، دادستان ها، سیاستمداران و رسانه ها با اصلاحات زندان مخالف بودند و عملی کردنش را از کانال های دموکراتیک غیر ممکن ساختند. ناظران غیرنظامی به اتفاق آراء توافق کردند که نگهبانان هرج و مرج و خشونت را به زندان آورده و قاطعانه نتایج صلح آمیز خود سازماندهی زندانیان را مختل کردند. در نهایت، برای داغان کردن اتحادیه زندانیان ، نگهبانان یک شورش را صحنه سازی کرده و خواستار ورود پلیس ایالتی شدند، به چندین زندانی شلیک و سازمان دهندگان کلیدی را شکنجه کردند. برجسته ترین رهبر زندانیان سیاه پوست توسط دفاع مسلحانه از خود تنها زندگی خود را نجات داد .
بسیاری از ناظران غیرنظامی و کمیسیونر اصلاحات، که خیلی زود از کارش اخراج شد، در نهایت حامی لغو زندان شدند. زندانیانی که والپول را اشغال کرده بودند
به مبارزه برای آزادی و کرامت خود ادامه دادند، اما
اتحادیه نگهبانان به قدرت بیشتری از قبل دست
یافت،رسانه ها از صحبت کردن پیرامون
اصلاحات در زندان دست کشیدند ، و تا زمان نوشتن این سطور زندان والپول، در حال حاضر 'ام سی ای سه دار جانکشن'(*)،
هنوز انبار میکند، شکنجه و به قتل میرساند افرادی را که سزاوار بودن در کومونیته هایشان هستند تا بلکه
برای دستیابی به جامعه ای امن تر تلاش کنند .
(*)
MCI Cedar Junction
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen