فتح نان : رفیق پیتر کروپوتکین
Peter Kropotkin
ترجمه از: پیمان پایدار
این نسخه اولین بار در سپتامبر 1906 منتشر شد
Black Cat Press
ww.blackcatpress.ca
4508 118 Avenue
Edmonton,Alberta
T5W1A9
=========================
فصل دوازدهم:اعتراض ها/مخالفت ها
قسمت سوم و چهارم
================
III
کسانی که به طور جدی این سئوال را مورد مطالعه قرار داده اند ، هیچ یک از مزایای کمونیسم را انکار نمی کنند ، به شرط آنکه، به خوبی درک کنند که کمونیسم کاملاً آزاد باشد ، یعنی آنارشیست. آنها تشخیص می دهند کاری که با پول پرداخت می شود، حتی تحت پوشش نام "چک های کارگری" ، به انجمن های کارگری که تحت حاکمیت دولت احضار هستند، ویژگی های مزد و معایب آن را حفظ می کند. آنها موافق هستند كه به زودی كل سیستم از آن رنج خواهد برد، حتی اگر جامعه ابزار تولید را در اختیار داشته باشد. و آنها اذعان می کنند که، به لطف آموزش کاملا "یکپارچه" به همه کودکان، به عادت های ساعی جوامع متمدن ، با آزادی انتخاب و تغییر مشاغل خود و جذابیت های کاری که توسط افراد برابر برای رفاه همگان انجام می شود ، یک جامعه کمونیستی مایل به تولیدکنندگانی نیست که خیلی زود حاصلخیزی خاک را سه برابر و ده برابر می کند و انگیزه جدیدی را به صنعت می بخشد.
مخالفان ما اینرا قبول دارند. آنها می گویند: "اما خطر از طرف آن اقلیت مفتخورانی به وجود می آید که کار نخواهند کرد ، و علی رغم شرایط عالی ای که کار را خوشایند می کنند، عادات منظمی نخواهند داشت.امروز چشم انداز گرسنگی ، سرسخت ترین را به حرکت با دیگران وادار می کند. کسی که به موقع نمی رسد، برکنار می شود. اما یک گوسفند سیاه برای آلوده کردن کل گله کافی است و دو یا سه کارگر تنبل یا سرسخت دیگران را گمراه می کنند و روحیه بی نظمی و عصیانگری را در کارگاه ایجاد می کنند که کار را غیرممکن می سازد؛ به گونه ای که در پایان مجبور خواهیم بود به سیستم اجباری برگردیم که سر دسته ها را مجبور به بازگشت به صفوف می کند. و بعد ، آیا سیستم دستمزدها نیست، که متناسب با کارهایی که انجام می شود پرداخت نیز، تنها کسی که اجبار را به کار می گیرد ، بدون آنکه به احساس استقلال کارگر آسیب برساند؟ تمام ابزارهای دیگر حاکی از مداخله مداوم یک مقام است که برای مردان آزاد تنفر انگیز است." اعتقاد ما این است که اعتراض منصفانه بیان شده است.
در ابتدا ، چنین اعتراضی/مخالفتی متعلق به دسته ی استدلال هایی است كه سعی در توجیه دولت ، قانون مجازات ، قاضی و زندانبان دارند.
"همانطور که مردم وجود دارند ، یک اقلیتی ضعیف ، تسلیم آداب و رسوم اجتماعی نخواهند شد ،" اقتدارگرایان می گویند ، "ما باید دادرسان ، دادگاه ها و زندان ها را حفظ کنیم ، گرچه این مؤسسات به انواع و اقسام منشأ شرارت تبدیل می شوند."
بنابراین ما فقط می توانیم آنچه را که اغلب در مورد اقتدار به طور کلی گفته ایم ، تکرار کنیم: "برای جلوگیری از شر احتمالی ، شما متوسل به ابزارهایی می شوید که به خودی خود شر بزرگتری محسوب می شوند ، و منشأ همان سوء استفاده هایی می شوید که می خواهید آنها را اصلاح کنید. زیرا نباید فراموش کنید که این کار مزدی است،غیرممکن بودن زندگی جز فروش نیروی کار خود، که سیستم سرمایه داری فعلی را ایجاد کرده است، فسق و فجوری که شما شروع به تصدیقش می کنید." بگذارید یادآوری کنیم که این شیوه اقتدارگرایانه استدلال صرفاً یک توجیه پیشرفته از شرهای موجود سیستم فعلی است.کار مزدی برای برطرف کردن اشکالات کمونیسم ایجاد نشده است؛ مبدأ/منشا آن ، مانند دولت و مالکیت خصوصی، را در جای دیگر باید یافت. از برده داری و ارباب - رعیتی که با زور تحمیل شدند ، متولد می شود و فقط لباس مدرن تری به تن دارد. بنابراین استدلال به نفع کارمزدی به همان اندازه بی اعتبار/ارزش است که آنها به دنبال عذرخواهی برای مالکیت خصوصی و دولت هستند.
.با این وجود ، ما قصد داریم اعتراض /مخالفت را بررسی کنیم و ببینیم آیا حقیقتی در آن وجود دارد
برای شروع ، آیا آشکار نیست که اگر جامعه ای ، که بر اساس اصل کار آزاد بنا نهاده شده بود ، واقعاً در معرض تهدید توسط مفتخوران قرار بگیرد، می تواند بدون تشکیلاتی اقتدارگرا و بدون مراجعه به کارمزدی ، از خود محافظت کند؟
بگذارید گروهی از داوطلبان را برگزینیم ،و برای برخی از شرکتهای خاص ترکیب کنیم. با خواست قلبی موفقیتشان ، همه آنها با یک اراده کار می کنند ، بجز یکی از همکاران که اغلب اوقات از محل کارش غایب است . آیا آنها باید به خاطر او این گروه را منحل کنند ، مدیری را برای تعیین جریمه انتخاب کنند یا شاید برای کارهای انجام شده نشانگر توزیع کنند و کد مجازات ها را تهیه کنند؟ بدیهی است كه نه یكی و نه دیگری انجام نخواهد شد ، اما روزی به رفیقی كه شرکت خود را به خطر می اندازد گفته خواهد شد: "دوست ، ما دوست داریم با شما كار كنیم ؛ اما همانطور كه غالباً در محل کار خود غایب هستید ، و کار خود را با سهل انگاری انجام می دهید ، ما باید جدا شویم. بروید و رفقای دیگری را پیدا کنید که بی تفاوتی شما را تحمل کنند! "
این روش چنان طبیعی است که امروزه در همه جا و در همه صنایع و در رقابت با کلیه سیستمهای جریمه ، متوقف کردن دستمزدها ، نظارت و غیره ، تمرین می شود ؛ یک کارگر ممکن است در زمان مقرر وارد کارخانه شود ، اما اگر کار خود را بد انجام دهد ، اگر او با تنبلی یا نقص های دیگر مانع رفقای خود شود ، اگر او ستیزه جوست ، پایانی برای آن وجود دارد ؛ او مجبور است کارگاه را ترک کند.
اقتدارگرایان وانمود می كنند كه این كارفرمای قادر متعال و سرپرستان وی هستند كه نظم و كیفیت كار را در كارخانه ها حفظ می كنند.درحقیقت، در هر شرکتِ تا حدودی پیچیده ، که کالاهای تولید شده قبل از اتمام از دست های زیادی عبور می کنند ، خود کارخانه است ، کارگران به عنوان یک واحد پیوسته/یگانه ، که به کیفیت خوب کار توجه می کنند. بنابراین بهترین کارخانه های صنایع خصوصی انگلیس ناظران کمی دارند ، به طور متوسط بسیار کمتر از کارخانه های فرانسه و کمتر از کارخانه های دولتی انگلیس.
یک استاندارد خاص از اخلاق عمومی به همین ترتیب حفظ می شود. اقتدارگرایان می گویند که این امر به دلیل نگهبانان روستایی ، قضات و افراد پلیس است ، در حالی که در واقعیت این به رغم قاضی ها ، پلیس ها و نگهبانان روستایی حفظ می شود. مدتها پیش گفته شده که "بسیاری از قوانین هستند که جنایتکار تولید می کنند!"
نه تنها در کارگاه های صنعتی ، کارها به این روال ادامه می یابد ؛ بلکه همه جا و هر روز و در یک مقیاس اتفاق می افتد: تنها کرم های کتاب تا به حال هیچ مفهومی از آن ندارند. وقتی یک شرکت راه آهن، که با شرکتهای دیگر فدراسیون تشکیل می دهند، نتواند تعهدات خود را انجام دهد، وقتی قطارهای آن دیر می رسند و کالاها نادیده گرفته می شوند، سایر شرکت ها تهدید به فسخ قرارداد می کنند و این تهدید معمولاً کفایت می کند.
به طور کلی اعتقاد بر این است، به هرحال این در مدارس تصویب شده دولتی تدریس می شود، که تاجر فقط از ترس دادخواست ، به فعالیتهای خود ادامه می دهد. هیچ چیزی از این دست نیست ؛ نه بار از ده موردی که تاجر سر حرف خود نمانده است در برابر قاضی ظاهر نمی شود.در این موضوع، جایی که تجارت بسیار عالی است ، مانند لندن ، تنها واقعیت این است که طلبکاری را که وادار کرده اند تا دادخواستی را مطرح کند کافی است که اکثریت قریب به اتفاق بازرگانان از انجام هرگونه معامله با مردی که یکی از آنها را وادار کرده به دادگاه رجوع کند ، امتناع می ورزند.
به همین دلیل ، چرا باید وسایلی که امروزه در بین کارگران در کارگاه ، بازرگانان در تجارت و شرکتهای راه آهن در سازماندهی حمل و نقل استفاده می شود ، در جامعه مبتنی بر کار داوطلبانه مورد استفاده قرار نگیرد؟
به عنوان مثال ، یک انجمن را در نظر بگیرید که تصریح کند که هریک از اعضای آن باید قرارداد زیر را پیش ببرند: "ما متعهد می شویم که به شما حق استفاده از منازلمان ، فروشگاه ها ، خیابان ها ، وسایل حمل و نقل ، مدارس ، موزه ها، الی آخر را بدهیم ، به شرط آنکه از بیست تا چهل و پنج یا پنجاه سال سن ، شما روزانه چهار یا پنج ساعت را به کاری دست بزنید که برای وجود/موجودیت لازم شناخته می شود. خودتان به گروه های تولید کننده ای که علاقه مند هستید بپیوندید ، یا گروه جدیدی را سازمان دهی کنید ، مشروط بر اینکه متعهد شوید که ضروریات را تولید کنید. و در مورد زمان باقیمانده خود ، مطابق با سلیقه خود ، با چیزهایی که دوست دارید برای تفریح ، هنر و یا علوم، ترکیب کنید
"سالانه هزار و دویست یا هزار پانزده ساعت کار ، در یکی از گروه های تولید کننده غذا ، پوشاک یا خانه یا کار در سرویس های بهداشت عمومی ، حمل و نقل و غیره ، تنها چیزی هست که ما از شما درخواست می کنیم. برای این کار ما به شما استفاده رایگان از تمام آنچه این گروه ها تولید می کنند یا تولید خواهند کرد را تضمین می کنیم. اما اگر حتی یکی از هزاران گروه فدراسیون ما شما را به جرگه خود راه ندادند ، حالا هر انگیزه ای که داشتند ؛ اگر شما کاملا درتولید هیچ چیز مفیدی توانایی ندارید ، یا اگر خودداری کنید، سپس مانند یک فرد جدا/ایزوله شده یا مانند یک فرد پوچ و علیل زندگی کنید. اگرما اینقدر ثروتمند باشیم که مایحتاج زندگی را برای شما فراهم کنیم ، خوشحال می شویم که آنها را به شما بدهیم. شما یک انسان هستید و حق زندگی دارید. اما از آنجایی که شما می خواهید در شرایطی ویژه زندگی کنید و از صفوف خارج شوید ، بیش از حد محتمل است که در روابط روزمره خود با سایر شهروندان به خاطر آن رنج ببرید. به شما به عنوان یک روح جامعه بورژوازی نگاه خواهد شد ، مگر اینکه برخی از دوستان شما، با کشف شما به عنوان یک استعداد، شما را از تمام تعهدات اخلاقی نسبت به جامعه با انجام کارهای لازم برای شما آزاد کنند.
و آخر اینکه ، اگر این شما را خوشحال نکند ، بروید و به دنبال شرایطی دیگر در جهان گسترده باشید ، یا در غیر این صورت به دنبال" پیروانی باشید که با آنها بر اساس اصول جدید سازماندهی کنید. ما مال خود را ترجیح می دهیم."
این همان کاری است که می تواند در یک جامعه کمونی/جمعی انجام شود تا اگر تعداد تنبل ها زیاد شدند،از خودمان دورشان کنیم.
IV
ما بسیار تردید داریم که در جامعه ای که واقعاً مبتنی بر آزادی کلیت فرد است، نیاز به ترسیدن از این شرایط احتمالی وجود داشته باشد.
در حقیقت ، علی رغم حق بیمه بیکار بودن توسط مالکیت خصوصی سرمایه ، فرد تنبل نسبتاً نادر است ، مگر اینکه تنبلی وی ناشی از بیماری باشد.
در بین کارگران غالباً گفته می شود که بورژوازها تنبل و مهمل هستند. مطمئناً تعداد کافی ای از آنها وجود دارد ، اما آنها نیز از این قاعده مستثنا هستند. برعکس، در هر شرکت صنعتی مطمئناً یک یا چند بورژواز را پیدا خواهید کرد که سخت کار می کنند. درست است که اکثریت بورژواها به دلیل موقعیت ممتاز خود برای اعطای کمترین وظایف ناخوشایند به خود سود می برند، و این که تحت شرایط بهداشتی هوا، غذا و غیره فعالیت می کنند ، که به آنها اجازه می دهد بدون خستگی بیش از حد فعالیت خود را انجام دهند. اما این دقیقاً شرایطی است که ما بدون استثناء برای همه کارگران مطالبه می کنیم.
همچنین باید گفت كه اگر به لطف موقعیت ممتاز خود، افراد ثروتمند غالباً كارهایی کاملاً بی فایده یا حتی مضر در جامعه انجام می دهند ، با این وجود وزرا ، روسای ادارات ، صاحبان کارخانه ها ، بازرگانان ، بانکداران و غیره ، خود را برای چند ساعت در روز در معرض کار قرار می دهند که آنرا کم و بیش خسته کننده می یابند، همگی ساعات اوقات فراغت خود را به این کار واجب ترجیح می دهند. و اگر در نه مورد از ده تا این کار مضر باشد، با این وجود آنها برای آن خسته کننده می بینندش. اما دقیقاً به این دلیل که طبقه متوسط انرژی بزرگی به اجرا می گذارد، حتی در انجام آسیب (آگاهانه یا نه) و دفاع از موقعیت ممتاز خود است ، که آنها موفق شده اند تا نجیب زاده گان(بخوان زمینداران فئودال-م) را شکست دهند ، و آنها همچنان به حکومت بر توده ها ادامه می دهند. اگر آنها تنبل می بودند از مدتها قبل ریشه شان برچیده و مانند اشرافيت ناپديد مي شدند. در جامعه ای که فقط انتظار چهار یا پنج ساعت در روز کار مفید ، خوش آیند ، و بهداشتی میتوان داشت، همین افراد طبقه متوسط وظیفه خود را کاملاً انجام می دهند ، و مطمئناً آنها شرایط وحشتناکی را که امروزه مردان بدون اصلاح آنها کار می کنند، تحمل نخواهند کرد. اگر یک هاکسلی فقط پنج ساعت در فاضلاب های لندن بگذراند ، مطمئن باشید که او ابزارهای لازم را برای بهداشتی کردن آنها به اندازه آزمایشگاه فیزیولوژیکی خود پیدا می کرد.
در مورد تنبلی اکثریت بزرگی از کارگران ، فقط اقتصاددانان بی فرهنگ و آدمهای نیک اندیشِ خیرخواه چنین مزخرفاتی می گویند.
اگر از یک صاحب کارخانه/مانوفاکتور هوشمند سؤال کنید ، به شما خواهد گفت که اگر کارگران فقط در ذهنشان تنبلی را به خود راه بدهند، همه کارخانه ها باید تعطیل شوند، چرا که هیچ اندازه ای از شدت و حدت، هیچ سیستم جاسوسی ای فایده نخواهد داشت. شما باید ترس و وحشت ناشی از کار در سال 1887 را در بین کارفرمایان انگلیسی مشاهده کرده باشید ، هنگامی که چند شورشگر/آژیتاتور شروع به موعظه نظریه "برو کنی"(*) کردند - "برای پرداخت بد کار بد "؛ "سخت نگیرید/آسوده باشید(+) ، بیش از حد کار نکنید و هرچه می توانید وقت هدر دهید." - "آنها کارگر را تحقیر می کنند، آنها می خواهند صنعت را بکشند!" کسانی فریاد سر می دادند که قبلاً علیه بی اخلاقی کارگر و بد بودن کیفیت کار به او حمله می کردند. اما اگر کارگر آن چیزی می بود که به عنوان نمونه معرفی می شد– یعنی آن تنبلی که شما مرتباً تهدید به اخراج از کارگاه می کردید-کلمه "تحقیر شدن" دلالت به چه خواهد بود؟
بنابراین ، وقتی از تنبلی احتمالی صحبت می کنیم، باید خوب بفهمیم که مربوط به اقلیت کوچکی در جامعه است ؛ و قبل از قانونگذاری برای این اقلیت ، آیا مطالعه منشأ آن عاقلانه نخواهد بود؟ هر کس که با یک دیدی هوشمندانه مشاهده کند به اندازه کافی خواهد دید که کودکی که در مدرسه به تنبلی مشهور است ، اغلب کسی هست که نمی فهمد زیرا به خوبی به او آموزش داده نمی شود. در اغلب موارد ، از کم خونی مغزی نیز، که ناشی از فقر و یک آموزش ضد بهداشتی است، رنج می برد. پسری که در یونانی یا لاتین تنبل است ، می تواند با تحسین کار کند ، اگر به او علم تدریس شود ، به خصوص اگر به کمک کار دستی تدریس شود. دختری که در ریاضیات احمق است اولین ریاضی دان کلاسش می شود اگر به طور اتفاقی با کسی ملاقات کند که بتواند عناصر حساب را که او نمی فهمید برایش توضیح دهد. و یک کارگر ، تنبل در کارگاه ، باغچه خود را در سحرگاه پرورش می دهد ، در حین اینکه به طلوع خورشید نگاه می کند، و دوباره در هنگام شب، در حالی که تمام طبیعت به استراحت می رود، دوباره در محل کار خود حاضر می شود.
کسی گفت که خاک در جای اشتباه است. همین تعریف در مورد نه دهم از آن افراد تنبل صدق می کند. آنها افرادی هستند گمراه شده در جهتی که به خلق و خوی و ظرفیت هایشان پاسخ نمی دهند. در خواندن زندگی نامه مردان بزرگ، ما به تعدادی از "تنبل ها" درمیانشان برخورد می کنیم. آنها تا وقتی که راه صحیح را نیافته بودند، تنبل بودند و بعد از آن بیش از حد سخت کوش. داروین ، استفنسون و بسیاری دیگر متعلق به این دسته از تنبل ها بودند.
غالباً تنبل ، فردی است كه برایش منزجر کننده است تا تمام زندگی خود را هجدهمین قسمت یک میخ/پونز یا صدمین قسمت یک ساعت به حساب آورد، در حالی كه احساس می كند انرژی فراوانی دارد كه دوست دارد در جاهای دیگر نیز هزینه كند. غالباً او یک شورشی نیز هست که نمی تواند همه زندگی خود را تسلیم بودن در پشت میزی کند برای تأمین هزار دلخوشی کارفرمایش، حال آنکه خود را خیلی کمتر احمقانه از هر دو نفر می پندارد و می داند که تنها تقصیر او این است که در کلبه بدنیا آمده تا اینکه در قصری.
سرانجام ، تعداد بیشماری از "تنبل ها/بیکارها" مهمل هستند زیرا آنها حرفه ای را آنقدر خوب نمی دانند که با آن وادار به درآوردن روزی خود شوند .وقتی شیء ناقصی را که توسط دستان خود ساخته شده است را می بینند ، بیهوده تلاش کردن برای بهتر شدن را، و با این درک که هرگز به دلیل عادت های بد کاری که قبلاً به دست آورده اند موفق نخواهند شد ، آنها از حرفه خود متنفر می شوند و با ندانستن هیچ کار دیگری ، از کار در کل متنفر نیز هم. هزاران کارگر و هنرمند که خود را شکست خرده می پندارند به این علت رنج می برند.
از طرف دیگر ، کسی که از جوانی یاد گرفته است به خوبی پیانو بنوازد ، در طراحی/نقشه کشی تبحر دارد ، قلم مو/اسکنه ، برس یا پرونده را خوب بکار می برد ، به طوری که احساس می کند کاری که انجام می دهد زیبا است ، هرگز دست از پیانو ، اسکنه یا پرونده بر نمی دارد. او در کار خود لذت خواهد جست و از آن خسته نمی شود ، مادامی که بیش از حد نباشد و به فرسودگی نکشد.
تحت یک نام ، تنبلی/ بیکاری ، مجموعه ای از نتایج به دلایل مختلف گروه بندی شده اند که به جای اینکه منبع شر برای جامعه باشند ، هر یک می توانند منبع خیر باشند. مانند همه سؤالات مربوط به جرم و جنایت وقابلیت های انسانی ، حقایقی جمع آوری شده اند و هیچ ارتباطی با یکدیگر ندارند. مردم از تنبلی یا جرم سخن می گویند ، بدون اینکه به خودشان زحمت تحلیل علت هایش را بدهند. آنها عجله دارند این خطاها را مجازات کنند ، بدون آنکه سؤال کنند که آیا مجازات خود شامل جایزه برای "تنبلی" یا "جرم" نیست. (1)
به همین دلیل است که یک جامعه آزاد ، با دیدن افزایش تعداد تنبل ها در میان خود ، بدون تردید به دنبال علت تنبلی خواهد بود تا بتواند مانع آن شود ، قبل از توسل به مجازات. همانطور که قبلاً نیز ذکر شد ، وقتی این یک مورد خونریزی ساده است ، پس قبل از پر کردن مغز کودک با علم ، سیستم او را تغذیه کنید تا خون ایجاد کند ، او را تقویت کند و وقت خود را تلف نکند، او را به روستا یا ساحل دریا ببرید. در آنجا ، به او در هوای آزاد هندسه و نه در کتابها، با اندازه گیری فاصله تا یک ساقه باریک یا ارتفاع یک درخت ، تدریس کنید ؛ علوم طبیعی ، هنگام برداشتن گل و ماهیگیری در دریا؛ علم فیزیک ، در حالی که قایقی را که برای ماهی گیری می رود می سازید. به خاطر رحمت ، مغز او را با جملات کلاسیک و زبان های مرده پر نکنید. از او یک تنبل/ بیکار نسازید! ...
یا اینکه، در اینجا کودکی هست که نه نظم دارد و نه عادت منظم. بگذارید کودکان ابتدا نظم را در بین خود بفهمند و بعداً ، آزمایشگاه ، کارگاه ، کارهایی که در یک فضای محدود با ابزارهای فراوان انجام می شود، تحت هدایت یک معلم هوشمند که به آنها آموزش می دهد. اما شما توسط مدرسه موجودات بی نظمی از آنها درست نکنید ، که تنها نظم تقارن نیمکت هاست ، و تصویر واقعی از هرج و مرج در آموزه های خود ، هرگز الهام بخش کسی با عشق هارمونی ، سازگاری و روش کار نخواهد شد.
آیا نمی بینید که با روش های تدریس خود ، تنظیم شده توسط یک وزارتخانه برای هشت میلیون دانشمند ، که نماینده هشت میلیون ظرفیت مختلف است ، شما فقط سیستمی را برای حد وسطی ها تحمیل می کنید ، که بطور متوسطِ حد وسطی ها تصور می شود؟ مدرسه شما به دانشگاه تنبل ها تبدیل می شود ، همانطور که زندان شما دانشگاه جنایت است. مدرسه را آزاد کنید ، نمرات را در دانشگاه لغو کنید ، به داوطلبان تدریس متوسل شوید ؛ اینگونه شروع کنید، به جای اینکه قوانینی را علیه تنبلی ایجاد کنید که فقط در جهت افزایش آن باشد
به کارگری که مجبور است یک ذره از یک جسم را در یک دقیقه درست کند ، که در دستگاه کوچک بهره برداری دارد خفه می شود ، که دست آخر از آن بیزار می شود ، فرصت شخم زدن زمین را بدهید، قطع درختان در جنگل ، قایقرانی دریاها را در دهان طوفان ، با بی باکی حرکت بر روی موتوردر فضا ، اما با مجبور کردن او به کار کردن با یک ماشین کوچک در تمام طول زندگیش ، سر یک پیچ را به سختی جلو بردن ، یا سوراخ کردن سر یک سوزن ، از او یک تنبل نسازید.
مانع علت تنبلی / بیکاری شوید و ممکن است بی چون و چرا بپذیرید که کمتر کسی واقعاً از کار متنفر است ، خصوصاً کارهای داوطلبانه، و اینکه نیازی به تهیه کردن کد قوانین بخاطرشان نخواهد بود.
(1) به کتاب من ، "در زندان های روسی و فرانسه" رجوع کنید . لندن 1887
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen