فتح نان : رفیق پیتر کروپوتکین
Peter Kropotkin
ترجمه از: پیمان پایدار
این نسخه اولین بار در سپتامبر 1906 منتشر شد
Black Cat Press
ww.blackcatpress.ca
4508 118 Avenue
Edmonton,Alberta
T5W1A9
========================= =================
فصل چهاردهم:تولید و مصرف
=============================
بانگاه کردن به جامعه و سازمان سیاسی آن از منظری متفاوت از مکاتب استبدادی - چرا که ما از فرد آزاد شروع می کنیم تا به یک جامعه آزاد برسیم ، به جای اینکه از دولت شروع کرده تا به فرد برسیم - ما همان روش را در مسائل اقتصادی دنبال می کنیم . ما قبل از بحث در مورد تولید ، مبادله ، مالیات ، دولت و غیره ، نیازهای افراد و وسایلی که آنها را برآورده می کند ، مطالعه می کنیم.
در نگاه اول تفاوت ممکن است ناچیز به نظر برسد ، اما در واقعیت همه معیار های اقتصاد سیاسی رسمی را دگرگون می کند.
اگر کارهای هر اقتصاددان را مطالعه کنید متوجه می شوید که او از تولید شروع می کند ، یعنی تجزیه و تحلیل ابزارهایی
شاید شما بگویید این منطقی است. قبل از برآوردن نیازها ، شما باید محلی را برای برآورده ساختن آنها ایجاد کنید.
اما قبل از تولید هر چیزی ، آیا شما نباید نیاز به آن را احساس کنید؟ آیا این نیاز نبود که ابتدا انسان را به شکار ، پرورش گاو ، زراعت ، ساخت لوازم و وسایل و بعداً برای ابداع ماشین آلات سوق داد؟ آیا این مطالعه نیازها نیست که باید بر تولید حاکم باشد؟پر حرفی نکرده باشم ، بنابراین منطقی خواهد بود که با در نظر گرفتن نیازها شروع کنیم ، و پس از آن بحث در مورد چگونگی تولید و
این دقیقاً همان کاری است که ما می خواهیم انجام دهیم. اما به محض اینکه از این منظر به اقتصاد سیاسی نگاه کنیم ، این
یک اصل اقتصادی سیاسی وجود ندارد که منظر آن تغییر نکند ، اگر شما از دیدگاه ما به آن نگاه کنید.
به عنوان مثال، تولید بیش از حد را در نظر بگیرید، کلمه ای که هر روزه در گوش ما تکرار می شود.
نه تنها نیاز رو به رشد آسایش کماکان ناراضی باقی می ماند بلکه نیازهای محض اغلب دنباله کننده دارد.
یک نکته دیگر - همه اقتصاددانان به ما می گویند که قانونی اثبات شده وجود دارد: "انسان بیشتر از آنچه مصرف می کند
برای ما ، این جمله مکرر تکراری هیچ معنایی ندارد. اگر این بدان معناست که هر نسل چیزی را به نسل های آینده
بگذارید این نکته را نیز مشاهده کنیم که اگر نیازهای فردی به عنوان نقطه شروع اقتصاد سیاسی
در حقیقت ، هنگامی که نیازهای فرد و جامعه را مورد توجه قرار می دهیم و وسایلی را که انسان
علاوه بر این ، ما می فهمیم که سودمندترین استفاده از کالاها برای اولین بار همانا برای برآورده کردن نیازهای
کمونیسم - یعنی سازمانی که مطابق با دیدگاه مصرف ، تولید و مبادله باشد ، به عنوان یک کل - بنابراین نتیجه منطقی
=============================
I
بانگاه کردن به جامعه و سازمان سیاسی آن از منظری متفاوت از مکاتب استبدادی - چرا که ما از فرد آزاد شروع می کنیم تا به یک جامعه آزاد برسیم ، به جای اینکه از دولت شروع کرده تا به فرد برسیم - ما همان روش را در مسائل اقتصادی دنبال می کنیم . ما قبل از بحث در مورد تولید ، مبادله ، مالیات ، دولت و غیره ، نیازهای افراد و وسایلی که آنها را برآورده می کند ، مطالعه می کنیم.
در نگاه اول تفاوت ممکن است ناچیز به نظر برسد ، اما در واقعیت همه معیار های اقتصاد سیاسی رسمی را دگرگون می کند.
اگر کارهای هر اقتصاددان را مطالعه کنید متوجه می شوید که او از تولید شروع می کند ، یعنی تجزیه و تحلیل ابزارهایی
که امروزه برای ایجاد ثروت به کار گرفته شده است ؛ تقسیم کار ، کارخانه ، ماشین آلات آن ، انباشت سرمایه. از آدام اسمیت تا مارکس همه در این راستا پیش رفته اند. فقط در بخش های بعدی کتاب های خود به مقوله مصرف برخورد می کنند ، یعنی از وسایل لازم برای تأمین نیازهای افراد؛ و ، حتی در آنجا آنها خود را محدود به توضیح چگونگی تقسیم ثروت بین کسانی كه برای تصرف آن با یكدیگر رقابت می كنند ، محدود می كنند.
شاید شما بگویید این منطقی است. قبل از برآوردن نیازها ، شما باید محلی را برای برآورده ساختن آنها ایجاد کنید.
اما قبل از تولید هر چیزی ، آیا شما نباید نیاز به آن را احساس کنید؟ آیا این نیاز نبود که ابتدا انسان را به شکار ، پرورش گاو ، زراعت ، ساخت لوازم و وسایل و بعداً برای ابداع ماشین آلات سوق داد؟ آیا این مطالعه نیازها نیست که باید بر تولید حاکم باشد؟پر حرفی نکرده باشم ، بنابراین منطقی خواهد بود که با در نظر گرفتن نیازها شروع کنیم ، و پس از آن بحث در مورد چگونگی تولید و
سازماندهی آن ، برای برآوردن این نیازها.
این دقیقاً همان کاری است که ما می خواهیم انجام دهیم. اما به محض اینکه از این منظر به اقتصاد سیاسی نگاه کنیم ، این
جنبه کاملاً تغییر می کند. دیگر در حیطه توصیفی ساده از حقایق نمی ماند، و به یک علم تبدیل می شود ، و ما ممکن است این علم را به عنوان "مطالعه نیازهای بشر و ابزار ارضاء آنها با کمترین اتلاف انرژی انسانی" تعریف کنیم. نام واقعی آن باید فیزیولوژی جامعه باشد. این یک علم موازی با فیزیولوژی گیاهان و حیوانات است ، که مطالعه نیازهای گیاهان و حیوانات است، و سودمندترین
راههای ارضای آنها. در سلسله علوم اجتماعی ، اقتصاد جوامع بشری جایی را به خود اختصاص می دهد که در مجموعه
علوم زیستی توسط فیزیولوژی بدنهای ارگانیک شمرده می شود.
ما می گوییم ، اینجا انسانها هستند که در یک جامعه متحد هستند. همه احساس نیاز به زندگی در خانه های سالم
ما می گوییم ، اینجا انسانها هستند که در یک جامعه متحد هستند. همه احساس نیاز به زندگی در خانه های سالم
را دارند. کلبه انسانهای اولیه دیگر آنها را راضی نمی کند. آنها نیاز به یک پناهگاه جامد کم و بیش راحت دارند. سؤال این است که: آیا با در اختیار
داشتن ظرفیت فعلی افراد برای تولید ، هر فرد می تواند خانه ای از خود داشته باشد؟ و چه چیزی مانع از داشتن آن است؟
و به محض اینکه این سؤال را بپرسیم ، می بینیم که هر خانواده در اروپا می تواند یک خانه راحت داشته باشد ، مانند آنی که در انگلستان ، بلژیک ، یا در شهر پولمن ، یا در غیر این صورت با مجموعه معادلی از اتاقها ساخته می شود. تعداد مشخصی از کار روزانه برای ساختن یک خانه تقریباً کوچک با فضایی مطبوع ، که مناسب باشد و توسط برق روشن کافی است.
اما نه دهم اروپایی ها هرگز صاحب خانه سالمی نبوده اند،زیرا در همه اوقات مردم عادی مجبور شده اند روز به روز برای تأمین نیازهای حاکمان خود کار کنند ، و هرگز اوقات فراغت و پول لازم برای
و به محض اینکه این سؤال را بپرسیم ، می بینیم که هر خانواده در اروپا می تواند یک خانه راحت داشته باشد ، مانند آنی که در انگلستان ، بلژیک ، یا در شهر پولمن ، یا در غیر این صورت با مجموعه معادلی از اتاقها ساخته می شود. تعداد مشخصی از کار روزانه برای ساختن یک خانه تقریباً کوچک با فضایی مطبوع ، که مناسب باشد و توسط برق روشن کافی است.
اما نه دهم اروپایی ها هرگز صاحب خانه سالمی نبوده اند،زیرا در همه اوقات مردم عادی مجبور شده اند روز به روز برای تأمین نیازهای حاکمان خود کار کنند ، و هرگز اوقات فراغت و پول لازم برای
ساختن و یا برایشان خانه رویائی ساخته شود را نداشته اند. و آنها نمی توانند خانه داشته باشند و تا زمانی که شرایط فعلی بدون تغییر
باقی بماند در کلبه ها سکونت خواهند داشت.
بدین ترتیب مشاهده می شود که روش ما کاملاً مغایر اقتصاددانان است که به اصطلاح قوانین تولید را جاودانه می کنند و تعداد خانه های ساخته شده در هر سال را حساب می کنند ، با آمار نشان می دهند که تعداد خانه های جدید ساخته شده بسیار ناچیز است تا تمام خواسته ها را برآورده سازد ، نه دهم اروپایی ها باید در کلبه ها زندگی کنند.
اجازه دهید که به مواد غذایی بپردازیم. پس از شمردن مزایایی که از تقسیم کار ناشی می شود ، اقتصاددانان به ما می گویند تقسیم کار به برخی از مردان نیاز دارد که در کشاورزی و برخی دیگر در تولید/مانوفاکتور کار کنند. کشاورزان تولید بسیار زیادی دارند ، کارخانه ها نیز بهمین طور ،تبادل را به گونه ای انجام می دهند ، آنها فروش را تجزیه و تحلیل می کنند ، سود خالص یا ارزش اضافی را ، دستمزدها ، مالیاتها ، بانکداری و غیره را انجام می دهند.
اما پس از پیروی از آنها تاکنون ، ما عاقل تر نیستیم ، و اگر از آنها بپرسیم: "چگونه است که میلیون ها انسان به نان احتیاج دارند ، هنگامی که هر خانواده می تواند گندم کافی برای ده ، بیست و حتی صد نفر سالانه تولید کند؟ " آنها به ما با سرودی یکنواخت پاسخ می دهند-تقسیم کار ، دستمزدها ، ارزش اضافی ، سرمایه و غیره - به همان نتیجه می رسیم ، که
بدین ترتیب مشاهده می شود که روش ما کاملاً مغایر اقتصاددانان است که به اصطلاح قوانین تولید را جاودانه می کنند و تعداد خانه های ساخته شده در هر سال را حساب می کنند ، با آمار نشان می دهند که تعداد خانه های جدید ساخته شده بسیار ناچیز است تا تمام خواسته ها را برآورده سازد ، نه دهم اروپایی ها باید در کلبه ها زندگی کنند.
اجازه دهید که به مواد غذایی بپردازیم. پس از شمردن مزایایی که از تقسیم کار ناشی می شود ، اقتصاددانان به ما می گویند تقسیم کار به برخی از مردان نیاز دارد که در کشاورزی و برخی دیگر در تولید/مانوفاکتور کار کنند. کشاورزان تولید بسیار زیادی دارند ، کارخانه ها نیز بهمین طور ،تبادل را به گونه ای انجام می دهند ، آنها فروش را تجزیه و تحلیل می کنند ، سود خالص یا ارزش اضافی را ، دستمزدها ، مالیاتها ، بانکداری و غیره را انجام می دهند.
اما پس از پیروی از آنها تاکنون ، ما عاقل تر نیستیم ، و اگر از آنها بپرسیم: "چگونه است که میلیون ها انسان به نان احتیاج دارند ، هنگامی که هر خانواده می تواند گندم کافی برای ده ، بیست و حتی صد نفر سالانه تولید کند؟ " آنها به ما با سرودی یکنواخت پاسخ می دهند-تقسیم کار ، دستمزدها ، ارزش اضافی ، سرمایه و غیره - به همان نتیجه می رسیم ، که
تولید برای برآورده کردن همه نیازها کافی نیست ؛ نتیجه گیری ای که اگر صحیح باشد ، به این سوال پاسخ نمی دهد. : "آیا انسان می تواند یا نمی تواند با تلاش خود نان مورد نیاز خود را تولید کند؟ و اگر نتواند ، چه چیزی مانع او می شود؟"
اینجا 350 میلیون اروپایی هستند. آنها هر سال به مقداری نان ،گوشت ،شراب، شیر،تخم مرغ،و کره
احتیاج دارند. آنها به تعدادی،خانه و لباس احتیاج دارند. این حداقل نیازهای آنهاست. آیا می توانند همه اینها را تولید کنند؟ و اگر آنها می توانند ، آیا اوقات فراغت کافی برای هنر
علم و سرگرمی برای آنها باقی می ماند؟ - به یک کلام ، برای همه چیز هایی که در دسته ضروریات مطلق قرار نمی گیرند؟ اگر جواب مثبت است - چه چیزی مانع از پیشروی آنها می شود؟ برای رفع موانع آنها چه باید بکنند؟ آیا این زمان است که به آن نیاز دارند برای رسیدن به چنین نتیجه ای ؟ بگذارید هر مقدار زمان که می خواهند داشته باشند! اما نگذارید از هدف تولید یعنی ارضای نیازها غافل شویم.
اگر مهمترین نیازهای بشر در حال حاضر ناراضی باقی بماند- برای افزایش بهره وری در کارمان ما چه باید بکنیم؟ اما آیا دلیل دیگری وجود ندارد؟ آیا ممکن نیست که تولید ، با غافل شدن از نیازهای انسان ، در جهت کاملاً غلط گمراه شده باشد ، و اینکه سازماندهی آن مقصر است؟ و همانطور که می توانیم ثابت کنیم که چنین است ، اجازه دهید ببینیم که چگونه سازماندهی مجدد تولید را انجام دهیم تا همه نیازها را برآورده سازیم.
این به نظر ما تنها راه درست برای مواجهه با امور است. تنها راهی که می تواند اقتصاد سیاسی را تبدیل به
اینجا 350 میلیون اروپایی هستند. آنها هر سال به مقداری نان ،گوشت ،شراب، شیر،تخم مرغ،و کره
احتیاج دارند. آنها به تعدادی،خانه و لباس احتیاج دارند. این حداقل نیازهای آنهاست. آیا می توانند همه اینها را تولید کنند؟ و اگر آنها می توانند ، آیا اوقات فراغت کافی برای هنر
علم و سرگرمی برای آنها باقی می ماند؟ - به یک کلام ، برای همه چیز هایی که در دسته ضروریات مطلق قرار نمی گیرند؟ اگر جواب مثبت است - چه چیزی مانع از پیشروی آنها می شود؟ برای رفع موانع آنها چه باید بکنند؟ آیا این زمان است که به آن نیاز دارند برای رسیدن به چنین نتیجه ای ؟ بگذارید هر مقدار زمان که می خواهند داشته باشند! اما نگذارید از هدف تولید یعنی ارضای نیازها غافل شویم.
اگر مهمترین نیازهای بشر در حال حاضر ناراضی باقی بماند- برای افزایش بهره وری در کارمان ما چه باید بکنیم؟ اما آیا دلیل دیگری وجود ندارد؟ آیا ممکن نیست که تولید ، با غافل شدن از نیازهای انسان ، در جهت کاملاً غلط گمراه شده باشد ، و اینکه سازماندهی آن مقصر است؟ و همانطور که می توانیم ثابت کنیم که چنین است ، اجازه دهید ببینیم که چگونه سازماندهی مجدد تولید را انجام دهیم تا همه نیازها را برآورده سازیم.
این به نظر ما تنها راه درست برای مواجهه با امور است. تنها راهی که می تواند اقتصاد سیاسی را تبدیل به
علم کند - علم فیزیولوژی اجتماعی.
بدیهی است که وقتی این علم به تولید بپردازد ، همانگونه که در حال حاضر توسط ملل متمدن ، توسط جوامع هندو یا قبایل اولیه(*) انجام می شود ، به سختی حقایقی را بیان خواهند کرد ، غیر از آنکه اکنون اقتصاددانان آنها را اعلام می کنند ؛ یعنی به عنوان یک فصل توصیفی ساده ، شبیه به فصل های توصیفی جانورشناسی و گیاه شناسی. اما اگر این فصل طوری نوشته شود تا اندكی نور بر اقتصاد انرژی كه برای تأمین نیازهای انسانها ضروری است ، تابیده شود ، این فصل با دقت و ارزش توصیفی به دست می آید. این امر به وضوح
هدر رفتن وحشتناک انرژی بشر را تحت سیستم فعلی نشان می دهد و ثابت می کند که تا زمانی که
بدیهی است که وقتی این علم به تولید بپردازد ، همانگونه که در حال حاضر توسط ملل متمدن ، توسط جوامع هندو یا قبایل اولیه(*) انجام می شود ، به سختی حقایقی را بیان خواهند کرد ، غیر از آنکه اکنون اقتصاددانان آنها را اعلام می کنند ؛ یعنی به عنوان یک فصل توصیفی ساده ، شبیه به فصل های توصیفی جانورشناسی و گیاه شناسی. اما اگر این فصل طوری نوشته شود تا اندكی نور بر اقتصاد انرژی كه برای تأمین نیازهای انسانها ضروری است ، تابیده شود ، این فصل با دقت و ارزش توصیفی به دست می آید. این امر به وضوح
هدر رفتن وحشتناک انرژی بشر را تحت سیستم فعلی نشان می دهد و ثابت می کند که تا زمانی که
این سیستم وجود داشته باشد ، نیازهای بشریت هرگز برآورده نمی شوند.
(*)savages
دیدگاه مد نظر ما ، کاملاً تغییر می یابد. پشت دستگاه بافندگی ای که لباس های بسیاری را می بافد ، در پشت صفحه سوراخ کن فلزی و پشت صندوق امانتی که در آن سود سهام احتکار می شود ، باید مردی را ببینیم ، صنعتگر تولید ، بیشتر از آن جشنی که او برای دیگران آماده می کند. ما همچنین باید درک کنیم که این نگرش اشتباه است ، به اصطلاح "قوانین" ارزش و مبادله ، توضیحی کاملاً غلط از وقایع هستند ، همانگونه که
(*)savages
دیدگاه مد نظر ما ، کاملاً تغییر می یابد. پشت دستگاه بافندگی ای که لباس های بسیاری را می بافد ، در پشت صفحه سوراخ کن فلزی و پشت صندوق امانتی که در آن سود سهام احتکار می شود ، باید مردی را ببینیم ، صنعتگر تولید ، بیشتر از آن جشنی که او برای دیگران آماده می کند. ما همچنین باید درک کنیم که این نگرش اشتباه است ، به اصطلاح "قوانین" ارزش و مبادله ، توضیحی کاملاً غلط از وقایع هستند ، همانگونه که
امروزه اتفاق می افتد. و هنگامی که تولید به گونهای برگزار شود که بتواند تمام نیازهای جامعه را برآورده کند ، همه چیز متفاوت خواهد شد.
II
یک اصل اقتصادی سیاسی وجود ندارد که منظر آن تغییر نکند ، اگر شما از دیدگاه ما به آن نگاه کنید.
به عنوان مثال، تولید بیش از حد را در نظر بگیرید، کلمه ای که هر روزه در گوش ما تکرار می شود.
آیا یک اقتصاددان ،دانشگاهی یا کاندیدای افتخارات دانشگاهی وجود دارد که از این استدلالها پشتیبانی نکرده باشد، و ثابت کند
که بحران اقتصادی ناشی از تولید بیش از حد است- که در هر لحظه پنبه ، پارچه و ساعتهای بیشتری از آنچه لازم است
تولید می شود!آیا همه ما در مقابل حرص/آز سرمایه دارانی که با لجاجت به دنبال تولید بیش از آنچه که ممکن است
!مصرف شود ، همت می گمارند ، نه غریده ایم
با این حال، در بررسی دقیق همه این استدلالها اثبات نشده است.در حقیقت، آیا یک کالای صرف در بین کالاهای مصرف جهانی وجود دارد که در مقادیر بیشتری از مقدار مورد نیاز تولید می شود؟ تمام کالاهایی را که توسط کشورها در مقیاس وسیع صادر می شوند یک به یک بررسی کنید و خواهید دید که تقریباً همه برای ساکنان کشورهایی که آنها را صادر می کنند
با این حال، در بررسی دقیق همه این استدلالها اثبات نشده است.در حقیقت، آیا یک کالای صرف در بین کالاهای مصرف جهانی وجود دارد که در مقادیر بیشتری از مقدار مورد نیاز تولید می شود؟ تمام کالاهایی را که توسط کشورها در مقیاس وسیع صادر می شوند یک به یک بررسی کنید و خواهید دید که تقریباً همه برای ساکنان کشورهایی که آنها را صادر می کنند
به مقدار کافی تولید نمی شوند
این مازاد گندم نیست که دهقان روس به اروپا می فرستد. فراوان ترین برداشت گندم و چاودار در روسیه اروپایی
فقط به اندازه کافی جمعیت را به همراه دارد. به طور معمول ، دهقان خود را از آنچه در واقع به آن نیاز دارد محروم می کند
هنگامی که گندم یا چاودار خود را می فروشد تا بتواند اجاره و مالیات را پرداخت کند.
این مازاد ذغال سنگ نیست که انگلستان به چهار گوشه جهان ارسال می کند ، زیرا فقط سه چهارم از هر تن ، به ازای هر سر جمعیت سالانه برای مصرف داخلی منزلهای خود باقی می ماند و میلیون ها انگلیسی از داشتن آتش در زمستان محروم
این مازاد ذغال سنگ نیست که انگلستان به چهار گوشه جهان ارسال می کند ، زیرا فقط سه چهارم از هر تن ، به ازای هر سر جمعیت سالانه برای مصرف داخلی منزلهای خود باقی می ماند و میلیون ها انگلیسی از داشتن آتش در زمستان محروم
می باشند ، و یا فقط به اندازه کافی برای جوشاندن چند سبزیجات دارند. در واقع ، تجملات بی فایده را که کنار بگذاریم ، در انگلستان، که بیش از هر اقتصاد دیگریصادر می کند ، اما کالای واحدی موجوداست که استفاده در سطح جهانی دارد -پنبه- که تولید آن به اندازه کافی زیاد هست که شاید بیش از نیازهای جامعه باشد.با این حال وقتی لباسهای ژنده ای را که به
عنوان البسه توسط بیش از یک سوم از ساکنان انگستان پوشیده شده را بررسی می کنیم، ما
باید از خود سؤال کنیم که آیا پنبه های صادر شده به طور کلی مناسب نیازهای واقعی مردم نیستند؟ به عنوان یک قاعده ، این مازاد نیست که صادر می شود ، اگرچه
ممکن است در اصل چنین بوده باشد. حکایت کفش دوز
پا برهنه به همان اندازه در مورد ملت ها صادق است که در گذشته در مورد صنعتگران فردی بود. ما کالاهای لازم را
صادر می کنیم و ما این کار را می کنیم ،زیرا کارگران نمی توانند آنچه را که تولید کرده اند با دستمزد خود بخرند
و علاوه بر این اجاره و بهره را به سرمایه دار و بانکدار بپردازند.
نه تنها نیاز رو به رشد آسایش کماکان ناراضی باقی می ماند بلکه نیازهای محض اغلب دنباله کننده دارد.
بنابراین ،"تولید مازاد" حداقل به معنایی که توسط نظریه پردازان اقتصاد سیاسی به آن داده می شود ، وجود ندارد.
یک نکته دیگر - همه اقتصاددانان به ما می گویند که قانونی اثبات شده وجود دارد: "انسان بیشتر از آنچه مصرف می کند
تولید می کند." بعد از اینکه او از حاصل زحمات خود زندگی کرد، یک مازاد باقی می ماند. بنابراین ، یک خانواده از
پرورش دهندگان به اندازه کافی برای تغذیه چندین خانواده تولید می کند، و الی آخر.
برای ما ، این جمله مکرر تکراری هیچ معنایی ندارد. اگر این بدان معناست که هر نسل چیزی را به نسل های آینده
واگذار می کند ، این درست خواهد بود؛ به عنوان مثال ، یک کشاورز درختی را کاشت می کند که
زنده خواهد ماند ، شاید برای سی ، چهل یا صد سال ، و میوه های آن هنوز هم توسط نوه های کشاورز جمع آوری می شود.
یا او چند هکتار از خاک بکر را پاک می کند ، و ما می گویم که میراث نسل های آینده به همان میزان افزایش یافته
است. جاده ها ، پل ها ، کانال ها ، خانه و مبلمان او آنقدر ثروت
محسوب می شوند که به نسل های آینده واگذار می شوند.
اما این آن منظور نیست . به ما گفته می شود که کشت کننده بیشتر از آنچه نیاز مصرفش است تولید می کند.
اما این آن منظور نیست . به ما گفته می شود که کشت کننده بیشتر از آنچه نیاز مصرفش است تولید می کند.
در عوض باید بگویند ، دولت همیشه سهم بزرگی از کالاهای او را برای مالیات ، کشیش برای
عشریه(یک دهم-م) و صاحب زمین برای اجاره تصاحب می کنند ، طبقه کاملی از مردان ایجاد شده است ، که
قبلاً آن چه را تولید می کردند مصرف می کردد- آنچه برای حوادث
غیرمترقبه کنار گذاشته می شد ، یا هزینه هایی که در جنگل زدایی ، جاده ها و غیره متحمل می شد - اما امروزه مجبور به
زندگی بسیار فقیرانه است ، از دست به دهان ، باقی مانده ها
از طرف دولت ، صاحب زمین ، کشیش از آنها غصب شده است.
بنابراین ترجیح می دهیم بگوییم: کارگر کشاورزی ، کارگر صنعتی و غیره
کمتر از تولید خود مصرف می کنند- زیرا آنها مجبور
هستند بیشتر تولیدات کار خود را بفروشند و با بخش کمی از آن راضی باشند.
بگذارید این نکته را نیز مشاهده کنیم که اگر نیازهای فردی به عنوان نقطه شروع اقتصاد سیاسی
ما گرفته شود ، نمی توانیم به کمونیسم برسیم ، سازمانی که به ما این امکان را می دهد تا همه نیازها را به طور کامل
و اقتصادی ترین نحو برآورده کنیم. در حالی که اگر ما از روش فعلی تولید خود شروع کنیم و به دنبال بدست آوردن
و ارزش اضافی باشیم ، بدون اینکه بپرسیم آیا تولید ما مطابقت دارد با ارضا نیازهایمان، ما لزوماً به سرمایه داری
می رسیم، یا حداکثر به جمع گرایی - هر دو اما دو شکل متفاوت از سیستم دستمزد فعلی است.
در حقیقت ، هنگامی که نیازهای فرد و جامعه را مورد توجه قرار می دهیم و وسایلی را که انسان
برای جلب رضایت آنها در مراحل مختلف توسعه خود به آن متوسل شده است ، ما به یکباره ضرورت سیستم سازی تلاشهای خود را می بینیم ، بجای تولید تصادفی همانطور که امروزه انجام می دهیم.
بدیهی است که تخصیص تمامی ثروتهای مصرف نشده توسط عده قلیلی و انتقال آن
از نسلی به نسلی دیگر ، به نفع عموم نیست. به عنوان یک واقعیت می توانیم بیان کنیم که با توجه به این روشها ، نیازهای
سه چهارم جامعه برآورده نمی شود و هدر رفتن نیروی انسانی بی فایده تر و جنایتکارانه تر است.
علاوه بر این ، ما می فهمیم که سودمندترین استفاده از کالاها برای اولین بار همانا برای برآورده کردن نیازهای
مبرم است : یعنی به عبارت دیگر ، به اصطلاح "ارزش استفاده"(*)، همانطور که غالباً تأیید شده است ، کالا به هوس ساده بستگی ندارد ، بلکه به رضایت از برآورده کردن نیازهای واقعی است.
(*)value in use
(*)value in use
کمونیسم - یعنی سازمانی که مطابق با دیدگاه مصرف ، تولید و مبادله باشد ، به عنوان یک کل - بنابراین نتیجه منطقی
درک چیزها ، تنها به نظر ما، واقعاً علمی است.
جامعه ای که نیازهای همه را برآورده سازد ، و بداند که چگونه می تواند تولید را برای پاسخ به این هدف سازماندهی کند ، همچنین باید چندین تعصب مربوط به صنعت را از ذهنش بزداید و اول از همه نظریه ای ست که اغلب توسط اقتصاددانان
موعظه می شود - نظریه تقسیم کار - که می خواهیم در فصل بعد به آن بپردازیم.
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen