Dienstag, 6. September 2016

آزاد شدن: ساختن انجمنهای دموکراتیک خودمختار / اوتونوم  محله ها

نوشته رفیق : جیمز هرود
Getting Free
Creating Association of Democratic 
Autonomous Neighborhood
James Herod
این کتاب را بزبان انگلیسی در صفحه ذیل بخوانید
http:// www.jamesherod.info 
*********************
ترجمه از : پیمان پایدار
=======================

Postscript - March 2007
بعد التحریر پسگفتار




 بیش از یک دهه از وقتی که این کتاب برای اولین بار در سال 1996 آغاز شد گذشته است. در این مدت مرحله جدیدی از مبارزات ضد سرمایه داری رسیده و رفته (یعنی، در ایالات متحده ). شورش بزرگ فعالیتی در ایالات متحده که با تظاهرات علیه سازمان تجارت جهانی درنوامبر 1999 (آبان 1378) آغاز گردید پراکنده شد. برای چندین سال پس از آن  فعالیت های شدیدی در جریانات چپ وجود داشت، که بیشترشان از آنارشیست الهام بخش بودند. اما در اواخر سال 2004 بادش خوابید و به نتیجه نرسید. وقایع  یازده سپتامبر2001 ، شکست تظاهرات عظیم جهانی در 15 فوریه ،2003 برای جلوگیری از تهاجم آمریکا به عراق، ربودن انتخابات ایالات متحده در سالهای 2000 و 2004، و مرگ وحشتناک و تخریبی که بر سر افغان ها و عراقی ها وارد شد، همه تاثیرات بسیار ناراحت کننده در روحیه جنبش انقلابى بود.



شاید خوب شد که من برای مدت چنین طولانی در چاپ نسخه این کتاب تعلل/ امروز فردا کردم . ممکن است که کتاب طنین انداز بهتری با فعالین در حال حاضر داشته باشد تا چند سال پیش .چرا که قطعا در حال حاضر برای هر کسی آشکار است که یک دو باره اندیشی بزرگ در تفکر استراتژی انقلابی لازم میباشد. من هنوز امیدوارم که کتاب من به این هدف کومک کند.




پس استراتژی پیشنهادی (من-م) با توجه به مبارزات انقلابی اخیر چگونه دیده میشود؟ خب، من  با ظهور انجمنهای مردمی و محله ای در شورشهای بزرگ در الجزایر (2001 +)، آرژانتین (2001 +)، بولیوی(2000+)، واواهاکا(*)، مکزیک(2006+) فوق العاده دلگرم شده ام. آخرین شورش اخیر، در اوهاکا، که در ژوئن 2006 (خرداد ماه 1385) شروع شد، شدیدا حائز اهمیت است .اوهاکائی ها تلاش کردند تا جایگزین کنند تمامی دستگاه های دولتی را با شبکه ای از انجمنهای مردمی . من فکر می کنم که این احتمالا در مبارزات انقلابی بی سابقه بوده است ، حداقل پس از انقلاب اسپانیا. لهستان، در سال 81-1980، مملو از شوراهای کارگری، دانشجوئی، و کشاورزان بود، اما اینها هیچگاه قصد جایگزینی دستگاه های دولتى را نداشتند. شورش در اوآهاکا تحولی نوینی را بنیان گذارد.
  (*)Oaxaca




انجمنهای مردمی همچنین  نقشی مرکزی در پیروزیهای حیرت انگیز در
 بولیوی داشتند - به اصطلاح جنگ آب در کوچابمبا(*) در سال  2000 و جنگ گاز
  سال 2003 در 'ال آلتو'(+)، همچنین شورشهای عمومی در ماه می- ژوئن 2005. بولیوائی ها علاوه بر انجمنهای مردمی انواع تاکتیک ها را  در این مبارزات اجتماعی مورد استفاده قرار دادند - بستن جاده ها، اعتصابات ، دایر کردن اردوگاهای موقت، ایجاد ایستگاه رادیوئی انقلابی، اشغال ساختمانها، بستن فرودگاه ها، و تظاهرات وسیع مردمی. با این حال، به نظر من، وجود انجمنهای مردمی تعیین کننده گی اش به اثبات رسید . مورد 'ال آلتو' را شاهد میگیرم. این شهر800000 نفری سابقه / ید  طولانی دارد در سازماندهی های مردمی سر بر گرفته شده از اتحادیه های کارگران معدن و شوراهای روستائی که مهاجران از روستا با خود به شهر آورده اند. شهر به 600 شورای محله ای سازماندهی شده است. شوراها شهر را میگردانند .
Cochabamba / (+) El Alto(*)






از آنجائیکه، شهر بر ورودی جاده اصلی عرضه (کالا-م) به  شهر لاپاز پایتخت کشور  قرار گرفته، به شورشگران اهرم منحصر به فردی اعطا کرده که در دسترس اکثر معترضان نمیباشد. چون مردم 'ال آلتو' از لحاظ اجتماعی به شوراها مسلح بودند آنها به طور موثری می توانستند این جاده را برای مدت زمان طولانی بند آورند . این در مقابل به راهپیمائی ها و تظاهراتشان قوت بیشتری میداد. طبعا تردید داشت که راهپیمائی ها به تنهائی رئیس جمهور را از مسندش عزل کند و یا جنگ گاز را ببرد.





در اوآهاکا، به استناد یک مورد مخالف، ده تا راهپیمائی عظیم هم نتوانست از شر آقای اولیسز(*) فرماندار خلاص شود حتی هنگامی که در ترکیب با یک سری از استراتژی های دیگر در طی شش ماه از مبارزه توام بود. علاوه بر این، راهپیمائی  های واقعا بزرگ، تظاهرات، و اردوگاههای موقت نتوانست جلوگیری کند که 'فیلیپه کلدرون'(+) انتخابات 2006 را از 'لوپز اوبرادور'(*+)، برنده واقعی، برباید. این شکست، با این حال، حداقل تا حدی ناشی از دلسرد کردن به عمد تظاهرات از طرف 'اوبرادور' و شکست او در بالا نبردن مبارزه به سطح بعدی بود.
Ulises / (*) Felipe Calderon / (*+) Lopez Obrador (+)



 در واقع، میتوان استدلال کرد که، طبقه حاکم در استفاده از تظاهرات وسیع برای سرنگونی دولت ها از چپ  ها موفقتر بوده است. حداقل با شروع سازماندهی عظیم راهپیمائی و تظاهرات توسط سازمان سیا در سال  1953 در ایران، که بدون آن تردید است که مصدق هرگز از سمتش پائین میآمد، تظاهرات عظیم اغلب توسط سرمايه داران جهت سرنگونی دولت های غیر دوستانه/ خصومت آمیز، اخیرا در یوگسلاوی، اوکراین، و گرجستان مورد استفاده قرار گرفته است.







با این حال، آنها در سرنگونی 'هوگو چاوز' در سال 2002 شکست خوردند زیرا میلیون ها نفر از شهروندان عادی ونزوئلائی با سازماندهی تظاهراتی عظیم به خنثی نمودن آنی که توسط سرمایه داران برگزار شده بود دست زدند. همچنین، در اروپای شرقی به طور کلی فرض مسلمی ست که تظاهرات عظیم موفق شدند همه تک حزبی های دیکتاتوری کمونیستی را سریعا یکی پس از دیگری در دهه هشتاد قرن بیستم، عمدتا بدون خشونت، سرنگون کنند. 





سرنگونی دولت ها ،البته، نمی تواند ما را از شر سرمایه داری خلاص کرده یا به ایجاد آنارشی بیانجامد. با این حال، این حداکثر کاری هست  که تظاهراتهای وسیع میتواند انجام دهد، صرف نظر از اینکه دولت چپگرا یا راستگرا سرنگون میشود. پس چرا ما آنارشیست  ها از استراتژی ای دفاع کنیم که حتی اگر موفق شود آن چیزی را که میخواهیم بما نمیدهد ؟ البته، قطعا، مزایائی وجود دارد مخصوصا وقتی که از شر رژیم های سرکوبگر خلاص میشویم، اما الغای سرمايه دارى یکی از آنها نیست.




پس در مجموع، با توجه به این ترازنامه از تظاهراتهای عظیم، من بر این باورم که ارزیابی من از استراتژی در فصل 5 هنوز هم پا برجاست . من همچنان به دلبستگی عمیق به تظاهرات در سراسر جهان، نگران / ترسان هستم. من معتقدم که منابع عظیمی که به تظاهرات در سراسر جهان در طول ده سال گذشته اختصاص داده شده  دستاورد بسیار کمی داشته است . بسیج بی سابقه توده ای در سراسر جهان که شامل تظاهرات میلیون ها نفر به تاریخ 15 فوریه، سال 2003 علیه حمله قریب الوقوع  ایالات متحده به عراق در متوقف کردن جنگ کاملا شکست خورد. و نه صدها  تظاهرات اعتراضی بعد از آن جنگ را متوقف نکرد. بسیجهای فوق العاده، بی سابقه، و عظیم برای حقوق مهاجران در ایالات متحده حول و حوش اول ماه می  2006 تقریبا هیچ  دستاوردی نداشت . تمامی تظاهرات برای عدالت جهانی علیه  موسسات  طبقه حاکم  در ده سال گذشته حامل کمترین اعتبار برای هر گونه تغییر مهمی بوده است.



ما باید اعتیادمان را به تظاهرات عظیم توده ای قطع کنیم . ما توان اینرا نداریم که وقت گرانبها، انرژی، و پول را برای تاکتیکی که دستاورد کمی دارد بهدر دهیم. سازماندهی جامع اجتماعی که توام با غیر همکاری کردن (با سیستم -م) میباشد است که نیازمندش هستیم  نه تظاهرات عظیم .






مسئله/ مقوله جنگ چریکی دوباره مطرح گردیده زیرا عراقی ها دست به مبارزه مسلحانه در برابر اشغال کشورشان توسط ایالات متحده زده اند. یک اتفاق آرا در میان چپ ها  وجود دارد که ایالات متحده جنگ را در عراق باخته است . کمپین چریکی هنوز به سختی شروع شده بود قبل از اینکه 'طارق علی'(*)، برای مثال، پیروزی چریکها را اعلام کند، و او چهار سال بعد هنوز هم مدعی ست که آنها پیروز شده اند حتی اگر ایالات متحده هنوز هم آنجاست .
Tariq Aliمتفکر شناخته شده  چپ پاکستانی مقیم  انگلیس(*)





 پس آیا من در اشتباه بودم وقتی در اولیل کتاب در قسمت  "جنگ های پارتیزانی" مدعی شدم که  ایالات متحده آموخته است چگونه چریکها را شکست دهد؟ برخی ازخوانندگان ممکن است تمایل به چنین فکری داشته باشند. با این حال، من شک و تردید بیشتری دارم. من فکر می کنم عراق مصداق عالی ایست از تمایل سرمایه داران برای نابود کردن کلیت یک جامعه به منظور رسیدن به چیزی که خواهانش هستند. ایالات متحده قصد خروج از عراق را ندارد. آن پایگاه های عظیم  نظامی که  ساخته شده است برای ماندن هستند . البته، مخاطره آمیز است پیش بینی کردن، و من امیدوارم که  اشتباه کنم، اما به نظرم میرسد که ایالات متحده به گونه موفقیت آمیزی به اهدافش در عراق رسیده است . وضعیت نفت را مطمئن گردانده، دولتی دست نشانده بر مسند گذارده، عراق را به عنوان  ملتی قوی و ماندگار نابود کرده،  پایگاه های دائمی را  که می خواسته ساخته ، میلیونها دلار از منابعش را به سرقت برده ،به تاسیس اقتصاد حقیقتا نئولیبرالی(بمانند کتاب درسی) اقدام ورزیده، و جلوی فروش نفت عراق را به یورو (قصد آشکار صدام -م) به جای دلار گرفت . همچنین، در حال حاضر در موقعیت بسیار قوی تریست برای حمله به سوریه و ایران(*)، و به عمد دست به
ایجاد خشونت های فرقه ای زده که کل منطقه را با توجه به طرحش به بی ثباتی کشانده است. هر چند آمریکا  تا کنون فقط 3200  سرباز را طی چهار سال جنگ از دست داده است، که میزان قابل ملاحظه کمی از مرگ و میر است. پنتاگون قطعا خیلی خوشحال است. منافعی که امپرياليسم آمريکا در عراق در گرو دارد بسیار بالاست. من معتقدم که ایالات متحده  برای ماندن در عراق به اقدامات شریرانه بیشتر و بیشتری متوسل خواهد شد.
 (*) در مورد تز رفیق جیمز پیرامون"حمله" آمریکا- در آینده ای نامعلوم- به "ایران"، من بارها  اختلاف نظرم را با او مطرح کرده ام. هر چند رفیق با استناد به سخنان ژنرال/ سرتیپ 'وسلی کلارک' (*)، که در آن فقط 9 روز پس از بسرانجام رساندن پرچم دروغین 11 سپتامبر(طرح مشترک موساد - پنتاگون) از "حمله" از پیش طراحی شده آمریکا "به هفت کشور در طی 5 سال" داد سخن میدهد اشاره میکرد، من نیز بنوبه خود از(1) شکست تاکتیکی امپریالیسم آمریکا در عراق و افغانستان و(2)اینکه نه تنها دولت ایران هیچگاه و هیچگونه مخالفتی در  تهاجم امپریالیسم آمریکا به این دو کشور از خود نشان نداد بلکه بطور غیر مستقیم از سرنگونی صدام و طالبان خشنودی خویش را بارها ابراز نمود و عملا در کنار آمریکا قرار گرفت.  (بماند که بعد ها برای ادامه بی ثباتی در افغانستان - بطور مشخص- با حمایت از طالبان در مبارزه با رژیم دست نشانده کرزای به تعلیم نظامی شان همت ورزید.) پس بر خلاف نظر رفیق جیمز حمله آمریکا را به ایران غیر ضروری و احمقانه میدانم. و (3)  چین و روسیه با حق وتوی خویش (اینبار این دیگه از او تو بمیریها نیست) اجازه  چنین سیاست وحشیانه را به رقیبشان نمیدهند. (4) تازه آمریکا با تحریمهای کمرشکنش علیه حیف و میل کردن میلیاردها دلار سرمایه گذاری ایران در نیروگاههای هسته ایش بخوبی به اهدافش تا حد زیادی دست یافته. باری ، رفیق هر وقت سخن از این مسئله پیش می آمد به تائید نظر من اذعان  و به اشتباه خود معترف  میشد، اما ، همانطور که میبینیم ، در اینجا کماکان بر نظر خود پا فشاری نموده است.
(*) https://www.youtube.com/watch?v=9RC1Mepk_Sw






با این وجود، قطعا ممکن است که همه این معکوس گردد. اگر عراقی ها بگونه ای بتوانند وحدت کنند، یعنی ،اگر شیعیان و کردها به مقاومت بپیوندند، آنها ممکن است غیر ممکن گردانند ماندن ایالات متحده را حتی در منطقه دیوار کشیده شده سبز، و  پایگاههای به شدت مسلح ایزوله شان . همچنین، تکنولوژی جنگ، به تازگی با معرفی بسیار موثر موشکهای حمل شانه ای ضد تانک و ضد هلیکوپتر، شاید به نفع چریکها تغییریافته باشد . اما این  تنها ارتش اشغالگر نیست که می باید نسبتا از حملات در امان باشد؛ شرکت های بزرگ نیز باید امن باشند. اگر شرکتهای ایالات متحده و بریتانیا نتوانند با خیال راحت به کسب و کار در عراق دست بزنند، سپس تمام قوانین جدید نئو لیبرال در کتاب ها هیچ تفاوتی نمیتوانند بکنند.





 پس چی اگر ایالات متحده از عراق رانده شد ؟ خوب، قطعا این برای عراقی ها بهتر خواهد بود که کشورشان توسط قدرتی خارجی اشغال نباشد. اما  آیا این لزوما  استراتژی جنگ چریکی را به اثبات میرساند ؟ استراتژی منجر به موفقیت در سرنگونی  رژیم دست نشانده و بيرون راندن اشغالگران خواهد شد ، و در آن حد اشتباه ادعای من که ایالات متحده یاد گرفته چگونه چریکها را شکست دهد ثابت شده است. اما هزینه این پیروزی و نتایج نهایی آن چه بوده است؟ شما ممکن است به یاد داشته باشید که من همچنین در بخش اولیه در مورد جنگ چریکی گفتم که این یک شکلی از لنينيسم است و لنينيسم به عنوان یک استراتژی برای سرنگونی سرمایه داری و رسیدن به کمونیسم واقعی کاملا بی اعتبار شده است. ما می باید قضاوتمان از جنگ چریکی  این باشد که آیا به ما در رسیدن به آنارشی و جامعه آزاد کومکی می کند. نه می کند و نه می تواند. چریکها، اگر پیروزمند باشند، صرفا به حاکمین جدید تبدیل خواهند شد (يعنى؛ دولت) و آنها تمامی کسانی را که مخالفشانند را به عنوان ضد انقلابیون تعریف خواهند کرد.






علاوه بر این
، زمانی که چریکها دست به کشتار مردم میزنند و ساختمانها را منفجر میکنند، این زمینه را برای عرصه عملیات مخفی و جوخه های مرگ اشغالگران باز میکند. به زودی، هیچ کس نمی تواند بگوید که خشونت از کدام طرف می آید. جوخه های مرگ طبقه حاکم میتواند یک گروه قومی را در مقابل دیگری مورد استفاده قرار دهد، یک  دین علیه دیگری، حتی یک طبقه علیه طبقه دیگر. نتایج مرگ و نابودی می تواند واقعا دهشتناک باشد، همانطور که در عراق  ثابت شده است . برای من نگران کننده است وقتی به مسئله مبارزه مسلحانه برخورد میشود تعهد بیشتر آنارشیست های به اصول سیاست های از پیش متصور شده (جائی که شیوه های فعلی عملکردهایمان میباید شبیه آنچه که در جامعه آزاد میخواهیم باشد) به بیرون پرتاب می شود.
.





 تفاوت / تضاد بین جنبش های مقاومت در عراق و اوآهاکا  نمیتواند شدیدتر باشد. اوآهاکائی ها قاطعانه مبارزه مسلحانه را رد کردند. آنها موفق شدند کسانی را که از آن حمایت میکردند و کسانی که گاهی اوقات از کوکتل مولوتف،راکت های خانگی، و مانند آن استفاده میکردند را به حاشیه رانند. بخاطر همین آنها قادر گردیدند به وضوح شناسائی  کنند چه کسی به کشتار دست میزند، یعنی، دولت و سرسپردگانش. دولت نتوانسته با استفاده از جوخه های مرگ اقوام مختلف اوآهاکا را  بجای مبارزه با طبقه حاکم به مبارزه با یکدیگر بکشاند. از دست دادن زندگی، در مقايسه با عراق، ناچیز بوده. در اوآهاکا، در شش ماه مبارزه کمتر از دو دوجین  مرگ و میر تائید شده ( اما شاید با کم و بیش هفتاد نفری که هنوز ناپدیدند). در عراق، بیش از یک میلیون کشته شده اند، و میلیون ها نفر دیگر به مهاجرت کشیده شده اند . به علاوه، عراق کاملا نابود شده است. شرایط ، البته، به سختی قابل مقایسه هستند.عراقی ها به مراتب با حملات شرورانه بیشتری مواجه بوده اند . با این حال، من معتقدم که اگر عراقی ها سازماندهی استراتژی وسیع اجتماعی توام با غیر همکاری را به جای جنگ چریکی اتخاذ کرده بودند ، شرایطی به مراتب متفاوت برایشان رقم میخورد .







در سطح کلی تر، وضعیت جنبش انقلابی در ایالات متحده به چه صورت است؟ یقینا،  چیزی نیست که بتوان بدان خوشنود بود. جنبش لیبرالی ضد جنگ عملا وجود ندارد. پوپوليستهاى مترقی به پایان راهشان رسیده اند. (خب، چه میتوان انتظار داشت از کسانی که هنوز به دولت نمایندگی پارلمانی باور دارند و در واقع عليه سرمايه دارى نیستند بلکه فقط  علیه شرکت های غول پیکر؟ ) هر چند یک چیز خوب وجود دارد پیشتازان، سکتاریستهای فرقه ای ، چپ مارکسيست، بالاخره، رو به مرگ اند.





و بنابراین ما به آنارشیست ها میرسیم، تنها انقلابیونی که در کشور باقی مانده اند
( نئو محافظه کارانی را که در واقع انقلاب کرده اند را بحساب نمی آوریم - اونجوری که به طور سنتی تعریف شده - و کشور را بدست گرفته اند). آنارشیست ها، افسوس، بد جوری به انشعاب کشیده شده اند . جنبش ( تنها در ایالات متحده ) در معرض خطر بدست گرفته شدن توسط افرادی میکند که سردمدار نسخه جدید و مبتذل فردگرايانه ای از آنارشیسم است که اندک شباهتی به آنارشیسم تاریخی دارد (یعنی آنارشیست های پسا چپ1، ابتدائی گران2، به اصطلاح آنارشیست های سبز3، و کرایمتینک4).  آنارشیسم اجتماعی به طور فزاینده ای در فصاحت / بلاغت/هجویات این ایدئولوژی جدید غرق شده , با تعصب فردگرایانه، پوچی / نیهیلیسم ، تنفر از تمدن ، و دشمنی اش با سازمان، محیط کار، چپ ، و دموکراسی (حتی دموکراسی مستقیم). این آنارشیست های فردگرا بدون شک صادقند ، انقلابیونی متعهد. یک چیزی که من در مورد آنها دوست دارم، همانا نفی سازش ناپذیرانه شان از جامعه موجود است. فقط  مسئله اینست که فلسفه اجتماعی شان شدیدا بد / معیوب / نقص دار است ،همانطور استراتژی انقلابی ای که از آن نشات میگیرد . اینکه این دو گرايش هرگز بتوانند  آشتی کنند را  آینده نشان خواهد داد.
1Post-left anarchists / 2Primitivists / 3 Green Anarchist / 4 Crimethinc





هر چند، شاید بسختی مهم باشد ، زیرا ما آنارشیست ها از هر گروه که باشیم توش و توانمان را برای سازماندهی تظاهرات، باز نگه داشتن مغازه های کلکتیومان (*) ، برپا کردن نمایشگاههای کتاب، و برگزاری همایش ها / کنفرانس ها، کارهای حمایتی و پشتیبانی از زندانیان، فعال بودن در کمپین های تک موضوعی، انجام کارهای خیریه غذا ، راه انداختن وب سایت ها، و انتشار کتاب ها و مجلات بکار میگیریم. اینها همه قابل تحسین اند و به زنده نگه داشتن فرهنگ مقاومت کومک میکنند، و شاید این تمام آن کارهایست که در حال حاضر می توانیم انجام دهیم. اما آنها عملا هیچ کاری در بدست گرفتن  قدرت از طبقه حاکم نمیکنند. چه هنگام / کی ما در واقع  به این مهم دست خواهیم زد؟
 (*) infoshops




ایالات متحده، البته، مطمئنا دلگیرکننده ترین محل روی زمین برای انقلاب است.
اما در جاهای دیگر در جهان چشم اندازهای خوبی برای آنارشی و مبارزه برای  آزادی موجود است . جنبش های مترقی در تمام آمریکای لاتین زنده است. گردهم آئی اجتماعی جهان (*) همچنان در حال رشد است. جنگ های محلی قابل توجهی پیروز گردیده اند، مانند جنگ آب و گاز در بولیوی. طرح های مردمی،از پائین، در همه جا در حال رخ دادن هستند . حتی، برخی از احزاب مارکسيست- لنينيست هدف تصرف قدرت دولتی را دارند رها میکنند. چهره منحوس امپراتوری آمریکا کاملا آشکار شده است . ممکن است که ما در میان دریائی از تغییرات در آگاهی جهانی باشیم ، همین که صدها میلیون ها نفر دارند آگاه می شوند که دولت نمایندگی هیچ کاری برای آنها نمیکند، که تمام جنگ ها میباید متوقف شوند، و  اینکه سازمان یافتگی جهان صرفا برای سود کشنده است اگر نگوئیم دیوانه کننده .
World Social Forum(*)
 



در نهایت، موضوع بزرگی هست که من در این کتاب حتی به آن اشاره ای هم نکردم، یعنی، بحران دوقلوی گرم شدن کره زمین و بحبوحه نفت ، بحرانهائی که آنقدر شدید خواهند بود که احتمالا کل کتاب را بابت آن میتوان مورد بحث قرار داد . اینکه بشریت بتواند از درون اینها با جامعه ای آزاد بیرون بیاید یا صرفا با بربریت (و یا حتی زنده) چیزیست که شک دارم کسی بتواند در حال حاضر پاسخ دهد.

 

Keine Kommentare: