Sonntag, 27. Mai 2018


 #Anarchy Worksآنارشی کار میکند#
Ardent Press,2010 - No Copyright-279 pages  
از رفیق: پیتر گلدرلوس
Peter Gelderloos

Anarchy Works - Peter Gelderloos

ترجمه از : پیمان پایدار 

=============================
فصل ششم



(1)#How could people organized horizontally possibly overcome the state?

(1)# چگونه مردمی که به طور افقی دست به سازماندهی میزنند، احتمالا بر دولت غلبه می کنند؟
(2)#How do we know revolutionaries won't become new authorities?
 (2) #چگونه می توانیم بدانیم که انقلابیون به مقامات/اقتدارگران جدیدی تبدیل نمیشوند؟
(3)#How will communities decide to organize themselves at first?


(3) #جوامع چگونه تصمیم می گیرند که در ابتدا خود را سازمان دهند؟ 

(4)# How will reparations for past oppressions be worked out?

(4) جبران خسارات ستم های گذشته چگونه ترمیم خواهند شد؟#


(5)#How will a common,anti authoritarian,ecological ethos come about?

(5) چگونه یک  اخلاق رایج، ضد اقتدارگرا و زیست محیطی به وجود می آید؟#
(6) #A revolution that is many revolutions.
(6) #انقلابی که شامل خیلی انقلابها ست.
 =============================== 
(6) A revolution that is many revolutions.
(6) انقلابی که شامل خیلی انقلابها ست.



بسیاری از مردم فکر می کنند که انقلابات همیشه در پی روندی تراژیک از امید به 

 خیانت میرسند. نتیجه نهایی انقلابها در روسیه، چین،الجزیره، کوبا، ویتنام و دیگر نقاط 

به تاسیس رژیم های نوین اقتدارگرا، بعضی بدتر از پیشینیانشان، دیگران به سختی

 متفاوت، انجامیدند.

 اما انقلاب های اصلی


 قرن بیستم توسط اقتدارگرایانی که قصد ایجاد دولت های جدید داشتند، و نه لغوشان

را ،انجام گردید.


در حال حاضر آشکار است، اگر قبل از آن نبود، که 

دولت ها همیشه حافظ نظم های

  ستمگرایانه اجتماعی هستند.


اما تاریخ پر از شواهدی ست که مردم می توانند ستمگران خود را بدون جایگزینی سرنگون کنند. برای انجام این کار، آنها نیاز دارند که به یک فرهنگ مساوات طلبانه 

رجوع کنند
، یا به صراحت از اهداف،
، 
ساختارها و ابزارها 
غیر اقتدارگرا، و اصول اخلاقی مساوت گرایانه  برخوردار باشند.
 یک جنبش انقلابی باید تمامی دولتها و اصلاحات احتمالی را رد کند تا نتواند مانند بسیاری از شورشیان در کابیلیا(*) و آلبانی احیا شود. 
 باید با روش های انعطاف پذیر و افقی سازماندهی شود، تا اطمینان حاصل شود که قدرت به طور دائم به رهبران و یا 

در یک سازمان رسمی 
اعطا نمی شود
، همانطور

  که در 'سی ان ت'(+) اسپانیا اتفاق

 افتاد.

 دست آخر،باید

  توجه داشت که تمام قیام ها شامل استراتژی ها و شرکت کنندگان گوناگون می باشند. این جمعیت/'مولتیتیود' از ارتباط و هماهنگی سود می برد، اما نباید از یک همگنی یا از نقطه مرکزی/مرکزینی کنترل شود. چنین استاندارد سازی و تمرکزگرائی نه مطلوب و نه ضروری است؛ مبارزه های غیرمتمرکز مانند آنهائی که توسط




(*+)
 یا جنبش اشغال
'لاکوتا'
در برلين و هامبورگ سازماندهی شدند ثابت کرده اند که میتوانند 

نیروهای با حرکت

 کند دولتی را شکست دهند .



(*)
 Kabylia / 

(+) 
CNT /

(*+)Lakota









یک اخلاق نوین می تواند در فرآیند مقاومت ایجاد شود، همانطور که ما اهداف/انگیزه های مشترکی را با غریبه ها پیدا و توانمندی های خود را کشف می کنیم. همچنین می تواند توسط محیطی 




که برای خودمان می سازیم
 تغذیه شود. یک اخلاق واقعا آزادگرایانه نه فقط مجموعه ای جدید از ارزش ها، بلکه یک رویکرد جدید به رابطه فرد و فرهنگ اوست؛ نیاز به این دارد که مردم از دریافت کنندگان منفعل فرهنگ به شرکت کنندگان فعال در ایجاد و تفسیر آن تغییر کنند. به این معنا، مبارزه انقلابی علیه سلسله مراتب هرگز به پایان نمی رسد، بلکه 




از یک نسل به نسل بعد 
 ادامه می یابد.
برای موفقیت، انقلاب باید در چندین جبهه رخ دهد. نمیتوان فقط سرمایه داری را نابود کرد در حالی که دولت یا پدر/مرد سالاری دست نخورده باقی بمانند. یک انقلاب موفق باید متشکل از چندین انقلاب باشد، که توسط افراد مختلف با استفاده از استراتژی های مختلف انجام می شود، با احترام به استقلال یکدیگر و ایجاد همبستگی.این یک شبه اتفاق نمی افتد، اما در طول یک سری از درگیری هایی که در ارتباط با هم ساخته شده اند. انقلاب های ناموفق، شکست نمی خورند مگر اینکه مردم امید را از دست بدهند. در مورد شورش مردمی در آرژانتین، دو فعال انگلیسی با این پاراگراف از 'پیکه ته رو'/فعال کارگری در سولانو(*)، کتابشان را به پایان میبرند:
(*) piquetero / Solano


من فکر نمی کنم که دسامبر 2001 نه یک فرصت از دست رفته برای انقلاب
 بود و نه 

یک انقلاب شکست خورده.

 این یک بخش از روند انقلابی جاری در اینجا بوده و است. ما درسهای فراوانی درباره سازماندهی جمعی و توانائی وموانع حول و حوش خود مدیریتی یاد گرفته ایم.

 برای بسیاری از مردم، چشمانشان را به آنچه که ما می توانیم با هم انجام دهیم باز کرد و اینکه بتوانیم کنترل زندگی مان را بدست گیریم و به طور جمعی اقدام کنیم، حالا میخواهد بخشی از یک تظاهرات باشد ، یک نانوایی کمونی یا یک باشگاه پس از مدرسه که به طور چشمگیری کیفیت زندگی ما را بهبود می بخشد. اگر مبارزه مستقل و با مردم بماند،شورش بعدی پایه های قوی ای را برای ساختن بر روی آن خواهد داشت... (113)

(113) ناتاشا گوردون و پل چاترتون، کنترل را بدست گرفتن: سفری
از ورای قیام مردمی آرژانتین، لیدز (انگلستان): دانشگاه لیدز، 2004.


(113)Natasha Gordon and Paul Chatterton,Taking Back Control: A Journey
through Argentina's  Popular Uprising,Leeds(UK): University of Leeds,2004.
(114) برای کسانی که نمی توانند فرانسوی یا اسپانیایی را بخوانند، در سال 2004، 'فایر استارتر پرس'/انتشاراتی 'شروع کنندگان آتش' یک جزوه خوبی درباره این قیام منتشر کرده بنام : "شما نمیتوانید ما را بکشید، ما قبلا مرده ایم": قیام ادامه دار مردمی الجزایر.
Firestarter Press  :You Can not Kill Us,We Are Already Dead": Algeria's Ongoing Popular
---------------------------------------------------


Recommended Readingمتون توصیه شده


Dee Brown,Bury My Heart at Wounded Knee,New York:Holt,Rinehart & Winston,1970
David Dixon,Never Come to Peace Again: Pontiac's Uprising and the Fate of the British
Empire in North America. Norman: University of Oklahoma Press,2005.

Diana Denham and C.A.S.A.Collective(eds),Teaching Rebellion:Stories from the Grassroots
Mobilization in Oaxaca,Oakland:PM Press,2008.

Alexander Skirds,Nestor Makhno, Anarchy's Cossack:The Struggle for Free Soviets in the Ukraine 1917-1921, London: AK Press,2005.

Alfredo Bonanno,From Riot to Insurrection:analysis for an anarchist perspective against past industrial capitalism.London: Elephant Editions,1988.


John Jordon and Jennifer Whitney, Que Se Vayan Todos: Argentina's Popular Rebellion,
Montreal:Kersplebedeb,2003.


Jaime Semprun, Apologie pour L'Insurrection Algerienne, Paris: Edition de L'Encyclopeie des Nuisances,2001.(114)


George Orwell,Homage to Catalonia, London: Martin Secker & Warburg LTd,1938.

George Katsiaficas, The Subversion of Politics:European Autonomous Social Movements
and the Decolonization of Everyday Life.Oakland:AK Press,2006.

A.G.Grauwacke,Autonome in Bewegung Berlin:Assoziation A,2008.

Leanne Simpson,ed. Lighting the Eighth Fire: The Liberation, Resurgence,and Protection of Indigenous Nations, Winnipeg: Arbeiter Ring,2010

A.G. Schwarz, Tasos Sagris,and Void Network,eds. We Are an Image from the Future:
The Greek Revolts of December 2008.Oakland: AK Press,2010.

========================

پایان فصل ششم

Samstag, 26. Mai 2018

موضع نوام چامسکی در مورد کردستان سوریه انحرافیست

 پیمان پایدار
موضع اخیر نوام چامسکی از شرایط اسفناک سوریه، با بدعت جنگ خانمانسوزی که از یکطرف امپریالیسم جهانخوار آمریکا آغازگرش بوده و حمایت بیشرمانه صهیونیسم جهانی از طرف دیگر- که تبلورش را در سیاستهای فاشیستی/ نازی مسلکانه و جنگ افروزانه(به نمایندگی مزدور بلامنازعشان داعش و رهبر شناخته شده شان سایمون الیوت/ملقب به "البغدادی" ، که از قرار به درک واصل شده) تحمیل گردیده اسرائیل به سوریه دیده ایم، مجددا مرا بیاد موضع لیبرالی و 'کاسه گرمتر از آش' گونه او در مورد جنبش انقلابی 'بی دی اس' فلسطینیان علیه اسرائیل انداخت!!

یادمان نرفته که چامسکی، علیه میل باطنی فلسطینیان و در خواست جهانیشان از حمایت از جنبش 'بی دی اس' توسط شخصیتهای مترقی و نهادهای دموکراتیک ضد صهیونیستی و ضد امپریالیستی، با بیشرمی هر چه تمامتر گفت:" دفاع از جنبش 'بی دی اس' به جنبش فلسطینیان در راه مبارزاتیشان صدمه وارد میکند"!!(شما را با گوگول کردن ویدئو این مطلب در یوتوب فرا میخوانم. البته من آنرا در بلاگ عام 'نه سخد' چندین ماه پیش گذاشته ام.) آخر یکی نبود بگوید : تو سر پیازی یا تهش؟! اگه فلسطینیان خودشان چنین درخواستی کرده اند توئی که مخالف جنایت آمریکا و 'اسرائیل علیه فلسطینیان هستی و همیشه و بدرستی آنرا فریاد کرده ای چرا از جنبش 'بی دی اس' حمایت نکردی و نمیکنی!؟ آیا غیر از اینست که ضربات ناشی از حمایت جهانی از 'بی دی اس' اسرائیل را نه تنها بی 'آبرو بلکه بزانو در میآورد!؟ بدیگر سخن : نتیجه بلافاصله آن یعنی همانا نفی تئوری ارتجاعی و غیر قابل حصول "تشکیل" به اصطلاح کشور "مستقل" فلسطین در مناطق رقت انگیز باقی مانده از دوران قبل از جنگ 1967 و مرزهای آنموقع و قبول تئوری 'ادوارد سعید' فقید مبنی بر حفظ یک کشور(بخوان فدرالیسم اسرائیل - فلسطین یا هر چی که خودشان نامگذاری میکنند)!! بدیگر زبان، این یعنی نفی وجودی کشوری صرفا یهودی نشین و عملا نژاد پرستانه !! و این از نظر فرد لیبرال منشی چون چامسکی(که تازه، با کمال پرروئی، خود را آنارشیسم نیز میخواند) "گناه" کبیره ای بیش نخواهد بود. 
*****************
برگردیم سر کشور داغان شده سوریه و موضع چامسکی در مورد منطقه خودمختار روژوا: کشوری که با ویرانی زیر ساختها و شهرهای زیادی از آن نیمی از جمعیتش آواره کشورهای همسایه و اروپا و.... آمریکا شده ،هر چند در حرف مدعی شده که از حمایت داعش "دست برداشته"- که دروغی بیش نیست، درعمل با حفظ چندین پایگاه در شمال شرقی سوریه قصد ندارد آنجا را ترک کند!! البته، بیهوده نیست که، وقتی بقایای شکست خورده داعش در مناطق منگنه شده مجبور به قبول ترک این مناطق شده اند، اسرائیل با بمباران پی در پی پایگاههای مرتجعین سوری/ایرانی سعی میکند این طرح شکست بخورد و کماکان در طولانی تر کردن این جنگ امپریالیستی همت میگمارد.
-----------------------
باری، هر چند چامسکی بدرستی دولت 'اسد' را از لحاظ اخلاقی "شرم آور" نامیده ولی "حمایت" او از امضا کردن در "تشکیل یک دولت کردی" در "داخل سوریه"(!!) باز حاکی از موضع 'کاسه گرمتر از آش' او میکند. چرا!؟ زیرا دید 'بوکچنین' ی(*) از آنارشیسمی که 'اوجالان'-رهبر بلامنازع کردها از درون زندان ترکیه برای جنبش کردهای بطور اعم- "نمایندگی" میکند خواهان "خودمختاری کردها" در درون مرزهای کشورهای سوریه، عراق، ترکیه و ایران میکند و نه "تشکیل دولت"ی مستقل،اونهم- حتما- توسط بورژوازی کردها!!


چامسکی، با اتخاذ چنین موضعی، عملا به طور غیر مستقیم خواستار حضور دائمی ایالات متحده در سوریه،در برابر اعتراضات دولت مرتجع سوریه ، است. و این همانا حاکی از دیدی بغایت ارتجاعی از امپریالیسم(آنرا'سیاست'خواندن و نه مرحله ای از سیستم سرمایه داری جهانی  و مرحله نئولیبرالیسم حاکم در جهان) میکند و بس !! 
بیهوده نبوده و نیست که چامسکی در انتخابات 2016 آمریکا 
عملا از هیلاری کلینتون دفاع کرد و بغلط میگفت:"مواضع هیلاری در مورد یکسری مسائل "مترقی " ست"!! تو بخوان حدیث این مجمل.

بدیگر سخن : چامسکی ورای اندیشه لیبرال خود که امپریالیسم را نه به عنوان یک سیستم اقتصادی و رشد سرمایه داری جهانی و صادرات سرمایه که نیازهای اقتصادی و سیاسی آن را شامل میشود، بلکه صرفا به عنوان سیاست ساده ای میداند که میتواند توسط یک رئیس جمهور"خوبی"  که مایل باشد تغییر کند!! او هرگز امپریالیسم را به عنوان ادامه استعمارگرایی ندیده: طبقه حاکم انگلی که تمام تلاشش همانا  برای دستیابی به سلطه بر بازارهای جهانی، منابع و کار ارزان، همراه با جنگ و خونریزی بوده و است!!

او واقعیت ظلم و ستم ها و جنایات متعددی که توسط امپریالیسم مرتکب شده را دیده، اما هرگز ارتباطی با نظام سرمایه داری بر قرار نکرده است. در نتیجه، تجزیه و تحلیل و درک طبقاتی و مبارزه طبقاتی به عنوان یک واقعیت تاریخی که تاریخ انسان را مدیریت می کند، هرگز به نوشته ها و سخنانش وارد نشده است. او همچنان به عنوان یک خبرنگار عمل می کند که حقایق را فهرست می کند، بدون دیدن تصویر بزرگتری که این سیستم بدنبال خود دارد.

این عدم درک ماهیت واقعی امپریالیسم و ​​ارتباط آن با حاکمیت سرمایه  و سلطه طبقاتی باعث شده که او عملا -بارها و بارها- در کنار امپریالیسم  قرار بگیرد . هر چند او میدانسته که آمریکا و دگر امپریالیست ها مرتکب جنایات جنگی و قتل عام ، در سراسر جهان، بدون توقف، شده اند . بیهوده نیست که بینش لیبرالهای صهیونیست مسلکی چون برنی سندرز در حمایت شان از "سوسیالیسم"از نوع اروپائی اش پایانی ندارد .
و احتمالا به طور هدفمند، نادیده گرفتن  این واقعیت که دولت های سرمایه داری اروپایی بخش عمده ای از شرکت کنندگان  سودمند امپریالیسم جهانی  به رهبری ایالات متحده اند که اغلب در جنایات شرکت کرده و میکنند.

از آنجای که آنها مسئله طبقه و منافع طبقاتی و تناقضات طبقاتی را نادیده می گیرند، آنها همچنین موضع بسیار ساده انگارانه و غیر واقع بینانه ای را در مورد دموکراسی اتخاذ می کنند و حتی از نظر قانون گذاران و قوه قضائیه  بورژوازی، حقوق مدنی مردم را نادیده می انگارند، بی خیال تشدید و گسترش کنترل مردم و محدود ساختن آزادی ها و اعتراضات خیابانی میشوند. چنین نقض اصول دموکراسی بورژوایی که طبقۀ سرمایه داری ادعا می کند یا از این قبیل لیبرال ها نادیده گرفته می شوند یا دوباره به عنوان "خط مشی های اشتباه" یا "اشتباهات" مطرح می شوند، هرگز از مردم نمی پرسند دموکراسی برای چه کسانی ست و در تقابل با کدام اقشار و طبقات !! یک جامعه طبقاتی با منافع متضاد، نمی تواند به همان اندازه برای همه یکسان باشد. دموکراسی برای یک طبقه دیکتاتوری برای دیگری است.

لیبرال ها نه تنها از جنایت جنگی اروپا در خاورمیانه و آفریقا چشم پوشی می کنند، بلکه از نسل کشی فلسطینی ها توسط آپارتاید اسرائیل بسادگی می گذرند.

آنها با عصبانیت نژادپرستی ترامپ را مورد انتقاد قرار می دهند، اما  نادیده می گیرند ارتکاب جنایات جنگی دموکراتی چون اوباما و همتایان اروپایی اش را.
 متأسفانه نوام چامسکی بارها و بارها نشان داده است که مایل نیست اردوگاه لیبرال ها را ترک کند و با این کار تصمیم گرفته است تا به عنوان یک مدافع به جای یک منتقد واقعی و جدی امپریالیسم آمریکا باقی بماند، علیرغم تمام نوشته هایش .
==========================
(*) موضع نویسنده این سطور در تقابل با این تعبیر/تفسیر از "آنارشیسم" عیان میباشد: برای درک آن رفقا و دوستان خواننده را به کتاب "آزاد شدن" رفیق 'جیمز هراد' و نقد داهیانه او، در 'پسا نوشته هایش'- از نظریات انحرافی گوناگون به اصطلاح "آنارشیستی"، منجمله لیبرالیسم بوکچین، رجوع میدهم. بطور خلاصه: برقراری آنارشیسم/سوسیالیسم از طریق "انتخابات" پیروزمند در شهرداریها(بخوان "گدائی" کردنش از دولتهای بورژوای حاکم در هیچ کشوری) نمیتواند حاصل شود. خوش خیالی هم حدی دارد

Mittwoch, 23. Mai 2018

با پوزش از رفقای خواننده!!

 با پوزش از رفقای خواننده

اولا از اینکه فاصله زمانی زیادی طول میکشد که بارگذاری متون  ترجمه کتاب رفیق گلدروس بروز شوند، از همگی شما عزیزان عذر خواهی میکنم. مشکلات عدیده زندگی روزمره، از کار نان آور گرفته تا مشغله های گوناگون، فرصت و مجالی نمیدهد تا زودتر بدان اقدام ورزم.  دوما ، از اینکه آخرین متن بارگذاری شده -همین چند لحظه پیش-با اشتباهات تکنیکی، که هیچ سر رشته ای از آن ندارم، و بارها به ناتوانی ام در این امور اذعان کرده ام، همراه بوده بینهایت پوزش میطلبم. هر چند بارها سعی کردم که بدینگونه بارگذاری نشود.ولی نشد که بشه!! بزبانی دیگر از سر استیصال، و با تاخیر چند روز بیشتر، بالاخره ترجیح دادم که بهمین صورت به بارگذاری اش بسنده کنم. بقول معروف : کاچی بعض هیچی. هر چند تا حد امکان سعی کرده ام که حداقل ترجمه تا حد خوب به کمال رسیده باشد و فهمش روان و سلیس باشد. کوتاه سخن: به بزرگی خودتان ببخشید.
با درودهای بیکران به تک تک شما رفقا و دوستان گرامی
با عزمی راسختر ازپیش و بامید روزهایی بهتر برای همگی شما
 پیمان پایدار

 Anarchy Worksآنارشی کار میکند
Ardent Press,2010 - No Copyright-279 pages  
از رفیق: پیتر گلدرلوس
Peter Gelderloos

Anarchy Works - Peter Gelderloos

ترجمه از : پیمان پایدار 

=============================
فصل ششم




(1)How could people organized horizontally possibly overcome the state?

(1) چگونه مردمی که به طور افقی دست به سازماندهی میزنند، احتمالا بر دولت غلبه می کنند؟
(2)How do we know revolutionaries won't become new authorities?

 (2) چگونه می توانیم بدانیم که انقلابیون به مقامات/اقتدارگران جدیدی تبدیل نمیشوند؟
(3)How will communities decide to organize themselves at first?


(3) جوامع چگونه تصمیم می گیرند که در ابتدا خود را سازمان دهند؟ 


(4) How will reparations for past oppressions be worked out?

(4) جبران خسارات ستم های گذشته چگونه ترمیم خواهند شد؟



(5)How will a common,anti authoritarian,ecological ethos come about?


(5) چگونه یک  اخلاق رایج، ضد اقتدارگرا و زیست محیطی به وجود می آید؟
(6) A revolution that is many revolutions.

(6) انقلابی که شامل خیلی انقلابها ست.
 ===============================
(5)How will a common,anti authoritarian,ecological ethos come about?

چگونه یک  اخلاق رایج، ضد اقتدارگرا و زیست محیطی به وجود می آید؟

در بلند مدت، جامعه ی آنارشیستی بهتر کار خواهد کرد اگر ارزش های فرهنگی همکاری، استقلال و رفتارهای پایدار زیست محیطی را در خود رشد دهد/توسعه بخشد. طوری که جامعه ساختار یافته باشد، می تواند چنین اخلاقی را تشویق کند یا مانع شود، درست همانطور که جامعه فعلی ما مشوق رفتارهای رقابتی، سرکوبگرایانه و آلوده کننده است و مانع اقدامات ضد اقتدارگرا می شود. در یک جامعه غیر اجباری، ساختارهای اجتماعی
 .نمی توانند مردم را مجبور به زندگی با ارزش های آنارشیستی کنند
مردم باید بخواهند این کار را بکنند و شخصا با چنین ارزش هائی خود را شناسایی کنند. خوشبختانه، عمل شورشی  در برابر فرهنگ اقتدارگرا و سرمایه داری خود می تواند ارزش های ضد اقتدارگرا را همگانی/مردمی کند.
 

دیوید گریبر، مردم شناس آنارشیست، در باره تسیمیحتی(*) در ماداگاسکار 
که یک قرن پیش خود را با شورش از سلسله ماروانتسرتا(+) جدا کردند مینویسد.حتی یک قرن پس از این شورش "تسیمیحتی با قاطعیت تحت تاثیر سازماندهی مساوات گرایانه

که هویت آنها را تعریف می کند قرار داشتند.(107)
نام جدیدی که قبیله برای خود انتخاب کرد،
 
، 
به معنی "کسانی ست که موهای خود را کوتاه نمی کنند"؛
 با اشاره به آداب و رسوم زیر دستان  
ماروانتسرتا 
  و نشانه تسلیم.
(*)
Tsimihety / 
(+)
Maroantsetra
(107) 
دیوید گریبر، قسمت هائی از مردم شناسی آنارشیستی، شیکاگو: انتشاراتی پریکلی پارادایم، 2004، صفحه.55-54

David Graeber, Fragments of an Anarchist Anthopology,Chicago: Prickly
 Paradigm Press,2004,pp.54-55


در طول جنگ داخلی اسپانیا در سال 1936، پاره ای تغییرات فرهنگی رخ داد. در مناطق روستائی، جوانان فعال سیاسی نقش مهمی در به چالش  کشیدن رسوم محافظه کارانه و سوق دادن روستاها برای پذیرش فرهنگ آنارشیست کمونیستی ایفا کردند. موقعیت زنان
، به طور ویژه، شروع به تغییر سریعی کرد. زنان دست به سازماندهی گروه آنارکوفمینیستی(فمینیسم آنارشیستی)
'زنان آزاد'(*)
 زدند، تا به اهداف انقلاب کمک کرده و مطمئن شوند که زنان در خط مقدم مبارزه از جایگاهی
برخوردار هستند. زنان عملا در جبهه می جنگیدند و به شبه نظامیان آنارشیست پیوستند تا در مقابل فاشیست ها مقاومت کنند. 'زنان آزاد' به سازماندهی دوره های آموزشی سلاح گرم، مدارس، برنامه های مراقبت از کودکان و به گروه های اجتماعی صرف زنان همت ورزیدند تا به زنان در کسب مهارت های مورد نیاز برای شرکت در مبارزه برابر با مردان کمک کنند. 
اعضای 'زنان آزاد' با همتایان مرد خود بحث و بر اهمیت رهایی زنان به عنوان بخشی ضروری از هر مبارزه انقلابی تاکید
میکردند
 این یک نگرانی جزئی نبود که پس از شکست فاشیسم مورد توجه قرار گیرد.

(*)
Mujeres Libres








در شهرهای کاتالونیا، محدودیت های اجتماعی زنان به میزان قابل توجهی کاهش یافت. برای اولین بار در اسپانیا، زنان می توانستند به تنهایی بدون "شه پرون"(لغط فرانسوی+) در خیابان ها راه بروند - نا گفته نماند که بسیاری از زنان با یونیفورمهای (لباس های) شبه نظامی و حمل اسلحه در خیابان ها تردد میکردند. زنان آنارشیست مانند لوسیا سانچز ساورنیل(*) در باره چگونگی توانمندسازی آنان برای تغییر فرهنگی که آنها را تحت فشار گذاشته بود نوشت. ناظران مرد از 'جورج اورول' تا 'فرانتس بورکه نو'(+*) در باره تغییر شرایط زنان در اسپانیا اشاره کرده اند.
(+)Chaperonمحافظ یا مراقب: در صده های گذشته زنان نمیتوانستند بدون همراه مرد به خیابانها بروند
در شعر حافظ از آن به " رقیب" یاد شده است :
  چون بر حافظ خویشش نگذاری باری  - ای رقیب از بر او یک دو قدم دورترک
رقیبان غافل و ما را از آن چشم و جبین هر دم - هزاران گونه پیغام است و حاجب در میان ابرو

(*) Lucia Sanchez Saornil 

(+*)George Orwell / Franz Borkenau

در قیامی که در پی سقوط اقتصادی آرژانتین در سال 2001 رخ داد، 
مشارکت 

در مجامع عمومی کمک کرد افرادی که قبلا غیر سیاسی بودند یک فرهنگ ضد اقتدارگرا را بسازند. یک شکل دیگر مقاومت مردمی، جنبش 

 پیکه ته رو'(*)،



 تأثیر زیادی بر زندگی و فرهنگ بسیاری از بیکاران گذاشت. 








پیکه ته رو'ها افراد



بیکاری بودند که چهره خود را می پوشاندند و تظاهرات راه می انداختند، بزرگراه ها را مسدود می کردند تا تجارت را متوقف کنند و از این طریق 



مطالباتی چون مواد غذایی از سوپرمارکت ها و یا یارانه های بیکاری 



 طلب کنند.






درکنار این فعالیت ها، 












پیکه ته روها






همچنین با خود سازماندهی به تشکیل اقتصاد ضد سرمایه داری ، از جمله مدارس، گروه های رسانه ای،





فروشگاه ها





 اهدای پوشاک، نانوایی ها





درمانگاه ها، و گروه هائی برای تعمیر خانه های مردم و احداث زیرساخت





  هائی





 مانند سیستم های فاضلاب  دست زدند.








  بسیاری از























 پیکه ته روها






 از
با گروه های






















جنبش کارگران بیکار' (با سرنام اسپانیائی 'ام تی دی'+) در ارتباط  بودند. جنبش آنها تا قبل از دسامبر سال 2001 در سطح بانک ها به وسیله طبقه متوسط ​​بطور قابل توجهی توسعه یافته بود و از بسیاری جهات در خط مقدم مبارزه در آرژانتین قرار داشتند.




(*)



the piquetero movementجنبش بیکاران که با تظاهرات پر طمطراق خود صدای اعتراضشان را بلند کردند







(+)


Movement of Unemployed Workers



دو داوطلب رسانه مستقل 

(*)
 که از ایالات متحده و بریتانیا به آرژانتین سفر کرده بودند، برای مستند کردن شورش برای کشورهای انگلیسی زبان، وقت خودشان را با یک گروه در ناحیه 'ادمیرالت براون'(+) در جنوب بوئنوس آیرس گذراندند. (108) اعضای این گروه خاص، مانند بسیاری از




'پیکه ته رو'ها
 در 'ام تی دی'(++)، به تازگی، با بیکار شدن به فعالیت کشانده شده بودند. اما انگیزه های آنها صرفا مادی نبود؛ به عنوان مثال، آنها اغلب رویدادهای فرهنگی و آموزشی برگزار می کردند. 
دو فعال داوطلب رسانه مستقل
، از یک کارگاه آموزشی 

  که در 'ام تی دی' برگزار شده بود و

 اعضای آن

 تفاوت بین یک نانوایی سرمایه داری و یک ضد سرمایه داری 
بحث میکردند، نقل آورده بودند.
. "ما برای همسایگان خود تولید می کنیم ... و به خودمان کارهای جدید یاد میدهیم، یاد بگیریم تا برای خودمان تولید کنیم"، زنی در پنجاه سالگی توضیح داد. یک مرد جوان در
گرمکن مردانه 'آیرون می دن' 



(+*)
 افزود: "ما تولید می کنیم تا هر کس بتواند بهتر زندگی کند." (109) همان گروه یک
یک فروشگاه پوشاک،
روپرو'(**)، و بسیاری از پروژه های دیگر را نیز میگرداند. این پروژه توسط داوطلبان اداره میشد و وابسته به کمک های مالی بود، هر چند همگان در منطقه فقیر بودند. علی رغم این چالش ها، دو بار در ماه باز میکرد تا لباس هائی را بطور رایگان به افرادی که توانائی مالی

 نداشتند اهدا کنند.

 بقیه اوقات، داوطلبان لباسهای کهنه ای را که هدیه داده شده بود را میدوختند/ترمیم میکردند. 

در غیاب انگیزه هایی که سیستم سرمایه داری را می راند، مردم به وضوح به کارشان افتخار می کردند و به بازدید کنندگان، با خودنمائی، نشان می دادند که با وجود فقدان مواد اولیه، چگونه لباس ها به خوبی بازسازی شده اند. ایده ال مشترک در میان 'پیکه ته رو' ها(*+*) شامل تعهد قوی به اشکال غیر سلسله مراتبی/هیرارشیک از سازماندهی و مشارکت همه اعضا، جوان و پیر، در بحث ها و فعالیت هایشان بود.


 زنان اغلب اولین کسانی بودند که به صفوف تظاهرات میرفتند و 




 دارای قدرت قابل توجهی در جنبش 
'پیکه ته رو' 
بودند.




 درون این سازمان های خودمختار، بسیاری از زنان فرصتی برای شرکت در تصمیم گیری هائی در مقیاس بزرگ کسب کردند و یا در بعهده گرفتن دگر نقش های تحت سلطه مردان را برای اولین بار در زندگی خود به کار گرفتند. در نانوایی خاصی که کارگاه آن در بالا شرحش داده شد، یک زن جوان مسئول امنیت بود، یکی دیگر از نقش های مردانه به طور سنتی.




(*)
Indymedia / 
(+)Admiralte Brown
 /
(++) 




piqueteros  & 
MTD


(+*) 
Iron Maiden / 
(**)
Ropero







(108) جان جوردن و جنیفر ویتنی، همشون برن پی کارشون/گور پدر همشون: شورش مردمی آرژانتین، مونترالکرسپله به دب، 2003،صفحه. 52-42.
(109) همانجا، ص 43-44

(108) John Jordon and Jennifer Whitney,Que Se Vayan Todos:Argentina's Popular Rebellion,Montreal: Kersplebedeb,2003,pp.42-52.

(109) Ditto,pp.43-44






در سراسر شورش 2006 در اواهاکا(*)، همچنین قبل و بعد، فرهنگ بومی سرچشمه مقاومت بود. هرچند بیشتر نمونه ها - قبل از استعمار- تعاون گرائی، ضد اقتدارگرا و رفتارهای پایدار زیست محیطی بودند؛ مردم بومی در مقاومت اواهاکا گرایش به گرامی داشت و تأکید بر بخش هایی از فرهنگ خود میکرد که در تقابل است با نظامی که به دارائی ارزش میگذارد تا زندگی، رقابت و سلطه را تشویق می کند و با سئو استفاده از محیط زیست تا نابودی پیش میرود. توانایی آنها برای تمرین فرهنگ ضد اقتدارگرا و حامی محیط زیستی - در همکاری با روح همبستگی و تغذیه خودشان بر روی مقدار کمی از زمین - قدرت مقاومت خود را افزایش دادند و در نتیجه شانس خود را برای بقا نیز هم . بنابراین، مقاومت در برابر سرمایه داری و دولت، هر دو ابزاری 
 ست برای محافظت از فرهنگ بومی و امتحان سختی که سبب
 تقویت اخلاقیات ضد اقتدارگرا می شود.
 
بسیاری از مردمی که در شورش شرکت کردند، خودشان  بومی نبودند

، 

اما آنها تحت تاثیر فرهنگ بومی قرار گرفتند و از آن الهام نیز گرفتند

  بدین ترتیب، 


خود عمل شورش به مردم اجازه  داد که ارزشهای اجتماعی را انتخاب کرده و 


هویت شان را شکل دهند.
(*)Oaxaca







پیش از شورش، استان فقیر اواهاکا، فرهنگ بومی خود را به عنوان یک کالا برای جلب گردشگران/توریست و کسب و کار به فروش میرساند. 'گوه لاگتزا'(*)، گردهمآئی مهم در فرهنگ های بومی، تبدیل شده بود به یک جاذبه توریستی تحت حمایت دولت. اما در طی شورش در سال 2006، دولت و گردشگری به حاشیه رانده شدند و در ماه ژوئیه جنبش های اجتماعی به سازماندهی 'گوه لاگتزا'ی مردمی دست زدند، نه برای فروش به گردشگران بلکه برای لذت بردن خودشان. پس از مسدود کردن موفقیت آمیز رویداد تجاری برای گردشگران، صدها دانشجو از شهر اواهاکا و مردم روستاهای سراسر استان شروع به سازماندهی رویداد خود کردند. آنها دست به دوخت لباس های محلی و به تمرین رقص ها و ترانه ها از همه ی 7 منطقه ی اواهاکا همت ورزیدند. در نهایت 'گوه لاگتزا'ی مردمی یک موفقیت 
بزرگ بود. همه به صورت رایگان حضور و محل برگزاری مملو از شرکت کنندگان شد. 

رقص های سنتی بیشتری از آنچه که تا به حال برای
  


 گوه لاگتزا'ی تجاری



مرسوم بود وجود داشت.


 در حالی که این رویداد قبلا برای پول انجام شده بود، که اکثر آن توسط حامیان مالی و دولت به جیب زده میشد، اینبار تبدیل شد به روزی برای اشتراک گذاشتن، همانطور که به طور سنتی بود. در قلب یک جنبش ضد سرمایه داری،عمدتا بومی، یک فستیوال بود، جشنواره ای از ارزش هایی که جنبش را با هم متحد می کند و احیای فرهنگ های بومی که از بین رفته یا به یک مقوله عجیب و غریب/بیگانه قابل فروش تبدیل شده بود .

(*)Guelaguetza


در حالی که 'گوه لاگتزا' به عنوان بخشی از فرهنگ بومی، در حمایت از شورش علیه سرمایه داری و جامعه آزادیخواهانه که در پی ایجاد آن بود، احیا شد، یکی دیگر از جشنهای سنتی برای خدمت به جنبش اصلاح شد. در سال 2006، روز مرده ها(*)، تعطیلات مکزیکی که معنویت بومی را با تأثیرات کاتولویک گرائی ادغام می کند، همزمان شد با حمله خشونت آمیز دولت به جنبش . درست قبل از اول ماه نوامبر، نیروهای پلیس و شبه نظامیان حدود دوازده نفر را کشتند، بنابراین مرده ها در ذهن همه تازه بودند.هنرمندان نقاش با گرافیتی هایشان به مدت طولانی نقش مهمی در جنبش اواهاکا بازی کرده اند، پوشاندن دیوارها با پیامهایشان خیلی قبل تراز اینکه مردم ایستگاه های رادیویی را به 
اشغال خود در آورند و صدائی برای خود دست و پا کنند. هنگامی که روز مرده ها و
 سرکوب شدید دولت در ماه نوامبر همخوانی داشت، این هنرمندان رهبری را برای
همسو کردن تعطیلات به منظور مراسم یادبود و احترام به مبارزه بعهده گرفتند. 
آنها خیابان ها را با 'فر
شهای'سنتی
(+) پوشاندند- نقاشیهای
 ساخته شده 
 از شن و ماسه، گچ و گلها - اما این بار فرشها حاوی پیامهای
   مقاومت و امید بود،  یا نام ها و چهرهای
 افراد کشته شده را نشان میداد
.
 مردم همچنین 
 مجسمه های اسکلتی  و محرابهائی 
،
 برای هر فردی که توسط پلیس و شبه نظامیان کشته شده اند، ساخته بودند.
 یک هنرمند نقاش، 'یسکا'
+*
)،اینگونه شرح داد :
 امسال در روز مرده ها،جشن های سنتی معنی جدیدی بخود گرفتند. حضور مرعوب کننده
  نیروهای پلیس فدرال، هوا را پر و بر سراسر شهر سایه افکنده بود. اما ما موفق به غلبه بر ترس و از دست دادن عزیزانمان شدیم. مردم می خواستند سنت ها را، نه تنها برای اجداد خود، بلکه همچنین برای همه کسانی که در این جنبش در ماه های اخیر کشته شده بودند ادامه دهند .

اگرچه به نظر کمی متناقض می رسد،
 روز مرده ها
روزیست که بیشترین زندگی در اواهاکا درجریان است.
کارناوال ها وجود دارد و مردم لباس های مختلفی بر تن دارند،مانند شیاطین و یا اسکلت ها ی 
مملو از پرهای رنگارنگ .با گردش در خیابانها به رقصهای خیابانی و اجرای نمایش های خنده دار تئاتر دست میزنند-امسال با پیچ و تاب سیاسی-اجتماعی.


(*) The Day of the Dead  مردم به سر قبر نزدیکانشان میروند و با جشن/شادی یاد عزیزانشان میکنند 
(+) tapetes
( 
*+
)
Yescka

ما به نیروهای پلیس فدرال اجازه ندادیم جشن ها یا

عزاداری هایمان را متوقف کنند.

  کل راه توریستی در مرکز شهر،

 'مه سه دونیا 
آلکالا'

(*)

،


 پر از شور و شوق زندگی بود.  موسیقی اعتراضی در حال پخش بود و مردم می رقصیدند و شاهد خلق قالیچه ای












(+)










معروف شن و ما 






ما













آنها را به همه افرادی که در این جنبش کشته شدند تقدیم کردیم. هر کس که می خواست می توانست به ما 








بپیوندد و به







موزائیک ها بیافزاید.ملغمه رنگ ها احساسات متضاد سرکوب و آزادی؛ شادی و غم، نفرت و عشق















.








را در ما بیان میکردند







آثار هنری و شعارهایی که خیابان







  ها  را پر کرده بودند، صحنه ای فراموش نشدنی ایجاد کرده و در نهایت غم ما را به شادی تبدیل کرد. (110)


(*)



 Macedonio Alcala/










(+)












tapetes

(110)

دیانا دنهم و کلکتیو سی آ اس آ  (ویراستاری) آموزش شورش: داستان هائی 
از سازماندهی مردمی در اواهاکا


اوکلند:انتشاراتی پی ام




، سال 2008 مصاحبه با یسکا
(110) Diana Denham and C.A.S.A.Collective(eds),Teaching Rebellion:Stories 
from the Grassroots Mobilzation in Oaxaca,Oakland:PM Press,2008,interview with Yescka.











درحالی که آثار هنری وجشنهای سنتی نقشی در توسعه فرهنگ آزادیخواهانه ایفا کردند،


 خود مبارزه








،








بخصوص باریگادها











، 









زمینه و بستری شدند که از خود بیگانگی از بین برود و همسایه گان روابط نوینی با هم ایجاد کنند. یک خانم تجربه خودش را چنین بازگو کرد:



شما هر گونه افرادی را در باریگادها پیدا میکردید. بسیاری از مردم به ما می گویند که آنها در باریگادها دیدار کرده اند/آشنا شده اند. با وجود اینکه همسایه بودند، آنها قبلا همدیگر را نمیشناختند.آنها حتی میگفتند: "من حتی قبلا با همسایه ام صحبت نمیکردم چون فکر نمیکردم ازش خوشم بیاید،اما حالا که در باریگاد هستیم، او(مذکر) یک رفیق هست "



بنابراین 
باریگاد ها
 فقط موانع رفت و آمدی /ترافیکی نبودند 
بلکه به فضایی که همسایگان میتوانستند کپ بزنند و کومونیته ها دیدار کنند مبدل شدند

باریگاد ها راهی شدند که کومونیته ها خود را توانمند کنند. (111)
(111) همانجا ، مصاحبه با لیلا
(111)Ditto,interview with Leyla


در سراسر اروپا، ده ها روستای مستقل/اتونوم زندگی ای خارج از(روابط-م) سرمایه داری ایجاد کرده اند. به ویژه در ایتالیا، فرانسه و اسپانیا، این روستاها خارج از نظارت منظم دولتی و تاثیر کمی از منطق بازار
 وجود دارند.

گاهی اوقات با خرید زمین های ارزان قیمت،

 اغلب روستاهای رها شده را به اشغال خود در آورده اند، این کومنیته های مستقل جدید، زیرساخت هایی را برای زندگی لیبرتارین/آزادیخواهانه، زندگی کمونی و فرهنگی که با آن همخوانی دارد ، ایجاد می کنند. این فرهنگ های جدید جایگزین خانواده های هسته ای می شوند
،

 وسیع تر و همه جانبه تر و انعطاف پذیر تر 

، با وحدتی توام با علاقه و
 عشق اجتماعی بجای وابستگی خونی و عشق کالائی؛ آنها تقسیم کار را در راستای جنسیت از بین میبرند، تبعیض سنی و سلسله مراتب را تضعیف می کنند و ارزش ها و روابط کمونی و زیست محیطی را ایجاد می کنند.

بخصوص یک شبکه قابل توجه از روستاهای اتونوم در کوه های اطراف ایتویز، در ناوارا(*)،بخشی از کشور باسک(+) یافت می شود. قدیمی ترین اینها، 'لاکب'(+*)، به مدت بیست و هشت سال است-تا این نوشتار- که اشغال شده و خانه ای برای حدود سی نفر هست
پروژه ای مملو از عشق، 'لاکب' به چالش میکشد و زیبایی های سنتی فقر روستایی را تغییر می دهد. زمین ها و پیاده رو ها، با موزائیک های سنگی و کاشی های زیبا آراسته شده و جدیدترین خانه ای که قرار است در آن بسازند می تواند با خانه لوکس 

تواند با خانه لوکس میلیونری اشتباه گرفته شود - با این تفاوت که توسط افرادی که در آن زندگی 



می کنند ساخته شده و
 


 با محیط زیست هماهنگی دارد، برای


 گرفتن نور خورشید و بیرون نگه داشتن سرما.
'لاکب'
 یک 


 نانوایی و یک اتاق غذاخوری کمونی/مشترک دارد که در حالت عادی


 میزبان جشن های خوشمزه است که کل روستا با هم غذا می خورند.
(*)Itoiz / Navarra (+)Basque (*+)Lakabe



یکی دیگر از روستاهای اطراف ایتویز، 'آریتزکورن'
(*)،نمونه یک زیبایی شناسی خاصی ست 

که نشان دهنده ایده دیگری از تاریخ است. سیزده سال پیش، تعداد کمی از مردم 
روستا را که بیش از پنجاه سال قبل رها شده بود اشغال کردند.
از آن زمان، آنها تمام خانه های خود را در میان خرابه های قدیمی دهکده/قصبه ساخته اند. نیمی از



'آریتزکورن' 

هنوز خرابه  است، به تدریج به جنگلی در کوهپایه ای تجزیه می شود در 
یک ساعت رانندگی از نزدیکترین جاده آسفالت شده. خرابه ها یادآور مبدأ و بنیاد بخش های زنده روستا هستند و از آنها بعنوان مکانی برای ذخیره سازی مصالح ساختمانی ای استفاده می شود که برای بازسازی بقیه از آنها بهره میبرند. حس جدیدی از تاریخ که در میان این سنگ های سنگین زندگی می کند، نه خطی ست و نه فراموش شده، بلکه ارگانیک - که گذشته پوسته ای ست از حال حاضر و کمپوستی ست از
 آینده. این همچنین پسا سرمایه داری ، اشاره کردن بر بازگشت به زمین و ایجاد جامعه ای جدید در خرابه های قدیمی است.

(*)

Aritzkuren







اوولی(*)، یکی دیگر از روستاهای رها گشته و دوباره اشغال شده، پس از بیش از یک دهه زندگی خود مستقل/اتونوم منحل شد، اما میزان موفقیت همه روستاها 





با هم تشویق کننده است، با پنج تا از شش روستا که هنوز با قدرت پیش میروند. "شکست" '





اوولی' یکی دیگر از مزایای سازماندهی آنارشیستی را نشان می دهد: یک کلکتیو می تواند 





خود را منحل کند بجای اینکه برای همیشه در اشتباه بماند و یا نیازهای فردی را برای دائمی ساختن کلکتیوی مصنوعی سرکوب کند. این روستاها در تجسم قبلی شان









،





 در یک قرن پیش از این، تنها با فاجعه اقتصادی سرمایه داری صنعتی منحل شده بودند. والا، اعضای آنها با  یک نظام خویشاوندی(+) محافظه کارانه که توسط کلیسا بالجبار تحمیل می گردید، در کنار هم مانده بودند .


(*)




Uli / 











(+) kinship system 







در 'آریتزکورن' مانند دیگر روستاهای مستقل در سراسر جهان، زندگی هم پر زحمت است و هم آرام . ساکنان باید همه زیرساخت ها را خودشان بسازند و بیشترین چیزهایی را که نیاز دارند را نیز با دستان خود فراهم سازند، چرا که کارهای زیادی برای انجام دادن است. مردم صبح ها بلند میشوند و در پروژه های خود کار می کنند، یا اینکه همه دور هم جمع میشوند برای تلاشی کلکتیو که در جلسه قبلی تصمیم گیری شده. 

بعد از صرف ناهاری بزرگ که یک نفر برای همه به طور متناوب آشپزی می کند، مردم تمام بعد از ظهر را برای استراحت، مطالعه ، رفتن به شهر، کار در باغچه و یا تعمیر یک ساختمان میگذرانند. بعضی روزها هیچ کس کار نمی کند؛ اگر یک نفر تصمیم بگیرد یک روز بخود مرخصی دهد، هیچ تهمتی به او وارد نیست، زیرا جلساتی وجود دارد 
که در آن مطمئن می شوند که  مسئولیت ها به طور مساوی توزیع می گردد. در این زمینه، با توجه به 
ارتباط  نزدیک با طبیعت،
اجتناب ناپذیر بودن 
آزادی فردی، ادغام شده با زندگی اجتماعی کلکتیو/ جمعی، و محو شدن کار و لذت، مردم 'آریتزکورن' نه تنها یک شیوه زندگی جدید، بلکه اخلاقی سازگار با 
زندگی در یک جامعه آنارشیست
 ایجاد کرده اند
.


مدرسه ای که آنها در حال ساختنش در
 'آریتزکورن'
 هستند نماد قدرتمندی ست از این . تعدادی از کودکان در 
'آریتزکورن'
 و دیگر روستاها زندگی می کنند. محیط شان در حال حاضر توانایی های فراوانی را فراهم می کند اما تمایل زیادی برای آموزش رسمی وجود دارد و فرصتی برای استفاده از روش های آموزشی جایگزین در یک پروژه که می تواند   برای اطفال کل منطقه قابل دسترسی باشد.

همانطور که مدرسه نشان می دهد، روستاهای اوتونوم نقض کلیشه ای کمون

 هیپی ها به عنوان تلاشی در فرار برای ایجاد مدینه فاضله/ اوتوپیا در جهانی کوچک بجای 
تغییر جهان موجود. با وجود انزوای فیزیکی آنها، این روستاها در جهان خارج و در جنبش های اجتماعی که در تلاش برای تغییر آن هستند، بسیار درگیرند. ساکنان تجربیات خود را در ایجاد گروه (کلکتیو)های پایدار با دیگر گروه های آنارشیست و خودمختار در سراسر کشور به اشتراک می گذارند. بسیاری از مردم وقتشان را هر ساله بین روستا و شهر تقسیم کرده و با شرکت در مبارزات مداوم تعادلی هر چند بیشتر در زندگی اوتوپیائی
 برقرار میکنند. این روستاها همچنین بعنوان پناهگاهی برای فعالان است که از زندگی اضطراب آمیز شهری  برای استراحت از آن استفاده می کنند. بسیاری از روستاها در حال اجرای پروژه هایی هستند که آنها را درگیر مبارزات اجتماعی می کند؛ مثلا یک روستای مستقل در ایتالیا یک محیط آرام برای گروهی است که متون رادیکال را ترجمه می کند. به همین ترتیب،  
روستاهای اطراف 'ایتویز' بخش بزرگی از 
مقاومت در برابر سد هیدرو الکتریکی در بیست سال گذشته بوده است .




برای حدود ده سال، با شروع اشغال 'رالا'(*)، نزدیک 'آریتزکورن'، 
روستاهای خود مختار اطراف 'ایتویز' دست به تشکیل شبکه ای زده اند تا ابزار، مواد/ماتریال، 
تخصص، غذا، بذر و دگر منابع را به اشتراک گذارند. آنها به صورت دوره ای جمع میشوند تا با هم در مورد کمکهای  متقابل
 و پروژه های مشترک بحث کنند؛ ساکنان یک روستاها برای خوردن ناهار، کپ زدن، و شاید به تحویل یک دوجین گیاه تمشک 
به روستای دیگر میروند
. آنها همچنین 
در جلسات سالانه ای که به گردهمآیی کومونیته های مستقل از سراسر اسپانیا  برای بحث در مورد روند ایجاد کلکتیوهای پایدار 
جمع می شوند 
شرکت میکنند
در آنجا 

هر گروه مشکلی را که قادر به حل آن نشده است، ارائه می دهد، مثل به اشتراک گذاری مسئولیت ها و یا تصمیم گیری های اجماع را در عمل پیاده کردن. سپس هر یک از آنها برای میانجیگری پیشنهادی می دهد، در حالی که کلکتیو دیگر مشکلشان را مطرح می کند- ترجیحا مشکلی که گروه میانجی تجربه حل کردنش را دارد.




(*)
Rala





روستاهای 
'ایتویز' جالب 
توجه/عالی، اما منحصر به فرد نیستند. در شرق، در 'پیرنه های
آراگون'(*)، کوه های 'لا سولانا'(+) شامل تقریبا بیست روستای رها شده است. تا زمان  نوشتن این سطور، هفت تا از این روستاها دوباره اشغال شده اند. شبکه بین آنها هنوز در مرحله غیر رسمی است و بسیاری از روستاها تنها با چند نفر ساکن در مراحل اولیه بازسازی هستند؛ اما تعداد بیشتری از افراد هر ساله به آنجا نقل مکان می کنند و بزودی  می تواند یک مجموعه بزرگتری از اشغال روستایی از 
'ایتویز' باشد.
 بسیاری از این روستاها ارتباطات قوی ای با جنبش اشغالی در بارسلونا دارند و دعوت نامه ای برای بازدید کنندگان ، کمک کردن، و یا حتی نقل مکان کردن به آنجا وجود دارد.
(*)Pyrenees of 
Aragon / (+) La Solana



در شرایط خاص، یک کومونیته همچنین می تواند استقلالی را که برای ایجاد نوع جدیدی از زندگی نیاز دارد با خرید زمین، به جای اشغال آن، بدست آورد؛ هرچند این روش ممکن است بیشتر امن باشد، این شیوه باعث ایجاد فشار اضافی برای تولید و کسب درآمد برای زنده ماندن میکند، اما این فشارها کشنده نیست. 'لونگو مای'(*) یک شبکه از تعاونی ها و روستاهای اوتونوم است که در سال 1972 در باسل(+)، سوئیس آغاز شده است. این نام 'پوقوونس'(*+)ی"تا زمانی طولانی دوام بیاورد"است، و تا کنون با این عنوان زندگی کرده اند. اولین تعاونی 'لونگو مای' عبارت از مزارع 'له پیژونییق'(1) گقان نووو'(2) و' سن هیپولیت'(3) که در نزدیکی دهکده 'لیمانس' در 'پوقوونس'(4) قرار دارند. در اینجا هشتاد بزرگسال و بسیاری کودک در 300 هکتار زمین زندگی می کنند، جایی که به کشاورزی، باغبانی و چوپانی مشغول هستند. آنها 400 تا گوسفند، مرغ، خرگوش، زنبور و اسب را نگه می دارند و یک گاراژ، یک کارگاه فلزی، یک کارگاه نجاری و یک استودیو نساجی را میگردانند. ایستگاه جایگزین رادیوی 'زین زین'(5) تا کنون 25 سال است که از این تعاونی پخش میشده . صدها نفر از جوانان با کمک کردن در تعاونی، مهارت های جدیدی را فرا می گیرند و اغلب اولین تماس هایشان را با زندگی کمونی یا کشاورزی غیر صنعتی و صنایع دستی به دست می آورند.
(*)Longo Mai / (+) Basel / (*+)Provencal / (1) Le Pigeonnier / (2) 
Grange neuve (3)St.Hippolyte 

(4)Limans - Provence /  (5) 

Zinzine



از سال 1976،'لونگو مای'
 درحال گردانندن یک 


تعاونی 
نخ ریسی در '
شانتمر'
 آلپ فرانسه 





(*)  بوده است
. با استفاده از رنگ های طبیعی و پشم از 10،000 گوسفند، اغلب محلی، آنها ژاکت، پیراهن، رو تشکی، و پارچه برای فروش مستقیم می سازند. 
این تعاونی اتحادیه آتلیه(+)، شبکه ای از پرورش دهندگان و تولید کنندگان پشم
، 






(*)
chantemerle / 


(+)
ATELIER


همچنین در فرانسه، نزدیک آرل(*)، تعاونی 'ماس د گقه نیق'(+) در 20 هکتار زمین قرار دارد. در سال های خوب، با کاشت و رشد یونجه و درختان زیتون  به 
تولید روغن زیتون به اندازه کافی برای خود و همچنین ارائه به دیگر تعاونی های 


'لونگو مای'
 همت میگمارد. سه هکتار به سبزیجات ارگانیک اختصاص داده می شود و هر هفته به مشترکین در جامعه گسترده تر تحویل میگردد. برخی از سبزیجات بگونه کنسرو/ قوطی در کارخانه خود تعاونی نگه داشته می شوند. آنها همچنین غله برای تولید 
نان، ماکارونی و خوراک حیوانات تهیه میکنند.

(*) Arles /  (+)Mas de Granier 


در منطقه 'ترنسکارپاتی' اوکراین، 'زله نی های'(*)، یک گروه کوچک 'لونگو مای'، 
پس از سقوط اتحاد جماهیر شوروی شروع به کار کرد. در اینجا آنها یک مدرسه زبان
، یک کارگاه نجاری، مزرعه دامداری و کارخانه لبنیات 
ایجاد کرده اند
. آنها همچنین یک گروه موسیقی سنتی دارند. شبکه '



لونگو 

مای' در سال 1978 با استفاده از منابع خود دست به تاسیس تعاونی ای در کوستاریکا زد و زمینی را برای 400 دهقانان بی زمین نیکاراگوئه ای فرار کرده از جنگ داخلی فراهم کند و 
اجازه دهد که برای خود به ایجاد یک کومونیته همت ورزند.


'لونگو مای'
  
همچنین تعاونی های 
در آلمان، اتریش و سوئیس دارد که به تولید شراب، ساخت ساختمان با مواد محلی، مواد زیست محیطی، مدارس و الی آخر 
مشغول میباشند
. در شهر باسل، یک ساختمان اداری دارند که به عنوان نقطه هماهنگی، مرکز اطلاعات و مرکز بازدید کننده عمل می کند.
(*)Transkarpaty - Ukraine, Zeleniy Hai

در فرا خوانی که 

برای شبکه تعاونی، در سال 1972 در باسل آماده شد،در بخشی از آن 






،
چنین نوشته شده


شما از ما چه انتظاری دارید؟ انتظار دارید که ما، برای آنکه محروم/حذف نشویم، به بی
عدالتی و مجازات جهان پرآشوب، بدون امید و انتظارات، تسلیم شویم؟
ما امتناع می کنیم به این نبرد غیر قابل پیروزی ادامه دهیم. ما امتناع می کنیم در بازی ای که قبلا از دست رفته شرکت کنیم، بازی ای که تنها نتیجه آن قربانی /مجازات کردن  ماست. این جامعه صنعتی بدون شک بسمت سقوط خود می رود و ما نمی خواهیم در آن شرکت کنیم.

ما ترجیح می دهیم به دنبال راهی برای ساختن زندگی خودمان و ایجاد فضاهای خودمان باشیم، چیزی که برای آن در این دنیای مسخره/بیهوده /از خود بیگانه (*) سرمایه داری جائی وجود ندارد. ما می توانیم فضائی کافی در مناطق اقتصادی و اجتماعی پژمرده پیدا کنیم، جایی که جوانان موج موج در حال ترک /کوچ هستند و فقط کسانی جا میمانند که انتخاب دیگری ندارند. (112)
(*)Cynical
(112)لونگو مای، "بولتون د. اوقد، تابستان 2008، صفحه38 ،ترجمه نویسنده


(112)"Longo Mai," Bulten de Orde,Summer 2008,p.38.Author's translation


همینکه کشاورزی سرمایه داری، از پس وقوع بلایای مربوط به آب و هوا و آلودگی محیط زیست، ناتوانی بیشتری برای تغذیه مردم جهان دارد ، به نظر تقریبا اجتناب ناپذیر میرسد که تعداد زیادی از مردم باید به زمین بازگردند تا به شیوه هائی پایدار و محلی از کشاورزی بپردازند.همزمان، شهروندان شهری نیاز به پرورش این آگاهی دارند که غذا و آب شان از کجا می آید و یک راه دستیابی به این مهم همانا به روستا رفتن و کمک کردن است.