Dienstag, 12. Juli 2016


آزاد شدن: ساختن انجمنهای دموکراتیک خود مختار/اوتونوم محله ها
 نوشته رفیق : جیمز هرود
Getting Free
Creating Association of Democratic 
Autonomous Neighborhoods
James Herod
این کتاب را بزبان انگلیسی میتوانید در سایت ذیل بخوانید
http://www.jamesherod.info 
*********************
ترجمه از : پیمان پایدار
=======================
فصل دهم
Further Discussion of Topics Relevant
to the Proposed Strategy 
 گفتگوئی بيشتر در مورد موضوعات مربوط به استراتژی پيشنهادی

********************
 Identity  (12)
هویت


تمام عذابهائی که مارکسیست ها طی نزدیک به یک قرن پیرامون مسئله ملیت ها موجب رنجششان شد عملا بی معنی بوده است. آنها جلوی خیلی از مشکلاتشان گرفته میشد اگر آنارشیستها را کاملا از عرصه های سیاسی و فکری جدا نمیکردند. قطعا در اینجا مشکلی نهفته است، اما نه آنچیزی که آنها درک میکرده اند. کاملا واضح است، مسئله ملیت وجود دارد وقتی که ملتها وجود دارند. اگر امپراتوری روسیه ای هست ، و در درون مرزهایش مردمانی گوناگون با زبان های منحصر به فرد، فرهنگ، تاریخ و سنت وجود دارند، چگونه این مردمان می توانند آزاد باشند و  تعیین کننده سرنوشت خویش هنگامی که تحت حاکمیت دولتی ملی هستند؟ آنها نمی توانند. اگر ساندانیستا(2) در ماناگوا در قدرت هستند و سیاست را برای همه نیکاراگوئه تنظیم میکنند، ماهیت رابطه شان با سرخپوستان مسکیتو(1) در سواحل خلیج چیست؟ یا درباره باسک ها(1) و اسپانیائی ها، 'که به کی ها' (4) و انگلیسی کانادائی ها، اسکاتلندی ها و انگلیسی ها ؟
Quebecois (4)  /  Basques (3)  / (2) sandanistas / (1)  Miskito



اینها همه مسائلی ست بی معنی تحت آنارشی ، که جهانیست پر از مردمانی خود مختار که به شیوه کمونی میزییند . اگر طبقه حاکمی نباشد، پس هیچگونه فشاری بر مردمان محلی وجود نخواهد داشت که زبان خود، قومیت، و فرهنگ شان را به نفع طبقه حاکم نفی کنند . هیچ پادشاه انگلیسی ای وجود نخواهد داشت که به منظور تسهیل مدیریتی کارآمد تر خواست خود را بر طبقات پایین تر تحمیل کند. هیچ مذهب ملی و فرهنگ هژمونيکی وجود نخواد داشت. تحت حاکمیت کمونیست ها در چین، گروه های قومی متفاوت بیش از هر زمان دیگر سریعتر ناپدید میشدند همینکه  فرهنگ ملی همگن/مشابه از پکن بر آنها تحمیل شده بود. گویش های منطقه ای در حال ناپدید شدن هستند در کشور نسبتا از قبل همگن شده ای چون ایالات متحده آمریکا. به طور مشابه در سراسر جهان.



اما اگر هر محله، دهکده، یا شهر کوچک مستقل و خود گردان میبودند ، سپس چه دلیلی برای مردم می تواند وجود داشته باشد که  زبان و فرهنگ خود را رها کنند؟ بزبانی دیگر، مگر اینکه آنها خود بخواهند زیرا آنها خود میخواهند، مثلا، شبیه بشوند/ جذب گردن ، (اما به چی؟), فراگیرند زبان دومی را، یا اتخاذ کنند موارد خاصی را ( ایده ها یا چیز هائی) زیرا آنها را دوست دارند. اما آنها تحت هیچ اجباری نخواهند بود برای انجام این کار. آنها می توانند تغییر کنند یا همانی که هستند بمانند، هر جوری که انتخاب میکنند. در چنین شرایطی، حتی امکان آن است که  قومیتی جدید بوجود آید ، زبان ها، و فرهنگ هائی  به ظهور آیند به جای ناپدید شدن، کاری که به تازگی همش مشغول انجام آن بوده اند .



اما آیا اساسا همان مشکلات در سطح محله ظهور نخواهند کرد؟  آنها ظهور خواهند کرد، اما با یک تفاوت. هر چه باشد بعید است که هر محله یا روستائی همگن باشند (یا همگن باقی بماند). حتی اگر مناطقی در ابتدا همگن باشند ، هویت های جدیدی می توانند تقریبا یک شبه ظاهر شوند. یک مثال خوب ظهور جنسیت  در اواخر دهه شصت قرن پیش-هزار و نهصد و شصت- به عنوان هویت اولیه برای میلیون ها نفر از زنان جوان در سراسر جهان بود. هویتی که به خصوص در قبل برجسته نبود ناگهان شد. گمان می کنم چیزی شبیه این  می تواند در جهان غیر متمرکز اتفاق  افتد.



اما در سطح محله ، در جوامع خود گردان آزاد، مسئله هویت کاملا شکل نوینی بخود خواهد گرفت زیرا بعلت از قبل تحقق یافتن تساوات در حیطه قدرت و ثروت . بسیاری از مبارزات سیاهان برای بدست آوردن همان حقوق مدنی ای بود که هر کس دیگری داشته است. زنان به دنبال حقوق برابر در برابر قانون و همچنین تساوی در پرداخت مزد و مقدار کاری که به آنها داده میشده بودند. سالمندان خواهان زندگی با عزت و استقلال ، و نه اینکه به گوشه ای انداخته شوند تا بمیرند . در محله های مستقل که بر مبنای تصمیم گیری دموکراتیک، کار تعاونی، و ثروت مشترک میباشند، تمام این چیزها در حقیقت به آنها تعلق دارند. سخت است دیدن اینکه چگونه مسئله هویت آنگونه  که ما در ربع قرن گذشته میشناخته ایم حتی بتواند تحت سیطره آنارشی وجود داشته باشدهویت هائی که در محله وجود خواهند داشت - که قطعا وجود خواهند داشت - به مشکل استانداردی روابط فی مابین اکثریت / اقلیت محول خواهند گردید . اقلیت هائی در مورد هر مسئله ای وجود خواهد داشت .آیا این اقلیتها بر اساس نژاد، جنسیت، سن یا زبان خواهند بود ؟ من شک دارم. آنها اقلیتهائی سیاسی و فلسفی خواهند بود.



یکی از دلایلی که من تا به این حد به مجامع مشورتی متعهد هستم اینست که آنها به نظر می رسد به ما بهترین شانس را برای غلبه بر تفاوتها که ممکن است
 برای تصمیم گیری های تعاونی خاصی نامناسب باشند را ارائه میدهند. از طریق فرایند بحث، ما می توانیم کشف  کنیم که آیا تفاوت در هر مسئله واقعا مهم است. اگر جنسیت در موضوع خاصی مربوط میباشد ، آن را میتوان بحساب آورد; اگر نیست، آن را می توان خارج از محاسبه خواند. تعصبات جنسیتی موجود بدون شک بحث را تحت تاثیر قرار خواهند داد . اما شاید بحث باز در مجامع کوچک ما را در افشا و خنثی نمودن این تعصبات توانمند سازند . بنابراین، ما می توانیم ببینیم آیا نژاد، جنسیت، قومیت، سن، هوش، زیبایی،مهارت ، یا هر چیز دیگر، در واقع مربوط است به یا تاثیری دارد بر هر موضوع مورد اختلافی که برای بحث و تصمیم گیری است . در این روش، استدلال میتواند تاثیری به زندگی جمعی مان داشته باشد . اختلافات ما  بیشتر بر مبنای برداشتهایمان از مسائل خواهد بود (سیاسی، فلسفی و نظری) تا بر اساس هویتهائی چون نژاد، جنسیت، و یا قومیت. بدیگر سخن ، هویتهای ما بیشتر بر مبنای چیزی که اعتقاد داریم خواهد بود تا رنگ پوست ما، زبای که صحبت می کنیم، تمایلات جنسی ، ملتی که در آن زندگی میکنیم، یا سن ما - در دراز مدت.


در کوتاه مدت، ما هنوز تضادهای هویتی خواهیم داشت. به طور طبیعی، ما امیدواریم که افقهای تحمل انسان برای تفاوتها روز بروز گسترش یابند ، و بسیاری از درگیری های فعلی پیرامون نژاد، جنسیت، سن، قومیت، گرایشهای جنسی، و غیره، می توانند (یعنی ، با فرض نابودی سرمایه دارى ) از طریق تغییرات کلی در درک فرهنگی و افزایش بردباری در نهایت حل و فصل گردند. اما در مقیاس جهانی، قطعا همیشه تفاوتهائی در هویت فرهنگی وجود خواهند داشت، و بدرستی نیز هم. هر چه بیشتر بهتر. بالاخره، چه کسی می خواهد فرهنگ، نژاد، زبان ،یا قومیت خویش را ول کند ؟ امیدواریم ، این تفاوت ها نه تنها تحمل بلکه گرامی داشته شوند.



با این وجود، همه در گیریهای هویتی را نمی توان با افزایش بردباری حل کرد. چه میشود اگر جامعه ای از مردم با هویتی آگاه از قاتلین و دزدان ظهور کند، همانطور که در واقع اتفاق افتاده با مافیا قطعا با طبقه حاکم سرمایه داری نیز اتفاق افتاده، ساکت شده تنها توسط شفافیت بی معنی/آبزورد پنهانکاری ایدئولوژیک آیا کسی استدلال خواهد کرد که قتل و سرقت واقعا صحیح است، و اینکه این هویت حق  موجودیت دارد ؟ آیا جامعه ای هست که قاتلان و سارقان را در پروژه های خود، خانواده ها و مجامع تحمل کند ؟ آیا قدمهائی را برای اصلاح  اینچنین آدمها
 برنخواهند داشت ، یا اگر آن شکست خورد ، محدودیت و یا حتی آنها را از صفوف خود اخراج نخواهند کرد ؟



آیا می توان آنها را از محله اخراج کرد ؟ احتمالا. آزادی برقراری ارتباط  بمعنی  آزادی نخواستن ارتباط (در تشکیل انجمن / مجمع-م) نیز هست . در غیر این صورت این آزادی بی معنی ست. من نمی توانم قبول کنم چگونه حق اخراج افراد از محله می تواند لغو شود و هنوز میتوان یک برنامه ریزی اجتماعی مبتنی بر ارتباط/انجمن  آزاد داشت. و به یاد داشته باشید، هیچ نیرو/ اتوریته  برتری وجود ندارد که قوانینی را برای حل تعارض به نفع یک طرف و یا طرف دیگر تحمیل کند.



انجمن آزاد راهی برای خروج از این سردرگمی  برای بسیاری از تضادهای هویتی، بجز جرایم آشکار، فراهم می کند. هویتهای جدید و سبک های زندگی همیشه در حال ظهور اند. هویت ها تغییر ناپذیر و یا ابدی نیستند. آنها ظاهر و ناپدید می شوند مانند هر چیز دیگری. بنابراین مردم با باورها و شیوه ها ( پراتیکها ) ی مشترک میتوانند دست به تشکیل کومونیته ها زده و با هم زندگی کنند، و دیگران را بحال خود گذارده تا آنگونه که میل دارند زندگی کنند. هیچ کس جلوی آنها را نمیگیرد . جهان جای بزرگی است. فضا / جا برای همگان وجود دارد . تنها این سرطان امپرياليسم، و ناسيوناليسم است که تخم گذاشته، به اقصی نقاط جهان گسترش یافته، و  شروع شده به اینکه جهان به نظر شلوغ برسد.



ما نمیتوانیم انتظار داشته باشیم ،هر چند، که هر بار یک مخالفت جدی در محله ظاهر شد، یک دسته از مردم یکدفعه بارو بندیلشان را بسته و به ترک محله برای ایجاد محله ای جدید در جای دیگر اقدام ورزند یا به محله دیگری که در آن مردم از قبل اعتقادات خود را به اشتراک گذارده اند، و یا حداقل آنها را تحمل میکنند، نقل مکان کنند. این نوع جدائی ها تنها در موارد نادر شدنی خواهد بود. تضادهای جنسیتی، به عنوان مثال، طبیعتا نمیتوانند در سطحی اجتماعی توسط ترک محله توسط یک جنس و شکل گیری محله جدیدی حل شود، نه اگر که گونه انسانی بخواهد زنده بماند(*). زندگی در محله های متمایز قطعا یک راه حل برای بسیاری از تفاوت های موجود میباشد، هر چند، در اکثر موارد برای ما هست . بنابراین ما برمیگردیم به رسمیت شناختن اینکه اختلافات در ذات وضعیت/شرایط بشریست، و بنابراین به مبارزه ای بی پایان بر سر اینکه کدامین ارزشها، ادراك، و پروژه ها قابلیت پذیرش داشته وغلبه میگردد و کدامین رد می شود و محو، منجر خواهد شد .


با شناخت نسبتا عمیقی که شخصا از رفیق جیمز دارم، در اینجا میبایست با او مخالفت صریحم رو ابراز کنم.(*)
رفیق در زمینه مقوله جنسیت، متاسفانه، تا حد زیادی سنتی می اندیشد. اینکه، اولا روند ازدواجهای سنتی رو به پائین میباشد و ثانیا بانکهای اسپرمی هست که موجب میگردد حتی هم سکس/جنس گرایان نیز به آن دسترسی داشته باشند، اندیشیدن به این امر که صرفا میبایست در رابطه مزدوجی - حالا جه از نوع هم سکس گرایانه اش و چه مونوگوم وارش-بود تا به گونه انسانی  پایداری بخشید حرفی بغایت پوچ و بی معنیست!!( تازه ، بماند که، رفیق عزیزم نه تنها خودش هیچگاه ازدواج  نکرده حتی علاقه ای هم به داشتن بچه نیز نداشته.) سخن کوتاه : در این زمینه بحث رفیق هیچ سندیت و سنخیتی نه تنها با واقعیات علمی  که اجتماعی نیز ندارد. پس، بیخیالش بایست شد.



 در جاهائی که درگیری /تضادهای سخت باقی بماند، من معتقدم که راه حل در بستر  اصل انجمن آزاد نهفته است، که نشاندهنده زیبائی و نبوغ این راه از تنظیم زندگی اجتماعی ما میباشد . در شرايط آزاد، آیا هر گروه قادر خواهد بود شیوه زندگی خود را بر دیگران تحمیل کند؟ گمان می کنم برخی از اکثریت ها در برخی محله ها شاید  امتحان کنند. اما تا چه حد پیش خواهند رفت؟ آیا آنها نیاز به بوروکرات ها، پلیس، مدیران/مباشران، و وکلا نخواهند داشت؟ و از کجا چنین کسان را خواهند یافت؟ علاوه بر این، آیا میتوان اقلیتی را در مشارکت در پروژه ها ، خانوار ها، و مجمع/شورا رد کرد ؟ آیا میتوان آنها را از سهم عادلانه شان از تولید تعاونی ثروت  رد کرد؟ نمیتوان-  نه اگر محله هنوز مایل به عضویت در انجمن باقی بماند. با این حال ، من  انکار نمیکنم که این مسئله آزار دهنده هست.



بحث طولانی موجود در اسرائیل در مورد اینکه  "چه کسی یهودی ست؟" یک مورد نشاندهنده ایست در این زمینه. برخی یهودیان ارتدوکس کشوری یهودی نشین مختص یهودیانی همچون خودشان می خواهند. این قطعا فلسطینیان و مسیحیان را شامل نمیشود(بماند که بخشی از خود فلسطینان نیز مسیحی اند-م). آن حتی اسرائیلی های سکولار را نیز شامل نمیشود - یعنی، شهروندان کشور کنونی اسرائیل را که ممکن است هنگامی یهودیان عملگرا بوده اند، از دید مذهبی اش ،اما دیگر نیستند .آیا این اسرائیلی های سکولار یهودی هستند؟ آیا یهودیت از شهروند بودن در کشور یهودی نشات میگیرد یا فقط از اعتقادات مذهبی و شیوه های عملکردی آن ؟

 
هیچ راه حلی برای این معضل در چارچوب قلمروئی  دولت- ملت وجود ندارد . خیلی ساده بگیم ،کسانی که اصرار دارند یک دولت سکولار اسرائیلی میتواند مشکل را حل کند نکته را نگرفته و به یک طرف مناقشه امید بسته اند- برای شهروند بودن  و نه یهودی بودن . مشکل خود دولت است، با شهروندانش، و نه اینکه دولت خود را سکولار و یا دینی تعریف می کند.این مسئله تنها می تواند تحت آنارشیسم  حل شود، به عنوان بینش سوسياليستى رفقائی که در اواخر قرن نوزدهم در اوکراین و لهستان مخالف تحقق صهیونیسم  بودند. بر خلاف مارکس(در کتاب مسئله یهود-م)، که فکر میکرد راه حل معضل یهودیان ناپدید شدن هویت یهودی به نفع هویتی جهانی برای بشریت ، این یهودیان کمونیست می دانستند که آزادیشان هرگز نمی تواند توسط مالکیت و کنترل بر سر قلمروی تحقق یابد. آنها می دانستند که میبایست آزاد باشند تا هر آنگونه که میخواهند بزییند - بدون اینکه مهم باشد کجا، و بدون توجه به هر چه که هویتشان است - حتی به عنوان یهودیان.



کمونيسم حقیقی (یعنی، آنارشیسم) هرگز نمیتواند از لحاظ جغرافیائی تعریف شود،
بلکه فقط بشیوه اجتماعی .آنارشیسم مرزهای ارضی ندارد. خلاص شدن از
دولت اسرائیل (و همه ی دولت ها در همه جا) آزاد میگرداند تمام منطقه ( و کل جهان) را برای تنوع گوناگونی از جوامع خودمختار، دمکراتیک. یهودیان و فلسطینیان می تواند در محله ها و روستاها و در کنار یکدیگر به شیوه مسالمت آمیزی زندگی کنند، همانگونه که صدها سال قبل از ظهور صهیونیسم و دولت اسرائیل انجام میدادند .

 
در تحت آنارشیسم، تنوع ، نه همانی، حاکم خواهد بود. اما تنوع به این معنا نیست که هر سنت در هر محله در کنار هم وجود خواهد داشت (اگر چه بسیاری از محله ها ممکن است در این جهت حرکت کنند)؛ این بدان معناست که جا به اندازه کافی برای هر سنتی هست. مردمی که به زبان مشترک صحبت می کنند تمایل دارند با هم زندگی کنند. مردمی با تمایلات سفت و سخت مذهبی و رژیمهای غذائی، یا کسانی که تاریخ و فرهنگ مشترکی دارند ، تمایل خواهند داشت که با هم زندگی کنند. خانواده ها تمایل دارند که با هم زندگی کنند.  در این، همانی وجود دارد. اما اینکه جهان به داشتن  هزاران زبان و هویت ادامه خواهد داد، و نه یک زبان و هویت امپراتوری، این تنوع است.

Keine Kommentare: