Donnerstag, 21. Juli 2016


آزاد شدن: ساختن انجمنهای دموکراتیک خود مختار/اوتونوم محله ها
 نوشته رفیق : جیمز هرود
Getting Free
Creating Association of Democratic 
Autonomous Neighborhoods
James Herod
این کتاب را بزبان انگلیسی میتوانید در سایت ذیل بخوانید
http://www.jamesherod.info 
*********************
ترجمه از : پیمان پایدار
=======================
فصل دهم
Further Discussion of Topics Relevant
to the Proposed Strategy 
 گفتگوئی بيشتر در مورد موضوعات مربوط به استراتژی پيشنهادی

********************
 More on Peer Circles (14)
سخنی بیش پیرامون حلقه های همگنان


حلقه همگنان صرفا عبارتی ست که من اختراع کردم تا جای واژه بیشتر سنتی و رادیکال شورا،همانند شورای کارگران، که عمدتا از سنت آنارکوسنديکاليستى می آید و ارتباط بسیار تنگاتنگی با آن دارد، را بگیرد. این یکی از دلایلی ست که من یک واژه جدید می خواستم : دور شدن از این ایده که انقلاب صرفا در مورد تصرف "کار" است (آنچه که ما باید بدست بگیریم قدرت تصمیم گیری ست). شوراهاى کارگرى در هر انقلابی ظاهر شده اند، در کارخانه ها و دفاتر، گاهی اوقات در دانشگاه ها و سازمان های دولتی، و در چند مورد در روستا نیز هم . اتفاقی که می افتد این است که کارگران داخل یک کارخانه خود را بدور شوراها جمع میکنند (اینها سپس داخل کارخانه "فدراتیو" شده و سپس آنها مجتمع/کارخانه را تصاحب و خودشان میگردانند.

 
در طرح من، حلقه همگنان واقعا یک شکل اجتماعی مرکزی ست، شاید حتی بیشتر  از مجمع محله، زیرا حلقه همگنان جائی ست که بحث واقعی رو در رو به بهترین وجه امکان بروز پیدا میکند .هر چند، صرفا یک مجمع مشورتی است. تنها هدف آن این است که بررسی و بحث در مورد مسائل صورت بگیرد و سپس به منظور ایجاد سیاست به رای گذاشته شود ( درون پروژه و یا اهل خانه/خانوار، نه برای محله به عنوان یک کل ، که در مجمع محله انجام می شود). حلقه همگنان یک گردهم آیی اجتماعی برای هیچ هدف دیگری نیست.



پس این حلقه همگنان ، یا مجمع مشورتی، متصور شده نمی بایست با چیزی که به گروه دوستان نزدیک (*) معروف گردیده اشتباه گرفته شود. گروه دوستان نزدیک یک شکل گسترده استفاده شده در جنبش دهه 1960 بود. این شکل به تازگی دوباره ظهور کرده ،به ویژه در طی نبرد سیاتل در نوامبر 1999 . در جنبش های معاصر،  گروه های دوستان نزدیک، آنطور که من درکشان کرده ام ،عمدتا تشکل یافته اند تا مردم را برای فعال کردن راغب کنند - بطور مثال، در تظاهرات خیابانی - و برای این منظور دوستی و اعتماد مورد نیاز هستند. تصور میشود که هشت نفر عضو اندازه خوبی برای گروه دوستان نزدیک باشد. اما هشت نفر برای بحث خوب رو در رو در مجمع مشورتی بیش از حد کوچک است . در اینجا، کیفیت مورد نیاز اعتماد و دوستی نیست بلکه تفکر انتقادی و خلاق ، بدبینی ، رد تحمل و عدم تحمل به نفع استقلال شدید فکری، ذهنهای روشن برای تدوین و فرموله کردن تفاوتها، اختلاف نظرها و آلترناتیوهای سیاستی، تمام چیزهائی که جنبه های ضروری آزادی و دموکراسی و همچنین شکل گیری سیاست های درست را شامل میشوند. بهترین گروه کوچک دموکراسی که من شخصا در آن فعالیت کرده ام معمولا حدود بیست تا بیست و پنج نفر شرکت کننده داشته اند، گاهی به بیش از چهل نفر، و یا حداقل 15 نفر نیز میرسیدند .اما اگر فقط هشت نفر حضور میداشتند، جلسه تقریبا مرده بحساب می آمد.
(*)بعضا قرابت سببی affinity group



من در اصل تصورم از حلقه همگنان بعنوان ائتلاف/بهم پیوستن افراد برای شکل دادن مجمع محله بود، اما بعدا این ایده را کنار گذارده از آنجائیکه رای ها منفردا در مجمع محله گرفته میشوند ، نه توسط حلقه همگنان . یعنی اینکه ، یک حلقه همگنان بعنوان یک واحد رای نمیدهند. مشکل اضافه دیگری وجود داشت که در پروژه های فی مابین محله، حلقه های همگنان شامل اعضای محله های مختلف و بالطبع مجمع های محله های مختلف میباشند . پس با تصور کنونی، مجمع های محله توسط افرادی که در محله ساکن هستند تشکیل میشوند (با پیچیدگی اینکه محله با عضویت افراد در مجمع محله تعریف میشود ، نه با ساکنین در یک قلمرو محدود). حلقه های همگنان راهی هستند تا پروژه های بزرگ و خانوارها را به گروه های کوچکتر از حدود بیست و پنج نفر تقسیم کنیم (اما آنها، اگر لازم باشد، می توانند بین دو تا چهل نفر، باشند) به منظور داشتن بحث بهتر رو در رو و تصمیم گیری مستقیم .



به عنوان مثال، بیائید یک بیمارستان بزرگ را با 250 نفر از کارکنان تصور کنیم. ما پزشکان، پرستاران، بهیاران، تکنسین ها آزمایشگاه، رادیولوژیست ها، منشی ها، كتابدارها، سرایدارها ، داروسازها، و غیره داریم. منطقی بنظر میرسد که سازماندهی حلقه های همگنان در بیمارستان در امتداد خط تقسیم کار صورت پذیرد، اما این لزوما مورد نیاز نمیباشد، اگر شیوه دیگری ترجیح داده شود ( توسط طبقه یا دپارتمان، به عنوان مثال). بسیاری از بحث ها و تصمیم گیری ها در این گروه های کوچکتر برگزار خواهند شد. رای ها درون حلقه های همگنان گرفته میشوند، اما در راستای همه حلقه های همگنان در پروژه حساب میشوند( یعنی، کل کارکنان بیمارستان ). با داشتن کامپیوتر حساب کردن رای ها حالا آسانتر خواهند بود، اما قطعا قبل از داشتن آنها نیز به اندازه کافی درست انجام میشدند .



برای اینکه این سیستم کار کند، راهی را میبایست پیدا کرد تا دستور کار را بشیوه دموکراتیک بنا نهد ، با توجه به اصول دموکراسی مستقیم و غیر نمایندگانی/ هیئتی اقتدارگر. و این همیشه مانع خیلی شدیدی برای غلبه کردن به نظر می رسیده، اگر چه من فکر میکنم می تواند انجام شود. آنچه که مورد بحث است، مسائل قابل تصمیم گیری، موارد بسیار مهمی اند، و اغلب سیاسی ترین میباشند. تنظیم دستور کار را نمی توان به بدنه نمایندگان تفویض کرد بلکه میبایست توسط همه تصمیم گرفته شود. حال فرض کنید که این مشکل را می توان حل کرد، بیمارستان توسط این شبکه از حلقه های همگنان اداره خواهد شد. گرد هم آئی های پروژه گستر (در این مورد، از کارکنان کل بیمارستان ) بسیار کمتر کثیر الوقوع / مکرر خواهند بود ( بگو، یک یا دو بار در سال) برخلاف برقرار کردن جلسات بیشتر مکرر حلقه های همگنان (بگو، یک بار در هفته).




اگر ما در تصمیم گیریهای رودر رو مهارت کسب کنیم و شایسته در تمرین این مهارت در جلسات بزرگتر ( که امیدوارم بشویم )، سپس بیمارستان ممکن است بیشتر بتواند با جلسات تمامی 250 عضو خود گردان شود تا توسط حلقه های کوچکتر همگنان. این بدون شک نیاز مکرر به جلسات پروژه گستر دارد. در اصل، من فکر میکردم که جلسات پروژه گستر سیاست اساسی را برای پروژه تنظیم میکند، با توجه به این که حلقه های همگنان بیشتر به امورات روز به روز میپردازند. اما این ممکن است که تمام تصمیمات لازم را (در مواردی که نیاز به تصمیم  جمعی هست) بگونه مکرر( بگو، ماهیانه) در جلسات پروژه گستر بگیریم.



این امر به ویژه ممکن است در پروژه های کوچکتر واقعیت داشته باشد . یک پروژه با تنها بیست پنج نفر طبعا نیازی ندارد که به حلقه های همگان تقسیم بندی شود. این ممکن است همچنین برای پروژه های پنجاه یا صد نفری واقعیت داشته باشد اگر مهارتهای جلسات موجود نیز هم . من هنوز ترجیح می دهم حلقه های همگنان را در پروژه های بزرگتر از بیست و پنج  نفر داشته باشیم زیرا مطرح کردن موضوعات و بحث رو در رو را بهتر میتوان در گروههای کوچکتر انجام داد (به شرطی که این گروه ها با شبکه ای در ارتباط باشند، اساسا به مسائلی مشابه بپردازند، و به تمام اطلاعات مورد نیاز دسترسی داشته باشند).



در مقابل، اگر ما  در تصمیم گیریهای سریع  و دموکراتیک وار از طریق شبکه ای از حلقه های همگنان مهارت کسب کنیم ، شاید بتوانیم از جلسات پروژه گستر بزرگتر صرف نظر کنیم. من  بر این باورم که جلسات بزرگتر کماکان ارزشمند و لازم خواهند بود چرا که اعضا را در معرض تنوع بیشتری از نظرات قرار میدهند بطوری که حتی  از طریق یک سیستم عالی ارتباطی میان حلقه های همگنان نمیتوانند انجام پذیرد .



 آنطوری که من آنها را میبینم، حلقه های همگنان رابط ( لینک) اصلی شخص به روند مشورتی خواهد بود، جایی که آنها اغلب در گیر خود گردانی ، فرایند تصمیم گیری، بحث، گفتگو، و غیره خواهند بود. در برخی از پروژه ها، چنین جلساتی حتی ممکن است روزانه باشند، یک روز در میان ، یا هفتگی ، بسته به وضعیت. این جلسات  فقط بخشی طبیعی از فعالیت پروژه خواهند بود، بمانند هرعملکرد/ فونکسیون دیگر، مانند کتابداری، تمیز کردن، یا سفارش دادن ملزومات . آنها به عنوان چیزی جدا دیده نخواهند شد. در جامعه سلسله مراتبی موجود کنونی، تصمیم گیری از کسانی که در واقع کار را انجام می دهند جدا میباشد. همه تصمیم گیریها توسط مدیران، کارفرمایان، و رئسا گرفته میشوند. به همین دلیل به نظر ما عجیب و غریب خواهد رسید انجام این کار ; بهمین دلیل است که برگزاری جلسات غیر معمول به نظر می رسد، و یا خارج از خود کار. اما البته، تصمیم گیری بخشی جدایی ناپذیر از کار میباشد، و همیشه بوده است. این صرفا برای اینست که ما خودمان انجام نداده ایم . پس همینکه ما خود شروع به انجام آن بکنیم ، طبیعی خواهد شد و آسان، فقط بخشی عادی از زندگی روزمره ما. همچنین به نظر بعید می رسد که بحثهای حلقه همگنان صرفا محدود شود به آن مسائل که بلافاصله مربوط به پروژه می باشند; بلکه، آنها ممکن است به بحثهای مسائلی گسترش یابند که  در حال حاضر در کل محله مورد گفتگو میباشند.


 
برخی ابهامات در مورد روابط بین حلقه های همگنان، اهل خانه ها (خانوارها ) و
 پروژه ها وجود دارد. یک خانوار ممکن است یک پروژه در نظر گرفته شود ، اما من آن را به خاطر کاراکتر متمایز مسکونی اش جدا کردم. این بهرحال جائیست که ما در آن زندگی میکنیم، و محل زندگی بسیاری از عزیزانمان، دوستانمان، و اعضای خانواده، که در آن بیشتر غذاهایمان را میخوریم ، که در آن ممکن است تحصیل کرده باشیم (اگر ما در چنین خانواری بزرگ شده باشیم ), که در آن مراقبت های پزشکی اولیه را دریافت میکنیم ، و غیره. در حالی که پروژه ها فعالیت های هستند که ما به بیرون میرویم، البته بجز آن دسته از افرادی که پروژه اصلیشان در خانوار میباشد، بمانند معلمان ، آشپزان، یا پرستاران. ( بدیهی است که من در مورد خانوارهای گسترده بزرگتری که در این کتاب توصیف کرده ام صحبت میکنم و نه یک تعاونی تک خانه). بنابراین این امر می تواند طاقت فرسا  و سنگین باشد اگر از افرادی که به خارج خانوار برای شرکت در پروژه های میروند(اکثر ما) انتظار داشته باشیم در حلقه همگنان آن پروژه و همچنین حلقه همگنان خانواده نیز شرکت کند .



در پروژه من، بنابراین،  تنها افرادی که به خارج از اهل خانه/خانوار برای پروژه نروند و روزانه در خانوار میمانند به تشکیل حلقه های همگنان در خانوار اقدام خواهند کرد. به این ترتیب، هر کس فقط عضو یک حلقه همگنان خواهد بود (به کنار بگذاریم مشکل افرادی را که در دو یا چند پروژه خارج از خانوار مشغول کارند). بنابراین، هر فرد جلسات نسبتا مکرر حلقه همگنان خود را برای خودگردانی پروژه خواهد داشت، جلسه گاه به گاه پروژه گستر، جلسه گاه به گاه خانوار، و جلسه انجمن/مجمع محله را (که همچنین نسبتا مکرر خواهد بود، بجز در آغاز زمانی که فرم های جدید اجتماعی در حال تاسیس اند و توافقات اولیه را بنیان میگذارند).

 
این ممکن است کلی جلسات به نظر برسد، به خصوص برای افرادی که در جامعه شدیدا فرد گرایانه کنونی ، چه از لحاظ بینشی و چه الگوهای رفتاری، عجین شده باشند . ما هرگز مردم خود گردانی نبوده ایم ، بنابراین ما وحشت زده از چشم انداز هستیم، وحشت زده از تلاشی که برای تصمیم گیری جمعی خواهیم کرد، چرا که این کار همیشه برای ما توسط حاکمان انجام شده است. بیشتر از هر چیز، ما در حال حاضر فاقد مهارت های تصمیم گیری میباشیم. ما همچنین فاقد اعتماد به نفس در توانایی از پذیرش مسئولیت برای خود گردانی زندگیمان هستیم ،و درکمان از زمان و انرژی مورد نیاز برای انجام این کار را به عنوان یک بار میبینیم  تا آزادی. تمایز غلط  بین کار و تفریح عمیقا در ما ریشه دوانده - جدائی ای که تنها در جامعه سلسله مراتبی ممکن است ساخته شود چرا که اساس چارچوب آن توسط حاکمان بنیان گذارده شده ، در نتیجه زمانی که سر کار نیستیم آزادیم به کارهای خود برسیم، بشرطی که انجام کارهای خودمان نظم موجود را به چالش نکشد .



همینکه ما شروع کنیم و کارها را راه اندازی، و هنگامی که مهارتهای گرداندن جلساتمان بهبود یافت ، لیکن، ما هم  قادر خواهیم شد طول جلسات را کاهش دهیم و هم مکرر بودن آنها را . به علاوه خود جلسات هم آسان می شوند و حتی لذت بخش; آنها به گردهم آئی های (اوکازینوهای) خوش مشرب اجتماعی تبدیل خواهند شد. در واقع، آنها فقط بخشی طبیعی ای از زندگیمان ، مثل خوردن یا خوابیدن، بازی و یا مطالعه خواهند شد. و اختلاف نظرهایمان نیز کمتر حساس و خطیر خواهند گردید . با امن شدن اساس زندگی هایمان، از طریق کار تعاونی وار و کمک های متقابل، اختلاف نظرهایمان اغلب مسائل مرگ و زندگی نخواهد بود آنطور که در حال حاضر تحت  سرمايه دارى. اغلب موارد نخواهد بود ، بدانگونه که الان هست ، که انتخاب راهی اشتباه به تهدیدی فاجعه آمیز برای زندگی منجر شود. چرا که زندگی ما در حال حاضر با تهدید و ناامنی روبروست (و برای مدت طولانی بوده است چرا که زندگی ما تحت حمله مستقیم توسط حاکمان هست و ما مجبور به مبارزه ای شریرانه برای صرف وجودمان، که همه چیز به نظر فوری و جدی میرسند. این تنش شدید به هر کاری که میکنیم تعميم می یابد، از جمله جلساتمان. اگر طبقه حاکم سرکوبگری 
نباشد ، جهان اجتماعی مکانی بغایت آرامتری خواهد بود.



هر چند، جهان  اجتماعی آرام هنوز در راهست . در حال حاضر، و به خصوص
همانطور که ما سعی در راه اندازی مجمع هایمان هستیم ، بما تعرض خواهد شد، بسیار بیشتر از حال. حاکمان سعی خواهند کرد انجمنهای ما را از هم بپاشانند;  سعی خواهند کرد که آنها را توخالی کنند/ به عده خود در آورند. اما این چیز جدیدی نیست. طبقه حاكم به همه چیزهائی که ما در پانصد سال گذشته تلاش در درست کردنش داشته ایم حمله کرده اند. اقتدارگران در صفوف ما (بخوان م.ل. های نفوذی-م) نیز تلاش خواهند کرد تا مجامع را بگونه فدراتیو به زیر ساختاری ملی برده ، بالنتیجه خودمختاری محلی را نابود گردانند.

Keine Kommentare: