Donnerstag, 28. Juli 2016


آزاد شدن: ساختن انجمنهای دموکراتیک خود مختار/اوتونوم محله ها
 نوشته رفیق : جیمز هرود
Getting Free
Creating Association of Democratic 
Autonomous Neighborhoods
James Herod
این کتاب را بزبان انگلیسی میتوانید در سایت ذیل بخوانید
http://www.jamesherod.info 
*********************
ترجمه از : پیمان پایدار
=======================
فصل دهم
Further Discussion of Topics Relevant
to the Proposed Strategy 
 گفتگوئی بيشتر در مورد موضوعات مربوط به استراتژی پيشنهادی

********************

(17) The Threat of Individualism
تهدید فرد گرائی



من معتقدم که در راه موفقیت جنبش انقلابی برای آزادی هیچ تهدیدی بزرگتر از( بجز خود سرمايه داران ) فرد گرائی متداول، که به نظر می رسد همه جا هست، منجمله داخل جنبش آنارشیستی ، وجود ندارد. این خطر از جانب بقایای حزب پیشتاز لنينيست یا دیگر اقتدارگرایان، که در حال حاضر با اضمحلال سریع کاملا بی اعتبار شده اند، بسیار بیشتر میباشد. این تعجب آور نیست اما عمیقا نگران و نا امید کننده که این ویروس جنبش ما را آلوده کرده است. فرد گرائی زمخت ، قبل از هر چیز، ویژگی هژمونيک فرهنگ آمریکاست. خیال میکردیم که آنارشیست ها بهتر از اینها میدانند، اما بسیاری نمیدانند. آنها قربانی اسطوره فرد خود مختار/ مستقل شده اند، در وجود خود انگاشته اند همان چیزی را که توسط سرمايه داران به آنها تحمیل شده- جهان افراد اتمیزه و از خود بیگانه. آنها موفق نشده اند از دوگانگی فریبنده
  فرد / جامعه  بگریزند . هر دوی این واژه  ها صرفا انتزاعی هستند. در واقع هیچ چیز بعنوان فرد وجود ندارد ، همانقدر که چیزی به عنوان جامعه یا کلکتیو وجود ندارد. انسانها موجودات ذهنا وابسته بهم (*) هستند. ما عمیقا حیواناتی اجتماعی و فرهنگی هستیم . بخود آمدن ما و موجودیتمان فقط از طریق تعامل با دیگران مثل خودمان قابل فهم است . زبان ما نیز ذهنا وابسته بهم و فرهنگی ست . ما حتی بدون فرهنگ نمی توانیم زندگی کنیم یا حرف بزنیم . اما فرد گرایان این را نمی بینند، یا شاید هم به سادگی آن را انکار میکنند. آنچه می بینند دنیائی پر از افراد کاملا مجزا و مستقل که می توانند راه خود را بروند  و کار خود را انجام دهند، در صورت لزوم مستقل از تمامی دیگران . آنها فکر می کنند که هر فرد "قدرت/اتوریته" نهائی و "مستقل" است.
(*) تاکید در متن از منست intersubjective



این توضیح می دهد(بیخود نیست) چرائی نفرت آنها از جلسات را . در جزوه به طور گسترده توزیع شده اشان ' مبارزه برای زندگی مان'(*)، کرایمتینک (+) چنین نوشته شده است، "بی وقفه در جلسات ننشینید، جلسه در مورد اینکه کی شما باید جلسه بزارید تا بحث کنید چگونه جلسه بعد را بگردانید ." برای این افراد، تصمیمات گرفته شده در جلسات تجاوزست به ادعای استقلال فرد، و در نتیجه دموکراسی برای آنها کلمه زشتی ست. آنها بر این باورند، از آنجائیکه نه  خدایانی هست یا رئسائی(*+)، هر کدام از ما میتواند قوانین خود را بنویسد و هر کاری دلش خواست انجام دهد. هیچ اخلاقی نیست جز آن چیزی که هر فرد اختراع میکند. آنها فکر می کنند که "ریشه آنارشيسم صرفا قوه محرک آنی خود انجام دادنست"(از مبارزه برای زندگی مان).  هیچ چیز بی ربط تر/مهمل تر از این به آنارشیسم نیست . آنارشیسم از بدو حرکتش  یک کوششی/ تلاشی تعاونی بوده است .
Fighting for Our Lives(*) / (+)Crimethinc  / (*+)no gods or master
یکبار در بحثی خصوصی در مورد گردانندگان این نشریه به رفیق هرود چنین گفتم: اینها یه مشت بچه بورژوای مرفه بی غمی هستند که صرفا استمناع فکری مدح نظرشان هست و بس. نه برایشان آزادی مهم است و نه آنارشی. بقول مثل معروف ایرانی که میگوید: آنکس که نداند و نداند که نداند - در جهل مرکب ابدالدهر بماند.



جیسون مک کوئین(*) بنیانگذار و سردبیر سابق مجله آنارشی نوشته، "ایده آنارشیست بنیادی فرد گرايانه داشته که بر مبنای آن انتقادات اجتماعی اش قرار گرفته، همیشه و همه جا اعلام داشته که تنها افراد آزاد میتوانند دست به ایجاد جامعه آزاد، بدون از خود بیگانه بزنند." این درست نیست. آنارشیسم کلاسیک به این درک رسیده بود که وجود هر گونه آزادی برای هر کسی دستاوردی اجتماعیست. آزادی، ویژگی یک نظم اجتماعی (پیکربندی روابط اجتماعی) ست، یا می تواند باشد؛ ویژگی یک فرد نیست، و نه اینکه هیچوقت بتواند باشد. بنابراین، این ایده که میتواند چنین چیزی به عنوان "فرد آزاد" وجود داشته باشد مزخرف است. سردرگمی  مک کوئین  آشکار است. او "فرد" و "جامعه" را به عنوان چیزهائی مجزا میبیند. او از قرار  فکر می کند که ابتدا شما میبایست مجموعه ای از این به اصطلاح افراد آزاد داشته باشید، و سپس این افراد جامعه ای آزاد راه اندازی خواهند کرد . این آنطوری نیست  که قضیه به سرانجام  میرسد . او در دام انتزاعی نادرست دو گانگی فرد/ اجتماع  باقی مانده است .
(*)Jason McQuinn




چپ نو یک جریان قوی فرد گرائی داشت، که در آن زمان بر چسب "آنارشیست" به  آن زده شد، به دلیل غلبه داشتن ارتدوکس لنينى . چپ نو پر از افراد بهم متصلی بود که معتقد به اصل " کار خود را انجام بده" بود. این آنارشیسم نبود، لیکن، فردگرائی لیبرالی بود. فردگرائی و اتوریته گرائی ، دو طرف یک سکه هستند. چپ نو در نهایت با برخورد رهبری این دو گرايش غلط از هم شکافت. هر چند، یک جریان آنارشیستی واقعی نیز در چپ نو وجود داشت، اما ضعف بیانی داشت وعمدتا نا شناخته ماند.



این مسئله ، جنبش آنارشیستی معاصر در آمریکا را به انشعاب کشانده و آسیب شدیدی به آن رسانده. فردگرایان ( عقبگرایان*، آنارشیست ها پسا چپ ، آنارشیستهای سبز، و کرایمتینک) کاملا اشتباهات تاریخی اند. آنها نزول کرده اند، حتی فراتر از هگل و مارکس، با استفاده از مکس استرنر(+) به عنوان کتاب مقدس،  به نظریه ای از جامعه به عنوان مجموعه ای از افراد مستقل .این برای برخی از آنارشیستهای قرن نوزدهم، بمانند بنجامین تاکر(+*)، تا حدودی قابل فهم است که تسلیم  فرد گرائی شوند.هر چه باشد، این حتی قبل از آنکه دست نوشته های فلسفی اولیه مارکس منتشرشده باشد بوده. این قبل از آن بود که باکونین کاملا جذب شده باشد. این قبل از انسان شناسی، روانشناسی اجتماعی، عمل گرائی/پراگماتیسم، و مکتب فرانکفورت بوده .اکنون برای هیچ گرایش آنارشیستی مطلقا بهانه ای وجود ندارد،لیکن، که درک نکند انسانها موجودات اجتماعی هستند و ذهنا وابسته بهم . حال آنکه آنارشیستهای فرد گرا در ایالات متحده این اشتباه را مرتکب میشوند.

 John Zerzan  رهبر ایدئولوژیک جنبش ضد تکنولوژی و زبان در آمریکا Pimitivists (*)

(+) Benjamin Tucker (+*) / Max Stirner



گرایش فرد گرایانه  فعلی در جنبش معاصر آنارشیستی به نظر می رسد با انتزاعی گری مشکل کلی دارد . علاوه بر درک نکردن مقوله انتزاعی فرد / جمع، اين جريان  دست کم حول و حوش چهار مقوله دیگر گیر دارند : تمدن، سازمان، کار، و چپ. 
آن ها حملاتی بلند بالا به تمامی این چهار انتزاع براه انداخته اند - یکی از ابلهانه ترین چیزهائی که من هرگز شاهدش بوده ام. آسیب و سردرگمی ای که ناشی از این پویش(کمپین) شده واقعا نابخشودنی است. امیدوارم که کسی کاری در مورد تمام این مزخرفات انجام دهد.

Keine Kommentare: