Dienstag, 26. Juli 2016


آزاد شدن: ساختن انجمنهای دموکراتیک خود مختار/اوتونوم محله ها
 نوشته رفیق : جیمز هرود
Getting Free
Creating Association of Democratic 
Autonomous Neighborhoods
James Herod
این کتاب را بزبان انگلیسی میتوانید در سایت ذیل بخوانید
http://www.jamesherod.info 
*********************
ترجمه از : پیمان پایدار
=======================
فصل دهم
Further Discussion of Topics Relevant
to the Proposed Strategy 
 گفتگوئی بيشتر در مورد موضوعات مربوط به استراتژی پيشنهادی

********************

(16) Organic versus Deliberative

آلی(ارگانیک) در مقابل مشورتی



یک منتقد از طرح من شکایت کرد که "بیش از حد موسسه/ نهاد دارد" و
"بوروکراتیک است." چیزی که او میخواست جامعه "ارگانیک" بود ، اشاره داشت بر، فکر می کنم، که دموکراسی مستقیم بوروکراتیک است. بر عکس ، دمکراسى مستقيم مجمع/انجمن های رو در روست، دقیقا پاد زهر بوروکراسی ، نه  تبلور آن. بوروکراسی موقعی رخ میدهد که مردم جلساتشان را به نعمت انتخاب ماموران  یا نمایندگان برای تصمیم گیری رها کنند، در نتیجه به ایجاد نخبگان تصمیم گیری اقدام.

در واقع، تصویر من از جهان اجتماعی نوین در مقایسه با دیگر چیزهائی که دارند پیشنهاد میکنند- مانند طرح یا پیشنهادات مایکل آلبرت(1) برای ساختارهای فدراتیو شوراهای کارگری - و قطعا نسبت به آنچه در حال حاضر موجود می باشد در عین زیبائی ساده است.
منظور این کتاب آلبرت است( مترجم): Parecon : Life After Capitalism



فراخوان برای جامعه ارگانیک نشان از مقاومت در برابر روشن ساختن صریح چیزهاست. بدیگر زبان، در مقابل شور و مشورت آگاهانه به عنوان راهی برای تصمیم گیری و تنظیم کردن ترتیبات اجتماعی مقاومت کردن.  حتی فیلسوفانی هستند که اساس جامعه مشورتی را رد میکنند زیرا فکر میکنند بیش از حد منطقی است، و آنها معتقد نیستند که انسانها  حیوانات منطقی ای باشند. منتقد من شاید صرفا به داشتن جلسات معترض بوده، آنها را بوروکراتیک می دیده ، نقدی که احتمالا نشان دهنده جهت گیری او به سمت فرد گرایی است. بسیاری از آنارشیست های معاصر دوست دارند تصمیم گیری را غیر رسمی نگه دارند. چیزها فقط قرار است اتفاق بیفتند، بشیوه ارگانیک. در تجربه من، بیشتر چنین فرآیندهای غیر رسمی، در درونشان سلسله مراتبهای پنهان نهفته است.

جوامع کهنه سنتی بگونه ای ارگانیک بودند، اما آنها هنوز قوانین داشتند، هنجارها، و آداب و رسوم، از آنجائی که انسان ها شدیدا موجودات فرهنگی اند که، به منظور زنده ماندن، نیاز به آداب و رسوم (قواعد، هنجارها، یا قوانین) دارند. حال آنکه این آداب و رسوم در طی زمانهای طولانی رشد کرده اند و در سنت محاط  شده اند - سنتهائی که با این وجود در حال حاضر توسط افرادی واقعی به اجرا گذاشته میشوند; یعنی ، قدیمی ترین جوامع گرایش به داشتن سلسله مراتب غیر رسمی بوده اند، هر چند به طور کلی آنها بمراتب از اشکال اجتماعی که جایگزینشان شدند مساوات گراتر بودند. با توجه به مرحله تاریخی ما، ارتباط فی ما بینی از جهان، سرعت تغییر، و چیزهای دیگر، هیچ راهی نیست که ما بتوانیم به جوامع ارگانیک گذشته که بر مبنای آداب و رسومی  زیستند که به آرامی در طول قرن ها ساخته شده برگردیم . تنها انتخاب ما اینست که آیا شخص دیگری تعیین میکند آداب و رسومی را که ما بر مبنای آن زندگی می کنیم یا آیا ما خودمان تعیین میکنیم . اگر ما خودمان انجامش میدهیم ، ما نیاز به مجامع مشورتی داریم . من فقط نمی فهمم چگونه می توانیم  زندگی اجتماعی مان را بدون آن مرتب کنیم .

این منتقد همچنین احساس کرده که طرح من "بیش از حد سرد" بوده و مشکوک شده "که  توسط مردان تصور شده ". من فکر کردم حداقل یک چیزی که جنبش فمینیست ربع قرن گذشته در انجام آن موفق شده بود همانا از بین بردن این کلیشه  که مردان منطقی هستند در حالی که زنان عاطفی. ظاهرا من اشتباه میکردم. من کاملا دوگانگی کاذب عقل در مقابل احساسات را رد میکنم. هر کس هر دوی عقل و احساسات را دارد، مهم نیست آنها دوست دارند یا نه. ممکن است که او(خانم منتقد-م) از سرد چیز دیگری منظورش بوده ، اما این بیشترین تفسیر احتمالی به نظر می رسد. او احتمالا اشاره به جنبه مشورتی اشکال اجتماعی پیشنهاد شده میکرده ، به این واقعیت  که مردم دور هم جمع میشوند تا تصمیم گیری کنند. او ممکن است اشتباها فکر کرده که این فقط شامل عقل میشود، در حالی که در واقع هر استدلالی که در مجمع به نفع یا مخالفت از طرحی ارائه میگردد ناچارا شامل احساسات نیز هست.

علاوه بر این، تمایل او که مردم " در مورد احساسات خود بحث کرده و بسیار نیز عاطفی باشند" آنقدرها هم که او فکر میکند مترقی بنظر نمیرسد ، از آنجائی که جریان اصلی فرهنگ(*) مملو از، ورور کردن روانی(+)،آموزشهای حساسیت گرایانه، گروه های درگیر، و مشاورات  بی پایان است، که عملکرد بسیاری از آنها برای نگه داشتن تمرکز ما به درون روان و نقایص شخصیتی مان میباشد تا به ساختارهای قدرت و ثروت که بر ما ستم روا میدارند.

(*) عمدتا در آمریکا و اروپا ( که البته دریکی  دو دهه گذشته با ترجمه یکسری کتب - از شارلاتانهائی چون دیپاک چوپرا، کارلوس کاستانیه دا ، و...- در ایران نیز باب گردیده!!) با تشکیل آئین های مذهبی نوین تا حدی جای ادیان ابراهیمی شده و "مرهمی"- هر چند کاذب- برای از خود بیگانگی جوانها و...گردیده. من نام این را جنبش نوین هیپی های قرن 21م گذاشته ام.
psychobabble(+)

Keine Kommentare: