Montag, 6. Juni 2016


آزاد شدن: ساختن انجمنهای دموکراتیک خود مختار/اوتونوم محله ها
 نوشته رفیق : جیمز هرود
Getting Free
Creating Association of Democratic 
Autonomous Neighborhoods
James Herod
این کتاب را بزبان انگلیسی میتوانید در سایت ذیل بخوانید
http://www.jamesherod.info 
*********************
ترجمه از : پیمان پایدار
==========================

قسمت 42م  و آخر از فصل هفتم
Reject and Campaign Vigorously against
 Representative Government
نفی کنید و با شدت کمپینی را در مبارزه با دولت نمایندگی(پارلمانی) به پیش برید
(بخش ج / آخراز این قسمت) 



رادیکال ها همیشه با تمسخر این ادعای دولت ایالات متحده را که خود را وقف ترویج دموکراسی در خارج از کشور میداند نگریسته اند. آمریکا کاملا مایل به همکاری با وحشیانه ترین دیکتاتورها ست ، به شرطی که آنها در اردوگاه ایالات متحده باشند. بر فرض وقتی صحبت از دمکراسی باشد، ایالات متحده از آنهائی  پشتیبانی میکند که طرفدار سرمايه دارى باشند و  پروژه نئو لیبرال را تائید کنند. در غیر این صورت، دولت ایالات متحده به دنبال سرنگونی هر دموکراسی پارلمانی  است اگر آن دولت مخالف این سیاست ها باشد. آمریکا سعی کرد هوگو چاوز را در ونزوئلا سرنگون کند (هرچند او براحتی در هفت انتخابات برنده شد اما شکست خورد، در شکستی نادر (حداقل تا کنون؛ تلاشها ادامه دارد). در سرنگونی آریستاد موفق بود، هرچند او رهبر منتخب مشروع بود، ولی از آنجائی که با آمریکا راه نمی آمد ،همانطور که آلنده  را سی سال پیش سرنگون کرد , رهبر منتخب مشروع دیگری در قدیمی ترین دموکراسی پارلمانی آمریکای لاتین . در سال 1953، آمریکا دولت منتخب محمد مصدق در ايران را سرنگون کرد تا بلکه محمدرضا شاه پهلوی را (مجددا-م) بر تخت نشاند.




ایالات متحده همچنین در واژگونی انتخابات(بخوان دخالت در پروسه انتخاباتی-م)، به جای اینکه به سادگی رهبران از قبل منتخبی را که دوست ندارد از سر راه بردارد، بسیار ماهر است . نمونه های متعددی وجود دارد، بمانند دخالت آمریکا در انتخابات یونان بلافاصله پس از جنگ جهانی دوم برای جلوگیری از بسر کار آمدن کمونيستها- انتخابی که کمونیستها در غیر این صورت به راحتی می بردند. همچنین  مهارت در برانگیختن قیام های مردمی به منظور نصب رهبرانی که ترجیح میدهد. اینکار را با ریختن میلیون ها دلار در کشور برای حمایت از گروه خاص، رشوه مقامات، نشریاتی   را با حمایت مالی براه انداختن، مزدوران تظاهراتی اجیر کردن (شعبان بی مخ ها-م)، شورشگران را تعلیم دادن، برای پوشش رسانه ای پول خرج کردن، سلاح (های گرم و سرد-م) فراهم کردن ،نظر سنجی، و الی آخر انجام میدهد . اخیرا، این مهارت را با مزیت فراوان در سه کشور بطور توالی ادواری بکار برده است: یوگسلاوی، گرجستان و اوکراین. در هر مورد، نتايج آنچنان بود که رهبر طرفدار سرمايه دارى، طرفدار غرب، طرفدار نئو لیبرال به قدرت رسید.


در افغانستان به تازگی، ما میتوانیم کارکرد ایدئولوژی انتخاباتی را بشکل عیان در عمل ببینیم. به معنای خاص، شاید درست است که ایالات متحده علاقه مند است
 دموکراسی را در خارج از کشور ترویج کند، البته اگر دموکراسی به عنوان رای دادن در انتخابات برای رهبری باشد. بدیهی است که برای بسیاری از افغانی ها، این اولین بار بود که آنها هرگز در انتخابات ملی رای میدادند. بنابر این بذر کاشته شد که دموکراسی برابر است با انتخابات. طبیعتا، نامزد انتخاب شده توسط ایالات متحده برنده شد. طبقه حاکم سرمایه دار در دستکاری انتخاباتی و دموکراسی پارلمانی به طور کلی، به منظور باقی ماندن در قدرت و آنچه می خواهد، مهارت دارد. ایالات متحده همین اکنون در تلاش برای انجام همین کار در عراق است. انتخابات و دموکراسی پارلمانی روکشی برای مشروعیت سرمایه داران ارائه میکند- چیزی که آنها شدیدا به آن نیازمندند ، اکنون خیلی بیشتر تا قبلا ها، چرا که آنها در همه جا در حال از دست دادن اعتبار هستند.


پس چگونه است، با توجه به تمام این پیش زمینه،  که رادیکال ها همچنان دچار چنین دوسوگرايی درباره شرکت در انتخابات هستند؟ چگونه است که بسیاری از ما همچنان با استدلال شر کمتر از بین  دو شیطان اغوا می شویم؟  گفته می شود که رای گیری تنها چند ساعت طول می کشد، پس چرا  که نه؟ چرا سعی در استفاده از انتخابات نکنیم تا چیزها را کمی برای خودمان بهتر گردانیم؟ در واقع، هر چند، رای گیری بسیار بیشتر از چند ساعت  طول میکشد (ساعتهائی که می توان صرف راه اندازی انجمنهای محلی مان  کنیم). ما در نهایت برای ماه ها به بحث و مناظره پیرامون نامزدها و مسائل (و یا فقدان آنها ) می پردازیم. و سپس پس از انتخابات، ما هفته ها صرف تجزیه و تحلیل آنچه اتفاق افتاده میکنیم.


اگر انتخاب در انتخاباتی بین فاشیستی آشکار و مدیر عامل معمولی طبقه حاکم باشد،  بحث برای رای دادن خصوصا اغوا کننده است. اما این ساده انگارانه است معتقد باشیم که رژیم فاشیستی حاکم در قدرت را می توان از طریق انتخابات(برای دور دوم-م) حذف کرد، همانطور که در ایالات متحده آمریکا در سال 2004، زمانی که رژیم فاشیستی بوش(پسر-م) به راحتی و آشکارا انتخابات را به سرقت برد، ثابت شد. با این وجود بسیاری از مردم، از جمله اکثر ترقی خواهان و حتی برخی از آنارشیست ها، فکر کردن که شاید بهتر باشد شرکت کرد، یا حداقل ارزش رای دادن دارد. من نیز به  این معتقد بودم (*) ، هر چند من بطور همزمان فکر میکردم که دارودسته بوش هرگز از قدرت دست نخواهد کشید. آیا این نشان نمیدهد چگونه ایدئولوژی انتخابات عمیقا رخنه کرده / جا افتاده است ؟ آیا این حاکی از آن نیست که هویت قوی ای در ذهن ما بین انتخابات و دموکراسی تبیین شده است؟ این شاید برای محافظه کارها و لیبرال ها قابل درک باشد همچنین سوسیال دموکرات ها که در واقع به دولت نمایندگی باور دارند. اما برای آنارشیست ها، که چنین عقایدی نداشته اند، بیشتر گیج کننده است. به نظر می رسد که اکثر ماها بطور غریزی دست کم انتظار انتخابات صادقانه را داریم، هر چند که میدانیم فرآیند کل انتخابات از بالا تا پایین توام با تقلب است، و  دولتی که در نتیجه انتخابات بقدرت می رسد متعلق بما نخواهد بود.

(*)در این زمان 9 سال از رفاقتم با جیمز(از همیاری و عضویت در 'مرکز' - کتابفروشی آنارشیستی- ' لوس پارسونز' در بوستون)  میگذشت. و این اولین بار بود که در مخالفت با او "سرفراز" بیرون آمده بودم. رفیق به عنوان یک انقلابی با مسئول در جمع از خود انتقاد کرد ; چرا که او از تز خودش عدول کرده بود!!

من به این باور رسیده ام که ما باید موضع سازش ناپذیرانه ای را نسبت به انتخابات در تمام سطوح اتخاذ کنیم. ما میبایست انتخابات را نه تنها در شهر، ایالت، و سطح ملی رد کنیم بلکه در گروه های کوچک و در انجمنهای داوطلبانه خودمان نیز هم . ما هرگز نباید به انتخاب رهبران دست بزنیم . در عوض، ما باید همواره و با شور و نشاط  برای دموکراسی مستقیم مبارزه کنیم . این راه رو به جلوست. این مسیر واقعی آزادی و دموکراسی ست، و بسمت جهانی بدون حکومت نخبگان و طبقات حاکم .

Keine Kommentare: