آزاد شدن: ساختن انجمنهای دموکراتیک خود مختار/اوتونوم محله ها
نوشته رفیق : جیمز هرود
Getting Free
Creating Association of Democratic
Autonomous Neighborhoods
James Herod
این کتاب را بزبان انگلیسی میتوانید در سایت ذیل بخوانید
http://www.jamesherod.info
*********************
ترجمه از : پیمان پایدار
==========================
==========================
قسمت 36م از فصل هفتم
Support the Unschooling Movement
از جنبش مدرسه زدائی/ مدرسه نرفتن حمايت کنيد.
مدرسه زدائی یک جنبش رو به رشد بین المللی ست، به ویژه در میان آنارشیست ها
و ضد اقتدار/اتوریته گرایان. تلاشی ست برای رهایی از مدارس، و در اینجا و در حال حاضر آغاز کار کردن بسمت هدف دیرینه رادیکال همبستگی/ ادغام یادگیری و زندگی. مقاله عالی ای در مورد آن با لیست خوبی از مراجع و منابع در ویکی پیدیا موجود میباشد . آنرا همچنین بعضی اوقات " یادگیری طبیعی ،آموزش کودک محوری ، یادگیری کشف آمیز، یادگیری لذت بخش، یا آموزش کودک محور رهبری"(از ویکیپدیا*) می نامند. جنبش مدرسه آزاد(+) یک گرايش مرتبط است،همانطور که " بی مدرسگی"(*+). این شکل از آموزش از تسهيل کننده گان استفاده میکند نه معلمان; علاقه انگیزه پیش برنده است; تمام جهان به عنوان کلاس درس بحساب می آید ; بدون هیچگونه تبعیض سنی; و نه از نمره خبری هست و نه از رقابت . جنبش مدرسه زدائی به کشورهای ثروتمند محدود نیست; در کشورهای فقیر نیز در حال ظهور است.
(*)"natural learning,child -led learning,discovery learning,delight-led learning
or child directed learning."
Free school movement (+*) deschooling(+)
or child directed learning."
Free school movement (+*) deschooling(+)
مدرسه زدائی در بسیاری از ایالات آمریکا قانونی است. در همان تقسیم بندی
خودآموزی خانگی(*) قرار دارد. والدین باید واجد یکسری شرایط/ معیارها باشند،
پس دولت هنوز دستی در آن دارد. با این وجود، مدرسه زدائی عمدتا راهیست برای آزاد شدن از کنترل آموزش دولتی . پیاده کردن مدرسه زدائی بدیهی است که برای یک خانواده دشوار میباشد، و بهتر کار میکند وقتی چند خانواده بهم به پیوندن، و تازه خیلی بهتر برای یک محله یا کل کومونیته /جامعه. راه در اختیار گرفتن آموزش و پرورش خودمان است. یادگیری/ آموزش خارج از مدرسه هم بهتر انجام می گیرد و هم سرگرم کننده تر/ لذت بخش تر است .
پس دولت هنوز دستی در آن دارد. با این وجود، مدرسه زدائی عمدتا راهیست برای آزاد شدن از کنترل آموزش دولتی . پیاده کردن مدرسه زدائی بدیهی است که برای یک خانواده دشوار میباشد، و بهتر کار میکند وقتی چند خانواده بهم به پیوندن، و تازه خیلی بهتر برای یک محله یا کل کومونیته /جامعه. راه در اختیار گرفتن آموزش و پرورش خودمان است. یادگیری/ آموزش خارج از مدرسه هم بهتر انجام می گیرد و هم سرگرم کننده تر/ لذت بخش تر است .
(*) Homeschooling
شايد شما سئوال کنيد که چرا ما باید از همه منابع "مدارس دولتی " از قبيل کتابخانه ها، سالنهای ورزشی ، استخر ها، کلاس های درس، کامپيوتر ها، لوازم هنری، کارگاه ها، زمين های ورزشی دست بکشيم و تازه با زحمت دنبال عملا هيچ چيز در خانه هایمان و محله هایمان بگرديم. بگذاريد علتش را بگویم. مدارس دولتی اصلا همگانی نيستند و هيچگاه نبوده اند. آنها مدارس سيستم حاکم , مدارس طبقه حاکم ميباشند . سرمايه داران از همان روز اول سيستم مدارس را کنترل ميکرده اند. حتی در سطح محلی، اعضای هيئت مدارس تقريبا همگی محافظه کارند و از ثروتمندترين اعضای کومونیته تشکيل شده اند و حامی وضع موجود ميباشند .اخيرا حتی به کمپانی های بزرگ و ارتش نيزاجازه داده میشود که برای تبلیغ و عضو گیری به حریم مدارس/ دانشگاه ها دخول کنند. کنترل عمومی سيستم مدارس موجود توسط خود مردم بمانند داشتن کنترل بر روی کارخانه ها، ادارات ،بيمارستان ها، و یا خود دولت ميباشد - هيچ استراتژی امتحان شده ای تا بحال موفق نگردیده است.
اما افرادی که در مدارس و کالج ها کار میکنند قطعا باید به ایجاد انجمن های کارکنان اقدام ورزند با بینش به تصرف در آوردن نهائی این موسسات. اگر ما بتوانیم آنها را تصاحب کنیم، بدیهی است که بهتر خواهد بود تا شروع کار از ابتدا در جای دیگر. اما تصرف مدارس، کالج ها، و دانشگاه ها ، به اعتقاد من، همان قدر ارزشمند است که تصرف شرکت ها، و احتمالا هم زمان رخ خواهند داد. من شک دارم که بتوان مدارس را بصورت جداگانه / ایزوله از هر چیز دیگری دموکراتیزه کرد ،همانطور که بیمارستان ها را نمی توان . و حتی اگر ما آنها را تصرف کنیم ، ما هنوز با این واقعیت مواجه خواهیم شد که نهاد مدرسه نفسا یک ایده بد است
در ضمن ، بهتر است از منابع دست بکشیم تا بلکه برای تدریس ارزش های خودمان آزاد باشيم، به کسب دانشی که مورد نيازمان است دست یابیم , معرفت را دو باره به سمت اهداف خويش شکل دهيم( حتی معرفت تکنيکی را)، و به ايجاد فرهنگی خود مختار دست بزنيم .
دو هشدار در اینجا مدح نظر میباشند. اول، یک عارضه اخیرا پدید آمده است.
بنیادگرایان مسیحی، در اتحاد با جناح راست افراطی حزب جمهوری خواه ، برای نابود کردن مدارس دولتی تلاش میکنند. مدارس دینی حتی یک قدم از مدارس به اصطلاح دولتی عقب ترند. پس در این کمپین میبایست مبارزه کرد - تازه تضاد دیگری در زندگی یک آنارشیست. دوم، مدرسه زدائی ممکن است یک ایده تند و دیوانه هم برای کودکان در کشورهای فقیر جنوب (پیرامونی-م) و هم گتوهای کشورهای شمال(مرکز- م) بنظر آید; این کودکان برای رفتن به مدرسه مبارزه میکنند. به عنوان مثال، کودکان فلسطینی (و خانواده هایشان) دست به فداکاریهای بزرگ میزنند تا در مدارس حضور داشته باشند. آنها تلاش میکنند که از جهل و نادانی بگریزند، و رفتن به مدرسه تنها فرصتی ست که برای انجام این کار میدانند. بنابراین این توصیه درباره مدرسه زدائی ممکن است در آن شرایط قابل اجرا نباشد، آنگونه که ، من معتقدم، در آمریکا است .
مدرسه زدائی را میبایست از خودآموزی خانگی ، که در حال حاضر غالبا جنبش بنياد گرايان مسیحی را شامل ميشود( هر چند يک بخش کوچک چپ گرا نيز موجود است) متمایز دانست. خودآموزی خانگی هنوز تحصیل است، و اغلب بخشی ازجنبش ارتجاعی و استبدادی ست. بر خلاف مدرسه زدائی، که در آن هدف افزایش یادگیری و آزادیست، خودآموزی خانگی آنطوری که توسط مسیحی های اصولگرا دنبال میشود همانا محدود کردن آموزش و آزادی است. هدفشان جلوگیری کودکان از فراگیری در مورد جهان و باورهای دگر مردمان است، و سپری در مقابل
درکشان از زشتی های ليبراليسم و انسان گرایی سکولار گذاردن. این سیستمی ست برای تلقین جزم اندیشی/دگم . چیزی که این خودآموزان خانگی واقعا منکر فرزندان خود میشوند دسترسی آنها به و مشارکت در مبارزه طولانی بشر که از سپیده دم تاریخ برای آگاهی و آزادی برپا شده میباشد. جنبش خودآموزی خانگی مسیحی در حال حاضر کتاب فروشی ها و کتاب های درسی و ویدئو های خود را دارند .این مسیحیان حتی تاریخ نوشتاری عجیب ، تخیلی از تمدن غربی دارند. جرم آنها فراتر از اصرار صرفشان به خلقت گرایی و تفسیر تحت اللفظی از کتاب مقدس است; آنها حمله ای تمام عیار به علم و روشنگری براه انداخته اند.
خیلی احساس تاسف میکنم برای این کودکان ، به خصوص در جامعه در حال حاضر بسته / قفل شده ای چون ایالات متحده آمریکا . آنها مجبورند تمامی دوران کودکی خود را .....با پدر و مادرشان درون خانه ای در جایی، یا شاید با پدربزرگ و مادربزرگ خود یا هر از گاهی با همسایه ای بگذرانند. برای من، بیش از حد مثل این است که هجده سال اول زندگی خود را در زندان باشید. اکثر کودکان در سراسر جهان هنوز آزاد هستند که اینور و آنور روند و خارج از خانه بازی کنند . اما نه در ایالات متحده آمریکا، که وحشت زده ترین ملت روی زمین است. خود آموزان خانگی هرگز از نظارت والدینشان در امان نیستند/ نمیتوانند فرار کنند. آنها حتی نمیتوانند یک گروه از بزرگسالان(منظور دوستان ثابت است-م) را با دیگر گروه تعویض کنند برای رفتن به مدرسه. آنها لحظه ای وقت و فضای آزاد نداشته در حالی که در راه رفت و برگشت به مدرسه هستند، سوار اتوبوس شدن، یا در حیاط مدرسه با دوستانشان و بدور از چشم معلمان خود باشند. بسیاری ازآنها فعالیتهای کلیسائی دارند , اما اینها نیز کماکان در محیط اجتماعی بسته هست. خیلی به ندرت, خودآموزان خانگی میتوانند به عضویت در فعالیتهای کومونیته غیر مذهبی و غیر مدرسه ای شرکت کنند. این خوب است چرا که تنها تسکینی ست که از وجود خفه کننده شان می یابند.
در واقع, خودآموزان خانگی تمام زندگی جوانی خود را تحت نظارت چشمان اقتدارگر والدینی ست که اصلا پلک نمی زنند. و این دقیقا همان چیزیست که بنیادگران مسیحی می خواهند. آنها به آزادی برای کودک باور ندارند، اما در عوض به تنبیه شدیدا معتقدند. تعهداتشان به دگم است نه دانش، به حکومت دینی نه دموکراسی،به پدرسالاری نه برابری،به ایمان و نه پرس و جو،به اطاعت و نه شورش، به وابستگی و نه خود مختاریست .آیا هیچ جای تعجب است که بسیاری از این کودکان با سرکوب دهشتناک ،مثله، و داغان شده روانی رشد کرده باشند؟ رهائی مردمان کوچک قطعا فراموش شده ترین بخش از مبارزه انقلابی برای آزادیست.
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen