Samstag, 14. Mai 2016


آزاد شدن: ساختن انجمنهای دموکراتیک خود مختار/اوتونوم محله ها
 نوشته رفیق : جیمز هرود
Getting Free
Creating Association of Democratic 
Autonomous Neighborhoods
James Herod
این کتاب را بزبان انگلیسی میتوانید در سایت ذیل بخوانید
http://www.jamesherod.info 
*********************
ترجمه از : پیمان پایدار
==========================


قسمت 30م از فصل هفتم
Don't Join the Military or Become a Cop
به عضویت در ارتش تن ندهید یا پلیس نشوید

 بیشتر مزدوران/نوکران طبقه حاکمه (به عنوان مثال، مدیران، قضات، سیاستمداران، و وکلا ) از اقشار ثروتمندتر طبقه متوسط گرفته شده اند تعداد کمی نیز ازخود طبقه حاکم ) و بقیه از اقشار طبقه کارگر هستند که با دقت انتخاب شده اند (يعنى، از طریق سیستم آموزشی فیلتر شده اند). در مورد پلیس ها و سربازان، با این حال، اقشار طبقه کارگر مستقیما به صفوف ضربت (ارتش) وارد شده و از آنان برای دفاع از نظم سرمایه داری استفاده می شود. مشکل اینجاست که برای افراد بی بضاعت، ارتش به نظر یک جای مناسب و بدرد بخوری می آید، و کار پلیسی شغل  پر درآمدیست و از این رو بسیار با ارزش. با این حال، جنبش مخالفان میبایست سعی کند، تا آنجا که ممکن است ، با جلوگیری استخدام شدن در این مشاغل کوشا باشد. هیچ شانسی وجود ندارد که ما هرگز بتوانیم  جلوگیری کنیم که سرمايه داران بقدر  کافی سرباز جذب کنند. اما کاری که می توانیم انجام دهیم خوار شمردن تعهد اینگونه مشاغل  است، از طریق تمسخر، بی فضیلت انگاشتن، و منزوی گردیدن ، تا هر کسی که میخواهد ثبت نام کند برایش کاملا واضح باشد که کاری نادرست انجام می دهد ، خیانت به کومونیته شان است ، وعبور کردن به صفوف دشمن شمرده میشود.

=====================

قسمت 31م از فصل هفتم 
Do Not Become a Boss
به جرگه رئسا در نیاید 

ريشه های عميق جاه طلبی برای ترفیع یافتن در سلسله مراتب  جهان سرمايه داری برای کومونيته (جامعه) ،  برابری ، و آزادی خرد کننده است. به سرمایه داری خدمت والائی کرده، اما با نابودی طبقه متوسط , سطوح میانی مديريت در سالهای اخير کمتر گرديده است. در هر صورت ترفيع مقام هيچگاه بيشتر برای چند نفر نبوده (اگر نسبی صحبت کنيم ,اما مطلقا هنوز تعداد زيادی هستند). هر چند، برايشان گران تمام ميشود. در مقابل داشتن زندگی نسبتا راحت در حيطه مادی (اينکه از لحاظ کيفی زندگی بهتری باشد شک هست) اين افراد روان خود را به سرمايه داران فروخته, منافع شخصی شان آنها را به دفاع از سيستم ميکشاند, نقطه نظرات حاکمان را پذيرفته, قواعد سرمايه دارانه را اعمال ميکنند، و در حقيقت به مجری(پلیس) انباشت گران سرمايه تبدیل میشوند . برای کارگرانی که حتی آرزوی ترفيع نداشته، و پیشنهاد پیوستن به صفوف مديريت را طرد میکنند ، باعث تضعيف پيوند استراتژيک در سيستم شده و به قابليت سودآوری کمپانی جدا آسيب ميرسانند. همینکه تعداد بيشتری از کارگران اين شيوه برخورد را اتخاذ کنند, اين خود تبديل به ارزشهائی ميشود که مخالف روئسا ميباشد. طبعا بهائی برای آن پرداخت ميشود همچون از دست دادن درآمد. اما آيا در بیشتر موارد اين هزينه ها غير قابل تحمل خواهند بود، بخصوص اگر وقت و انرژی را بتوان به سمت و سوی تشکيل انجمن های مستقل که بيش از اين سيستم برده داری کارمزدی/نظام دستمزد را تضعيف ميگرداند هدايت کرد؟

Keine Kommentare: